صفر 08 فروردين 1402 بازدید: 38 یک اربعین بر این کاروانیان گذشته صفر 08 فروردين 1402 بازدید: 38 Share: سکوت بیابان را صدای زنگوله هایی آویخته بر گردن اشتران برهم میزند سکوت بیابان را صدای زنگوله هایی آویخته بر گردن اشتران برهم میزند و آرام آرام کاروانی از دل صحرا نمایان می گردد. کاروانی کوچک با داغی بزرگ بر سینه… یک اربعین بر این کاروانیان گذشته و اکنون پس از حجم عظیم دوری وفراغ، این لحظه ی وصال است که تا همیشه ی تاریخ چشم ها خیره به آن مانده است. آمدند چله نشینان مصیبت عظما، آمدند دلسوختگان غم بی پایان عاشورا، آمدند تا محفل عزا به پا کنند در ماتم سید و سالارشان آخر آن روز تیره و تار که فرصت سوگواری ندادند… همه داغ بود و دود و آتش و خون.. و حال که رسیدند حتی مجال فرود آمدن اشتران را نیز ندادند و باد خزان مصیبت، گلبرگ های هاشمی را بر زمین ریخته و این آزادگان به ظاهر اسیر، هر یک خود را به قبری می رساند. بانو رباب سلام الله علیها زبان می گیرد و تو گویی برای همه شیرخوارگان حسینی تا ابد لالایی می خواند… و این صدای مادر قاسم بن الحسن علیه السلام که احلی من العسل نوجوانش را در دشت بلا تکرار می کند… و اندکی آنطرف تر سکینه بر سر قبر کوچک عموی وفادار خویش، مویه کنان نجوا می کند، که دیگر آب نمیخواهم فقط برگرد… و امام زمانشان، آقا سید الساجدین بر سر قبری می نشیند که آن روز با انگشتان مبارکش روی آن نوشت: ” هذا قبر حسین بن علی” اما شاهکار این تابلوی غم انگیز، آنجاست که بانویی استوار و قد خمیده، به سوی مزار برادر می رود… نفس در سینه ها حبس می گردد تا این لحظه هرگز از یادها فراموش نگردد… آری قدم بر می دارد، عقیله ی جلیله ی بنی هاشم، ام المصائب زینب سلام الله علیها، گام بر می دارد و در هر قدم تداعی می شود قطره قطره ی خون های مقدس بر زمین ریخته در این صحرا… گام بر می دارد و مرور خاطراتش با برادر از پرده ذهنش می گذرد و دل داغدارش بی تاب تر می گردد… قدم بر می دارد و می رسد به نقطه ی ثقل زمین و در آنی کوه صبر و استقامت بر مزار برادر فرو می ریزد… و زینب سلام الله علیها زبان می گیرد تمام راه رفته و برگشته را تمام داغ های بر دل مانده در راه را تمام مصیبت را و شرمندگی از نیاوردن نازدانه ی سه ساله را… زینب زبان می گیرد و تو گویی تمام دشت پر بلای کربلا با او هم آوا می گردد… زینب سلام الله علیها زبان می گیرد و تاریخ را گواه بر این مصیبت عظما می گیرد، چرا که باید روزی شهادت دهد این موج عظیم شقاوت را… و می دانم درگوشه ای از این صحرا مولای غریبم ایستاده و نظاره می کند این داغ دو باره تازه شده را، پس از یک اربعین… و امان از دل زینب سلام الله علیها و امان از دل حجت خدا پس از گذشت قرن ها انتظار برای ظهور و انتقام ثارالله… ای کاش به سوز دل این چله نشینان امر فرجش امضاء گردد آجرک الله یا صاحب الزمان روحی فداک الحقیر هاشمی
سکوت بیابان را صدای زنگوله هایی آویخته بر گردن اشتران برهم میزند
و آرام آرام کاروانی از دل صحرا نمایان می گردد.
کاروانی کوچک با داغی بزرگ بر سینه…
یک اربعین بر این کاروانیان گذشته
و اکنون پس از حجم عظیم دوری وفراغ، این لحظه ی وصال است که تا همیشه ی تاریخ چشم ها خیره به آن مانده است.
آمدند چله نشینان مصیبت عظما،
آمدند دلسوختگان غم بی پایان عاشورا،
آمدند تا محفل عزا به پا کنند در ماتم سید و سالارشان
آخر آن روز تیره و تار که فرصت سوگواری ندادند…
همه داغ بود و دود و آتش و خون..
و حال که رسیدند حتی مجال فرود آمدن اشتران را نیز ندادند
و باد خزان مصیبت، گلبرگ های هاشمی را بر زمین ریخته و
این آزادگان به ظاهر اسیر، هر یک خود را به قبری می رساند.
بانو رباب سلام الله علیها زبان می گیرد و تو گویی برای همه شیرخوارگان حسینی تا ابد لالایی می خواند…
و این صدای مادر قاسم بن الحسن علیه السلام که احلی من العسل نوجوانش را در دشت بلا تکرار می کند…
و اندکی آنطرف تر سکینه بر سر قبر کوچک عموی وفادار خویش، مویه کنان نجوا می کند، که دیگر آب نمیخواهم فقط برگرد…
و امام زمانشان، آقا سید الساجدین بر سر قبری می نشیند که آن روز با انگشتان مبارکش روی آن نوشت:
” هذا قبر حسین بن علی”
اما شاهکار این تابلوی غم انگیز، آنجاست که بانویی استوار و قد خمیده، به سوی مزار برادر می رود…
نفس در سینه ها حبس می گردد تا این لحظه هرگز از یادها فراموش نگردد…
آری قدم بر می دارد، عقیله ی جلیله ی بنی هاشم، ام المصائب زینب سلام الله علیها،
گام بر می دارد و در هر قدم تداعی می شود قطره قطره ی خون های مقدس بر زمین ریخته در این صحرا…
گام بر می دارد و مرور خاطراتش با برادر از پرده ذهنش می گذرد و دل داغدارش بی تاب تر می گردد…
قدم بر می دارد و می رسد به نقطه ی ثقل زمین و در آنی کوه صبر و استقامت بر مزار برادر فرو می ریزد…
و زینب سلام الله علیها زبان می گیرد
تمام راه رفته و برگشته را
تمام داغ های بر دل مانده در راه را
تمام مصیبت را
و شرمندگی از نیاوردن نازدانه ی سه ساله را…
زینب زبان می گیرد و تو گویی تمام دشت پر بلای کربلا با او هم آوا می گردد…
زینب سلام الله علیها زبان می گیرد و تاریخ را گواه بر این مصیبت عظما می گیرد، چرا که باید روزی شهادت دهد این موج عظیم شقاوت را…
و می دانم درگوشه ای از این صحرا مولای غریبم ایستاده و نظاره می کند این داغ دو باره تازه شده را، پس از یک اربعین…
و امان از دل زینب سلام الله علیها
و امان از دل حجت خدا پس از گذشت قرن ها انتظار برای ظهور و انتقام ثارالله…
ای کاش به سوز دل این چله نشینان امر فرجش امضاء گردد
آجرک الله یا صاحب الزمان روحی فداک
الحقیر هاشمی