در قرآن کریم آمده :“ ان اکرمکم عند الله اتقیکم” 1 یعنی هر به شدتی آدم صاحب تعالی و تربیت
نگه دار سر رشته، تا نگه دارم…
در قرآن کریم آمده :“ ان اکرمکم عند الله اتقیکم” 1 یعنی هر به شدتی آدم صاحب تعالی و تربیت و مقامات و کمالات شده که توانسته است خدا را داشته باشد. به شدتی که انسان خدا را داشته باشد، از نعمات بی حدّ الهی هم بهره برده است. ولی نکته جالب این است که اصلا الفبای تعلیم معارف الهیه هم تقوی است و متاسفانه ما این را نمیدانیم.
خدای متعال در اول سوره بقره می فرماید: “ هدی للمتقین” این کتاب هدی للمتقین است. بنای اول هدایت بر تذکر و تعلیم است. اول باید بگوید چه کار انجام بدهید، بعد انسان به آن عمل کند. هدایت اگر مجموعه ای از علم و عمل بوده باشد، علم مقدم بر عمل است. “ اتقوالله و یعلمکم الله”2 خیلی واضح است؛ شما خدا را داشته باشید، خدا به شما یاد می دهد. این موضوع یک مسئله عقلی است. شما اگر بخواهید از معلمی مطلبی یاد بگیرید، باید به نزد او بروید. در غیر این صورت آن یاد دهی ممکن نیست. لذا اگر کسی بخواهد از علم الهی بهره ببرد باید تقوای الله را داشته باشد. خدا را داشته باشد. در محضرش حاضر باشد. هدایت از آنِ متقین است. اگر کسی علی الادوام در یاد خدا باشد، در واقع با خدا بوده است. چون صرف یاد خدا بودن، با خدا بودن است.
در حدیث قدسی می فرماید: “انا جلیس من ذکرنی”3 یعنی من با کسی نشسته ام که در یاد من است. وقتی انسان با خدا بود، علی الدوام به او علم، عقل، فهم، هدایت، رحمت و .. می رسد. لذا تا بخواهد پایش را کج بگذارد، به او میفهمانند که کار اشتباه است. لذا این مطلب بسیار عقلی است که قرآن هدی للمتقین است.
توشه ای برای فردا
قرآن کریم می فرماید: “ یا ایها الذین امنو اتقو الله ولتنظر نفس ما قدمت لغد”4 ای کسانیکه ایمان آوردید، پاسدار خدا باشید وباید هر نفسی، هر کسی بنگرد که برای فردای خود چه چیزی از پیش فرستاده است. ببینید این امر است. یعنی باید هر کسی بنشیند و به حساب خودش رسیدگی کند. در احادیث از معصومین « صلوات الله علیهم اجمعین » این نحوه حسابرسی، حتی بطور خاصی مشخص شده است.
امام صادق « صلوات الله علیه » یکی از اصحابشان را به این صورت سفارش میکنند که:“ اذا أویت الی فراشک فانظر ما سلکت فی بطنک و ما کسبت فی یومک وا ذکر انک میت وانّ لک معادا ”5 هر گاه به بستر رفتی ( یعنی این کار را هر شب انجام بده) بنگر که به بطن خود چه فرو برده ای؟ (یعنی چه خورده ای) و در روزی که بر تو گذشته چه کسب کرده ای؟ به یاد بیاور که تو خواهی مرد و برای تو میعاد و باز گشتی خواهد بود…
البته این را بگویم، منظور از کسب فقط کاسبی نیست. بلکه منظور آن است که چه کرده ای. آنچه ما انجام می دهیم، کسب ماست. ما آمده ایم برای یک روزی توشه جمع کنیم و با خود ببریم. هر کار بکنیم کسب ماست.
دوم اینکه انسان دنیا را فانی بداند و خودش را مثل بقیه مرده ها، بقیه آنهایی که مردند، بداند. در قرآن کریم آمده است که : “انک میّت وانهم میّتون”6 این یک دستور است. این آیه می خواهد یک مطلبی را بفهماند. اولا خطاب به رسول الله « صلوات الله علیه واله» است و بعد نسبت به همه جمع بسته می شود. یعنی همه به همین صورت هستند. حقیقت تو قبل از زنده بودن، مرده بودن است. با توجه به شدت تحقق و واقعیت و حقیقت مطلب، این معنی طوری ادا شده کانه همین الان به این صورت است. در واقع همین الان این شکلی است که “انک میّت” تو مرده ای بیش نیستی. بقیه هم مرده گانند. این یک مطلب است.
مطلب دیگر این است که وقتی تحقق مطلبی قطعی و یقینی و به شدت نزدیک بود، طوری ادا میشود که کانه هم اکنون به این صورت است. ما خودمان هم در محاوراتمان چنین چیزی را لحاظ میکنیم. مثلا بعضی وقتها کسی باید جایی برود و کارش درست شده است، در جمع دوستانش که صحبت می شود، به او می گویند: تو که رفتنی هستی؛ تو دیگر چیزی نگو؛ یا میگویند: خوشا به حالت تو که دیگر کارت تمام شده است. حالا کارش مثلا یک ماه دیگر تمام می شود، اما چون امری قطعی است، الان حسابش می کنند.
در قرآن کریم آمده: “اولم یسیروا فی الارض فینظوا کیف کان عاقبه الذین من قبلهم وکانوا اشد منهم قوه ”7 یعنی آیا آنان در زمین گردش نمی کنند تا ببینند که سرانجام آنان که پیش از آنان بوده و توان و قدرت بیشتر از ایشان داشتند، چگونه بود.
آن آیه قبلی این را می فهماند، که انسان مرده ای بیش نیست و مرده ای بیش نخواهد بود و این آیه می فرماید: قبلی ها هم به همین شکل بودند. شما هم همین طور هستید. آنها مثل شما بودند هیچ، بیش از شما هم داشتند. همان طور که آنها رفتند شما هم خواهید رفت. همان طور که آنان هم اکنون نیستند، شما هم نخواهید بود.
شباهت آب به آب
امیر المؤمنین «علیه السلام » می فرماید: “ انّ الدهر یجری بالباقین کجریه بالماضین ما یعود ما قد ولی، ولا یبقی سرمدا ما فیه، آخر فعال کاوّله، متسا بقه اموره، متظاهره اعلامه، لا ینفک مصاحبه من عناء وفناء و سلب وحرب. ” 8یعنی این حقیقتی است که روزگار برای بازماندگان به پیش می رود، همانگونه که در حق گذشتگان پیش رفت. آنچه که پشت گردانید هرگز باز نمیگردد. آنچه در آن است پاینده نمی ماند. آخرین کارهای آن بسان نخستین اعمال آن است. (یعنی همان اتفاقاتی که در گذشته افتاده، همان کارهایی را که دنیا با گذشتگان کرده، با آیندگان هم همان را خواهد کرد.) امور آن بر یکدیگر سبقت میگیرند. نشانه های آن به یاری یکدیگر می شتابند. (میگوید اتفاقاتی که در دنیا می افتد همین طور پشت سر هم می آید. آن کاری که دنیا میخواهد بکند، پشت سر هم انجام میدهد و هر کدام از این اجزا و اعمال، خودش زمینه ساز و کمک و مقدمه برای کار بعدی است ) و مصاحب آن از رنج و نیستی و جنگ در امان نیست.
یا در جای دیگر امام صادق علیه السلام می فرماید: “ اعتبر بما مضی من الدنیا هل بقی علی احد. او هل احد فیها باق من الشریف والوضیع والغنی والفقیر والولی والعدو؟ فکذالک ما لم یأت منها بما مضی اشبه من الماء بالماء ”9 از گذشته دنیا عبرت بگیر. ببین آیا دنیا برای کسی باقی مانده است؟ و آیا کسی در آن باقی مانده، اعم از اینکه عزیز بوده باشد، شریف بوده باشد یا پست بوده یا ثروتمند یا فقیر یا دوست یا دشمن؟ پس همین گونه است آینده آن که شباهت آن به روزگار گذشته از شباهت آب به آب بیشتر است. همانطور آن ایامی که نیامده، آن قسمتی از دنیا که نیامده نسبت به گذشته اش شبیه تر از آب به آب است. یعنی عینا همان طوری که در گذشته اتفاق افتاده در آینده هم همین اتفاق خواهد افتاد.
قال رسول الله « صلی الله علیه واله و سلم » :“ کفی بالموت واعظا و بالعقل دلیلا و بالتقوی زادا و بالعباده شغلا و بالله مونسا و بالقرآن بیانا ”10 و بعد حضرت می فرمایند: رسول اکرم « صلی الله علیه واله و سلم» فرمودند: کفایت می کند موت برای پند دادن، عقل برای دلالت و هدایت و راهنمایی، تقوا بعنوان زاد و توشه، عبادت بعنوان شغل، خدای متعال بعنوان مونس (یعنی کسی که آدم با او انس بگیرد) و قرآن بعنوان بیان.
باز فرمودند و قال رسول الله « صلی الله علیه واله»: “لم یبق من الدنیا بلاء و فتنه و ما نجا من نجا الا بصدق الالتجاء ”11 از دنیا بجز بلا و فتنه بر جای نمانده وآنانکه نجات یافتند، جز در پرتو پناه بردن به ذات اقدس الهی نجات نیافتند.
ببینید این قاعده همیشه صادق است. هر کسی آنی از دنیایش مانده، بجز بلا و فتنه نیست. و هیچ نجاتی نیست الا به صدق الالتجا. مگر آدم پناه ببرد به خدا و کهف حصین خدا. فرمود: “ ولایه علی ابن ابیطالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی. یا، کلمه لااله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی ”12. هر دو یک معنی می دهد.
و قال نوح علیه السلام: “وجدت الدنیا کبیت له بابان، دخلت من احد هما و خرجت من الآخر”13 حضرت می فرماید که حضرت نوح فرمود: من دنیا را مثل خانه ای یافتم که دو در داشت یا دو در دارد. از یکی داخل شدم و از دیگری خارج شدم. به همین سادگی، از یکی رفتم داخل و از دیگری بیرون آمدم. ( کار به کاری نداشتم )
بعد حضرت فرمودند: “هذا حال نبی الله فکیف حال من اطمأ ن فیها و رکن الیها وضیع عمره فی عمارتها ومزق دینه فی طلبها”14 فرمودند: این است حال پیامبر خدا، پس چگونه است حال کسی که به دنیا دل بسته، بر آن اعتماد جسته، روزگار خود را در راه آبادانی آن تباه کرده، و دین خود را در جستجوی آن بر باد داده است.
ایشان فرمودند :“ والفکره مرآه الحسنات و کفاره السیئات و صیاء القلب وفسحه للخلق واصابه فی اصلاح المعاد و اطلاع علی العوافب واستزاده فی العلم وهی خصله لا یعبد الله بمثلها” 15 اندیشیدن، تفکر آیینه خوبیهاست و سبب کفاره گناهان و روشنی دلها و نیک شدن اخلاق، آدمی را به اصلاح امر معاد، آگاهی از فرجام امور و تلاش در راه افزایش علم وا می دارد و این خصلتی است که هیچ عبادتی به رتبه آن نمیرسد.
ساعتی تفکر
قال رسول الله « صلی الله علیه واله و سلم »: “ تفکر ساعه خیر من عباده سنه و لا ینال منزله التفکر الا من خصه الله بنور المعرفه والتوحید” 16 فرمودند یک ساعت فکر کردن، (یک ساعت که می گویند، یعنی لحظه ای فکر کردن، ساعت نه این ساعت ما ) یعنی اندیشیدن در احوال دنیا و سر انجام آن، از عبادت یک سال نیکوتر و برتر است، و هیچ کس به رتبه تفکر نایل نمیگردد، مگر آنکه خدای سبحان او را به نور معرفت به یگانه پرستی یعنی توحید اختصاص داده باشد.
در همین راستا امام باقر «صلوات الله علیه » فرمودند: “ ینادی مناد کل یوم: ابن آدم لد للموت واجمع للفناء و ابن الخراب”17 یعنی هر روز ندا دهنده ای فریاد میکند، ای زاده آدم فرزند بیاور برای آنکه بمیرد، اموال جمع کن تا روزی نیست و نابود شوند و بساز تا ویران گردد. ینادی مناد کل یوم؟ یعنی این به همه فهمانده می شود. الا ما به روی خودمان نمی آوریم. ما هر کاری می کنیم را می فهمیم. می فهمیم که این ماندگار نیست، ولی به روی خودمان نمی آوریم، اهمیت نمی دهیم. ولی این طنین الهی، این ندای الهی در همه زندگی و به همه انسان ها داده می شود.
امام صادق « علیه السلام » فرمودند: “جاء جبرییل «علیه السلام» الی النبی «صلی الله علیه واله» یعنی حضرت جبرییل حضور رسول اکرم « صلی الله علیه واله » شرفیاب شدند و عرض کردند : “یا محمد عش ما شئت فانک میت و اجبب من شئت فانک مفارقه وا عمل ما شئت فانک ملاقیه” 18 یعنی هر چه می خواهی زندگی کن که سرانجام تو مرگ است. هر کس را که می خواهی دوست بدار که فرجامش جدایی است و هر عملی را که می خواهی انجام بده که سر انجام با آن روبرو خواهی شد.
همین بحث و مذاکرهای که ما اینجا داریم، چیزی است که خدای متعال به رسولش تعلیم داده است.
باز همان حضرت خطاب به ابوصالح فرمودند: “یا ابا صالح اذا حملت جنازه فکن کانک انت المحمول.” یا اباصالح هر وقت جنازه ای را بر دوش می بری، آنگونه باش که گویی خودت در تابوت حمل می شوی، خودت در تابوت قرار داری.
“ أو کأنّکَ سَألتَ ربَّکَ الرُّجوعَ إلَى الدُّنیا لِتَعمَلَ “ و گویا این تو هستی که از پروردگار خودت خواستار بازگشت به دنیا شده ای، برای اینکه عملی انجام دهی (منظور عمل صالح است) رب ارجعونی. خودت را جای مرده ای که به خدای متعال رب ارجعونی می گوید قرار بده.
“تنظر ما تستانف.” پس بنگر در آن چگونه عمل خواهی کرد. حضرت می فرماید آن را بفهم، این را کار را انجام بده، بعد حالا ببین چه اتفاقی برایت می افتد؟
قال: ثم قال: عجبا حبس اولهم علی آخرهم، ثم نادی مناد فیهم بالرحیل وهم یلعبون” 19 شگفتا از آن انسانهایی که پیشینیانشان از بازگشت به نزد آیندگانشان ممنوعند. سپس منادی آوای رحیل سر می دهد و حال آنکه اینان به بازی و بیهودگی سرگرمند.
حضرت می فرمایند: عجیب است از آن عده ای که دیدند آنهایی را که با اینها بودند و رفتند و هرگز بر نگشتند و اکنون نوبت خودشان رسیده ولی با این همه باز به بازی مشغولند.
این نوع از ذکر الموت در واقع، خود را مرده و دنیا را فانی پنداشتن است. این احادیث هم همگی گویای این مطلب هستند.
منابع
- الحجرات / 13
- بقره / 2
- بقره / 282
- توحید صدوق / صفحه 182
- حشر / 18
- بحار الا نوار / جلد 71 / صفحه 267 / به نقل از دعوات راوندی
- زمر / 30
- فاطر / 44
- غرر و درر آمدی / جلد 2 / صفحه 657
- همان مدرک
- مصباح الشریعه / باب 26
- بحار الا نوار / جلد 90 / صفحه 192
- مصباح الشریعه / باب 26
- همان مدرک
- همان مدرک
- بحار الا نوار / جلد 71 / صفحه 266
- بحار الا نوار / جلد 7 / صفحه 266
- بحار الا نوار/ جلد 71 / صفحه 267
- همان مدرک