با نگاهی گذرا، دوران حیات مبارک امام هشتم (علیه السلام)...
با نگاهی گذرا، دوران حیات مبارک امام هشتم (علیه السلام) را می توان به سه دوره تقسیم نمود:
دوره اول:
زندگانی ایشان در زمان پدر بزرگوارشان حضرت موسیبنجعفر (علیهما السلام) و دوره پیش از امامت ایشان است. در این زمان، حضرتش در مهبط وحی و منزل قرآن، مدینه منوّره و در جوار مضجع شریف جدّ بزرگوارشان نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) با پدر و خاندان گرامی خود زیسته و حدود 25 سال از فیض حضور پدر بزرگوار خود بهره مند بوده اند.
دروه دوم:
دوران امامت آن حضرت که در مدینه سپری گشته و پس از پدر بزرگوارشان، مرجع و پناه مسلمین بوده و منزل ایشان مرکز تجمع علماء و دانشمندان گردیده و افراد بسیاری به طرف مدینه میآمدند تا از علم و فضیلت و مکارم اخلاقی و نیز از مکتب تربیتی آن حضرت بهرهمند شوند. دروان امامت آن حضرت، 16 سال بوده و در این زمان، ابواب علوم و معارف آن جناب به روی مردم گشوده و هر کس به قدر استعداد و لیاقتش از آن بهره مند بوده است.
دوره سوم:
دوران ولایت عهدی ایشان در زمان مامون عباسی بوده که ایشان را بالاجبار از مدینه به خراسان بردند و خرقه ولایت عهدی را بر ایشان پوشاندند. این دوران تا سال 203 هجری قمری ادامه داشت تا اینکه ایشان را مسموم و شهید نمودند. این مدت مشوش ترین دوران خلافت عباسی به شمار می رود. دوران برجسته زندگانی امام رضا (علیه السلام) که توجه علماء و فلاسفه و بزرگان جهان بشریّت را به خود جلب نمود، همان دوران ولایت عهدی ظاهری امام است که آن حضرت در همین مدت کوتاه، با احتجاجات و مناظرات علمی خود، افاضات علمی بسیاری فرمود، تا جایی که کتب مشهور فریقین مشحون از تعلیمات رضوی می باشد.
ولایت عهدی امام رضا (علیه السلام):
مورخین اینگونه نقل می کنند: هنگامی که هارون مرد، مامون با برادرش امین صلح کرد و پس از او به خلافت رسید و در اطراف کشور پهناور اسلام نفوذ یافت و زمام خلافت عرب را در قبضه اختیار حسنبنسهل نهاد و خودش در مرو اقامت داشت.
در آن زمان در حجاز و یمن فتنه و آشوبی بر پا شد و برخی سادات علوی و برخی از عباسیان به طمع خلافت افتاده بودند و گروه فراوانی به تبعیت علویان پرداخته و علیه حکومت حسن بن سهل قیام کردند. هنگامی که این اخبار به مرو رسید، مامون برای خواباندن فتنه و خاموش کردن آتش اختلافات، با فضلبنسهل که ملقب به ذوالریاستین بوده و مقرب ترین فرد در دولت او بود، به مشورت پرداخت و قرار شد حضرت علیبنموسیالرضا (علیه السلام) را به ولایت عهدی انتخاب کنند تا سایر سادات علوی به پیروی از ایشان، ساکت شوند. او برای اجرای این هدف، رجاء بن ضحّاک را با چند نفر از خواص، با نامه ای به مدینه فرستاد تا با احترام تمام، آن حضرت را به مرو بیاورند.
آن حضرت با استقبال بی نظیر مردم به خراسان رسید. مامون با ترفندی به حضرت تکلیف کرد که: شما خلافت را قبول کنید و من کناره گیری می کنم. اما امام (علیه السلام) فرمود: ممکن نیست. مامون به امام عرض کرد: پس ولایت عهدی را قبول نمائید. حضرت از این امر هم ابا داشتند. تا آن هنگام که مامون جلسهای رسمی از کافه مردم مسلمان و از طبقات مختلف ایشان تشکیل داد و دستور داد با آن حضرت بیعت کنند. اکابر و اشراف و امراء و اعیان همه بیعت کردند. این قضیه در 7 رمضان سال 201 هجری قمری واقع شد.
شیخ مفید می نویسد: اول کسی که بیعت کرد عباس بن مامون بود که 33 هزار سادات علوی و عباسی را جمع کرده بود که همه بیعت کردند.
در شواهد النبوه می نویسد: چون امام رضا (علیه السلام) ولایت عهدی مامون را قبول کرد، در آخر صحیفه چنین نوشت: این ولایت عهدی برای من یُمنی ندارد، زیرا جِفر و جامعه که جغرافیا و نقشه زندگی و مرگ موجودات است و نزد ما خاندان عصمت می باشد، دلیل بر خلاف این منظور است و من می دانم که نه برای من و نه برای او ( مامون) بقایی نخواهد داشت. خدا بهترین قاضی و حاکم است. 1
هدف مامون از پیشنهاد ولایت عهدی:
نخستین و مهمترین هدف مامون، ظاهرسازی در مقابل مردم و حلّ و فصل اختلافات به نفع خودش بود، اما به طور خلاصه اهداف او عبارتند از:
- دلجویی از مردم: ایرانی ها نسبت به اهل بیت (علیه السلام) تعصّب داشتند و مهمترین هدف مامون استیلا بر سرزمین فارس بود. به همین دلیل ناچار بود آنها را راضی نگه دارد. پس به نیّت دلجویی از آنان ولایت عهدی را به امام داد.
- دلجویی از علویان: علویان هم از دیرباز وارد کشورهای اسلامی شده بودند و در سرزمین های دیگر پراکنده شده و توانسته بودند قلب ملت های دیگر را به دست آورند. پس مامون با ولایت عهدی امام توانست آنها را به خود جلب کند و از جانب قیام احتمالی آنها در امان بماند، زیرا پخش شدن و زیاد شدن آنان، حکومت را تهدید می کرد.
- کفّاره جرم های پدرش: هارون ظلم و فشار نسبت به علویان به ویژه ائمه اهل بیت (علیهم السلام) را از حد گذرانده بود. هر چه بیشتر می گذشت کینه نسبت به او در دل دوستداران اهل بیت (علیهم السلام) بیشتر می شد. پس مامون با پیشنهاد خویش موقتا توانست انگیزه انتقام را از بین ببرد و خشم و کینه را خاموش کند.
- تحقیر امامت امام: مامون از فرایند ولایت عهدی استفاده کرد تا جایگاه و منزلت امام را در کشورهای اسلامی پایین بیاورد و به امامت ایشان لطمه بزند. زیرا امام همچون پدران بزرگوارش، به زهد و پارسایی نسبت به دنیا و دوری از کسب جاه و مقام مشهور بود. مامون خواست با ولایت عهدی به مردم اعلام کند که کناره گیری امام فقط به خاطر این است که دنیا از او روی گردانده است. اما امام به مامون فرمود: من می دانم تو چه می خواهی؟ مامون پرسید: چه می خواهم؟ امام فرمودند: میخواهی مردم بگویند که علی بن موسی الرضا از دنیا کناره گیری نکرده بلکه به آن روی آورده، آیا ندیدید که چگونه خلافت را قبول کرد؟!
- شجاع شدن در مقابل عباسیان: مامون با سپردن امر ولایت عهدی به امام، توانست با عباسیان مقابله کند که تصمیم داشتند در موارد متعدّدی از او انتقام بگیرند. زیرا شرایط به گونه ای بود که اولا: ایرانیها بر اقتدار کشور و تولیت امور مملکتی و به دست گرفتن پست ها سلطه یافته بودند، ثانیا: آزادی علویان و پخش شدن آنها مسئله ای بود که عباسیان را می ترساند. پس مامون توانست با ائتلاف بین علویان و ایرانیان، پایه های حکومتی خود را تقویت کند و مانع خطر عباسیان شود.
موضِع امام و نکات مثبت پذیرش ولایت عهدی:
امام (علیه السلام) در مقابل مامون دو موضع می توانستند داشته باشند: یا پذیرفتن و یا کشته شدن؛ زیرا مامون ابتدا کوشید که امام، امر خلافت را به عهده بگیرد، اما امام با استدلال قوی آن را نپذیرفت. وقتی مامون ناامید شد، به پیشنهاد ولایت عهدی متوسّل گشت. اما امام از نیرنگ و مراد مامون آگاه بود، لذا موضع او عدم پذیرش ولایت عهدی بود. این بار مامون امام را به قتل تهدید کرد. امام (علیه السلام) در پرسش دلیل پذیرش ولایت عهدی می فرمایند: «خداوند تنفّر مرا نسبت به آن می دانست، پس وقتی بین آن و مرگ مختار شدم، قبول ولایت عهدی را بر مرگ ترجیح دادم و آن را پذیرفتم.» مامون هم در گفتگویی طولانی با امام می گوید: «به خدا سوگند باید ولایت عهدی را بپذیری و گرنه تو را مجبور میکنم و اگر آن را نپذیری گردنت را می زنم.
شروط امام برای پذیرش ولایت عهدی:
بین امام و مامون پیمان نامهای در سال 201 هجری (پنجم یا هفتم ماه رمضان) بسته شد و امام شروطی برای پذیرش این مسئله گذاشتند که بخشی از آن چنین است: «احدی را نصب نکنم و احدی را عزل ننمایم...»
مامون هم به صِرف موافقت ظاهری و لفظی امام خشنود بود و فکر می کرد به اهدافش می رسد. به همین دلیل جشن گرفت و مردم را به پوشیدن لباس سبز (نماد علویان) و ترک لباس سیاه (نماد عباسیان) امر کرد. به نام امام سکه زد و برای رضایت زیر دستان خود هزینه زیادی خرج کرد. کسانی که مقاومت کرده و بیعت ننمودند را زندانی کرد. دستور داد در سراسر کشور به نام امام خطبه خوانده شود و اسم امام در کنار اسم خودش در خطبه بیاید. شاعران را روانه ساخت و برای مدح امام به آنها صله داد.
کار به همین منوال گذشت تا این که خطر نزدیک شد. وقتی مامون با نقشه ولایت عهدی نتوانست به اهداف فریبکارانه خود برسد، کم کم حسادت در او برانگیخته شد. به خاطر علم سرشار، روش نیکو، دانش و تدبیر و قداست و شایستگی حضرتش برای مقام امامت، کینه مامون شعله ور شد و خواسته درونی را آشکار کرد و تصمیم گرفت از وجود امام خلاص شود.
لذا در سال 203 وجود مقدس امام رضا (علیه السلام) را مسموم و به شهادت رساند و کوشید آن ستاره درخشان را خاموش سازد؛ اما نه تنها نور ربّانی حضرتش خاموش نشد، بلکه امام به خاطر عظمت، جلالت و قداست خدادای در عمق جان های مشتاق، جاودانه شد. حتی بارگاهش مکان مقدّسی گشت که دلباختگان از هر طرف به او پناه می آورند؛ در حالی که از مامون چیزی باقی نمانده غیر از ستم ها و خیانت هایی که صفحات تاریخ را سیاه نموده است.2
منابع:
1 کتاب زندگانی چهارده معصوم (حسین عماد زاده)
2 بررسی تحلیل ولایت عهدی در سیره امام رضا(علیه السلام) نوشته سیدمحمدرضا حسینی جلالی