امامان معصوم به علوم الهی واقفند و در زندگیشان هم برای هدایت...
امامان معصوم به علوم الهی واقفند و در زندگیشان هم برای هدایت مردم تلاش می کردند، در این مطلب سه داستان از زندگی امام حسن عسکری را از نظر می گذرانیم.
آشنائى به تمام لغات و زبان ها و دیگر علوم
مرحوم شیخ مفید، کلینى ، راوندى و یعضى دیگر از بزرگان در کتاب هاى خود آورده اند:
یکى از خادمان حضرت ابوالحسن ، امام علىّ هادى علیه السلام – به نام نصیر خادم – حکایت کند:
بارها به طور مکرّر مى دیدم و مى شنیدم که حضرت ابومحمّد، امام حسن عسکرى علیه السلام در حیات پدر بزرگوارش با افراد مختلف، به لُغت و لهجه ترکى ، رومى ، خزرى و… سخن مى گوید.
مشاهده این حالات، براى من بسیار تعجّب آور و حیرت انگیز بود و با خود مى گفتم : این شخص – یعنى ؛ امام عسکرى علیه السلام – در شهر مدینه به دنیا آمده و نیز خانواده و آشنایان او عرب بوده و هستند، جائى هم که نرفته است ، پس چگونه به تمام لغت ها و زبان ها آشنا است و بر همه آن ها تسلّط کامل دارد؟!
تا آن که پدرش امام هادى علیه السلام به شهادت رسید؛ و باز هم مى دیدم که فرزندش، حضرت ابومحمّد عسکرى علیه السلام با طبقات مختلف و زبان ها و لهجه هاى گوناگون سخن مى گوید، روز به روز بر تعجّب من افزوده مى گشت که از چه طریقى و به چه وسیله اى حضرت به همه زبان ها آشنا شده است ؟!
تا آن که روزى در محضر مبارک آن حضرت نشسته بودم و بدون آن که حرفى بزنم، فقط در درون خود، این فکر را گذراندم که حضرت چگونه به همه لغت ها و زبان ها آگاه و آشنا شده است ؟!
که ناگهان امام حسن عسکرى علیه السلام به من روى کرده و مرا مورد خطاب قرار داد و فرمود: خداوند تبارک و تعالى حجّت و خلیفه خود را که براى هدایت و سعادت بندگانش تعیین نموده است داراى خصوصیّات و امتیازهاى ویژه اى مى باشند، همچنین علم و آشنائى به تمام لهجه ها و لغت ها حتّى به زبان حیوانات را دارند.
و نیز معرفت به نَسَب شناسى و آشنائى به تمام حوادث و جریانات گذشته و آینده را که خداوند متعال از باب لطف به حجّت و خلیفه خود عطا کرده است، دارند به طورى که هر لحظه اراده کنند، همه چیز و تمام جریانات را مى داند .
سپس امام حسن عسکرى علیه السلام در ادامه فرمایشاتش افزود: چنانچه این امتیازها و ویژگى ها نبود، آن وقت فرقى بین آن ها و دیگر مخلوق وجود نداشت ؛ و حال آن که امام و حجّت خداوند باید در تمام جهات از دیگران برتر و والاتر باشد. (1)
منظور خدا چیست؟
اسحاق کندی فیلسوف عراق بود. او به تالیف کتابی با موضوع تناقضات قرآن همت گماشت. او آن چنان با شور و علاقه مشغول تدوین این کتاب گردید که از مردم کناره گرفته و به تنهایی در خانه خویش به این کار مبادرت می ورزید، تا اینکه یکی از شاگردانش به محضر پیشوای یازدهم شرفیاب شد.
امام حسن عسکری به او فرمود: «آیا در میان شما یک مرد رشید پیدا نمی شود که استاد شما را از این کارش منصرف سازد؟ !»
عرض کرد: ما از شاگردان او هستیم، چگونه می توانیم در این کار یا کارهای دیگر به او اعتراض کنیم؟ !
امام فرمود: «آیا آنچه بگویم به او می رسانی؟»
گفت: آری.
فرمود: «نزد او برو با او انس بگیر و او را در کاری که می خواهد انجام دهد یاری نما، آنگاه بگو سؤالی دارم، آیا می توانم از شما بپرسم؟ به تو اجازه سؤال می دهد. بگو: اگر پدیدآورنده قرآن نزد تو آید، آیا احتمال می دهی که منظور او از گفتارش معانی دیگری غیر از آن باشد که پنداشته ای؟
خواهد گفت: امکان دارد. و او اگر به مطلبی توجه کند، می فهمد و درک می کند. هنگامی که جواب مثبت داد، بگو: از کجا اطمینان پیدا کرده ای که مراد و منظور عبارات قرآن همان است که تو می گویی؟ شاید گوینده قرآن منظوری غیر از آنچه تو به آن رسیده ای داشته باشد و تو الفاظ و عبارات را در غیر معانی و مراد متکلم آن به کار می بری؟ !»
آن شخص نزد اسحاق کندی رفت و همانطوری که امام به او آموخته بود، با مهربانی تمام با او انس گرفت، سؤال خود را مطرح کرد و او را به تفکر و اندیشیدن وادار نمود.
اسحاق کندی به فکر فرو رفت و این احتمال به نظر او ممکن آمده و قابل دقت بود، برای همین شاگردش را قسم داد که منشا این پرسش را برای او بیان کند.
او گفت: به ذهنم رسید و پرسیدم.
استاد گفت: باور نمی کنم که به ذهن تو و امثال تو این پرسش خطور نماید، راستش را بگو، این سؤال را از کجا آموخته ای؟
شاگرد گفت: ابو محمد عسکری به من یاد داد.
استاد گفت: آری، الان حقیقت را گفتی. چنین سؤالی جز از آن خاندان نمی تواند باشد. آنگاه نوشته های خود را در این زمینه در آتش سوزانید. (2)
انا بقیه اللّه
احمد بن اسحاق گوید: بر امام حسن عسکری علیه السلام وارد شدم و می خواستم از امام بعد از او سوال کنم. امام علیه السلام قبل از سوال من فرمود: ای احمد بن اسحاق! خداوند زمین را از زمان خلقت آدم تا روز قیامت از وجود حجت خالی نمی گذارد و به وسیله اوست که بلا را از اهل زمین دور می گرداند، باران می بارد و برکات زمین ظاهر می شود.
عرض کردم: یابن رسول اللّه: امام بعد از شما کیست؟
امام علیه السلام با عجله برخاست و داخل اتاق دیگر شد و در حالی که بچه سه ساله ای که همانند ماه شب چهاردهم زیبا بود را بر دوش داشت بازگشت و فرمود: ای احمد اگر نزد خداوند و ما دارای ارزش و مقامی نبودی، فرزندم را به تو نشان نمی دادم، او هم نام رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله است که زمین را پر از قسط و عدل می کند همانا گونه که پر از ظلم و جور شده است.
ای احمد! مثل او در این امت مثل حضرت خضر علیه السلام و ذوالقرنین است. به خدا قسم غیبتی می کند که هر کس جز آنکه خداوند او را بر امامتش ثابت و استوار و استوار نگاه داشته است و توفیق دعا برای تعجیل در فرج او داده است از اعتقاد به او منحرف می گردد.
عرض کردم: مولای من! آیا نشانه های دارد که قلبم به آن مطمئن شود؟
در این هنگام کودک سه ساله با زبان فصیح عربی گفت: انا بقیه اللّه فی ارضه و المنتقم من اعدائه.
من بقیه اللّه در زمین و انتقام گیرنده از دشمنان خدا هستم.
احمد بن اسحاق گوید: من در حالی که بسیار خوشحال بودم از محضر امام علیه السلام خارج شدم و روز بعد خدمت او رسیدم و عرض کردم: از لطفی که دیروز به من کردید بسیار مسرور شدم، اما بفرمائید سنتی که از خضر و ذوالقرنین در او چیست؟
امام علیه السلام فرمود: طولانی شدن غیبت اوست.
عرض کردم: یا بن رسول اللّه غیبت او طولانی می شود؟
فرمود: قسم به پروردگارم اکثر معتقدین به او از امامتش بر می گردند و کسی جز آنکه در عهد ولایت ما پا برجاست و ایمان در قلب او نوشته شده است و با روح الهی تایید شده است ثابت قدم نمی ماند.
ای احمد! آنچه به تو می گفتم سری از اسرار الهی است، از دیگران مخفی بدار و از شکر گزاران باش که با ما در علیین بهشت خواهی بود. (3)
جمع آوری: خورشید
منابع
- اصول کافى : ج 1، ص 509، ح 11، الخرایج و الجرایح : ج 1، ص 436، ح 14، إرشاد شیخ مفید: ج 343، بحارالا نوار: ج 50، ص 268، ح 8.
- المناقب، ج 4، ص 424و 425; بحارالانوار، ج 50، ص 311 و ج 10، ص 392.
- محجه البیضاء، ج 4، ص 339