مطلب زیر، بخش کوتاهی از زندگی امام کاظم را شامل می شود...
حضرت موسی کاظم علیه السلام، هفتمین امام شیعیان است که مطلب زیر، بخش کوتاهی از زندگی امام کاظم را شامل می شود. هفتمین امام شیعیان حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در هفتم ماه صفر سال 128 هجری قمری در ابواء متولد گردید. پدر بزرگوارش حضرت امام جعفر صادق علیه السلام و مادر گرامیش حمیده است. میلادش برای امام صادق علیه السلام چنان شادیبخش بود که آن حضرت به همین مناسبت سه روز جشن گرفت و مردم مدینه را اطعام نمود. نام مبارکش موسی و القاب و کنیه هایش متعدد است؛ مشهورترین لقبش کاظم و صابر و معروف ترین کنیهاش ابوالحسن است. نقش نگین انگشتریاش جمله حسبی الله بوده است. حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در سن بیست سالگی مسؤولیت بزرگ امامت و هدایت امّت را در یکی از بحرانیترین دورانها به دوش گرفت.
عبادت
امامان معصوم علیهم السلام در خانهی خود اطاقی را مخصوص عبادت خویش قرار میدادهاند که ساده و بی آلایش و خالی از هر گونه اشیاء زائد بوده است.
ابراهیم بن عبدالحمید میگوید: نزد مولایم موسی بن جعفر علیه السلام رفتم. امام در نمازخانهی خانهاش نماز میخواند. در آن اتاق سه چیز بیشتر موجود نبود: یک دست لباس زیر و خشن، یک قبضه شمشیر و یک جلد قرآن. (1)
بخشش
معتب که از یاران حضرت امام موسی کاظم علیه السلام است میگوید: روزی با امام در باغ مشغول کار بودیم. ناگهان چشمم به یکی از غلامان امام افتاد که مخفیانه یک بسته خرما را پشت دیوار باغ انداخت و سپس خود به دنبالش رفت. من تعقیبش کردم، در حالی که بسته خرما را در دست داشت دستگیرش کردم و او را نزد امام بردم.
حضرت به آن غلام فرمود:«گرسنه بودی که چنین کردی؟
غلام گفت: نه، مولای من! هوس کردم
حضرت کاظم با مهربانی فرمود: برو، اشکالی ندارد. خرماها نیز از برای تو باشد. (2)
حضرت کاظم از دیدگاه فرزانگان
بسیاری از دانشمندان، مورّخان، و اندیشمندان معروف از مذاهب گوناگون، در بیان مکارم اخلاق، کرامات کم نظیر، و دانش و پارسایی امام کاظم علیه السلام، قلم فرسایی کرده اند، که نمونه هایی از آن را از نظر گرامی شما می گذرانیم:
ابوعلی فضل ابن حسن طبرسی در کتاب معروف “اعلام الوری” چنین می نگارد:
“و قد اشتهر فی الناس أنّ أباالحسن موسی کان أجلّ ولد الصادق شأنا، و أعلاهم فی الدین مکانا، و أفصحهم لسانا، و کان أعبد أهل زمانه، و أعلمهم و أفقههم”.
یعنی : در میان مردم مشهور گردیده است که ابوالحسن موسی، جلیل ترین فرزندان امام صادق، و والاترین آنها در دین، و فصیح ترین آنها در سخنوری، و عابدترین اهل زمان، و دانشمند ترین و فقیه ترین آنان بوده است.
ابن ابی الحدید معتزلی نیز، چنین می گوید: (3)
“جمع من الفقه و الدین و النسک و الحلم و الصبر”.
یعنی: آن حضرت، جامع فقه، دین، عبادت، بردباری، و صبوری بود.
ذهبی، از دانشمندان علم رجال اهل سنّت هم چنین می نگارد: (4)
“و قد کان موسی من أجواد الحکماء، و من العبّاد الأتقیاء”.
یعنی: موسی (کاظم) ، از کریم ترین حکیمان، و از پارسایان پرهیزکار بود.
شیخ مفید در کتاب الارشاد ، چنین می گوید:
“کان أبوالحسن موسی علیه السلام أعبد أهل زمانه و أفقههم و أسخاهم کفّا و أکرمهم نفسا”.
یعنی: ابوالحسن موسی (کاظم) علیه السلام، عابدترین اهل زمان خود و فقیه ترین آنها و سخاوتمند ترین آنان و بزرگوارترین ایشان بود.
یعقوبی، تاریخ نگار معروف، چنین می نویسد: (5)
“و کان موسی ابن جعفر من أشدّ الناس عباده”.
یعنی: موسی ابن جعفر از جمله عابدترین مردم، قلمداد می گردید.
ابن العماد حنبلی، در باره آن حضرت چنین می گوید: (6)
“کان صالحا عابدا جوادا حلیما کبیر القدر”.
یعنی: آن حضرت، نیکوکار، پارسا، سخاوتمند، بردبار و بزرگوار بود.
به خاطر این صفات زیبا بود که امام صادق علیه السلام به امام موسی ابن جعفر فرمود:
“الحمد لله الذی جعلک خلفا من الآباء، و سرورا من الأبناء، و عوضا عن الأصدقاء”. (7)
یعنی: ستایش خداوندی را که تو را جانشین نیاکان، و مایه شادکامی فرزندان، و پاداش خیر برای دوستان قرار داد.
تلاش امام صادق علیه السلام برای رد نظرات فرقه اسماعیلیه
زراره میگوید نزد مولای خود امام صادق علیه السلام رفتم. سمت راست او پسرش موسی کاظم نشسته بود و در مقابلش جنازهای پیچیده در پارچه بر زمین بود. امام فرمود: داود رقی، عمران و ابی بصیر را خبر کن.
به دنبال آنان رفتم و وقتی بازگشتم، سی نفر از اصحاب سرشناس امام گرد آمده بودند.
آنگاه حضرت به داود رقی فرمود:« پارچه را از روی صورت اسماعیل کنار بزن.
داود پارچه را کنار زد و امام فرمود:« داود؛ اسماعیل زنده است یا مرده؟
داود گفت:« مرده است.
امام تمامی اصحاب را یک به یک بر بالین اسماعیل فرا خواند و همین سوال و جواب تکرار شد. سخن همه یکی بود:« مولای من او مرده است.
آن گاه امام فرمود:« خداوندا تو شاهد باش.
سپس دستور غسل و حنوط او را صادر کرد. وقتی اسماعیل را در کفن پیچیدند، امام این بار به مفضل فرمود:« روی اسماعیل را باز کن.» و سپس پرسید:« او زنده است یا مرده؟»
مفضل گفت:« مرده است.
امام فرمود:« خدایا تو بر آنها شاهد باش
سپس اسماعیل را تشییع کردند و هنگامی که در قبر گذاشتند، قبل از پوشاندن قبر، امام برای بار سوم به مفضل فرمود:« روی صورت اسماعیل را کنار بزن
وقتی چهره اسماعیل آشکار شد، از جمعیت پرسید:« او زنده است یا مرده؟
تمام اصحاب یکصدا گفتند:« مرده است.
امام فرمود:« خدایا تو شاهد باش و شما نیز شاهد باشید که به زودی دسیسهگران شبهه میاندازند و میخواهند نور خدا را با دهانهایشان خاموش سازند.»
سپس به پسرش موسی کاظم اشاره کرد و فرمود:« ولی خداوند نور خود را کامل میکند؛ اگر چه مشرکان را خوش نیاید.» آن گاه روی قبر را با خاک پوشاند.
در پایان امام دوباره پرسید:« این مردهی کفن شده و مدفون در این قبر کیست؟
همه گفتند:« اسماعیل
گفت: « خدایا شاهد باش
آن گاه دست موسی بن جعفر را گرفت و فرمود:« این است حق! حق با اوست و از ناحیه او تا خدا وارث زمین و زمینیان گردد.
حضرت صادق علیه السلام با این کار تلاش داشت ریشه فرقه اسماعیلیه را بخشکاند، با آنان اتمام حجت کند و امامت موسی بن جعفر را برای همه اثبات فرماید. (8)
نزدیکتر به پیامبر
زمخشری در ربیع الابرار آورده است که هارون فرزند مهدی در یکی از ملاقات ها به امام پیشنهاد نمود فدک را تحویل بگیرد و حضرت نپذیرفت وقتی اصرار زیاد کرد فرمود می پذیرم به شرط آن که تمام آن ملک را با حدودی که تعیین می کنم به من واگذاری!
هارون گفت حدود آن چیست؟
حضرت کاظم فرمودند: یک حد آن به عدن است حد دیگرش به سمرقند و حد سومش به افریقیه (آفریقا) و حد چهارمش کناره دریای خزر است.
هارون از شنیدن این سخن سخت برآشفت و گفت: پس برای ما چه چیز باقی می ماند؟
امام فرمود:می دانستم اگر حدود فدک را تعیین کنم آن را به ما مسترد نخواهی کرد (یعنی خلافت و اداره سراسر کشور اسلام حق منست)
از آن روز هارون کمر به قتل موسی بن جعفر (ع) بست. در سفر هارون به مدینه هنگام زیارت قبر رسول الله (ص) در حضور سران قریش و روسای قبایل و علما و قضات بلاد اسلام گفت: السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا بن عم و این را از روی فخر فروشی به دیگران گفت.
حضرت کاظم (ع) حاضر بود و فرمود: السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا ابت (یعنی سلام بر تو ای پدر من) می گویند هارون دگرگون شد و خشم از چهره اش نمودار گردید.
شهادت حضرت کاظم علیه السلام
به دستور هارون ، سندی بن شاهک ، امام علیه السلام را در بیست و پنجم رجب سال 183هجری قمری در پنجاه و پنج سالگی با خرمای زهرآلوده به شهادت برساند.
سعی فراوان دستگاه حکومتی هارون برای مخفی نگهداشتن شهادت امام علیه السلام و تلاش گسترده آنان برای عادی جلوهدادن مرگ حضرت، نشانهی پایگاه رفیع اجتماعی امام و وحشت عباسیان از اوست.
پیکر مطهرش پس از تحمّل سالها زندان بهطور معجزهآسایی توسط فرزندش علی بن موسی الرضا علیه االسلام غسل داده شد و در در باب التبن در موضعی به نام مقابر قریش در حاشیه بغداد ـ مدفون گردید. مزار شریفش مورد توجه عموم قرار گرفت و سال ها بعد نوه بزرگوارش حضرت امام جواد علیه السلام در کنارش دفن شد و شیعیان دلباختهی آنها شهر کاظمین را در کنار تربت پاکشان تأسیس نمودند.
منابع
1 بحار الانوار، ج 48، ص 100، ح 1
2 بحار الانوار، ج 48، ص 115 از کافی
3(شرح نهج البلاغه، جلد 15).
4 (میزان الاعتدال، نوشته ذهبی، جلد 4).
5 (تاریخ یعقوبی، جلد 2).
6 (شذرات الذهب، جلد 1).
7 بحار الانوار، جلد 48).
8 بحار الانوار، ج 48، ص 21 از غیبت نعمانی