بسیاری از محبان امام حسین، ایشان را حضرت عشق می نامند، از دور و نزدیک زیارت می کنند و به عشق او، کارهایی انجام می دهند که در زندگی عادی، هر گز انجام نمی دهند! مطلب زیر گذری بر زیارت عاشورا و یا زیارت حضرت عشق است.
احساس می کنی که در حرم حسین نشسته ای و عطر و بوی آن خاک مقدس، مشامت را نوازش می دهد. تصویر آن ضریح شش گوشه در گوشه دلت نقش می بندد و آن گاه خود را در حضور دُردانه رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) می یابی و زیارتت را چنین آغاز می کنی: السلام علیک یا ابا عبدالله،سلام بر تو ای اباعبدالله سلام، اولین کلامی است که بر زبان می آوری. سلام، نشانه ادب و اظهار اطاعت و وفاداری است.
مردی از شیعیان به امام صادق(علیه السلام) عرض کرد: فدایت شوم من بسیاری از اوقات به یاد حسین(علیه السلام) می افتم، در آن حال چه بگویم؟ حضرت فرمودند:
بگو،السلام علیک یا ابا عبدالله؛زیرا سلام، به او خواهد رسید چه از نزدیک باشد، چه از دور.(بحار الانوار،ج101 ،ص151)
معنای سلام را، چه تسلیم جان و مال و همه داشته ها بدانیم یا آن را بیان پاکی و سلامتی از هر گونه پلیدی در نظر بگیریم، آن را به حسین تقدیم می کنیم.
نکته دیگر در این سلام، ادب خطاب با کنیه است. “کنیه” در زبان عربی نامی است که جنبه احترام و ادب در آن مورد توجه قرار گرفته است. (چیزی مانند نام خانوادگی در زبان فارسی ).
“السلام علیک یا ابن رسول الله” ، “سلام بر تو ای پسر رسول خدا” این بار سلامت را با یادی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) همراه می سازی. در این جمله با اشاره به مقام حسین(علیه السلام) یعنی پیوند نسبی او با رسول الله پیوند عاشورا و رسالت پیامبر را مورد توجه قرار می دهی. همان پیوندی که پیامبر درباره اش فرمود: “حسین منی و انا من حسین”؛ حسین از من است و من از حسینم. یعنی قیام حسین، برخاسته از نبوت من و ادامه ماموریت الهی من است و بقای پیام من، ماندگاری رسالت من ، از حسین و قیام الهی اوست.( علامه
عسگری در تحلیل دیگری از این روایت و روایات مشابه آن که در باره امام علی(علیه السلام) و امام حسن(علیه السلام) نیز آمده می نویسد:
“مراد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در همه این روایت این است که علی و امامان پس از او، از رسول الله اند و وظیفه آنان در حمل بار سنگینِ تبلیغ مستقیم و بی واسطه ی احکام الهی ، از نوع وظیفه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) است. بنابراین آنها از اویند و او از آن هاست. (ترجمه معالم المدرستین،ج1،ص563)
خویشاوندی با رسول خدا یک فضیلتی است که همگان از آن بهره مند نیستند.هنگام مسافرت امام حسین(علیه السلام) به کربلا، زهیر نیز اتفاقا با امام هم مسیر شده بود. زهیر پیوسته از ایشان گریزان بود و تلاش می کرد که همزمان با کاروان امام، در یک منزل چادر نزند تا آن که در یکی از منازل مجبور می شود در نزدیکی قافله “سیدالشهداء(علیه السلام)” توقف کند. حضرت شخصی را نزد زهیر می فرستد و او را به دیدار خود فرا می خواند. زهیر تمایلی برای این ملاقات ندارد.
اما همسر زهیر تاکید می ورزد”پسر رسول خدا تو را می خواند.” زهیر در این سخن اندکی تامل می کند و سپس به حضور امام(علیه السلام) می رسد.
جالب آن وقتی در شب عاشورا سربازان یزید، “زهیر” را سرزنش می کنند و می گویند: “تو که عثمانی مذهب بودی، چه شد که به پیروان اهل بیت پیوستی؟!” او پاسخ میدهد: “وقتی من حسین را دیدم به یاد رسول خدا و احترام حسین نزد آن حضرت افتادم و تصمیم گرفتم که او را یاری کنم و به یاران او بپیوندم” یعنی علت اقدام خود را، ارتباط “حسین” با “رسول خدا” برمی شمرد.(معالم المدرستین،ج 3 ، ص 110)
اگر تاریخ عاشورا را ورق بزنی می بینی که بیشتر یاران حسین،او را “ابن رسول الله” می خوانند. گویی با این عبارت می خواهند به رسول خدا(صلی الله علیه وآله و سلم) تقرب بجویند و بر درستی راهی که برگزیده اند، (راه رسول خدا) به پرچمداری حسین تاکید ورزند. وقتی حربن یزید ریاحی می خواهد اذن میدان بگیرد، می گوید: “یابن رسول الله!”آیا اجازه می دهید؟، (بحار النوار، ج45، ص31)، عمروبن قرظه، پس از آن همه فداکاری و مبارزه جانانه، با بدنی خونین نزد حسین(ع) می آید و می گوید: :”یابن رسول الله! آیا وفا کردم؟” در جایی دیگر عباس و برادرانش با این عبارت، امان نامه شمر ملعون را رد می کنند: “خدا، تو و امان نامه ات را لعنت کند. آیا ما را امان می دهی؛ اما پسر رسول خدا امان نداشته باشد؟!”(معالم المدرستین، ج3، ص 108)
سر دیگر این سلام (السلام علیک یابن رسول الله)، توجه دادن به عمق فاجعه عاشورا است. کشتن مسلمان گناه است، به اسارت گرفتن زن و فرزند مسلمان معصیت است، آتش زدن دار و ندار مسلمان و تکه تکه کردن پیکر یک مسلمان در زیر سم ستوران و نواختن تازیانه بر سر و روی فرزندان او، همه اینها جرم و جنایت است. اما اگر این ستم ها بر خاندان پیامبر رود، گناهی سنگین تر و فاجعه ای عمیق تر است؛ زیرا علاوه بر دریده شده حریم یک مسلمان و ظلم و جفا در حق او، حرمت رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) نیز شکسته شده است.این ارتجاع زشت و نفرت انگیز حتی میهمانِ نصرانی یزید را نیز به شگفتی وا می دارد.(داستان سم الاغ)
“السلام علیک یا ابن امیرالمومنین و ابن سیدالوصیین”
“سلام بر تو ای پسر امیر مومنان و ای پسر سرور اوصیاء”
باز هم سلامی دیگر که با یاد علی(علیه السلام) همراه می شود.احیای نام علی، یک حرکت حسینی است. این خواست حسین است که یاد علی در دلها و نام او هماره بر سر زبان ها باشد و گرنه چرا باید سه فرزند پسر خود را “علی” می نامید؟
زمانی که مروان حاکم مدینه بود از امام سجاد(علیه السلام) پرسید: “نامت چیست؟” امام فرمود: “علی” مروان با عصبانیت گفت: “علی و علی؟ پدرت چه می خواهد که همه پسرانش را علی می نامد؟” حضرت خدمت پدر رسید و ماجرا را تعریف کرد. امام حسین(علیه السلام) فرمود:
“اگر صد پسر هم برایم متولد شود، دوست دارم که نامی جز علی برای آنان انتخاب نکنم.” (بحار الانوار،ج44 ،ص211 )
بنی امیه در طول حکومت خود کوشیدند که جایگاه والای علی(علیه السلام) را انکار کنند و فرمان دادند مردم در سراسر سرزمین های اسلامی علی را لعن کنند. از این رو در آغاز زیارت عاشورا، قبل از توجه به حادثه عاشورا، با تجلیل از علی(علیه السلام)، به مبارزه با خیانت های معاویه در محو نام علی می پردازی.
“السلام علیک یاابن فاطمه سیده نساء العالمین”،”سلام بر تو ای پسر فاطمه سرور زنان جهان”
این بار با یاد فاطمه(علیه السلام) به مقام حسین که “زاده برترین زن جهان است” توجه پیدا می کنی یاد فاطمه با عنوان “سرور زنان جهان” برای آن است که ما جنایتی را که بر حسین رفت بهتر درک کنیم و بدانیم که یزیدیان با شهادت حسین، پسر چه کسی را به شهادت رساندند. این سلام های پی در پی در آغاز زیارت، هر کدام به گونه ای به کشف شخصیت حسین(علیه السلام) می پردازد.
زهیر نیز در سخنانی که پیش از نبرد ایراد کرد، چنین گفت: “ای بندگان خدا! فرزندان فاطمه- که رضوان خدا بر او باد- برای دوستی و یاری از پسر سمیه(سمیه، مادر زنا کار زیاد و مادر بزرگ ابن زیاد) شایسته ترند، پس اگر یاریشان نمی کنید، به خدا پناه ببرید از این که آنان را بکشید.” (معالم المدرستین، ج3، ص 121)
زهیر در کلام خود، ضمن توجه دادن مردم به نسبت حسین با فاطمه زهرا، هوشمندانه، به مقایسه دو گروه می پردازد و با همین یک اشاره، تفاوت از زمین تا آسمان مشخص می شود.
در جای دیگر، هنگامی که یکی از اصحاب از مجلس ابن زیاد بیرون آمد، گفت:پسر فاطمه را کشتید و پسر مرجانه را امیر خود ساختید.(معالم المدرستین، ج3،ص876)
“السلام علیک یا ثارالله”، “سلام بر تو ای آن که خونخواهت خداست”
این سلام نیز گامی در جهت معرفت حسین است.این سلام به تو می فهماند که هدف قیام حسین، زنده نگاه داشتن دین خدا بوده است؛ زیرا، خونخواهش خداست.
“و ابن ثاره”، “و [سلام بر] پسر آن که خونخواهش خداست”
این عبارت ما را به مظلومیت علی(علیه السلام) توجه میدهد و شهادت آن بزرگوار را یادآوری میشود. در حقیقت، عاشورا ادامه مظلومیت علی است و شهادت حسین(علیه السلام) تداوم قصه خونرنگ شهادت اهل بیت است.
“والوتر الموتور”، “و [سلام بر تو] ای یگانه ای که خودت و نزدیکانت شهید شدید و دارایی ات به غارت رفت.”
دینداران عالم همه در یک رتبه و مقام نیستند. برخی برای دین، تنها از تمام یا بخشی از مال خود چشم می پوشند، بی آن که حاضر باشند جان خود را به خطر اندازند. گروهی دیگر از جان خود نیز می گذرند؛ اما نمی توانند به مرگ عزیزان و نزدیکان و فرزندان خود راضی شوند. برای عده ای دیگر، قبول شهادت خود و بستگان و نزدیکان دشوار نیست؛ ولی تصور اسیری آنان در زیر تازیانه ها و آوارگی و ذلت ظاهری آنها غیر قابل تحمل است.
اما حسین(علیه السلام) یگانه عاشقی است که همه چیز خود را به پای معشوق می ریزد و در راه دین خدا، هیچ حد و مرزی برای جانبازی نمی شناسد.این تنها یک ذکر مصیبت نیست، بلکه حکایت مقامی است که خدا تنها نصیب اولیاء خاص خود می سازد.
“السلام علیک و علی الارواح التی حلت بفنائک، علیکم منی جمیعا سلام
الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار”، “سلام بر تو و جان هایی که در آستانت آرمیدند. درود و سلام خدا از سوی من بر همه شما باد، تا ابد، تا من زنده ام و تا شب و روزی، هست.
که ای حسین! مقام رفیع تو و یاران تو را فقط خدا می داند و فقط او می تواند آن گونه که شایستۀ شماست، به شما سلام می دهد.
از نظر زمان نیز سه قید برای سلام خود می آوری:
1- ابداَ؛ (تا ابد) این سلام و ارادت و محبت محدود نیست؛ ابدی است.
2- ما بقیت؛ (تا زنده ام) پس تو از آن عزادارانی نیستی که فقط دهۀ محرم بیایی و بروی و در دیگر روزهای زندگی، حسین را تنها بگذاری. نه تو همیشه با حسین خواهی بود، تا جان در بدن داری.
3- بقی الیل و النهار؛ (تا شب و روز هست) حسین(ع) چراغی است که تا انتهای تاریخ، روشنگر راه رهروان حقیقت؛ پس سلام بر او نیز باید به وسعت همۀ تاریخ باشد.(آیا می توان یک برداشت ذوقی و شاعرانه نیز از این عبارت داشت؟ تا شب و روزی هست حسین(ع) باید بدرخشد. در این عبارت، شب و روز کنایه از باطل و حق است. یعنی تا حق و باطل در نبردند، حسین باید بتابد و حق جویان را یاری دهد و آنان را به پایداری تا پای جان فرا بخواند.)
“یا ابا عبدالله لقد عظمت الرزیه، و جلت و عظمت المصیبه بک علینا و علی جمیع اهل الاسلام”، “ای ابا عبدالله! داغ تو بسیار بزرگ و مصیبت تو بر ما و بر همه مسلمانان، بسیار سخت و ناگوار بود.”
در فرازهای نخستین زیارت، یادآوری بزرگی مقام و منزلت حسین(علیه السلام) را گردیدی، اکنون بهتر می توانی مصیبت شهادت اباعبدالله را درک کنی. آن که حسین(علیه السلام) را نشناسد، عظمت مصیبت او را هم نخواهد نفهمید.
“و جلت و عظمت مصیبتک فی السماوات علی جمیع اهل السماوات”، “و مصیبت تو در آسمان ها بر آسمانیان، بسیار سخت و سنگین است.”
شهادت حسین(علیه السلام)، آسمانیان را هم عزادار کرده است؛ آن هم همۀ آسمانیان را.
امام رضا(علیه السلام)فرمودند: برای یاری حسین چهار هزار نفر از فرشتگان بر زمین فرود آمدند اما دیدند کشته شده است. آنان تا قیام مهدی غمگین و عزادار و پریشان در کنار قبر حسین خواهند بود تا از یاران مهدی گردند. شعارشان این است: ای خونخواهان حسین!(بحارالانوار، ج44، ص286) امام صادق(علیه السلام)فرمودند:فرشتگان گریه کننده برای ما بیش ترند. (بحارالانوار، ج44، ص290)
“فلعن الله امه اسست اساس الظلم و الجور علیکم اهل البیت”
“پس خدا لعنت کند امتی را که ظلم و ستم بر شما اهل بیت را بنیان نهادند”
و بعد،کسانی را که این فاجعه بزرگ را آفریدند نفرین می کنی و البته درآغاز، به آنان که بنیانگزار این راه نادرست بودند، لعنت می فرستی؛ چرا که می دانی اگر خانه فاطمه در آتش ستم سقیفه نسوخته بود، خیمه های حسین در روز عاشورا آتش باران نمی شد، و اگر علی، مظلومانه از حق خویش باز نمی ماند، حسین غریبانه در گودال قلتگاه به شهادت نمی رسید. مصیبت حسین(علیه السلام) یادآور همۀ مصیبت هایی است که بر اهل بیت رفته است و عاشورا سند محکمی است بر انحراف امت پس از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم).
اگر حضرت زهرا(علیه السلام) فداکارانه اصرار می کرد که حق ولایت علی(علیه السلام) را به وی بسپارند و در دفاع از امام زمان خود تا پای جان پیش رفت، برای همین بود که نگذارد آب از سرچشمه گل آلود شود. “سقیفه”، “غدیرخم” را به فراموشی سپرد و زمینه ساز جنایتکارانی شد که در روز عاشورا، فرزندان پیامبر را به خاک و خون کشیدند. پس آیا شایسته نیست که در آغاز همۀ لعن ها و نفرین ها، از کسانی یاد کنیم که بنیانگزار ستم بر خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بودند؟
“والعن الله امه دفعتکم عن مقامکم و ازالتکم عن متراتبکم التی رتبکم الله فیها”
و خدا لعنت امتی را که شما را از مقامتان بازداشت و از جایگاه هایی که خدا برایتان مقرر کرده بود، برکنار ساخت.
پس از لعن بانیان ستم بر اهل بیت(علیه السلام)، از بزرگ ترین ستمی که بر آنان رفت، یعنی غصب مقام و منزلتی که خدا برای آنان در نظر گرفته بود- یاد می کنی؛ زیرا می دانی که انکار ولایت و دیگر حقوق الهی علی(علیه السلام) و فرزندانش بود که زمینه ساز ستم بر آنان شد. نکتۀ دیگری که مورد توجه قرار میدهی آن است که مقامات آن عزیزان (مانند حق حکومت، حق تفسیر و شرح حقیقت قرآن و وراثت علمی رسول خدا) وظیفه ای بود که خدا بر این خاندان مشخص کرده بود. (رتبکم الله)
“ولعن الله امه قتلتکم”، “و خدا لعنت کند امتی را که شما را کشت.”
لعن ونفرین سوم نصیب قاتلین آنها می شود؛ زیرا اگر آن دو گروه نخستین نبودند، کسی جرات نمی کرد یادگاران رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را از دم تیغ بگذراند.
“ولعن الله الممهدین لهم بالتمکین من قتالکم”، “و خداوند لعنت کند آنانی را که با قبول نبرد با شما، برای قاتلانتان زمینه سازی کردند.”
چه بسا کوفیانی که در لشگر یزید حضور یافتند و چندان مشارکتی هم در قتل امام حسین(علیه السلام) و یارانش نداشتند، اما اینان با تنها گذاشتن “مسلم” و تن دادن به ظلم “ابن زیاد” و پذیرش سربازی یزید، عاملان اصلی جنایت را یاری دادند و زمینۀ آن همه مصیبت را فراهم ساختند.
“برئت الی الله و الیکم منهم و من اشیاعهم و اتباعهم و اولیائهم”، “من با توجه به خدا و شما از آنان و یاران و دوستانشان بیزاری می جویم.”
تنها برائت از قاتلان حسین و زمینه سازان قتل حسین(علیه السلام) کافی نیست. تو آن قدر غیوری و آن قدر به محبوبت عشق می ورزی که حتی از یاران و پیروان و دنباله روان قاتلان حسین که به هر حال نقشی داشته اند نیز بیزاری می جویی.
“یا ابا عبدالله انی سلم لمن سالمکم، و حرب لمن حاربکم الی یوم القیامه”
“ای ابا عبدالله! من تا روز قیامت، با هر که در صلح با شماست در صلحم و با هر که در جنگ و نبرد با شماست، در جنگ و نبردم.”
اشخاص، هرگز نمی توانند محور و معیار حق باشند؛ اما چون حضرت اباعبدالله(علیه السلام) در حق فانی شده و با حقیقت متحد گشته و مانند پدرش علی(علیه السلام) به مقام “علی مع الحق و الحق مع علی” علی با حق است و حق با علی. (میزان الحکمه، حدیث 979)؛و همچون مادرش به جایگاه “ان الله لیغضب لغضب فاطمه، و یرضی لرضاها” ، به یقین خدا با خشم فاطمه به خشم می آید و با خشنودی او خشنود می شود. (همان، حدیث 1102) رسیده، محور حقیقی حق است.
این را هم بدان که شعار پر محتوا و معنادار “انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم” یادگاری از سوی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) است که دربارۀ علی و فاطمه و حسن و حسین فرمود: “انا حرب لمن حاربهم و سلم لمن سالمهم”(بحار الانوار، ج27، ص62) پس در زمزمۀ این فراز از زیارت، تو از رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) پیروی کرده ای و رفتار آن اسوه حسنه را، الگوی خویش ساخته ای.
“فاسال الله الذی اکرم مقامک و اکرمنی بک ان یرزقنی طلب ثارک مع
امام منصور من اهل بیت محمد صلی الله علیه و آله” ،” از خدایی که مقام تو را گرامی داشت و مرا هم به خاطر تو اکرام فرمود،می خواهم که خون خواهی تو را در کنار امام منصوری از اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ، روزیم فرماید.”
بر دل داغ دیدگان حسین، یاد مهدی همواره تسلای جان بوده، ابوحمزه ثمالی از امام باقر علیه السلام پرسید:ای پسر رسول خدا!آیا همه شما قیام به حق نمی کنید؟
حضرت فرمودند:بله، این گونه است.
ابو حمزه ادامه داد:پس چرا قائم را، قائم نامیدند؟
حضرت پاسخ دادند:آن گاه که جدم حسین کشته شد، فرشتگان به درگاه خدا ندبه کردند و گریستند و گفتند:ای خدا ! آیا از کسانی که برگزیده تو و بهترین خلق تو را می کشند، غافل می شوی؟
خدای عزوجل به آنان وحی فرمود:”ای فرشتگان من! آرام گیریدکه به عزت و جلالم سوگند من از آنان انتقام خواهم گرفت.” آن گاه امامان از نسل حسین(علیه السلام) را به فرشتگان نشان داد، یکی از امامان قائم بود و نماز می خواند، خدای عزوجل فرمود:” به وسیله این قائم از قاتلان حسین انتقام خواهم گرفت.”(بحارالانوار، ج51، ص28)
این فراز نشان دهنده پیوند عمیق بین قیام حسین (علیه السلام) و انقلاب مهدی(علیه السلام) است. یاد حسین ترس از دل تو بیرون می کند و یاد مهدی یأس، حسین به تو شجاعت می دهد و مهدی مقاومت.
“برئت الی الله و الیکم منهم” ، “رو به سوی خدا و رو به سوی شما از آنان بیزاری می جویم.”
برای آن که مبادا این برائت و اعلام بیزاری ، نفرتی از سر خصومت های شخصی یا عواطف انسانی باشد، تاکید می کنی که این بیزاری به سوی خداست ،یعنی برائتی است براساس ایمان به خدا، و به سوی شما ، یعنی براساس محبت به خاندان عصمت و طهارت.(من به خاطر شما، از آنان بیزاری می جویم.)
وقتی زیارت عاشورا می خوانی به لعن صد باره و سپس سلام صد باره می رسی، شاید بپرسی چرا اول لعن بر دشمنان و بعد سلام به اباعبدالله؟
پاسخ روشن است، تا کسی از سیاهی نگریزد به سپیدی نمی رسد، دل بی برائت، طعم شیرین محبت را نمی چشد. چنان که در کتاب آسمانیمان داریم،” فمن یکفر بالطاغوت و یومن بالله” ،”هرکه به طاغوت کفر ورزید و به خدا ایمان آورد، به ریسمان محکم تمسک جسته است.”(سوره بقره،آیه 256)
برابری تعداد لعن و سلام نیز گویای آن است که برائت و محبت، دو کفه یک ترازویند. هرچه از دشمنان حسین (علیه السلام) دوری جویی، به همان اندازه به حسین نزدیک می شوی، از این رو حب بی برائت محال است.
به حضرت صادق (علیه السلام) گفتند: فلانی شما را دوست دارد، ولی از دشمنانتان بیزاری نمی جوید.
حضرت فرمودند:هیهات!کسی که ادعای محبت ما را دارد ولی از دشمنان ما برائت نمی جوید، دروغ می گوید.(بحارالانوار،ج27،ص58)
در تمام دین، محبت و برائت باهم عجین گشته اند.نمونه آن مراسم نورانی حج است که هم طواف دارد و هم رمی جمرات.آیا می توان پذیرفت که حاجی ، بر حجرالاسود بوسه بزند و بر جمرات که نماد شیطان است، به جای سنگ، گُل بریزد؟
امیر مومنان علی (علیه السلام) می فرمایند: محبت ما و محبت دشمن ما، در یک دل جمع نمی شود، خدا در درون آدمی دو دل ننهاده است. (الانوار الساطعه،ج1،ص352)
“اللهم لک الحمد حمد الشاکرین …”، “خدایا تو را سپاس می گویم …”
پس از آن که به زیارت حسین شرفیاب شدی و از دشمنان او بیزاری جستی، لایق آن می شوی که به سجده روی،یعنی با شفاعت حسین به بندگی خدا می رسی، چرا که سجده، عالی ترین شکل بندگی است.
حضرت رضا (علیه السلام)فرمودند:نزدیک ترین حالت بنده به خدا ، حالی است که او به سجده رفته است.(میزان الحکمه،حدیث 8273) و تو نیز در دوستی حسین (علیه السلام) چنان تربیت شده ای که به سجده رفته و به اوج قرب خدا رسیده ای.
آخرین نکته در این عبارت، تکرار تعادل حاکم بر زیارت عاشورا است؛ در این زیارت، برائت بی محبت و محبت بی برائت، جایگاهی ندارد. در زیارت عاشورا، لعن و سلام، دوستی و دشمنی، برائت و محبت، خشم و خنده، صلابت و لطافت و مهر و قهر با هم عجین می شوند تا گوهری بسازند به نام “عاشق حسین”
***
60 روز نشانی از حسین در زندگیمان بود، امید داریم تا پایان عمر، تمام لحظه هایمان، نشانی از حق داشته باشد،دوست دارم پایان این نامه را با کلامی تامل برانگیز از حضرت عشق به پایان برم.
“حضرت سید الشهدا علیه السلام فرمودند:می بینیدکه حوادث روزگار بر ما وارد شده است، چهره دنیا دگرگون گشته و رو به زشتی و ننگ نهاده است، نیکی ها و فضایل روز به روز و به سرعت از دنیا رخت برمی بندد و از خوبی ها جز ته مانده، اندکی باقی نمانده است؛ چراگاه زندگی همچون مرتعی وحشت انگیز شده است.
مگر نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل جلوگیری به عمل نمی آید؟
با چنین اوضاع و در چنین شرایطی افراد با ایمان حق دارند که آرزوی مرگ و ملاقات پروردگار خویشتن نمایند. من مرگ را جز سعادت نمی بینم و زندگی با ستمگران را جز رنج و ملال نمی دانم.”
یا حسین…