مطلب زیر تلنگریست در زندگی بدون ولی خدا، به عنوان مثال وقتی سیل می اید و یا زلزله و یا بهمن، ما چه می کنیم، مسلما پناه می گیریم، اما پناه ما در این دوران بی پدری کیست و چگونه خود را در پناه ایشان حس کنیم؟
با پسرم رفته بودم پارک، روی یه صندلی نشسته بودم و کتاب می خوندم، یه آقای مسنی از من اجازه گرفت و در گوشه ی دیگر صندلی نشست، با جمله ی” چه کتابی می خونی؟” سر حرف رو باز کرد، وقتی فهمید یه کتاب مذهبیه، یه ساعتی در مذمت دین و مذهب صحبت کرد، آخرهای حرفش هم گفت: خانوم من هفتاد سال زیر پرچم آخوندا بودم، هی نماز بخون، تو گرمای هوا روزه بگیر، مسجد برو، اون کارو نکن، این کارو بکن…الان آزاد شدم، نه نماز می خونم، نه اعتقادی به خدا و پیامبر دارم، هر کاری هم دلم بخواد می کنم!
از پارک بیرون آمدم، ناراحت بودم، پناه بر خدا، آدم هفتاد سال در راه خدا قدم بردارد، اما پایان عمر که زمان برداشت محصول ایمان است، شیطان، یاد خدا را از خاطرش ببرد.
یاد زبیر افتادم، زبیر داستان عجیبی دارد، کسی که عمری در راه حق بود، اما در پایان عمر، منحرف گشت و جلوی حق ایستاد!
زُبیر بن عَوّام بن خُوَیلَد از صحابه ی رسول خدا و یار و همراه امیر مومنان، زبیر از مدافعان حضرت علی(ع) در سقیفه بود، این قدر به اهل بیت نزدیک بود که به نقل تاریخ از شهود وصیت حضرت زهرا بوده) صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۲۴۴) و در هنگام دفن حضرت زهرا حضور داشت (فتال النیشابوری، روضه الواعظین، ج۱، ص۳۴۹) او حتی در شورای شش نفره به حضرت علی رای داد.
اما دیری نپایید که از نظر خود برگشت و به مخالفت با خلافت حضرت علی علیه السلام برخاست. (تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۹)
انگار این آقای مسن، همون زبیر 1400 سال پیش بود، ضرب المثلی قدیمی هست که می گوید: ” همان خورشیدی که دیروز تابیده، همین خورشیدی است که امروز می تابد و همان خورشیدی خواهد بود که فردا می تابد، فقط اسم آدم ها تغییر می کند، مریم می شود زینب و بعد نرگس، علی می شود احمد و بعد بهروز، و زبیر 1400 سال پیش هم شد این آقای مسن!
چه کنیم که زبیر نشویم؟
به آدم های دور و برتان نگاه کنید، چه تفاوتی باهم دارند، به نظر شما چند نفر از آنها تا پایان عمر، به اعتقادات مذهبیشان پایبند می مانند و چند نفر هم از دست می روند؟ خودتان چه؟ تصور می کنید در هنگام مرگ رو به کدام سو باشید؟ تازه شنیده ام که خیلی ها وقتی حضرت عزرائیل برای گرفتن جانشان می آید و زمانی که باید لااله الا الله بگویند، اسیر شیطان می شوند! و این زمانیست که حتی اطرافیانشان هم نمی فهمند!
اگر به تاریخ هم نگاه کنیم، درس های جالبی می گیریم، خوارج، افرادی که جای مهر روی پیشانیشان بسته بود، اما جلوی ولی خدا ایستادند، در طول زمان مدعیان دروغین رسالت و مهدویت، مانند بهائیت، همین امروز طالبان و داعش…و در همین ایران خودمان، انواع و اقسام گروهک های انحرافی و عرفان های دروغین که افراد بیشماری را اسیر خود کرده اند، چه تضمینی وجود دارد که من و شما تا چند سال دیگر، جزو این گروهک های انحرافی نشویم و در همین راه مستقیمی که انشالا الان هستیم، باشیم؟
می خواهم به شما نسخه ای بدهم که به من هم داده اند، فکر نکنید از خودم است، بزرگان این نسخه ی روح افزا را داده اند و ضمانت کرده اند که هر کس به این عمل کند، انشالا که از راه حق منحرف نمی شود.
ابتدا سوالی بپرسم، اگر خدای نکرده در دور و اطرافتان سیل بیاد، شما چه می کنید؟ زلزله چی؟ و یا بهمن؟ به کجا پناه می برید؟ مسلما به پناهگاهی محکم، جایی که قابل اعتماد باشد و جان شما را حفظ کند، حال به نظر شما آیا فریب های شیطان رانده شده در این روزگار، کمتر از خطر سیل و زلزله و بهمن است؟ مسلما اگر زبیر و یا آن آقای مسن به جایی پناه برده بودند، اسیر موج های مرگ آور سیل زمان نمی شدند!
در کجا پناه بگیرم؟
در روایتی از حضرت امام صادق(ع) می خوانیم: «نحن کهف لمن التجأ الینا؛( بحارالانوار،ج 50، ص 299) ما پناهگاهیم برای هرکس که به ما پناه آورد.
چه پناهگاهی بهتر از پناه هایی که خدا آنها را برای ما قرار داده است، مانند این که چند مهندس، بیایند و جان پناه هایی را در یک معدن برای حفظ جان کارگران، در هنگام ریزش معدن قرار دهند، خدا هم برای حفظ اعتقادات ما از شر شیطان لعین، پناه هایی را مشخص کرده است که هر کس به آنها پناه برد، حفظ می شود.
در حدیث معروف ثقلین از زبان آخرین فرستاده ی خدا آمده است: “ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی ابداً…؛” تا زمانی که شما تمسک به قرآن و عترت داشته باشید، هرگز بعد از من گمراه نخواهید شد.» کلینی، کافی، ج ۱، ص ۲۹۴
خیالتان راحت شد؟ اگر به کتاب خدا و اهل بیت تمسک کنید، گمراه نمی شوید، همانطور که می دانید تمسک به معنای گرفتن و چسبیدن به چیزی برای حفظ و نگهداری آن می باشد، و شاید آخرین پناه ما در این دوره و زمانه، وجود با برکت مهدی آل محمد است، امامی زنده و حاضر و ناظر، و از دیده ها پنهان…
چگونه در پناه امام زمان قرار بگیریم؟
شما اگر از پدرتان پول بخواهید چه می کنید؟ اگر سوییچ ماشین را بخواهید چه؟ خوب معقولا میروید کنار پدرتان، با احترام از او می خواهید که به شما پول بدهد و یا ماشینش را در اختیارتان قرار دهد.
قدم اول برای این که در پناه حضرت قرار بگیریم این است که رو به قبله بایستیم، سلامی به پدر واقعیمان بدهیم و از ایشان بخواهیم که ما را در پناه خود گیرد…خجالت نکشیم، با او صحبت کنیم همانطور که با پدرمان صحبت می کنیم، ایشان که از هر کسی مهربانتر و شنواتر هستند…
بگوییم: “پدر جان، یا صاحب الزمان، شما بزرگ منی، پدر منی، تو این دنیای بی کسی ها، همه ی کس من شمایی، من که امیدی جز شما ندارم، جایی را ندارم که برم، شما اگه منو تو پناه خودت نگیری، من کجا برم؟”
اولین جرقه های ارتباط ما با امام زمان همین است، این که از ایشان بخواهیم، آنهم با تمام وجود، و بعد خودمان را در پناه ایشان ببینیم، مانند این کارتون های دوران کودکی، یه هاله ای از نور توجه حضرت را دورتادور بدنمان احساس کنیم، مطمئن باشیم کسی که از حضرت هدایت بخواهد، حتما راه را می یابد، چرا که این وظیفه ایست که خدا بر دوش ایشان نهاده، ممکن است حضرت دیگر حوائج ما را هم برآورده کنند، خانه بدهند، ماشین بدهند و …و ممکن هم هست صلاح نباشد که ایشان در پیشگاه خدا واسطه شوند و اینها را به ما بدهند، اما درخواست هدایت ردخور ندارد، البته اگر با تمام وجود و از اعماق جان، انسان خواهان هدایت باشد.
و خاصیت دوم این که حال اگر کسی خود را در معرض توجه ولی زنده ی خدا ببیند، می تواند گناه کند؟ می تواند در امانت مردم خیانت کند؟ دزدی کند؟ هیزی کند؟
اگر ما خودمان را در پناه حضرت جای دهیم، هم حضرت به ما توجه ویژه ای خواهند داشت و دست ما را خواهند گرفت و هم خودمان بیشتر مراقب خود می مانیم و از غفلت دور می شویم، انشالا.
منبع: