دین برای همه انسانهایی که از عقل بهره دارند، آمده و برای تخلُّق به اخلاق دینی و رسیدن به حقایق معارف آن،
مقدمه:
من کیستم؟!
دین برای همه انسانهایی که از عقل بهره دارند، آمده و برای تخلُّق به اخلاق دینی و رسیدن به حقایق معارف آن، نیازی به درس خواندن، ذهن پیچیده، داشتن سواد و این حرفها نیست. چرا که داشتن حداقل عقل لازم است!
بشوی اوراق اگر هم درس مایی که درس عشق در دفتر نباشد
دین کافه للنّاس است. آدم اصلا بخواهد که متخلّق به دین خدا شود، باید برگردد به آن لیسیدگی و پاکی روز اول، به آن صفای باطن روز اول! بعد از آن، از مسیر درستش راه بیافتد و بیاید، خیلی هم زود به مقصد می رسد.
انسان در چنین مقطعی و با چنین حالی، خودش را بنده می یابد در مقابل یک مولائی، مسئول می یابد در مقابل یک سائلی؛ خودش را متعهّد می یابد در مقابل یک عهد گرفته شده ای، ولی به صورت مبهم و ناواضح! به ته زندگی نگاه کرده و این حال و فهم به او دست داده است.
مثل آدم گیجی که تازه از خواب بیدار شده باشد و به اطرافش نگاه می کند که اینجا کجاست؟ نه فقط نسبت به اطراف خودش، حتی نسبت به خودش هم برایش سوال پیش میآید که اصلا من کی ام؟ از کجا آمده ام؟ اینجا کجاست؟ اصلا چه قرار است بشود؟
از طرفی به آیات و روایات بسیاری برمی خوریم که سفارش به تفکّر و تعمّق و تلاش برای یافتن پاسخ این سوالات می نمایند و اهمیّت تفکّر در آیات الهی را بیان می دارد:
“ اولم یتفکروا فی انفسهم ما خلق الله السموات و الارض و الا بالحق و اجل مسمی و ان کثیرا من الناس بلقاء ربهم لکافرون ” (1)
آیا درباره خودشان نیاندیشیده اند؟ خدا آسمان و زمین و آنچه را در میان آن دو است، جز به حق و درستی و با مهلت معین نیافریده است و همانا بسیاری از مردم دیدار پروردگارشان را باور ندارند.
از معمر ابن خلاد نقل شده، ایشان می گویند از امام رضا «صلوات الله علیه» شنیدم که ایشان فرمودند: “عن معمر بن خلاد قال : سمعت ابا الحسن الرضا «علیه السلام» یقول: لیس العباده کثره الصلاه و الصوم. انما العباده التفکر فی امر الله ” (2)
امام رضا «علیه السلام» فرمودند: عبادت به بسیاری نماز و روزه نیست. همانا عبادت، عبارت است از اندیشیدن در امر خدا.
علامه مجلسی نقل می کند که امام صادق «علیه السلام» فرمودند:“ افضل العباده ادمان التفکر فی الله و فی قدرته” (3)
برترین عبادتها دوام تفکّر در خدا و قدرت خداست.
حدیثی دیگراز امیرالمؤمنین«صلوات الله علیه»:“نبه بالتفکر قلبک” (4)
با فکر کردن دلت را بیدار کن.
در جایی دیگر از امیرالمومنین « صلوات الله علیه» نقل شده، فرمودند:“ افکر تستبصر” (5)
فکر کن تا دیده دلت باز شود و بصیرت پیدا کنی.
آنچه پیش رو داریم مجموعه ای از سلسله مباحث و دروس توحید فطری است که به استناد آیات و روایات، به صورت عملی می تواند روشنگر این امر فطری در انسان باشد. انشاالله
قسمت اول:
نگاهی سوالی به پدیده ها
آیات و روایات بسیاری انسان را، امر به تفکّر در آیات الهی نموده است. این آیات می توانند هم آیات آفاقی باشند و هم آیات انفسی.
حال چگونگی تفکّر صحیح و راهکارهای انجام آن را بیان می کنیم:
در طول زندگی ما یک وقتهایی پیش می آید، که آدم شب از خواب بیدار می شود و آنجایی که هست کاملا به نظرش ناآشنا می رسد و فکر می کند اینجا کجاست؟ آدم وقتی بیدار است، می داند اینجا کجاست! حالا به فرض یک وقت رفته مسافرت و در هتل است یا در خانه خودش است؛ چشم هایش را که باز می کند، هیچ چیز را نمی شناسد. ممکن است این حالت چند ثانیه ای طول بکشد، ولی بعد دوباره برای انسان، شناخت، فهم، بصیرت، تجدید می شود. دقیقا با همین تعبیر، که تجدید می شود، ایجاد نمی شود! یعنی بوده، و از یاد آدم رفته و باز دوباره یادش میافتد. بعد دیگر دغدغه آدم برطرف می شود.
چه در روایات و چه در عرف انسان، غفلت به خواب تمثیل و تشبیه شده. کاملا هم درست است.
مردمان غافلانند در دنیا همه گویا به خفتگان مانند
ببینید آن موقع که آدم بد خواب می شود، اگر دقت کنید یک رفتاری در آن موقع از آدم سر می زند. آدم همانطور که در جایش خوابیده، شاید از شدت ترس بوده باشد، ولی از جایش جنب نمی خورد. اصلا تکان نمی خورد. سرش را هم تکان نمی دهد. فقط چشمهایش را باز می کند با دقت به اطرافش زل می زند. یکی دوبار با سرعت نگاه میکند و این ترسش به دلیل ناشناخته بودن محیط و ناشناخته تر شدنش تشدید می شود. یعنی نگاه می کند، چون با سرعت نگاه می کند، تشخیص نمی دهد که کجاست!
به هر دلیلی آدم به سرعت به اینجا می رسد که باید با دقت بیشتری نگاه کنم، بلکه فهمیدم اینجا کجاست. لذا خودش را متمرکز می کند و به یک سمتی زل می زند و تامّل میکند. بعد کم کم می بیند که شناخت و معرفت برایش تجدید می شود. بعد برای اطمینان بیشتر یک بار دیگر باز به اطراف نگاه می کند، می فهمد خانه خودمان است یا اینکه اینجا مهمان هستیم و اینجا خانه فلانی است. بعد خیالش راحت می شود و می خوابد.
حالا این سوال و این دغدغه، این واهمه، این ترس، این پرسش، هم در مورد خود آدم مطرح است، هم در مورد محیط اطراف آدم.
حالا شما می توانید لااقل روزی یکبار با فراغ بال این کار را انجام دهید. نه یک دقیقه و دو دقیقه، یک ربع! اگر جایی باشد که بتوانید به بیرون از خودتان نگاه کنید، به یک پدیده طبیعی نگاه کنید. به درخت، به آب، به جوی آب، به آسمان، اگر اهل سحر خیزی هستید، به آسمان نگاه کنید، مخصوصا سحرها، به ستاره ها. آسمان را یک واحد فرض کنید. چشمانتان را از این طرف به آن طرف نپرانید. بدون اینکه به خودتان جواب دهید، سئوال کنید. چرا این مجموعه این شکلی است؟ مگر شما سوالتان این نیست که اینجا کجاست؟ چرا این شکلی است؟ خوب همین سئوال را بکنید. چون شما وقتی دارید نگاه می کنید، به فرض دارید یک برگی را می بینید، این سبز است، خوب چرا سبز است؟ سبزی اش به اندازه خاصی است، خوب چرا اینطور است؟ شکل خاصی دارد؟ خوب چرا این شکلی است؟
یک سوال هم در مورد خود آدم است که من کی ام؟ به خودتان به همین ترتیب زل بزنید. به دلتان نگاه کنید. اصلا دل به این دلیل اسمش قلب است که دائما در حال زیر و رو شدن است، در حال تقلب است. در حال بالا و پایین شدن است. دائما دل آدم زیر و رو می شود. چرا این شکلی می شود؟ چه کسی این چنین می کند؟ من که نمی کنم. من تازه رفتم سروقت دلم! هر وقت بیکار شدید، این کار را انجام بدهید.
در واقع نگاه عمیق و سوالی به پدیده های طبیعی اثراتی را به دنبال خواهد داشت که در صورت انجام و مبادرت به آن، برای انسان حاصل خواهد شد.
نحوه تفکر را خدمتتان عرض کردم. یعنی به سوالاتتان جواب ندهید، تامّل کنید، زل بزنید، ذهنتان را خالی کنید، تا چیزی در آن بیاید. یعنی هم ذهنتان و هم چشمتان را متوجه به چیزی که می بینید می کنید. اگر بیرون را نگاه می کنید، آن می شود یک طبیعی و اگر به خودتان نگاه می کنید به دلتان زل بزنید. بعد این سوال را از ذهنتان بگذرانید که چرا اینطور است؟ چه کسی این طورش می کند. چون آنچه که شما می بینید یک ماده مرده است! خودش از خودش که این را ندارد! از خودش که نمی تواند باشد! جواب نمی خواهد به خودتان بدهید.
اعمال و آداب شرعی فوایدشان ته ندارد. این دیگر خیلی بد سلیقگی و کج سلیقگی و بی دست و پایی است که یک خورده آدم گیرش بیاید، بعد بگوید بس است! خدا که بخیل نیست، او کریم است و می دهد. دم دست هم گذاشته، این بی همتی است که به کم قناعت کند!
قسمت دوم:
نگاهی عمیق به بیرون و درون خودم
اگر شما دقت کنید دل انسان همیشه در حال زیر و رو شدن است. الا در موارد اضطراب، برای آدم محسوس تر است و همیشه همین شکل است. حالا یکی اش اضطراب است، ولی آن نا آرامی علی الدوام در دل آدم هست. تقلب قلب (به معنی لغوی کلمه عرض میکنم) همیشه هست دیگر! در مورد همه هم هست. دل آدم علی الدوام بالا و پایین میشود. این بالا و پائین شدن را که شما انجام نمی دهید. تقلب دل را شما ایجاد نمی کنید. دل را شما نمی گردانید. حالا شما زل بزنید و بگوئید چرا این شکلی است؟ کی می گرداند؟ همینطور سؤال کنید. حالت سؤال در خودتان داشته باشید. ازخودتان حالت سؤال داشته باشید. چرا این قلب این شکلی است؟ چه کسی این را این گونه تغییر می دهد؟
یامثلا یک بوته گل سرخ را شما می بینید. به آن زل بزنید. که چرا این شکلی است؟ خودش این شکلی شده؟ خودش که یک سری ماده مرده است، خاک است. عناصری که در طبیعت دیده میشود تا آنجایی که پیدا شد، همین چیزهایی است که درجدول مندلیف است. خوب در این موادی که هست، آیا این مواد ذاتا واجد حیات هستند؟ یا ماده مرده است؟ خوب اگر چیزی مرده بود، می تواند قدرت داشته باشد؟ آیا چیزی که مرده است می تواند علم داشته باشد؟ ولی آنی که شما در هر گوشه طبیعت می بینید، این است که اولا به اندازه شدیدی که غیر قابل محاسبه هم هست، در آن دارد فعالیت اتفاق می افتد!
ِ(در هر جزئی از طبیعت، انرژیی مصرف می شود که اگر رها شود خدا می داند که چقدر تخریب می تواند ایجاد کند! مگر شکافته شدن اتم تخریب ایجاد نمی کند؟ اتفاقی که در شکافته شدن اتم می افتد این است که در واقع انرژیی که در آن هست رها می شود دیگر، مگر غیر از این است؟
بعد این اتّفاقی که در آنجا می افتد آنقدر عالمانه است که تلاش قرنهای این انسان عاقل مدّعی، پیش از آنکه به اطلاعاتش ومعلوماتش از طبیعت اضافه کند به مجهولاتش اضافه کرده است، درست است؟ پس شما در هر گوشه مرده این طبیعت می بینید قدرتی نهفته است که آن سرش ناپیداست. علمی دارد اعمال می شود که آن سرش ناپیداست. خوب مال این ماده مرده که نیست پس مال کجاست؟
جواب نمی خواهد بدهید. شما فقط با این حالت سؤال زل بزنید یا به بیرون از خودتان و به گوشه هایی از طبیعت یا به داخل خودتان که دلتان است. بگوئید چرا این شکلی است؟ از کجا این شکلی است؟ کجا این کارها را می کند؟
این کارها را بکنید و به خودتان جواب هم ندهید. ذهنتان را خالی کنید و هر جا که می بینید که این تفکر و این تعمّق و این توجه بیشتر برایتان پیدا می شود، این کار را بکنید. هر دو تایش را هم انجام بدهید، یعنی هم در مورد خودتان وهم در مورد بیرون از خودتان.
این دستور قرآن است:“ اولم یتفکروا فی انفسهم” (6)
وهر کدامش را هر موقعی که راه دستتان است انجام دهید، یا راحتتر می توانید انجام دهید، انجام دهید. مواظبتها ومداومت هایتان این بوده باشد، تا از نتایج فوق العاده اش بهره مند گردید.
منابع
- سوره روم / آیه 8
- بحار الانوار / جلد 71 / صفحه 322
- بحار الانوار / جلد 2 / صفحه 321 تا 322
- بحار الانوار / جلد 71 / صفحه 318
- غرر و درر آمدی / جلد 2 / صفحه 171
- سوره روم / آیه 8