اگر خاطرتان باشد، گفتم که اگر انسان بخواهد نتایج ذکر الموت را فقط در یک عنوان خلاصه کند و نوع نتایج آن
تقصیر خودم است
اگر خاطرتان باشد، گفتم که اگر انسان بخواهد نتایج ذکر الموت را فقط در یک عنوان خلاصه کند و نوع نتایج آن در واقع تفسیر جزئیات همان یک عنوان بوده باشد، آن یک عنوان عبارت خواهد بود از “استعداد للموت” یعنی آماده کردن و آماده شدن برای مردن.
یعنی آنچه که از زهد نسبت به دنیا، اعراض از دنیا، عدم رویکرد به گناهان، مبادرت و پایبندی به واجبات، دیدن حقیقت زندگی و فهمیدن آن و خلاصه همه اینها یعنی اینکه درست عمل کردن و مسیر صحیح را پیمودن در جهت رسیدن به آن مقصدی که در خلقت لحاظ شده، به ذکر الموت انجام می شود.
حقیقت این است که اینها در انسان تحقق پیدا می کند. فهم این حقیقت در دل انسان پیدا می شود که من مقصر، در پیشگاه صاحب و خالق و مالکم، مقصر خودم هستم. انسان با همه وجودش این مطلب را می یابد که اگر کوتاهی کرده، باعث و بانی این کوتاهی خودش است. واقعا من تقصیر کردم، من گناه کردم، من وظیفه بندگی را به جا نیاوردم. و چون من مقصرم، من کوتاهی کردم و هیچ کسی بجز من هم در این کار مدخلیت نداشته، لذا به دست و پا می افتم، لذا به تضرّع میافتم، لذا از در توبه در می آیم. لذا حالت شرمندگی به من دست می دهد.
معنی اعتقاد به عدل به عنوان اصلی از اصول اعتقادی همین است. یعنی اینکه در گناهان خودمان، کس دیگری را عموما و خدای متعال را خصوصا دخالت ندهیم. ما خدای متعال را متّهم نکنیم به اینکه او باعث و شریک گناهان ماست. لذا این بحث اصلا عدل است، عدلی که ما معتقدیم بمعنی عدل الهی است و بحث عدل در مورد خدای متعال اصلا منتفی است. بدلیل اینکه خدای متعال نیازی به ظلم ندارد.
در مورد این موضوع مباحثی به اختصار بیان خواهد شد.
عادل بی نیاز
عرض کردیم که بحث عدل در مورد خدای متعال اصلا منتفی است. بدلیل اینکه خدای متعال نیازی به ظلم ندارد.
به تعبیر این ادعیه که در شب و روز جمعه و عرفه وارد شده است و“ انما یحتاج الی الظلم الضعیف و قد تعالیت یا الهی عن ذلک علوا کبیرا”(1) این است و جز این نیست که صاحب ضعف یعنی انسان، ضعیف است که نیازمند ظلم است و بدرستی که تو ای خدا برتر از آنی، به بلندی مرتبت و بزرگی.
خدای متعال اصلا نیازی ندارد ظلم کند. این، یک معنی اش این است که اصلا بحث ظلم در مورد خدای متعال منتفی است. جا ندارد که در مورد خدای متعال صحبت شود. چه احتیاجی دارد خدای متعال که ظلم کند، کم دارد مثلا؟ مضافا بر اینکه آنچه که هست مال خدای متعال است.
ظلم یعنی شما حق را به حق دار ندهی. خوب اصلا کسی در مقابل خدای متعال حقی ندارد. هر چی هست مال خداست. اگر کسی صواب کند خوب وظیفه اش را انجام داده است به صواب که عقلا و عدلا پاداشی تعلق نمی گیرد. لذا اگر خدای متعال به صواب کسی پاداشی داد، تحسینی کرد، خوب به فضلش عمل کرده، لطف کرده، زیادی بهش داده، اگر نمی داد طوری نبود. او وظیفه اش را انجام داده است.
بله! اگر کسی خلاف کند و وظیفه اش را انجام ندهد روی میزان عدل و عقل باید عقاب شود. با توجه به این که در این جا مظلوم خدای متعال است، وقتی انسان ظلم میکند به خدا ظلم می کند و روی میزان عدل و عقل، اگر انسان بداند که شدت ظلم چقدر است، باید آن میزان ظلم را در عظمت مظلوم ضرب کند. از اینجا در می آید که این ظلم چقدر عظمت دارد.
پس اگر سر سوزنی به خدای متعال ظلم شود، این سر سوزن باید ضرب در عظمت بی نهایت در بی نهایت خدای متعال بشود. حالا ببینید چی از آب در میآید. لذا روی میزان عقل و عدل، در مقابل آن ظلم، این انسان چقدر باید عقاب شود؟
خدا را متّهم نکنیم
عرض کردیم که بحث در عدل خدای متعال کاملا منتفی است و آن عدلی که بعنوان اصل اعتقادی ست در مورد ما موضوعیت دارد، نه در مورد خدای متعال. اینکه خدا را شریک در مظالم خودمان ندانیم. خدا را شریک در گناهان خودمان ندانیم.
فهم این مسئله، به فهم دو تا مسئله دیگر موکول است و آن این است : اولا این در عالم تکلیف نشان دهنده شدت اختیار و توانایی انسان است. اگر این مطلب دقیقا باز شود و فهم بشود در واقع به همان نحو که توحید موضوعش خدا شناسی است، عدل موضوعش انسان شناسی است. خود شناسی است. یا خدا شناسی و خود شناسی دو روی یک سکه اند. به همین دلیل است که اساس دین توحید و عدل است.
توجیه دیگر این مطلب این است که در عالم تشریع سه عامل وجود دارد. (عالم تشریع یعنی علم باید ها و نباید ها) عالم تشریع سه جزء دارد. از یک طرف خدای متعال است بعنوان مولا، از یک طرف انسان است بعنوان بنده و عبد، از یک طرف احکام شرعیه و مجموعه دینیه است، بعنوان وظایف انسان مکلف، شخص مکلف.
پس لازمه اینکه انسان در رابطه با مولای خودش بتواند به تکالیفش قیام کند، باید بتواند، الا و لابد باید اختیار داشته باشد، روی میزان عدل و عقل، بی هیچ دخالتی، بی امکان تسلّطی از خارج از خودش و غیر خودش این توانایی را داشته باشد که بی هیچ مانعی به وظایفش اقدام کند. لذا اگر سر سوزنی در انجام تکالیفش کسی دخالت کند، حتی علم خدای متعال، او خواهد توانست روز قیامت احتجاج کند و بگوید من اختیار نداشتم کس دیگر دخالت کرده است.
اما مطلب دومی که عرض کردم از زمینه های فهم مسئله عدل است. مسئله ای هست که در تفکر انسانی بوده و هست. در تفکرات انسانی بدون استثنا در تمام مکاتب انسانی، انسان مجبور است. انسان مختار نیست، حاصل قبول نظام علیت بعنوان یک تفکر فلسفی جز این مقوله چیز دیگری نیست. حالا شما بگویید ما با اتکاء به همین خدا را اثبات می کنیم. شما در نظام علیت اثبات می کنید که هر معلولی علتی دارد و هر علتی، علتی و هر علتی، علتی . . . تا علت العلل که خداست. یعنی پس به این ترتیب گناه من بعنوان یک معلول است دیگر! از کجا ناشی شده؟ از علت العلل.
این توضیح خیلی ساده قضیه است. تمام مکاتب انسانی اعم از اینکه خدا را قبول داشته باشند یا حتی نداشته باشند، اینها نهایتا به جبر معتقد شده اند.
ایجاد اشتیاق در اعمال
دین مجموع رضایتهای خدای متعال است. دین مجموع رضایتهاست نه کراهتها. “لا اکراه فی الدین”(2) لذا در متدین شدن یعنی متخلق شدن به دین باید با رغبت و رضایت وارد شد. وگر نه اصلا دین در انسان تحقق پیدا نمی کند. بر این اساس ممکن است شما بگویید مگر می شود؟ آدم مگر دست خودش است؟ باید عرض کنم بله دست خود انسان است! شما اینکار را انجام دهید ببینید می شود یا نمی شود.اینگونه که در آنچه که از احکام و سنن و آداب شرعیه، که شما می دانید که باید انجام بدهید اما میلتان نمی کشد،
شوق ایجاد کنید. چون اگر آدم شوق داشته باشد انجام می دهد دیگر! وقتی شوق داشت، اصلا بی صبرانه انتظار می کشد که آن لحظه برسد (موقع انجامش) و دست به آن کار بزند. نه خواب می فهم، نه خستگی می فهمد.
این راهش همین است. شما در خودتان به یاد آن مقوله که می افتید، مشتاقانه با آن برخورد کنید. با اشتیاق با آن مسئله برخورد کنید. به فرض برای نماز شب، روز که بیکار هستید، در خودتان تصور حال خوش نماز شب را بکنید که مطمئنا خوانده اید و داشته اید و اینکار را که انجام دهید، یک دفعه دو دفعه نه! اینقدر انجام دهید که دل شما از شدت اشتیاق آب بشود. بعد آن وقت می بینید با هر خستگی که شب بخواهید بخوابید، با اشتیاق برای نماز شب می خوابید و لذا راحت هم بیدار می شوید.
اگر انسان با این حال و هوا مدتی در بی کاریهایش زندگی کند، این اشتیاق در آدم پا میگیرد. لذا در اولین فرصتی که باید این کار را بکند با اشتیاق تمام می کند و البته این عمل ارزش دارد.
لذا هر صفت بدی که انسان در خودش سراغ دارد و می خواهد از بین ببرد، همان مقوله را شما در خودتان با نفرت با آن برخورد کنید، خواهید دید که خیلی طول نمیکشد که آن صفت در شما عقب نشینی می کند.
آدم چندین بار که این طوری با خودش خلوت کند و با رغبت با این صفت و با این رفتار برخورد کند با خودش، بعد وقتی یک همچنین مقوله ای پیش می آید رفتار آدم تفاوت می کند و به همین نحو عمل می کند. “و انما الاعمال بالنیات” (3) آنچه در باطن ما هست، در اعمالمان ظاهر میشود.
تغییر نیّت، تغییر عمل
عملی که انسان انجام می دهد، چیزی بجز تعیّن و تجسّم و عینیّت بخشیدن به نیت و خواسته باطنیاش نیست. لذا در واقع اگر کسی، مثلا قصد می کند که آب بخورد، عمل آب خوردن چیزی بجز تحقق بخشیدن و عینیّت دادن به همین قصد آب خوردن نیست، به نیت آب خوردن نیست. لذا اتفاقی که می افتد این است، شما اگر نیتتان را عوض کنید، عملتان خود به خود عوض میشود. اگر نیت آدم در اختیار آدم نباشد، پس عمل آدم که در اختیارش نیست دیگر!
بگذارید یک کلید به شما بدهم. اگر دلتان می خواهد امام زمانتان را دوست داشته باشید، دلتان برایش آب بشود؛ بعضی وقتها بنشینید در خودتان با رغبت و اشتیاق، آن اشتیاقی که دلتان می خواهد، با ایشان خودتان را مواجه کنید. بالاترین مرتبه ها را انسان در ساحت مقدس امام زمان «صلوات الله علیه» به محبت ایشان است که می تواند کسب کند. آنهایی که یک همچنین چیزی دلشان می خواهد، با توجه به قواعد کلی که هست، میتوانند بدست بیاورند.
لذا لزومی ندارد انسان برای تخلق به اخلاق حسنه با تخلیه از اخلاق سیئه، ریاضت بکشد، چه کند چه کند، نه! به همین ترتیب که به شما عرض کردم عمل کنید. مبنای این در واقع این است که انسان خودش را باور داشته باشد. انسان باور داشته باشد که خدای متعال او را مختار آفریده است.
لذا در تعریف عدل امیرالمومنین «صلوات الله علیه» می فرماید: “ العدل ان لا تتهمه” (4) عدل آن است که خدا را متهمش نکنید. همین معنا را امام صادق «صلوات الله علیه» به نحو دیگری توضیح می دهند . “و اما العدل ان لا تنسب الی خالقک ما لامک علیه”(5) عدل آن است که به آفریدگار خود نسبت ندهی آنچه را که اگر آن در تو بود خدا سرزنشت می کرد. یا اگر در تو بود بخاطر آن تو سرزنش می شدی. یعنی سیئات و گناهان خودت را به خدا منسوب نکن.
یک نکته لطیفی به شما عرض کنم: چه بسا که جیب آدم پر از پول باشد، ولی اگر آدم نداند و متذکر نباشد که جیب من پر از پول است، خوب کانه مثل آدمی هست که هیچی پول ندارد. حواسش نیست داخل جیبش پول است. برخورد کرده خریدی میخواهد بکند، احتیاج به پول پیدا کرده، حواسش نیست که توی جیبش پول است. لذا درست مثل آدم فقیر می ماند. ولی اگر متذکر به این بود که هرچه پول می خواهد توی جیبش هست، آن وقت همه کاری می تواند بکند.
انسان این شکلی است. خدای متعال جیبش را پر از پول کرده است. آنقدری که هر چه بخواهد هست، ولی متاسفانه انسان متذکرش نیست و خدای متعال انسان را خوب خواسته، دانا خواسته، اعلی خواسته و اگر خواسته امکاناتش را هم باید بخواهد. آن هم به همین سادگی.
امیدواریم که سلسله مباحث در یاد سفر، برای دوستان و عزیزان مخاطب مفید و موثّر واقع گردیده باشد. التماس دعا
منابع
- مفاتیح الجنان
- آیه الکرسی
- وسائل الشیعه / جلد 1 / صفحه 48
- بحار الانوار / جلد 5 / صفحه 52
- همان مدرک / صفحه 17