از جمله سنت های رایج در عزاداری حضرت زهرا (سلام الله علیها) پوشیدن لباس مشکی است. این امر با وجود روایات تندی که از « سیاه پوشی ( لُبس سواد) » نهی می کند ، چگونه قابل توجیه است؟
پاسخ
توضیح اشکال:
اول:
در جلد سوم کتاب وسائل الشیعه ، بابی به نام « لبس سواد» وجود دارد که در آن در بحث لباس مصلی روایات دال بر کراهت سیاه پوشی را ذکر کرده است. در برخی روایات این باب، مطلق سیاه پوشی ، چه در نماز و چه غیر آن ( مثلا برای حضرت زهرا علیها السلام ) نهی شده است.
دوم:
لباس سیاه به لحاظ روان شناختی موجب افسردگی مشود.
پاسخ:
اول:
(1) گر چه لسان بعضی روایات تند است ، ولی شیعه و سنی متفقند که سیاه پوشی حرام نیست و حداکثر مکروه است.
1- بحث های مفصلی در این خصوص در کتاب « سیاه پوشی در سوگ ائمه ی نور » تالیف آقای علی ابوالحسنی ( منذر ) مطرح شده است. از جمله ی مباحث کتاب، این موضوعات است: تاریخچه ی سیاه پوشی قبل از اسلام، هنگام رحلت پیامبر و در سوگ شهدای احد، استحباب سیاه پوشی در فتوای سی و هفت تن از علما و …..
دوم:
حکم کراهت قابل خدشه و اشکال است.
سوم:
اجماع بر حرمت لبس سواد را نیز نمی توان ادعا کرد(1) چرا که بسیار ی از فقهای گذشته ، اصلاً این مسئله را طرح نکرده اند.
1- دلایل معتبر فقه شیعه چیست؟
در شیعه منحصراً چهار دلیل معتبر وجود دارد: کتاب ، سنت ، عقل و اجماع
حجیت / اجماع در فقه شیعه به چیست؟
بازگشت اجماع به سنت است و دلیل متقلی نیست. اجماع یا کاشف از رای معصوم است یا از وجود دلیلی معتبر ، که به دست ما نرسیده و در طول تاریخ گم و ضایع شده است، ( در سال چهار صد و چهل و نه هجری قمری کتابخانه ی شیخ طوسی که مرکز علمی شیعه در بغداد بود و ده هزار جلد کتاب خطی داشت، به دست اهل تسنن به آتش کشیده شد. شیخ طوسی پس از آن واقعه با چند کتاب و به همراه خانواده به نجف مهاجرت کرد و از آن پس شهر نجف رونق گرفت . شیخ صدوق حدود سیصد کتاب تالیف کرده است؛ در حالی که اکنون سی جلد نیز به دست ما نرسیده است. عمده ی کتاب های سوزانده شده در طول تاریخ اسلام ،کتب روایی بوده اند. خیلی از کتاب هایی که در طول تاریخ سوزانده شده اند در دست علمای صدر غیبت کبرا و صغرا بوده است و آن ها با توجه به آن کتاب ها فتوا داده اند . ایشان قول بلا علم را جایز نمی شمردند . فتوای بدون علم صادر نمی کردند؛ بلکه فتوای ایشان نشان از موجود بودن حجت شرعی در دست ایشان است؛ هر چند امروز ه مستند بسیار ی فتاوی ایشان به دست ما نرسیده است. خبر می دهد
اقسام اجماع کدام است؟
اجماع ممکن است محصل یا منقول باشد. اجماع منقول این است که شخص معتبری بگوید که « اجماع این را می گوید. » اگر حکمی به اجماع مستند می شود، نباید اجماعش منقول باشد، بلکه باید اجماع آن محصل باشد.
اجماع مورد قبول شیعه چه ویژگی ای باید داشته باشد؟
اجماع نباید مجهول الدرک باشد؛ یعنی صرف ادعای این که « این مسئله اجماع بین فقهای شیعه بوده است » اجماع را محقق نمی کند بلکه باید معلوم الدرک باشد یعنی مدارکی در دست باشد که نشان دهد فقهای شیعه چنین نظری داشته اند. حتی محتمل المدرک بودن اجماع نیز کفایت نمی کند.
تفاوت حجیت اجماع با حجیت قرآن و سنت چیست؟
در فقه شیعه این که مستند یک حکم اجماع باشد فرق می کند با این که مستند آن آیه یا روایت باشد. اجماع دلیل لبی است؛ یعنی اطلاق ندارد، تا کجا و تا چه حد را نمی گوید. لدا اگر « لا تشرب الخمر» از اجماع به دست آید ، نمی توان گفت که شرایط مداوا یا اضطرار را نیز شامل می شود. به بیان دیگر دلیل لفظی نیست که اطلاقش حجت باشد؛ یعنی آرای فقها در اصل مساله و نه در تمام صور مسأله .
تفاوت اهل سنت با شیعه در موضوع اعتقاد به حجیت اجماع ، چیست؟
اهل تسنن، در کنار کتاب و سنت ،اجماع را نیز دلیل مستقل می دانند و این ، بیشتر به خاطر توجیه خلافت ابی بکر است؛ گرچه در انتخاب او به خلافت، اجماعی نیز وجود نداشته است.
عقلی که به عنوان یکی از مستندات فقه شیعه مطرح است چیست؟
عقلی که به عنوان یکی از ادله ی اربعه در نزد شیعه مطرح است، با عقل اصلاحی رایج متفاوت است. در معارف شیعه ، عقل ، عقل فطری و نور وهبی الاهی است که حسن و قبح را تشخیص می دهد و مایز بین خیر و شر است. این عقل نزد شیعه حجت و کاشف از واقع است. ( امروزه، آرای عاقلان، اندیشه ی ایشان و نیز حسابگری ، عقل ، نام گرفته است. عرفا و شعرا ، عقل را به عنوان نقطه ی مقابل محبت و عشق الاهی قلمداد می کنند؛ در صورتی که عقل فطری مورد نظر شیعه ، یکی از احکامش ، لزوم حب خداست. به زعم شیعه ، قوه ی حسابگر ( عقل دور اندیش که برآیند سودها و ضررها را می سنجد)، گاهی قیاس و گاهی استحسان نام گذاری می گردد و فاقد هیچ گونه حجیتی است.)
چهارم :
جمیع این روایات، سنداً ضعیفند. (1) برخی از آنها راویش معلوم نیست و مرسل است و در بعضی دیگر راوی ذکر شده اما و ثاقتش ثابت نشده است.
پنجم: حتی اگر کسی این روایات را معتبر انگاشت و حکم به کراهت را ثابت کرد، توجه به دلالت روایات نشان می دهد، حکم کراهت لبس سواد، به عنوان ثانوی تعین دارد (2) و آن تشبه به لباس بنی عباس است .
به بیان دیگر ، علت نهی از لبس سواد این بوده که لباس بنی عباس سیاه بوده است و لذا حکم دائر مدار لباس مشکی نیست بلکه دائر مدار تشبه به آن هاست. بنی عباس شعارشان لباس سیاه بود. سر تا پا سیاه می پوشیدند و لذا پوشیدن سیاه در آن زمان ترویج آن ها و تشبه به آن ها و افزایش پیروان آن ها بود. اما اکنون که سیاه پوشی چنین ویژگی ای ندارد، مکروه هم نیست.
ششم: روایاتی وجود دارد مبنی بر این که پوشیدن لباس مشکی ثواب زیادی هم دارد. (3) گرچه این روایات از لحاظ سند اعتبار کافی ندارد یا دلالت آنها مخدوش است، اما این ها به عنوان موید بحث می تواند مورد استناد قرار گیرد.
1- در مقام مناظره، خصم به چه شروطی می تواند به یک روایت استناد کند؟
در صورتی که روایت هم سنداً هم دلالتاً صحیح باشد. در مقام تقیه نباشد. معارض هم نداشته باشد.
آیا به زعم شیعه، روایات نبوی با روایات ائمه متفاوت است؟
خیر وهابیت به چنین تفکیکی قائل شده است. علت این است که به زعم ایشان ، بیان ائمه فقط در جاهایی مورد قبول است که قرینه ی قرآنی داشته باشد و موافق با قرآن باشد. حتی عملکرد ایشان در احادیث نبوی نیز به همانجا منجر می شود و این حرکت موزیانه در حقیقت القای «حسبنا کتاب الله »
2- تعیین یک حکم به عنوان اولی و ثانوی به چه معناست؟
یک حکم ممکن است به عنوان اولی یا ثانوی تعین داشته باشد. مثلاً در حکم « لا تشرب الخمر » منظور این است که خمر را نخور. این حکم چیز دیگری نگفته است. به غیر خمر عنایتی ندارد. به سکر بودن خمر نیز کاری ندارد. امام حکم « لا تشرب الخمر لانه مسکر » معنایش این است که چیزی را که مسکر است نخور و لذا به غیر خمر نیز کار دارد. به عبارت دیگر « العلت تعمم و تخصص » یعنی ذکر علت موضوع حکم قبلی را تغییر می دهد. از خمر به غیر خمر تعمیم می دهد و نیز تخصیص می دهد به این معنا که خمری که ویژگی مسکر بودن را دارد، حرام می کند ولذا بر اساس این حکم اگر آب روی خمر ریخته شود و آن را غیر مسکر کند، خوردنش حرام نیست. نکته ی حائز اهمیت این است که علل احکام باید از خود روایات استخراج شود در غیر این صورت قیاسی و استحسانی می شود که مردود است. به عبارت دیگر روایات باید منصوص العله باشند نه مستنبط العلمه.
3- سیاه پوشی در سوگ ائمه ی نور / 233 – 232