سنت به معنای سیره و رویه و روش است؛ مراد از «سنه الله» که درآیاتی از قرآن آمده، اصول و ضوابط و رویه و روش هایی است که در افعال الهی وجود دارد...
سنت
سنت به معنای سیره و رویه و روش است؛ مراد از «سنه الله» که درآیاتی از قرآن آمده، اصول و ضوابط و رویه و روش هایی است که در افعال الهی وجود دارد و امور جهان و انسان ها را بر پایه آن ها تدبیر و اداره می نماید. یک ویژگی مهم سنت های الهی طبق فرمایش خداوند در قرآن، این است که تغییر و تبدیل نمی پذیرد: «این سنت خدا در امت های قبل است و تو هرگز در سنت خدا، تبدیل و دگرگونی و تحویل، نخواهی یافت» (سنه الله فی الذین خلوا من قبل و لن تجد لسنه الله تبدیلا)1 (فلن تجد لسنّت الله تبدیلاً و لن تجد لسنّت الله تحویلا)2
تبدیل، منتفی و ملغی شدن سنت است. مثل اینکه اگر خداوند عذابی معین نموده باشد، عذاب خدا منتفی و به جای آن عافیت و نعمت آید و تحویل سنت عبارت از این است که تغییر و تحوّلی در وقوع آن ایجاد شود. مثلا عذاب فلان قوم را که مستحق آن شده اند، به سوی قومی دیگر برگردانند.3
این آیات، به ثابت بودن سنت ها و عدم تبدیل و تحویل در سنت های الاهی اشاره دارند.
یکی از سنت هایی که خداوند در قرآن از آن یاد می کند، تامّل و تفکّر در سرنوشت امت های قبل (همچون عاد و ثمود و فرعون و…) است که بر اثر کفر و طغیان مشمول سنت و کیفر عذاب شدند: «پیش از شما مللی بودند که آمدند و رفتند. در اطراف زمین گردش کنید تا ببینید، سرنوشت آنان که وعده های خدا را تکذیب می کردند، چگونه شد.» (قد خلت من قبلکم سنن فسیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبه المکذبین)4 مردم باید از سرنوشت گذشتگان پند گیرند؛ چرا که در صورت ارتکاب اعمالی چون آنان قطعا همان سنت های معمول در حق گذشتگان، گریبانگیرآنان نیز خواهد شد.
امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود: «از نشانه های یقین، پند گرفتن از حوادث روزگار و پیمودن راه درست پیشینیان است. آن که هوشمندانه به واقعیت ها نگریست، حکمت را آشکارا ببیند و آن که حکمت را آشکارا دید، عبرت آموزی را شناسد و آن که عبرت آموزی را شناخت، گویا چنان است که با پیشینیان می زیسته است.»5 یعنی از تاریخ درس می آموزد و کاری چون آنان نمی کند تا سرنوشت دردناکی چون عذاب پیشینیان را برای خود رقم زند.
از سنت های دیگری که خداوند، در قرآن یاد می کند، یاری مومنان بر اثر ایمان و صبر و استقامت است: «آنگاه رسولان و نیز کسانی را که ایمان آورده اند، می رهانیم و نجات می دهیم. این گونه بر عهده ماست که مومنان را رهایی بخشیم.» (ثم ننجی رسلنا و الذین آمنوا کذالک حقا علینا ننج المومنین)6
و باز تاکید می فرماید: «یاری کردن مومنان، برعهده ماست.» (و کان حقاً علینا نصر المومنین)7 و در سختی ها و تنگناها، مومنان را دلداری و نوید می دهد که: «سست مشوید و نگران نباشید که شما اگر واقعا ایمان داشته باشید، برترید» (ولاتهنوا و لاتحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مومنین)8 در جای دیگر شرط رساندن نصرت حتمی خود را، تقوا و صبر مومنان معرفی می نماید: «اگر شما صبر و ایستادگی در جهاد پیشه کنید و پرهیزکار باشید، چون کافران بر سر شما شتابان و خشمگین درآیند، خداوند پنج هزار فرشته را به یاری شما فرستد.» (بلی ان تصبروا و تتقوا و یاتوکم من فورهم هذا یمددکم ربکم بخمسه آلاف من الملائکه مسومین)9
همچنین، در این باره می فرماید: «موسی به قوم خود گفت: از خدا یاری خواهید و صبر کنید که زمین ملک خداست و آن را به هر کسی از بندگان خود که بخواهد واگذارد و حسن عاقبت و فیروزی مخصوص اهل تقواست.» (قال موسی لقومه استعینوا بالله واصبروا ان ارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبه للمتقین)10
و در یک کلام، نصرت الاهی برای کسانی که خدا را یاری کنند، حتمی است: (ولینصرن الله من ینصره)11 «ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر خداوند را یاری کنید، یاری تان می دهد و گام هایتان را استوار می سازد.» (یا ایها الذین آمنوا ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم)12 سنت غلبه حق بر باطل و امحای باطل در همین دنیا نیز، سنت الاهی است: «حق بیامد و باطل رفت که باطل از میان رفتنی است.» (قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا)13 و نیز «حق را بر باطل می افکنیم و (حق) آن را در هم می شکند و آن (باطل) به یک باره از میان می رود.» (بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق)14
آزمون
«آیا مردم گمان کردند به حال خود رها می شوند و آزمایش نمی شوند؟! ما کسانی را که پیش از آنان بودند (نیز) آزمودیم تا صادقان از کاذبان، دانسته شوند.» (اَحَسِبَ النَّاسُ اَن یُترَکُوا اَن یَقُولوا آمَنّا وَ هُم لا یُفتَنُون وَ لَقَد فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبلِهِم فَلَیَعلَمَنَّ الله الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعلَمَنَّ الکاذِبین)15
آزمون فراگیر مردم، یکی از سنت های الهی است که در قرآن با کلماتی چون: ابتلا، فتنه، امتحان و تمیز آمده است. هدف خداوند از آزمون، سنجش افراد صادق از کاذب، مومن از غیر مومن، خبیث از طیب، صابر از غیر صابر، مجاهد از غیر مجاهد و … است. نحوه این آزمون نیز با قرار دادن افراد در موقعیت ترس، گرسنگی، کمبود و زوال داشته ها و کاستی در اموال و جان ها و نعمت هاست: «قطعا همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی و کاهش در مال ها و جان ها و میوه ها، آزمایش می کنیم و بشارت ده به استقامت کنندگان!» (وَ لَنَبلُوَنَّکُم بِشیء مِنَ الخَوفِ وَ الجُوعِ وَ نَقصٍ مِنَ الاَموالِ وَ الاَنفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ)16
آری، تا افراد آزموده نشوند، به بهشت یا دزوخ نخواهند رفت: «آیا چنین پنداشتید که ( فقط با ادعای ایمان) وارد بهشت خواهید شد، در حالی که خداوند هنوز مجاهدان و صابران را مشخص نساخته است؟» (اَم حَسِبتُم اَن تَدخُلُوا اَلجَنَّه وَ لَمَّا یَعلَمِ الله الَّذینَ جاهدُوا مِنکُم وَ یَعلَمَ الصَّابِرینَ)17 و نیز «اینگونه نیست که خداوند، مومنان را همانگونه که شما هستید، به حال خود واگذارد، مگر آنکه خبیث را از طیب (ناپاک را از پاک) جدا سازد.» (ما کانَ اللهُ لِیَذَرَ المُومِنینَ عَلی ما اَنِتُم عَلیهِ حَتَّی یَمیزَ الخَبیثَ مِن الَّطیبِ)18
اگرآزمون نمی بود، همه ادعای خوبی و پاکی داشتند، اما وقتی در بوته امتحان قرار می گیرند، راستگویان از دروغگویان شناخته خواهند شد؛
خوش بود چون محک تجربه آید به میان/ تا سیه روی شود هر که در او غش باشد!
به خاطر نعمت «اختیار» است که آزمون، معنا پیدا می کند؛ به این معنی که اگر انسان ها، توان و قدرت و اختیار گزینش خیر یا شر را نداشته باشند و جبر بر آن ها حاکم باشد که آزمون معنا ندارد. آزمون، وقتی صحیح است که آزمون شونده اختیار گزینه های متعدد را داشته باشد.
وجود آزمون، آثار مثبت دیگر هم دارد: وقتی انسان بداند که در معرض امتحان خداوند قرار دارد، هماره خود را در موقعیت آزمایش می بیند و از کارهای ناپسند دوری کرده و به کارهای شایسته روی می آورد و موجب تحرّک و پویایی در او می شود که در میدان مسابقه و عمل، برای پیروزی تلاش کند و ضمنا از سرنوشت دیگران که ریزش کردند، عبرت گیرد. تا چون آنان به هلاکت نیفتد و به اعتلا و سعادت برسد.
وقتی بداند که قرار است در محضر ربوبی در آخرت حاضر شود، در گزینش خیر یا شر، احتیاط بیشتری خواهد نمود: «و شما را با بدی ها و خوبی ها آزمایش می کنیم و سرانجام به سوی ما بازگردانده می شوید.» (وَ نَبلُوکُم بِالشَّرِّ وَ الخَیرِ فِتنَه وَ اِلَینا تُرجَعُون)19 در آنجاست که مفسدان از پرهیزگاران و صالحان از مجرمان جدا خواهند شد و هر یک به جزا و پاداش اعمالشان خواهند رسید؛ آیا ما مومنان و صالحان و متّقیان و مسلمانان را چون مفسدان در زمین و فاجران و مجرمان قرار می دهیم؟» (اَم نَجعَلُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کالمُفسِدینَ فی الاَرضِ اَم نَجعَل المُتَّقِینَ کَالفُجَّار)20 و (اَفَنَجعَلُ المُسلِمِینَ کالمُجرِمِینَ)21
عوامل آزمون بسیار گوناگون است؛ گاهی آزمون به زینت های زمینی است: «ما آنچه را که در زمین است، موجب زینت آن قرار دادیم تا آنان را بیازماییم که کدامیک از نظر عمل بهتر است.» (اِنَّا جَعَلنَا مَا عَلَی الاَرضِ زِینَهً لَهَا لِنَبلُوَهُم اَیُّهُم اَحسَنُ عَمَلاً)22 «اموال و اولاد نیز از ابزار آزمون اند.» (اِنَّما اَموالُکم وَ اَولادُکُم فِتنَه)23 نعمت های مادی که به کفار داده شده: «و هرگز چشمان خود را به نعمت های مادی که به گروهی از آنان داده ایم مَیفکن، این ها شکوفه های زندگی دنیاست، تا آنان را در آن بیازماییم.» (وَ لا تَمُدَّنَّ عَینَیک اِلَی مَا مَتَّعنا بِهِ اَزواجَاً مِنهُم زَهرَهَ الحَیاهِ الدُنیا لِنَفتِنَهم فِیه)24 «فقر و نداری»25 «زیان و زوال اموال»26 «کم شدن و تنگی روزی»27 «وفا به عهد و پیمان»28 «گرسنگی، ترس، نقص اموال و جان ها و میوه ها و محصولات و…»29 که هرکس به فراخور شرایط و موقعیت های مختلف زندگی به وسیله آن ها آزموده می شود و باید تلاش کند از آن ها سربلند بیرون آید.
بداء
قرآن کریم به صراحت اعلام می دارد که دست خداوند برای هر تغییری در مقدّرات قبلی خویش، باز است و می تواند هر زمان که بخواهد تقدیری را محو و تقدیر دیگری را رقم زده و ابتدا به کار جدیدی بنماید؛ لذا فرموده است: «خداوند آنچه بخواهد محو می کند و هر چه را بخواهد تثبیت می کند، و اُمّ الکتاب نزد اوست.» (یَمحُوا اللهُ ما یَشاء وَ یُثبِتُ وَ عِندَهُ اُمّ الکِتاب)30 بداء به معنی اختیار داشتن در تغییرات و مقدّرات و برنامه ها از روی حرّیت و آزادی (و نه جهل و اجبار) است. این عقیده سخیف که دست خداوند برای تغییرات، بسته است، متعلق به «یهود» بود که خداوند به شدت به این فکر پلید می تازد و باورمندان به آن را لعنت می کند و می فرماید: بر خلاف پندار یهود، دست خداوند برای هر تغییری در مقدرات، باز است: «یهود گفتند دست خدا بسته است! دست خودشان بسته باد و به خاطر این سخن که گفتند، لعنت شدند؛ بلکه دست خدا باز است و هر طور بخواهد، خواهد بخشید» (قالَتِ الیَهوُدُ یَداللهِ مَغلُولَهٌ غُلَّت اَیدِیِهِم وَ لُعِنوا بِما قالُوا بل یَداهُ مَبسُوطَتانِ یُنفِقُ کَیفَ یَشاءُ)31
این باور، بداء نام دارد. اعتقاد به بداء آن چنان مهم است که در روایت آمده: «خداوند با هیچ عبادتی چون بداء پرستش نشده است.»32 زیرا با قبول اعتقاد به بداء است که انسان ها به دعا و عبادت می پردازند تا خداوند تقدیرات جدیدی برای آنها رقم بزند. اگر خدا قادر به تغییر نباشد، پرستشی نخواهد بود. مهم ترین اثر اعتقاد به بداء، اثبات قدرت و آزادی مطلق برای خداست؛ چرا که بر اساس امکان بداء برای خداوند، تا زمانی که فعلی انجام نشده خدا می تواند تقدیر را عوض کند، حتی اگر مشیّت و تقدیر و قضای او به آن حادثه تعلق گرفته باشد.
بنابراین، هیچ چیز حتی قضا و قدر الهی نمی تواند قدرت و مالکیّت و آزادی و اختیار خدا را محدود سازد و دست او را ببندد. ضمناً اگر بداء را نفی کنیم وخداوند را فارغ از تقدیر جدید بدانیم، انگیزه دعا برای تغییر وضعیت کنونی خود به وسیله کارهای خیر و عبادات و نماز، نخواهیم داشت. چرا که هر آن مقدر شده است، همان خواهد شد و هیچ تغییری در قضا و قدر، رخ نخواهد داد. بنابراین، اعتقاد به بداء، از یک سو، روحیه امیدواری و تلاش را به انسان می دهد و از سوی دیگر، روحیه دعا، توبه، تضرّع و توکل به حق تعالی را در انسان، تقویت می نماید.
علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار، هفتاد حدیث درباره بداء، ذکرکرده 33 و در منابع دیگر 118 حدیث از منابع شیعه و اهل سنت در این باره جمع آوری شده است.34
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نفرمود، مگر آنکه از آن ها درباره 5 چیز پیمان و اعتراف گرفت، که نخستین آنها بداء است.»35 و فرمود: «اگر مردم می دانستند در اعتقاد به بداء چه پاداشی است، هرگز از سخن گفتن درباره آن خسته نمی شدند.»36 همچنین درباره اینکه آیا خداوند، نسبت به این بداء ها و تغییرات اختیاری در تقدیرها، از پیش مطّلع بوده است یا نه، فرمود: «برای خداوند بدائی حاصل نمی شود، مگر این که از قبل به آن موضوع جدید علم داشته است.»37
یکی از موارد بداء که در روایات ما آمده است، وقت ظهور حضرت ولی عصر (ارواحناه فداه) است. یعنی دست خدا باز است که زمان آن را جلو بیندازد. از عوامل اصلی برای تقدم زمان ظهور، دعای مردم برای تعجیل در ظهور تعیین شده است. (فَاکثروا الدّعا بتعجیل الفرج فان ذلک فرجکم)38 چنان که درباره بنی اسرائیل، دعای آنان، ظهور موسی را یکصد و هفتاد سال جلو انداخت.39
مورد دیگر علائم ظهور است که همگی بدائی شمرده شده و فرموده اند: «خداوند می تواند همه علائم را بداء نموده و یک شبه امر ظهور را اصلاح فرماید و رقم زند.» (یصلح الله امره فی لیله)40
نمونه های زیادی از بداء در قرآن آمده است. همچون داستان حضرت یونس (علیه السلام) که قرار بود تا روز رستاخیز در شکم ماهی باشد، اما با دعای او این تقدیر، تغییر پیدا کرد و از آن تنگنا نجات یافت. (فَلَو لَا اَنَّهُ کَانَ مِنَ المَسَبِّحِینَ لَلَبِثَ فِی بَطنِه اِلَی یَوم یُبعَثُون)41 و نیز برطرف شدن عذاب از قوم حضرت یونس (علیه السلام) بر اثر تضرّع و دعای آنان (کَشَفنا عَنهُم عَذابَ الخِزی فِی الحَیاهِ الدُنیا وَمَتَّعناهُم اِلی حینٍ)42 و تغییر فرمان الهی به ابراهیم درباره ذبح اسماعیل، وقتی هر دو در آزمون، پیروز شدند. (وَ فَدیناهُ بِذِبحٍ عَظیمٍ)43 و اضافه شدن ده شب به میقات سی شبه موسی و پایان یافتن آن در چهل شب: (وَ واعَدنا موسی ثَلاثینَ لَیلَه وَ اَتممناها بِعَشر)44 و به تاخیر افتادن عذاب در قوم حضرت نوح (علیه السلام) وآیاتی دیگر.45
با درک صحیح مسئله بداء، انسان در می یابد که در جایگاه هر انتخاب و انجام هر کار او، خداوند ناظر و صاحب اختیار و توانا در تغییر مقدرات اوست و بر اساس همین باور، هماره به او امیدوار و ملتجی است و هیچ گاه خداوند را دست بسته ندانسته، هماره او را در کار تقدیر و انشاء و بداء، فعال می داند. (کُلَّ یَومَ هُوَ فی شَان)46
برگرفته از کتاب آشنایی با مفاهیم قرآنی
منابع
منابع:
1 احزاب/ آیه 62 و فتح/آیه 23
2 فاطر/ آیه 43
3 المیزان/ جلد17، صفحه 83
4 آل عمران/ آیه 137
5 نهج البلاغه/ حکمت 31
6 یونس/ آیه 103
7 روم/ آیه 47
8 آل عمران/ آیه 139
9 آل عمران/ آیه 125
10 اعراف/ آیه 128
11 حج/ آیه 40
12 محمد/ آیه 7
13 اسراء/ آیه 81
14 انبیاء/ آیه 18
15 عنکبوت/ آیه 2 و 3
16 بقره/ آیه 155
17 آل عمران/ 142
18 آل عمران/ آیه 179
19 انبیاء/ آیه 35
20 ص/آیه 28
21 قلم/ آیه 35
22 کهف/ آیه 7
23 تغابن/ آیه 15
24 طه/ آیه 131
25 انعام/ آیه 53
26 زمر/ آیه 49
27 فجر/ آیه 16
28 نحل/ آیه 91 و 92
29 بقره/ آیه 155
30 رعد/ آیه 39
31 مائده/ آیه 64
32 اصول کافی/ کتاب التوحید/ باب البداء/ صفحه 144
33 بحارالانوار/ جلد 4/ صفحه 107
34 دانشنامه قرآن و حدیث، ری شهری، جلد 12، صفحه 121
35 صدوق/ التوحید/ صفحه 333
36 همان مدرک/ صفحه 334
37 اصول کافی/ جلد 1/ صفحه 198
38 بحارالانوار/ جلد53/ صفحه 181
39 همان مدرک/ جلد 52/صفحه 131
40 کمال الدین/ جلد 1/ صفحه 152
41 صافات/ آیه 144
42 یونس/ آیه 98
43 صافات/ آیه 102 و 107
44 اعراف/ آیه 142
45 نوح/ آیه 11؛ صافات/ آیه 21 و …
46 الرحمن/ آیه 29