تا اینجا از این گفتگوی جذاب خواندیم که جناب مُفَضّل از امام صادق...
درک محبت و حکمت پروردگار با تدبر در عجایب خلقت قسمت ششم:
تا اینجا از این گفتگوی جذاب خواندیم که جناب مُفَضّل از امام صادق (علیه السلام) در باره خلقت انسان سوال می کند و حضرت با نگاهی دقیق و بی نظیر، از حکمت خدای متعال و خلقت تک تک اعضاء و جوارح برای مُفضّل توضیح و گزارش می دهند و اما در ادامه بشنویم از فرمایشات حضرت در مورد اعضاء و جوارح که هر کدام چه وظیفه ای را بر عهده دارند و همه از روی حکمت و تدبیر الهی است؛
گویی این کلام مبارک هم اکنون با ما سخن می گوید و جزء جزء خلقت ما را به تفصیل برایمان تشریح می کند:
«در قلب انسان راههایی هست که اینها در برابر سوراخهای شُش که بادبزن قلب است قرار دارد؛ اگر اینها روبروی هم نبود نسیم هوا به دل نمی رسید و آدمی هلاک می شد؛ آیا انسانی که دارای فکر و اندیشه است این را می پذیرد که اینگونه کارها بدون برنامه ریزی شخص مُدبِّر و حکیمی انجام شود؛ و آیا واقعا در خودش احساس نمی کند که نباید چنین حرفی را بزند؟!
اگر یک لنگه در را ببینی که در آن قلابی هست آیا احتمال می دهی که این را عَبث و بی فایده ساخته باشند؟ بلکه یقین می کنی که سازنده ای آن را ساخته است تا با لنگه دیگر جفت شود.
پس مرگ و نا امیدی و عذاب برای آنهایی باد که ادعای فلسفه و حکمت می کنند! اینها چطور کور شده اند و چنین صنعت های الهی را نمی بینند وانکار مُدبِّر و سازنده آنها را می نمایند؟!
ای مفضل، از نعمت عظیمی که خدای تعالی در خصوص خوردن و آشامیدن و آسانی دفع فضولات
که به انسان عطا کرده عبرت بگیر!
ای مفضل درباره این آسیاب هایی که خدای تعالی در دهان خلق کرده فکر کن، و ببین چگونه بعضی را تیز برای بریدن و قطع کردن غذا، و برخی را پهن برای جویدن و خرد کردن طعام قرار داده است، و چون انسان به هردو نوع دندان نیاز داشت هر دو را برایش آفرید، و آنهایی که برای بریدن و قطع کردن است در جلوی دهان و آنهایی که برای خرد کردن است در عقب قرار داد تا وقتی وارد دهان می شوند به وسیله اینها میوه و گوشت و سایر غذاها را خرد نماید.
درباره آفریدن مو و ناخن تامّل کن و ببین چگونه رشد می کند و دراز می شوند و باید آنها را به تدریج کوتاه کرد؛ به همین دلیل است که آنها را بدون احساس قرار داده که وقتی کوتاهشان می کنند به درد نیایند و متاثر نگردند؛ اگر این طور نبودند انسان بین دو کار نا خواسته مردد می شد؛ یا اینکه باید آنها را رها می کرد و دراز بمانند و بارشان را تحمل کند، و یا آنکه با درد و ناراحتی کوتاه نماید.»
مفضل می گوید: عرض کردم، چرا خدای تعالی آنها را طوری نیافرید که رشد نکنند و همیشه به یک اندازه نمانند؟
امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
«خدای تعالی نعمتهایی را به بنده با این بلند شدن مو و ناخن ها عنایت کرده که اکثر بندگان قدرشان را نمی دانند و شکرشان را نمی نمایند.
این را بدان که ناراحتی ها و دردهایی در بدن هست که با خارج شدن موها از منافذشان و بلند شدن ناخن ها بیرون می ریزد، و به همین دلیل است که به انسان دستور داده اند سر را بتراشد و ناخن بگیرد تا موها و ناخن ها زودتر بلند شوند و با بیرون آمدنشان دردها و ناراحتی ها خارج شود. و چنانچه بلند شوند و آنها را کوتاه نکردند رشدشان کمتر می شود و دردها و موها در بدن باقی می ماند و باعث بیماری و ایجاد دمل در بدن میگردد.
ضمنا خدای تعالی مو را در جاهایی که ضرر دارد نرویاند؛ اگر مو در چشم می رویید باعث کوری انسان، و اگر در میان دهان می رویید خوردن و آشامیدن بر او ناگوار می شد، و اگر در کف دست بود احساس لمس کردن اشیاء را با دست نمی کرد و بعضی از کارها را به آسانی نمی توانست انجام دهد؛ پس ببین هرجا که مصلحت نبوده آنجا مو نروییده است.
و این مطلب مخصوص انسان نیست بلکه در چهار پایان و دردندگان و سایر حیواناتی که نسلی دارند هم همینطور است که می بینی بدنهایشان را مو پوشانیده، اما به غیر از این جاهایی که گفته شد.
پس در آفرینش خدای قادر و حکیم که خطا و غلط و راه اعتراض در کارهایش نیست تامل کن که همه چیز را درست و بر طبق حکمت خلق کرده است.
ای مفضل، بزاق دهان و فوائد آن را ملاحظه کن؛ زیرا حق تعالی چنین خواسته که بزاق دهان مدام جاری باشد و دهان و کام انسان را تر نماید؛ و اگر این رطوبت نبود و دهان آدم خشک می ماند باعث هلاکتش می شد، و چنانچه این رطوبت با غذا مخلوط نمی گردید هیچ چیز برای انسان گوارا نمیشد، و ضمنا مَرکبی برای غذاست که آنرا به معده برساند، همچنین زَهره را مرطوب کند تا سلامتی انسان محفوظ بماند و اگر خشک بماند هلاک می گردد.
گروهی از متکلمان جاهل و فلاسفه ای که عقلشان ضعیف است به دلیل تشخیص ناقص و دانش کمی که دارند گفته اند:
«اگر شکم انسان مانند قبا می بود تا هرگاه پزشک میخواست آنرا باز کند و درونش را معاینه و معالجه نماید برایش ممکن باشد از این که الان بسته است بهتر بود؛ چون الان داخلش دیده نمیشود و قابل دسترسی نیست و دردها و ناراحتی هایش را جز از راه های مشکلی که حتی گاهی غلط انداز است_ مانند آزمایش ادرار و عروق و امثالهم_نمیتوان شناخت و چه بسا همین اشتباها موجب فوت اشخاصی می شود.»
جواب اشکالشان این است؛ نادانها باید بدانند که اگراینطور بود و مردم به همین راحتی امراضشان را می فهمیدند دیگر از مرگ ترسی نداشتند و خیال می کردند همیشه زنده اند و به سلامتی خویش مغرور می شدند و همین باعث طغیان و فسادشان می شد.
اشکال دیگرش این بود که در این صورت همیشه رطوبات شکم مترشّح می شد و هر جا می نشست و می خوابید کثیف می گردید و لباسهایش دائما تَر و آلوده بود و زندگیش تباه می گشت.
ضمن این که معده و کبد فعالیتشان با حرارتی است که دارند و خدای تعالی در این ها قرار داده و نگه داشته است؛ اگر شکم سوراخ بود و رخنه هایی داشت که می شد آنها را گشود و درونش را مشاهده کرد و قابلیت دسترسی را داشت سرمای هوا به درون انسان می رسید و او را هلاک می کرد.
پس این را بدان که هر آنچه فکر انسانها، تصوّرش می کنند و غیر از آن چیزی باشد که آفریننده حکیم تنظیم کرده، خطا و باطل است.
ای مفضل، در باره کارهایی که خدای تعالی قرار داده تا انسان آنها را انجام دهد_ از قبیل خوردن و آشامیدن و خوابیدن_ فکر کن و ببین که چطور برای هرکدامش محرّکی در وجود او که مخصوص به آن است قرار داده تا او را نسبت به انجام آن تشویق نماید.
پس گرسنگی، غذا خوردن را می طلبد و آن هم موجب زندگی است و قوام بدن به آن می باشد.
خستگی، محّرک خواب است که راحتی بدن و استراحت قوایش را با خود دارد.
حال اگر در وجود انسان گرسنگی وجود نمی داشت و او غذا خوردن را فقط برای این انجام می داد که می دانست بدن به آن نیاز دارد، بسیاری از اوقات به خاطر سستی یا تنبلی به غذا خوردن سهل انگاری می کرد و بدنش تحلیل می رفت و هلاک می شد، همانطوری که گاهی اوقات که مریض است نسبت به خوردن دارو کوتاهی می کند و بلاخره منجر به امراض مُهلک و حتی مرگش می گردد.
همانطور اگر خوابیدن فقط برای این بود که چون می دانست بدن نیاز به خواب و استراحت دارد انجام می شد، ممکن بود به خاطر حرص در کار نسبت به آن بی اعتنایی کند و به جایی برسد که بدنش بکاهد.
پس ببین خدای تعالی برای هر کدام از این کارهای مهم که صلاح و قوام بدن به آن است مُحَرّکی مخصوص همان کار در وجود و طبیعتش قرار داده تا او را نسبت به آن کار تحریک کند و مجبورش نماید.
و بدان که در بدن انسان چهار نیرو هست :
اول: نیروی جاذبه (جذب کننده) که غذا را می پذیرد و وارد معده می نماید.
دوم: نیروی ماسکه (نگه دارنده) که غذا را در معده و غیر آن نگه می دارد تا طبیعت کار خود را انجام دهد.
سوم: نیروی هاضمه (هضم کننده) که غذا را در معده می پزد و خالص آن را جدا می نماید و در تمام بدن منتشر می کند.
چهارم: نیروی دافعه (دفع کننده) که آنچه از بخشهای سنگین و غیر قابل مصرف باقی می ماند پس از آن که قسمتهای خالصش را به مقدار نیاز گرفت دفع می کند.
حال در تنظیم این قوای چهار گانه تفکر کن و در کارشان تامل نما و ببین که چگونه بدن به آنها احتیاج دارد، و چگونه انواع حکمت و تدبیر در آنها رعایت شده است؛
اگر نیروی «جاذبه» نمی بود چگونه انسان به دنبال غذا که قوام بدنش به آن است می رفت؟!
اگر نیروی «نگهدارنده» نبود چگونه غذا در درون او می ماند تا معده آن را هضم نماید؟!
اگر نیروی «هاضمه» نبود چگونه غذا پخته می شد تا آنچه خالص است جدا شود و غذای بدن گردد؟!
اگر نیروی «دافعه» نبود چگونه قسمتهای سنگین و پس مانده های غذا به تدریج دفع شود؟!
پس آیا نمی بینی چگونه خدای حکیم قدیر این نیروها را در بدن تو با ظرافت و زیبایی کامل موظّف کرد تا آنچه را که صلاح بدن به آن است انجام دهند!
اکنون در همین زمینه مثالی برایت می زنم:
بدن انسان به منزله قصر پادشاه است که در آن غلامان و خدمتگزارانی دارد و کارشان .........
ادامه در قسمت بعد
منابع: