نام صابئین سه بار در قرآن در کنار نام یهود و نصاری و مومنان به اسلام آمده است: «همانا کسانی که ایمان آوردند،...
صابئین
نام صابئین سه بار در قرآن در کنار نام یهود و نصاری و مومنان به اسلام آمده است: «همانا کسانی که ایمان آوردند، یهودیان، نصاری و صابئین، هرکس از آنان که به خدا و روز جزا ایمان آورده و عمل صالح انجام دهد، اجرشان نزد پروردگارشان محفوظ است و ترس و اندوهی نخواهند داشت.»1
درباره خاستگاه، پیامبر، کتاب آسمانی و عقائد صابئین گمان های زیاد و بعضاً متناقضی بین مفسران اسلامی از آغاز تاکنون مطرح بوده که تصویر کاملا روشنی از آنها به دست نمی دهد. در موضوع نام صابئی گفته شده ممکن است از ریشه عبری (صبع) باشد به معنای فرو رفتن در آب، که (ع) از آن ساقط شده است و به معنای (معمدون) است، یعنی کسانی که تعمید را با تغسیل در آب اجرا می کنند.2
یا ممکن است واژه ای در زبان آرامی باشد که دلالت بر تطهیر و تعمید نموده و به دو فرقه اتباع یوحنای معمد و صابئین حرّان اطلاق شده باشد، یا کلمه کلدانی به معنی شوینده باشد، زیرا صابئین در حاشیه شهرها در کنار نهرها و رودخانه ها جای گرفته و خود را بسیار با آب می شویند و هنگام تعمید جملاتی به زبان مندایی می گویند که در آن لفظ «صبا» و مشتقات آن به کار رفته و این لفظ هم اشاره به شستشوی زیاد آنهاست.
صابئین مندایی، کتابی دارند به زبان سریانی قدیم که آن را صُحُف آدم و کنزِ رب یا گنج عظیم می خوانند و عقیده دارند که حضرت یحیی بن زکریا این کتاب را به روایت از پیامبران سلف نوح، شیث و آدم بیش از ۲ هزار سال پیش به صورت مُدون فعلی آن آورده و کتاب دیگری به زبان سریانی به نام دُروس یحیی دارند که مقام یحیی بن زکریا را در شکل دهی عقایدشان نشان میدهد.
صابئان در سلسله انبیای خود، او را آخرین پیامبر مورد قبول می شناسند و مسیحیان او را «یحیی تعمید دهنده» می نامند. به موجب تحقیقات بعضی از دانشمندان، یحیی (علیه السلام) خود موسس دینی بوده که حضرت عیسی (علیه السلام) از جمله پیروان آن دیانت بوده و به وسیله یحیی، تعمید نیز یافته است.3
پس از عیسی، یحیایی ها که به روش قدیم خود، مومن ماندند، مورد ایذا و آزار یهودیان مسیحی شده قرار گرفته و مجبور به ترک وطن شدند و چون یکی از بزرگترین ارکان دیانتشان تعمید و فرو رفتن در آب بود، ناگزیر سواحل نهرین را اختیار کرده و در آنجا ساکن شدند. صبّیهای امروز که در عراق و خوزستان مسکن دارند، بازماندگان همان مهاجریناند.
در قرآن در آغاز سوره مریم، ۱۴ آیه مربوط به تولد و رسالت یحیی است که از خردسالی او آغاز میشود تا اینکه او را پیامبری معرفی می نماید که در کودکی فرمان نبوت را دریافت کرده و صاحب کتاب الهی است: «ای یحیی! کتاب را به نیرومندی بگیر و ما او را از پیش خودمان در کودکی حکم (نبوت) دادیم. (يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا)4
در سوره انعام نیز نام زکریا و یحیی با عیسی و الیاس در ردیف انبیای سلف یاد شده است و چنین توصیف میشود: «آنان کسانی هستند که بدیشان کتاب و حکم و پیامبری دادیم.» (آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ)5 که نشان میدهد یحیا هم کتابی ویژه خود داشت، مانند زبور داوود.
یحیی در سرزمین فلسطین و اردن و شامات به تبلیغ و هدایت مردم به ویژه یهود پرداخت و آنها را به سوی حق و درستی دعوت میکرد و جمع کثیری دعوت و آیین او را پذیرفتند. تا آنکه به تقاضای زنی فاسد توسط حاکمی به نام «هیرودس» به شهادت رسید. مسلمانان مزارش را در محل مسجد اموی شام می دانند و مسیحیان مدفن سر مقدس او را در بالای جبل زیتون یا در نابلوس ذکر میکنند. اما صابئان که مذهب خود را به او نسبت میدهند، مدفن و مزار یحیی را در شهر شوشتر میداند و هنوز هم گروهی از صابئین مندایی در آنجا ساکن هستند.
مبحث صابئین و ارتباط آن با اهل کتاب از مسائل قدیمی و مبهم در میان مفسّران و فقهاست. اطلاعات متناقض و مبهم و چند دسته از منابع تاریخی درباره اعتقادات و ریشه دینی صابئین بر این مشکل افزوده است. در مجموع همه صاحب نظران متّفق هستند که صابئین به دو گروه صابئین مندایی و صابئین حرّان تقسیم می شوند و عقاید آنها نیز در طول زمان تغییر کرده است.
صابئین امروزی در تمامی متون، اعم از کتابهای اصلی یا فرعی (موسوم به طومار یا دیوان) خود را مندایی ناصورایی معرفی کرده اند. ناصورایی به معنی محافظ دین، مومن، متّقی و اهل عبادت و مندا به معنای علم، شناخت، ادراک یا عرفان، واژه هایی از زبان آرامی شرقی است.
فقها درباره اهل کتاب بودن آنها نظرات متفاوتی دارند و بعضاً به خاطر اعتقاد آنها به توحید و نبوت و معاد و اسماء الهی، اهل کتاب می شمرند. مرحوم نجفی معروف به صاحب جواهر، پس از بحث دقیق سرانجام حکم میکند که جز یهود و نصاری و مجوس، اهل کتاب دیگری وجود ندارد. اما از معاصران مرحوم آیت الله خویی گفته است: ظاهر این است که صابئان از اهل کتاب هستند.
مجوس
واژه مجوس فقط یک بار در قرآن مجید آمده که در آن آیه، مجوس در صف ادیان آسمانی و در برابر مشرکان قرار گرفته است: «آنان که ایمان آوردند و آنان که یهودی شدند و صابئان و نصاری و مجوس و آنانکه شرک ورزیدند، خداوند روز قیامت میان آنها حکم میکند.»6 از این آیه چنین برمیآید که آنها دارای دین، کتاب و پیامبر بودند.
در روایات آمده که مشرکان مکه از پیامبر (صلی الله علیه وآله) تقاضا کردند از آنها جزیه بگیرد و اجازه بتپرستی به آن بدهد! پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: «من جز از اهل کتاب جزیه نمیگیرم؛ آنها در پاسخ نوشتند تو چگونه چنین میگویی در حالی که از مجوس منطقه «هجر» جزیه گرفته ای؟! پیامبر فرمود: «مجوس پیامبر و کتاب آسمانی داشتند، اما پیامبرشان را به قتل رساندند و کتاب او را آتش زدند.»7
اصبغ بن نباته گوید: که علی (علیه السلام) بر فراز منبر فرمود: «از من سوال کنید، پیش از آنکه مرا نیابید.» اشعث بن قیس (منافق معروف) برخواست و گفت: ای امیرمومنان چگونه از مجوس جزیه گرفته میشود، در حالی که کتاب آسمانی بر آنها نازل نشده و پیامبری نداشتند؟ علی (علیه السلام) فرمود: «آری ای اشعث، خداوند کتابی بر آنها نازل کرده و پیامبری مبعوث نموده است.»8
عنوان مجوس و ایرانیان از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله) عنوانی توهین آمیز نبوده است و اشاره به یک دین توحیدی داشته که البته دچار بد اعتقادی شده اند، ضمن اینکه نباید بین ایرانیان (فارسیزبانان) و زرتشتیان لازمه ای برقرار کرد. چرا که ایران در دوران پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) امپراطوری بسیار بزرگی بود و از طوایف مختلف با فرهنگها و زبانهای گوناگون تشکیل شده بود. بنابراین نمیتوان مجوس را به ایرانیان معروف در اذهان که عمدتاً فارس زبان هم بودند، اطلاق نمود.
چه بسا در ایران آن زمان مجوسیان عرب نیز وجود داشته است. علاوه بر این باید توجه داشت که مجوس در آیات و روایات به معنای آتش پرستی نیست. در حدیثی از امام سجاد (علیه السلام) به نقل از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آمده که آن حضرت فرمود:
«منظور پیامبر اسلام از "با آنها طبق سنت اهل کتاب رفتار کنید" مجوس است.» (سنوا بهم سنه اهل الکتاب، یعنی المجوس)9 ضمنا باید توجه داشت که واژهای مجوس جمع است و مفرد آن "مجوسی" است.10
حقیقت آن است که در تاریخ خود زرتشتیان نیز اختلافات زیادی بین مورخان وجود دارد. بعضی واژه مجوس را برگرفته از ماده "مغ" می دانند که به پیشوایان و روحانیان دین زرتشت گفته میشد و موبد را که اکنون به روحانیون آنها گفته می شود در اصل از ریشه "مغود" گرفته اند؛ اما بعضی دیگر مجوس را مقدم بر زرتشت دانسته و زرتشت را ادامه دهنده راه آنها شمرده و گفته اند: دین قدیم طوایف آریا همان آیین مجوس بوده که در اصل یک دین توحیدی و آسمانی بوده، اما در ادوار بعد همچنان که مسیحیت منحرف شد و به تثلیث گرایید، آیین مجوس نیز به ثنویت گرایید و تعالیم آن با خرافات و موهومات زیادی آمیخته شد.
زرتشت بعدها در آیین مجوس اصلاحاتی به عمل آورد و چنانچه خود در گاتها گفته، قصد او این بوده که صفای قدیمی مذهب را برگرداند. به این معنا زرتشت خود موسسه دین نبوده، بلکه از نو همان تعالیم مجوس را مطرح ساخته است.11 بعضی نیز این انحراف را به زروانیان نسبت داده اند که موجب انحراف در تعالیم زرتشت شده و زروان (خدای زمان) را بالاتر از اهورا و اهریمن شمردند و گرایش های جبری پیدا کردند.12 به هر حال بر اساس روایات اسلامی مجوس از پیروان یکی از انبیای برحق شمرده شدهاند که بعدها از اصل توحید منحرف گشته و به افکار و عقاید شرک آلود روی آورده اند.
در بعضی از روایات، مجوس به همه منحرفان از دین اصلی اطلاق شده و اینکه در همه ادیان نیز چنین منحرفانی وجود داشته اند. در حدیثی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) آمده: «قدریه و مرجئه بر زبان ۷۰ پیامبر لعن شدهاند»13 عرض شد: آنان کیانند؟ فرمود: «کسانی که می پندارند خداوند انجام معاصی را بر آنها تقدیر کرد و سپس به خاطر انجام همان معاصی، آنها را عذاب نمود!» و فرمود: «در امت من نیز کسانی هم این سخن را خواهند گفت، اینان مجوس امت من هستند.»14
امیرمومنان علی (علیه السلام) نیز در بازگشت از جنگ صفین در پاسخ به آن پیرمرد که همه امور را به قضا و قدر حتمی خدا باز می گرداند، فرمود: «این که تو همه چیز را به قضا و قدر لازم و حتمی خدا بر میگردانی، سخن بت پرستان و دشمنان خدای رحمان و مجوسان است، (که مسلک جبر است)15 بنابراین شاخصه مجوسان، انحراف از باور توحید و گرایش به جبر و در نتیجه متّهم کردن خداوند به انجام همه معاصی و قبایح است که با روح ادیان توحیدی ناسازگار است و همه انبیا از این عقیده جبری، تبرّی جسته و باورمندانش را لعنت نمودهاند.
منابع:
1 بقره/ آیه 62
2 لغت نامه دهخدا/ واژه صابی
3 تاریخ ادیان/ کتاب سوم/ هاشم رضی
4 مریم/ آیه 13
5 انعام/ آیه 84
6 حج/ آیه ۱۷
7 وسائل الشیعه/ ج 11/ ص 96
8 همان مدرک
9 همان مدرک
10 تفسیر نمونه/ ج 14/ ص 44 به بعد
11 تاریخ ادیان/ ص 241
12 مزدا پرستی در ایران قدیم/ ص 156
13بحارالانوار/ ج 5/ ص 47
14 همان مدرک/ حدیث 74
15 توحید صدوق/ ص 369