سخنرانی دکتر محمد اسدی گرمارودی
دکتر اسدی ـ (شخصیت امیرالمومنین علیه السلام)
شهادت مظلومانه اول مظلوم جهان بشریت مولی الموحدین امیرالمومنین علی علیه السلام به پیشگاه فرزندش امام عصر روحی و ارواحنا فداء تسلیت باد و امید است همه ما در زمره پیروان آن امام همام قرار بگیریم
به عرض رساندم در مورد امیرالمومنین علی علیه السلام برداشتهای مختلف و بینشهای گوناگون شده است. تمامی انسانهایی که انسانیت و فضیلت را به میزان دریافت و درک خود پسندیده و دوست داشته اند اعم از مسلمان و غیرمسلمان، شیعه و غیر شیعه به مدیحه سرایی امیرالمومنین علیه السلام پرداخته اند و در خصوص آن حضرت کتاب، نوشته و شعرها سروده اند اما نحوه برداشت فرق می کند. اگر چه غیر مسلمین چون جرج جورداق، شبلی شمیل، توماس کارایل و غیره، که به عرض رساندم آنگونه در خصوص علی علیه السلام گفته اند از دید انسانی خود به علی علیه السلام نگاه کرده اند. در دنیای اسلام غیر از شیعه علمای طراز اول سنی هم کتاب مستقل در فضیلت علی علیه السلام نوشته اند، اشعار سروده اند و در مدح امیرالمومنین علیه السلام سخنها گفته لکن، به عنوان شیعه با توجه به قرآن کریم، روایات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آْله به میزان فهم و درک عقلی خود آیا امیرالمومنین علی علیه السلام را به عنوان یک انسان شجاع، یک عالم، یک عابد، یک صبور، یک انسان دوست، یک ایثارگر می شناسیم یا علی علیه السلام شخصیتی است برتر از این ها که گوشه ای از عظمت وجود امیرالمومنین علیه السلام در این عالم بصورت علم، زهد، عبودیت، ایثارگری، شجاعت تجلی نموده است.
ظرف این عالم قابلیت ندارد که عظمت وجود امیرالمومنین علیه السلام را نشان بدهد. به عنوان مثال اگر ما یک لیوان آب از اقیانوسی برداریم نمی توانیم بگوئیم اقیانوس این لیوان آب است. ظرفیت لیوان گنجایش و قابلیت این ظرف به اندازه این مختصر از آن اقیانوس را در خود جا داده است و ما یک ذره ای از آن دریای فراوان در این لیوان مشاهده می کنیم و ادعای ما به عنوان شیعه این است که امیرالمومنین علیه السلام یک انسان برجسته خدا، برگزیده تمام صفات و عظمت خدا در این عالم تجلی دهنده است. در یک تعبیر کلی معلم بشریت از طرف خداست. اگرچه می گوییم علی بشر است(ها علی بشر کیف بشر)
برای روشن شدن این ادعا که امیرالمومنین علیه السلام را فقط به عنوان یک انسان شجاع، عالم، زاهد، عابد، ایثارگر، دنیا طلاق داده در این حد معمولی نمی شناسیم بلکه تجلی عظمت خدا در این عالم می بینیم و اجمالاً اشاره می کنم. فهرست مطالب گذشته و توضیح و تکمیلش را در شب شهادت امیرالمومنین علیه السلام. اما نه فقط به این عنوان که فضائل و مناقب علی علیه السلام را گفته باشم ضمن اینکه فضائل و مناقب علی علیه السلام می گوئیم. عظمت و بزرگی علی علیه السلام را به اندازه در کمال درمی یابیم وظیفه و مسئولیت و رسالت شیعه علی بودن را در کنار علی شناسی شب شهادت علی علیه السلام بیشتر دریابیم.
تمام موجودات عالم دارای درجاتی، رتبه هایی از هستی هستند. یک درجه از هستی، موجود استکمالی است، یعنی موجودی که قوا و استعدادهای به فعلیت در آمده در این موجود وجود ندارد، بدین معنا که علاوه بر قوای به فعلیت در آمده قوایی که می تواند به فعلیت درآید، وجود دارد. این گونه نیست که این موجود همه استعداد هایش به فعلیت درآمده باشد. در هر درجه ای که قرار دارد درجه بالاتر، رتبه ارزنده تر برای او ممکن است.
بعنوان مثال: یک دانه گندم موجودی است از موجودات این عالم. اگر من این دانه را در مزرعه قرار بدهم خوشه صد دانه ای یا دویست دانه ای می شود. یک مهندس کشاورزی وارد و آگاه به من می گوید این دانه درست است که تبدیل شد به خوشه دویست دانه اما استعدادهایی دارد قوایی در دل این دانه نهفته شده است که اگر بلد بودی و شرایطش را می دانستی می بایست این دانه را به پانصد دانه تبدیل می کردی شما سیصد دانه اش را هدر دادی این موجود استکمالی است. از یک دانه به دانه بالاتر و چند دانه شدن می تواند برسد. یک پرنده ای را من پرورش می دهم، یک اسبی را تربیت می کنم. پرنده می خواند یا سخن می گوید. اسب جهش دارد تیزرو است. یک دامپرور لایق و دانا و آگاه به من می نگرد و می گوید تو نمی دانستی که چه استعداد هایی در وجود این پرنده و وجود این اسب نهفته شده که اگر بلد بودی به یک سطح و درجه بسیار بالاتر می توانستی برسانی این را این موجود، موجود استکمالی است. طلب کمال می کند و ارزنده ترین موجود استکمالی درخشنده ترین و برترین موجود استکمالی در این عالم انسان است که اگر شما از نظر علمی، از نظر اخلاقی، از نظر مشی و رفتاری این انسان را به درجه ای برسانی باز می توان ادعا کرد که این انسان می تواند یک درجه از آن بالاتر، یک درجه دیگر از آن بالاتر
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت
فرموده امیرالمومنین علیه السلام: [م ـ 1] (ر ـ 1)
آیا تصور کردی یک موجود کوچولو چند کیلو گوشت، پوست، استخوان هستی، یک دنیا عظمت در این وجود قرار دارد. به عنوان مثال و مصداق بارز یک نمونه اش را اشاره کنم شما یک طالب علم، علاقه مند به دانش که با تمام وجودش مطالعه می کند، کتاب می خواند، استاد می بیند، زحمت می کشد، پانصد سال زنده باشد و نشاط جسمی داشته، کهولت و پیری خسته اش نکند آیا تمام این پانصد سال را در طلب کسب علم باشد تمام می شود درجه علمی و رشد علمی اش یا اینکه هرچه جلو رفت باز می گوید: رسید دانش من بدانجا که بدانم همی نادانم.
یعنی چه؟ یعنی بشر هرچه پرواز کند باز جا دارد این به عنوان نمونه درجه علمی را که یک موجود استکمالی است مثال زدم. در مسائل اخلاقی همینطور است، در مسائل رفتاری همینطور است. بشر به جایی می رسد تمام وجودش، فکرش، جانش، قلبش، دلش جز حق هیچ چیز نمی بیند در عین حال آرامش ندارد
وجود مقدس امام سجاد علیه السلام آنگونه در صحیفه سجادیه ناله سر می دهد یعنی چه، یعنی درجه بالاتر، بالاتر و بالاتر را می بیند. پیامبر صلی الله علیه و آله که برجسته ترین موجود در عالم مخلوقات است و خداوند بوسیله وحی علم اولین و آخرین را به این پیامبر داده باز او می گوید: [م ـ 2]
ای خدا علم مرا زیاد کن یعنی باز بروم درجات بالاتر پیامبری، که به مقام قرب الهی تا آنجا رسیده است [م ـ 3]
باز دست بلند می کند خدا من را به سوی خودت درجه بالاتری بده اینجا اولین مطلب این است که انسان بدانیم مابین آنچه که هستیم و آنچه که می توانیم باشیم فاصله از زمین تا آسمان است.
شب قدر، شب قدر خود را شناختن و متوجه منزلت و موقعیت خود شدن است که من انسان چه می توانم باشم و به کجا می توانم برسم. این نکته من به کجا می توانم برسم؟ به آنجا که خدای با آن عظمت و با آن مقام و منزلت در خصوص خلقت این بشر می گوید: [م ـ 4]
وقتی که این انسان را می آفریند خدا می گوید دست مریزاد که چه آفریدی. و به کجا می خواهد برسد این بشر به کجا. [م ـ 5]
این نکته که فقط اشاره کنم. اما رسیدن بشر به آن درجه چگونه ممکن است؟ اگر دانه گندم می تواند خوشه پانصد دانه بشود. انسان که می تواند به مقام قرب خدا و سیره الی الله برسد چگونه خدا نظام قرار داده است. خلاف نظام خدا هر که عمل کند خود ضرر کرده. بعنوان مثال. این دانه گندم می تواند خوشه پانصد دانه شود نظام خدا چیست؟ آب می خواهد، کود می خواهد، خاک می خواهد، در باغچه قرار گرفتن. من می آیم نظام خدا را نمی پذیرم طبق نظر خود عمل می کنم این دانه گندم را روی میز می گذارم آب و کود به آن نمی دهم، خوشه نخواهم داشت. [م ـ 6]
خدا قانون گذاشته اگر می خواهی دانه گندم به کمالش برسد آن راهی که خدا معین کرده قبول کن. خوب مطالعه کن نخیر آقا من راه دیگر. نماز شب می خوانم، دعای کمیل می خوانم، دعای ندبه می خوانم با وضو دانه گندم را برمی دارم می گذارم توی این بشقاب و منتظر می نشینم، خدا من که دعای کمیل خواندم چرا یک خوشه گندم ندارم؟ خدا می گوید نظام آفرینش را بهم نزن. قانون خلقت را بهم نریز من قانون گذاشتم. دانه گندم را باید در باغچه بکاری، ولو دعای کمیل بخوانی، دعای ندبه بخوانی. اگر در باغچه قرار ندادی خوشه نمی شود. یک جمله بگویم و اثبات کنم. خدا می گوید انسان اگر می خواهی آدم شوی، رشد کنی، دانه شو پانصد دانه خوشه بشر می خواهی اوج بگیری رشد پیدا کنی باید آب ولایت علی علیه السلام و آل علی علیهم السلام را به بذر قلبت بپاشی وگرنه آدم نمی شوی اگرچه شب و روز نماز بخوانی. خدا خواسته.
حالا برایتان می گوئیم کجا خدا خواسته. آقا خدا خواسته دانه با آب و خاک خوشه شود. خدا خواسته است از کانال علی علیه السلام و آل علی علیهم السلام مردم آدم بشوند و شب شهادت علی علیه السلام ناله ما بیشتر از آن که فرق علی علیه السلام را شکافتند و بیشتر از آنکه خون به دل علی علیه السلام کردند برای این می سوزد که نگذاشتند مردم بفهمند معلم ما علی علیه السلام است مربی ما علی علیه السلام است، پرورش دهنده ما علی علیه السلام است، آب حیات زندگی ما علی علیه السلام است آنهایی که علی علیه السلام را از بشریت جدا کردند بذر وجود بشر را از آب رشد دهنده جدا کردند لذا ما چه می گوئیم ما می گوئیم علی علیه السلام حیات بخش الهی است در این عالم. حالا اثبات این از نظر قرآن کریم یک آیه دیشب برایتان خواندم و یک آیه دیگری می خواهم امشب بخوانم ربط به آن آیه دیشبی بدهم و یک روایت از امام صادق علیه السلام و یک روایت از کتاب اهل سنت.
اول از قرآن کریم: [م ـ 7]. می دانم شب دعا، مناجات، راز و نیاز، گریه و عزاداری و سوگواری است اما می خواهم یک مقدار با علی علیه السلام آشتی بیشتر، انس بهتر و ارتباط قلبی و معنوی قوی تری پیدا کنیم. به برکت ولایت علی علیه السلام دلها روشن شود، دل روشن به سوی کمال حرکت می کند آن دل روشن که علی علیه السلام دوست می داشت. سوره اعراف آیه 157 چه می گوید. در خصوص آمدن انبیاء. انبیاء را خدا برای چه فرستاده خداوند نعوذ بالله یک بیکاره ای آن بالا نشسته و برای سرگرمی پیامبر می فرستد اون هم پیامبرانی که خون دلها بخورند، رنجها ببرند. خدا می گوید دوستت دارم برای رشد و کمالت چون تو را مختار آفریدم دو بعدی هستی انتخاب گری و رهایت نکردم، پیامبر فرستادم چه بکند
( و یضع عنهم إصرهم و الأغلال التی کانت علیهم) (م ـ )
این یعنی چه، یعنی این بشر یک قلب، دل، روح دارد یک جنبه هواپرستی، خودخواهی، دنیا دوستی و چون بر اساس خودخواهی، هواپرستی، دنیا دوستی زنجیر به گردن جان و دل و عقلش می اندازد ما پیامبران را فرستادیم که این پیامبران بیایند چه بکنند این زنجیرها و غلهای بنده هوا شدن را از گردن انسانها بر دارند این ها را آزاد کنند این انسانها را به آن درجه عقلیشان برسانند یک مثال عرض کنم.
شاگرد در مدرسه قدرت فکر و درک و اندیشه می گوید مطالعه کن حرف معلم را گوش کن، تکلیف را انجام بده، شب را بیدار بنشین تا بتوانی لذت علم و آن حقایق را دریابی اما آن جنبه هواپرستی، خودخواهی، بخواب و تنبلی کن، حرف استاد را گوش نده، تکالیف را انجام نده، به بازی گوشی بپرداز، اگر معلم بخواهد این شاگرد را رشد بدهد چه می کند. می گوید آن جنبه، دو کفه ترازو را در نظر بگیرید یک کفه می گوید برو گوش کن یک کفه می گوید برو بازیگوشی کن، می آید این کفه را قوی می کند [م ـ 8]
هیچ دلی نیست مگر اینکه دو گوش دارد در این دنیای وجود انسان این دل و زمینه اش دو گوش دارد از یک گوش اون وسوسه های شیطانی از یک گوش آن نغمه های روحانی که می گوید اوج بگیر.
انبیاء آمدند این زنجیر را این غل را از گردن هوای نفسی که درست کردیم انداختیم به گردن عقل جدا کنند عقل بشویم، دل بشویم، جان بشویم، اما کی بهره می برد [م ـ 9]
اون کسانی که به این پیامبر ایمان آوردند [م ـ 10]
عزیزش داشتند، گرامیش داشتند، احترامش کردند و [م ـ 11]
و یاریش نمودند [م ـ 12]
و آن نوری را که همراه این پیامبر ما فرستادیم تبعیت کردند [م ـ 13]
اینان رستگارانند. نوری که همراه پیامبر خدا می فرستد به کمک اون نور اون غل و زنجیر از گردن برداشته می شود. آیه ای که دیشب خواندم [م ـ 14]
ایمان بیاورید به رسول و نوری که همراه رسول، امام باقر علیه السلام کتاب کافی: [م ـ 15] به خدا قسم نور امام در قلب مومن آنچه که آفتاب با زمین می کند بیشتر نورانی تر می سازد. یعنی عنایت بکنید یعنی برادران و خواهران قلب، هوای نفس ماست، قلب اگر زنده شد و حیات پیدا کرد در اثر حیات قلبی و رشد قلبی حرکت می کنیم.
امام غذای قلب است. و انس با امام صفای دل است، یاد امام زنده کننده دل است، خدا قرار داده عنایت بکنید چه عرض می کنم خدا قرار داده با آب گندم سبز شود و بیاید بالا. خدا می گوید من اینگونه قرار دادم در تائیدش روایت دیگری از امام صادق علیه السلام در کافی بخوانم یک تکه از خود علی علیه السلام از نهج البلاغه بگوئیم و سه روایت هم از سنی بخوانم که سنی هم این را از پیامبر صلی الله علیه و آْله نقل کرده و اعتراف می کند. امام صادق علیه السلام فرمودند اصول کافی باب الحجه. [م ـ 16]
اگر کسی از نظر قرآن بخواهد رستگار بشود طبق نظر خدا چه باید بکند باید دین خدا را قبول بکند. [م ـ 17]
امام صادق علیه السلام می فرماید(إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ) خدای بزرگ (أَوْضَحَ بِأَئِمَّهِ الْهُدَى مِنْ أَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّنَا عَنْ دِینِهِ) دینش را بوسیله ائمه از آل پیامبر صلوات الله علیهم برای مردم شناساند و توضیح داد از این مهمتر(وَ فَتَحَ بِهِمْ عَنْ بَاطِنِ یَنَابِیعِ عِلْمِهِ) عجیب است باطن چشمه علم خدا، علم بنده است، علم شماست، علم بشر محدودی که اشتباه می کند و خطا دارد، بد می فهمم، باطن علم خدا، فتح باب علم الهی در این عالم بوسیله امام علیه السلام است(وَ فَتَحَ بِهِمْ) و می گشاید باز می کند بوسیله ائمه علیهم السلام (عَنْ بَاطِنِ یَنَابِیعِ عِلْمِهِ) باطن و چشمه های علم خدا را (فَمَنْ عَرَفَ مِنْ أُمَّهِ مُحَمَّدٍ) آنهایی که شناختند از امت رسول صلی الله علیه و آله (وَاجِبَ حَقِّ إِمَامِهِ) آنچنانکه حق امام است (وَجَدَ طَعْمَ حَلَاوَهِ إِیمَانِهِ) حلاوت ایمان و طعمش را می فهمد (لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى نَصَبَ الْإِمَامَ عَلَماً لِخَلْقِهِ) خدا آن علم و آن پرچم روشنگر برای مسیر مردم را امام قرار داده این نکته. (یُمَدُّ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاءِ) وسیله آن ریسمان کشیده شده ای که بین امام و خدا متصل است، یعنی بین امام و خدا اون ارتباطی برقرار است که از طرف خدا که مربی بشریت (وَ لَا یُنَالُ مَا عِنْدَ اللَّهِ إِلَّا بِجِهَهِ أَسْبَابِهِ) (الکافی (ط – الإسلامیه) 1 :203) نمی رسند آنچه که پیش خداست این بشر نمی رسد مگر به جهت این اسبابی که خدا قرار داده [م ـ 18] این وسیله را خدا قرار داده.
من اینجا یک تکه ای از زندگی یکی از بزرگان و توسل به علی و زنده شدن دل به معنی اعمال ولایت تکوینی عرض کنم و ادامه حدیث را بخوانم، می گفت در نجف اشرف بودم کلاس درس شیخ انصاری تشکیل شد من پای درس شیخ حاضر می شدم، حس کردم آنچنان که باید برداشت بکنم برداشت نمی کنم زحمت می کشیدم، پیش مطالعه می کردم کوشش و جدیت داشتم دیدم نمی شود. یک شب آمدم کنار قبر حضرت امیرالمومنین علیه السلام عرض کردم آقا آنچه مربوط به من است، کوشش و تلاش من است، من انجام دادم اما آنگونه که باید برداشت کنم برداشت نمی کنم به من عنایتی بکنید. خوابیدم نیمه های شب امیرالمومنین علیه السلام به خواب من آمد فرمود سرت را بیاور جلو، سرم را بردم جلو، با دهان مبارک را در گوشم فرمودند: بسم الله الرحمن الرحیم. از خواب پریدم دیدم نزدیکیهای اذان صبح است وضو ساختم نماز شب را خواندم نماز صبح را بعدش خواندم دیدم فرصت دارم بعد از تعقیبات کتاب را باز کردم یک پیش مطالعه ای بکنم وقتی کتاب را باز کردم دیدم یک جور دیگر دارم نظر می کنم، به یک نظر وجود را کیمیا می کند متوجه شدم کار انجام شد صبح آمدم پای درس شیخ انصاری، استاد ده دقیقه یک ربع توضیح داد آنچنان اشکال قوی به ذهن من آمد اشکال کردم استاد متوجه شد که این اشکال، اشکال عادی نیست، جواب اشکال من را دادند، ده دقیقه دیگر اشکال دیگر چند جلسه اش درس شد اشکال من و جواب استاد. یک روز شیخ انصاری آمد از کنار من رد شود سرش را آورد در گوش من گفت آنکه در گوش تو بسم الله الرحمن الرحیم خواند در گوش من تا(والضالین)اش را هم خوانده اینقدر شلوغ نکن.
این میرزای شیرازی صاحب فتوای تحریم تنباکو بود که بعد از شیخ انصاری به مرجعیت رسید. یک استناد بکنم اینجا از نظر تربیتی و برگردم به حدیث، مربی کارش چیست؟ در دنیای عادی مربی استعداد را بشناسد و بروزش بدهد ایجاد استعداد کار مربی معمولی نیست اگر شما دانه گندم به من دادید من می توانم مربی گندم بشوم در این حد بشناسم این دانه چه می تواند بدهد شرایطش را ایجاد کنم خوشه کنم اما به من بگوئید از این دانه گندم، سیب به ما بده، می گویم این کار من نیست من این قدرت را ندارم.
خداوند به انبیاء و اولیاء ولایت تکوینی داده اگر آنها مربی ما بشوند، نه تنها استعداد های موجود را می شناسند و رشد می دهند، ایجاد استعداد می کنند، به اذن الله ایجاد استعداد می کند، یعنی خدا این قدرت را داده به آنها، فقط در کلاس آن مربی آمدن، شرط است. آمدن پای درس و مکتب علی علیه السلام شرط است، زانو زدن در احادیث علی علیه السلام و آل علی علیهم السلام و خالصانه خواستن شرط است. لذا اون مربی الهی با بقیه مربیان این فرق را دارند که اگر احساس کردند و تشخیص دادند و صلاح دانستند می توانند ایجاد استعداد کنند و مس وجود را یکباره دگرگون می کنند.
یکی از بزرگان که از مفاخر دنیای شیعه و بزرگان و جهانی است و بنشسته در گوشه ای، در تعبیر این شعر مرحوم آیت الله کمپانی که در فضائل و مناقب حضرت زهرا سلام الله علیها سروده. غنچه فکر بکرمن لب به سخن چو وا کند از نمکین کلام خود حق نمک ادا کند
تا آخرین بیتش،
محتقه را متاب روی از در او به هیچ سوی زان که مس وجود را فضه او طلا کند
می فرمود: فضه اسم اعظم داشت ، فضه خادمه حضرت زهرا سلام الله علیها مس وجود را طلا می کند. چرا؟ چون در اثر نزدیکی حضرت زهرا سلام الله علیها، می گویم از عهده اش آیم برون، می گویم به زبانم آمد، چوب را بگذار در آتش، وقتی با آتش نزدیک شد آتش می شود، فضه ای که با فاطمه سلام الله علیها نزدیک می شود، فاطمه سلام الله علیها نمی شود اما شعاعی از عظمت فاطمه سلام الله علیها را تجلی می دهد که اسم اعظم است و وجود را منقلب می کند.
ما این فریاد را داریم که علی علیه السلام اگر کلاس بشریت را عهده دار می شد وجود بشر به آنجا می رسید که وقتی خدا می خواهد انسان را خلق کند فرشتگان بگویند خدا چرا می خواهی بیافرینی خون بریزند، آدم بکشند، خدا بگوید: [م ـ 19]
حجربن عدی پسر جوانش هم همراهش است او را آوردند اسیر، زنجیر به گردنشان، کجا شام بیرون شام مزرعه اسراء، معاویه می گوید یک نامه امضاء شده سفید بدهید به حجربن عدی حکم امضاء شده استانداری، وزارت به هر مقامی می خواهد یا پر کند به این شرط که سب و لعن علی علیه السلام را بکند. نامه را بردن به حجر نشان دادند بشر به کجا می خواهد برسد، اشک از چشمان حجر جاری شد، گفت یک خواهش دارم، گفتند چیه، گفت اول پسر جوانم را گردن بزنید بعد من را گردن بزنید. گفتند چرا؟ گفت من پیرمردم ریشم سفید شده سرد و گرم روزگار را چشیده ام، من دست از علی علیه السلام بکش نیستم ولو ببینم پسرم را جلو من گردن می زنند، اما پسرم جوان است می ترسم اول من را گردن بزنند پسرم بترسد خدای ناکرده سب و لعن علی علیه السلام کند و من چگونه این ننگ را در قیامت به خود بخرم خاطرجمع باشم که پسرم نیست. پسر نگاه به پدر کرد و اشک ریخت و گفت: پدر جان من هم می خواهم اول مرا بکشند اما به تو قول می دهم. پسر را گردن زدند سر بریده پسر را حجر برداشت در بغل گرفت بوسید و بوئید و گفت پسرم پیش فاطمه زهرا سلام الله علیها روسفید باشی من را پیش علی علیه السلام روسفید کردی حالابیائید گردنم را بزنید اما یک خواهش دیگر هم دارم؟ آن چیست، گفت این غل و زنجیر که به گردن من بود و این خونی که به بدن من ریخته این غل و زنجیر را جدا نکنید این خون را هم نشوئید با همین مرا دفن کنید تا فردای قیامت در حضور انسانها بگویم من علی علیه السلام را دوست داشتم و این خون پیکر من نشانه حب من به علی ا بن ابیطالب است به خود ببالم.
در صحنه قیامت بشر به آنجا می رسد حیات انسانی پیدا می کند، معاویه با میزت با مقامت با پستت می خواهی ما را از علی علیه السلام جدا کنی؟ خدایی که مهر علی علیه السلام را به دلی بتاباند، آن دل می گوید: برو این دام بر مرغ دگر نِه که بلند است آشیانه کسی که حب علی علیه السلام پیدا می کند، نگاه به نامحرم نمی کند. می گوید علی علیه السلام دلش می شکند، خانمی که محبت علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها پیدا کرده در خانه وظیفه مادری و همسری به وظیفه انسانی عمل می کند چون می گوید علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها دلش می شکند، چون آنچه را ما دوست داریم از او بالاتر علی علیه السلام است، خواستند این را تو دل ما خدا بیاندازد آن وقت اینجا ادامه اش را ببینید. [م ـ 20]
یک ریسمان کشیده شده ای است علی علیه السلام بین آسمان و زمین (وَ لَا یُنَالُ مَا عِنْدَ اللَّهِ) آقا، (ما عند الله) من نمی فهمم، ما عند الله چیه؟ یک وقت ما عندی پیش من چیه؟ چهار کلمه به شما بگویم؟ ما عند الله آنچه پیش خداست، ما به او نمی رسیم (إِلَّا بِجِهَهِ أَسْبَابِهِ) مگر کانال این اسباب که خدا قرار داده است. یعنی اگر رفتی در خانه علی علیه السلام به ما (عند الله) می رسی ما این حرف ها را راجع به علی علیه السلام داریم. در سطح بالاتر ادامه اش(حجج الله) یعنی حجت های خدا (دعاته) دعوت کنندگان الهی (وَ رُعَاتُهُ عَلَى خَلْقِهِ) آن پاسداران و نگهبانان و چوپانان الهی برای بشر. این نکته را عنایت کنید (جعلهم الله حیاه للأنام و مصابیح للظلام) خدا آنها را عامل حیات بقیه قرار داده است کدام حیات یک حیات دنیایی و حیوانی داریم بخوریم و سیر شویم، ارضاء شهوت بکنیم و غریضه جنسی، هوا و هوس، فرش، خانه، پست و مقام این حیاتی است یک حیات هم آن حیاتی است که:
چشم دل باز کن تا که جان بینی آنچه نادیدنیست آن بینی
انسان به آن درجه از حیات که برسد خود امیرالمومنین [م ـ 21]
می دانید من میان شما مثل چی هستم؟ من آن چراغی هستم که در تاریکی روشن می شود، آنهایی که به من نزدیک شوند از نورانیت برخوردار می شوند، این بیان خود علی علیه السلام است. نهج البلاغه حالا دو سه روایت هم از اهل سنت بخوانم که اونهاهم از پیامبر صلی الله علیه و آله این معنا را نقل کردند، 1- در کتاب ینابیع الموده، کتاب روح المعانی، کتاب نورالابصار دوستان عنایت دارید از کتب قوی و متوسط دنیای اهل سنت است و نویسندگانش از افراد متعصب اهل سنت، می گویند وقتی آیه: [م ـ 22]
نازل شد از پیامبر پرسیدند این (حَبلی) که می خواهیم بهش متمسک شویم چیست. [م ـ 23] قال رسول الله ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام، این ریسمان خدایی دنیا را به یک چاهی و دریایی تشبیه کرده است، در این چاه و دریای طوفانی خطر خفه شدن و مردن از نظر حیات معنوی داریم خدا یک دستگیره قرار داده اگر می خواهی بیایی بالا بگیر.(نورالابصار)(صرائغ الحجر) و (روح المعانی) می گوید این علی بن ابی طالب علیه السلام است. 2- کتاب ابوبکر خطیب بغدادی جلد 11 صفحه 173، ابوبکر خطیب بغدادی از علمای معروف اهل سنت است تاریخ بغداد یک دوره کتاب چهارده جلدی. جلد معروف کتاب 11 صفحه 173، قال رسول الله پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: [م ـ 24]
در شبی که مرا به معراج بردند (رَأَیْتُ عَلَى سَاقِ الْعَرْشِ مَکْتُوباً) دیدم بر ساق عرش نوشته شده (لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ص أَیَّدْتُهُ بِعَلِیٍّ وَ نَصَرْتُهُ) (بحار الأنوار (ط – بیروت) 36 :310) کتاب تاریخ ابوبکر خطیب بغدادی می نویسد تائید کی، تائید خاتم انبیاء، تائید سید رسول، تائید گل سرسبد عالم هستی می گوید پیامبرصلی الله علیه و آله وقتی به معراج رفتم کتاب می گویم از اهل سنت جلد 11 تاریخ بغدادی، ابوبکر بغدادی، پیامبرصلی الله علیه و آله می گوید: (لما عرج بی) شبی که مرا به معراج بردند دیدم به ساق عرش نوشته پیامبر رسول خدا ما به وجود علی علیه السلام کمکش کردیم، لذا در جنگ احد وقتی همه رهایش کردند، علی علیه السلام می جنگید می غرید، هشتاد زخم برداشته بود، زخمها بر تکه هایی از بدن علی علیه السلام آویزان شده بود که فاطمه زهرا سلام الله علیها این تکه ها را روی پوست برگرداند و به هم چسباند. دیدیم جبرائیل میان آسمان و زمین ندا می دهد به پیامبرصلی الله علیه و آْله [م ـ 25]
ای پیامبر علی را صدا بزن هفتاد بار در جنگ احد پیامبر فرمود یا علی یا علی یا علی، صحبت تایید الهی است در خصوص علی بن ابی طالب علیه السلام.
لذا مقام علی علیه السلام، بشکند آن قلمها که نگذاشتند بشر برود در کلاس علی علیه السلام دلش زنده شود، جانش صفا بگیرد، قلبش قلب آدمی شود. به خدا قسم اگر با علی علیه السلام دوست بودیم محال بود یکی سیر بخوابد دیگری گرسنه باشد، به خود علی قسم راست می گویم، مگر می شود شیعه علی علیه السلام این که تو بستر خوابیده دیشب و امروز فرق شکافته خون ریخته، جام شیر می آورند می گوید حسن جانم بچه یتیمها، آن غذا برایش می آورند می گوید حسن جانم ابن ملجم، آن وقت کسی علی علیه السلام را دوست بدارد می تواند سیر بخوابد و به فکر دیگری نباشد؟ کسی که علی علیه السلام را دوست بدارد می شود فقط به فکر زندگی شخصی خودش باشد؟ علی علیه السلام را خدا قرار داد بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله بیاید و آن مکتب پیامبر را به بشر معرفی کند چگونه حرکت کنند. [م ـ 26]
حدیث سوم مشارق النوار صفحه61 کتاب مال سنی روای آن عبدالله ابن عمر، عبدالله پسر عمر او آمده پیش پیامبر صلی الله علیه و آْله می گوید: یا رسول الله خیلی شما از علی دم می زنید و شعار می دهید برای بعضی ها ایجاد سوال کرده آخر چرا شما اینقدر به علی علاقه نشان می دهید؟ مشارق النوار صفحه61. (وغضب) پیامبرصلی الله علیه و آله ناراحت شد و جابجا شد (ثم قال) سپس فرمود: وای چه می شود این مردم را (یذکرن رجلاً عند الله منزله لمنزلتی مقام کمقامی النبوه) ای پسر عمو، علی برای من، من پیامبر جسم پیامبر نیست، مکتب پیامبر، دین پیامبر، قرآن پیامبر است ( ان علی منی) علی برای من به منزلت ( الروحی من الجسد) مثل روح برای جسد است، روح را از جسد من جدا کنید این بدن یک لاشه متعفن که باید دفنش کنید،
نماز بی ولای او عبادتی است بی وضو به منکر علی بگو نماز خود قضا کند. حالا اگر علی علیه السلام را که پیامبر صلی الله علیه و آله می گوید برای مکتب من، مثل روح برای جسد است، از اسلام جدا کنیم، کدام اسلام می شود؟ و سه نمونه می خوانم وقت نیست می خواهیم به دعا و مناجات برسیم. [م ـ 27]
تاریخ طبری جلد 3 صفحه 373 تاریخ طبری از کتب معتبر تاریخی دنیای اهل سنت است و خیلی هم نویسنده اش متعصب است سعی هم دارد که فضائل و مناقب اهل بیت را مخفی کند. می گوید عبد الله بن عامر به عثمان گفت، عثمان خلیفه سوم جای پیامبر صلی الله علیه و آله نشسته و می خواهد اسلام پیامبر را عثمان به مردم معرفی کند. از آن طرف حرکاتش، کارهایش، اعمالش به شکلی است که اعتراض در جامعه زیاد شده. یک عده آمده اند معترضند. عبدالله بن عامر به عثمان گفت: به نظر من راه علاج این است که شورشیان را به جهاد بفرستی و میدانهای جنگ درست کنی تا سرگرم جنگ شوند، توجهشان متوجه خود و مرکبشان باشد دیگر فرصت مزاحمت شما را نداشته باشند به دنبال این جریان عثمان حکام شهرها را به محل ماموریت خود برگرداند و دستور داد نسبت به کسان و بستگان شورشیان سخت بگیرند و اردوگاههای جنگی درست کنند و آنها را به اردوگاههای جنگی بفرستند و اسلحه و مرکب در اختیارشان بنهند تا سرگرم آن امور شوند. چه اسلامی، اگر یک نفر آمده به عثمان می گوید، عثمان چرا با دین پیامبر صلی الله علیه و آْله بازی می کنی نقشه می کشند می گویند سرگرمشان کنیم، فعلاً چون سرگرم شدند با هم به کار خلافت خودمان بپردازیم. لذا پیامبر صلی الله علیه و آله می گوید: اگر علی را از دین من جدا کنید روح را از جسد جدا کردید. نمونه دیگر برایتان بخوانم فقط از منابع اهل سنت. [م ـ 28]
تاریخ طبری جلد5 صفحه 186، معاویه و عمروعاص بینشان یک شکرابی شد عمروعاص تصمیم گرفت عده ای را از مصر بفرستند در شام وقتی وارد شام شدند به معاویه به عنوان خلیفه مسلمین سلام نکنند که معاویه احساس کند که عمروعاص دارد مردم را تحریک می کند، جاسوسان به معاویه خبر دادند. معاویه وقتی فهمید گفت وقتی پیک اطرافیان عمروعاص که آمدند این ها را یک مدتی پشت در نگاه دارید که این ها رعب و ترس ورشان دارد همین طور شد آنها را ترس برداشت وقتی که وارد شدند به جای اینکه بگویند السلام علیک یا خلیفه رسول الله گفتند السلام علیک یا رسول الله، تاریخ طبری جلد 5 صفحه 186. معاویه گفت: آفرین خوب کردید مگر رسول چه بالاتر از من است و من سعی ام این است که نام رسول را از بین ببرم، این دین بود. لذا معاویه آشکارا چه می کند.
کامل ابن عثیر جلد 2 صفحه 155 مغیره ابن شعبه سی هزار درهم رشوه به دو نفر در بصره داد تا ولایت عهدی یزید را قبول کنند. آنها راضی نمی شدند وقتی این پول را گرفتند راضی شدند قرار شد مغیره این دو نفر را بفرستد پیش معاویه تا معاویه خاطرجمع شود. پسر مغیره موسی بود. موسی با این دو نفر وارد شام شدند، معاویه به موسی پسر مغیره گفت، کامل ابن عثیر جلد 2 صفحه 155، موسی پدر تو دین این دو نفر را به چه مبلغ خرید. موسی گفت به سی هزار درهم، گفت می ارزد، با پول دین این مردم را می خریم. یعنی به جای امیرالمومنین علیه السلام اگر دیگران بنشینند با پول دین مردم را می خرند. آرای مردم را عوض می کنند این در تاریخ گذشته.
متفکر معروف روشنفکر، جامعه شناس جدید دنیای اسلام مصری محمد غزالی غیر از آن غزالی قدیمی، این از نویسندگان متاخر مصر است کتابی دارد الاسلام و لاستبداد سیاسی از صفحه 187 تا صفحه 188 نویسنده متفکر، روشنفکر دنیای مصر است و شما می دانید در دنیای اهل سنت متفکرین از مصر برخاستند و الازهر مصر را علمای الازهر از قوی ترین علمای اهل سنت است.
این متفکر روشنفکر سنی در دنیای مصر چه می گوید. می گوید بعد از پیامبر حکومت اموی چه کرد به جانشینی پیامبر. 1- به صورت حکومت فردی و پادشاهی درآمد. 2- مردم مصر قدرت و زمامداران نائب خادم از بین رفت حاکم فرمانروای مطلق شد. 3- مردم ضعیف عقل و بی بهره از معارف اسلام و گناهکاران سرپرست جامعه شدند. 4- تعصب جاهلی و قبیله ای جای وحدت مسلمین را گرفت. 5- کارگزار حکومت آزاد بود هر کاری که می خواست بکند. این متفکر معاصر اخیر دنیای مصر می گوید این کار را کردند آیا این اسلام با آن اسلام که خدا و پیامبر می خواستند یکی بود. لذا معلم و مربی بشر علی علیه السلام باید در کنار باشد. علی علیه السلام چه می گوید؟ خطبه 172. [م ـ 29]
ای خدا من به تو از این مردم قریش و مکه و مردمی که آنها را یاری کردند شکایت می کنم (فإنهم قطعوا رحمی) این ها قطع رحم کردند و (صغروا عظیم منزلتی) منزلت عظیم مرا کوچک کردند سبک کردند و پایین آوردند و (أجمعوا علی منازعتی أمرا هو لی) آن مقامی که مال من بود با هم دیگر جمع شدند از من بگیرند، یعنی علی علیه السلام به چی ناله می زند؟ از خطبه 39 و جمع بندی کنم. [م ـ 30]
(منیت) بیان علی علیه السلام خطبه 39 این معلم خدایی که می خواهد بشر را اوج بدهد (منیت بمن لا یطیع إذا أمرت) من گرفتار شدم، علی علیه السلام می گوید گرفتار شدم مبتلا شدم (بمن ) به مردمی که ( لا یطیع أذا أمرت) وقتی امر می کنم اطاعت نمی کنند ( و لا یجیب إذا دعوت) وقتی دعوتشان می کنم اجابتم نمی کنند. لذا سر در دل چاه می کند علی علیه السلام ، خدایا من را از این مردم بگیر، به من مردمی بهتر از این مردم بده، یک معلم دلسوخته، مامور ارشاد و هدایت و تعلیم شاگردان با تمام وجود در کلاس جوش می زند، داد می زند، فریاد سرمی دارد، تا چهار کلمه به این شاگردان بگوید و دلشان را رشد بدهد و بیاورد بالا اما می گوید خدا اینها که اصلاً پذیرش ندارند حالا که پذیرش ندارند چه کنم پس خدا من را از این کلاس ببر بیرون.
علی علیه السلام که در جنگ احد فاتح اصلی است ، [م ـ 31]
علی علیه السلام که در جنگ خیبر تنها فاتح اصل است، علی علیه السلام که در جنگ تبوک تنها جانشین لایق پیامبر صلی الله علیه و آله برای مدینه است، علی علیه السلام که برادر پیامبر صلی الله علیه و آله است، علی علیه السلام که داماد پیامبر صلی الله علیه و آله است، علی علیه السلام که پا روی دوش پیامبر صلی الله علیه و آله می گذارد بالا می رود بتها را بشکند، علی علیه السلام که محرم راز پیامبر صلی الله علیه و آله ، علی علیه السلام که مخزن علم پیامبر صلی الله علیه و آله ، علی علیه السلام که باب مدینه علم پیامبر صلی الله علیه و آله ، علی علیه السلام که آنچنان محرم پیامبر صلی الله علیه و آله که اسرار مگوی پیامبر صلی الله علیه و آله را علی علیه السلام باید بشنود، علی علیه السلام که در جریان مباهله جان و نفس پیامبر صلی الله علیه و آله معرفی شده است، کار به آنجا می رسد که می گوید (الدهر انزلنی)(ثم انزلنی حتی یقال معاویه ثم علی) علی علیه السلام که غم شکستن پهلوی فاطمه سلام الله علیها را می بیند آن رنج عظما را شاهد است، اما وقتی گله را می خواهد بیان کند می گوید ( الدهر انزلنی ثم انزلنی حتی یقال معاویه ثم علی) ببینید کار را به کجا رساندند، آخر سر، علی را می آورند با معاویه می سنجند. برای این مردم چه باید کرد، حتی دشمن علی علیه السلام هم فهمید وقتی که [م ـ 33]
حجاج را بعنوان استاندار مدینه فرستادند،حجاج خونخوار معروف همین عبدالله ابن عمر زاهد مآبی که مقدس مآب بود. رفت با حجاج بیعت کند .حجاج گفت: بگوئید خسته ام حال ندارم. گفت: نه همین امشب می خواهم بیایم بیعت کنم. حجاج لم داده بود خوابیده بود ابن عمر وارد شد گفت: می خواهم بیعت کنم. پایش را دراز کرد گفت: خسته ام حال ندارم دستم را دراز کنم با پایم بیعت کن. عبدالله ابن عمر با پای حجاج بیعت کرد. حجاج گفت: دست علی را نبوسیدی باید پای مرا ببوسی.
ما رنجمان این است، خدا انسان را موجود استکمالی قرار داد یک نمونه از نظر علم بشر به کجا می تواند برسد، از نظر اخلاق بشر به کجا می تواند برسد، از نظر رفتار انسان چه می خواهد بشود. اما شاگردان مکتب علی علیه السلام را نگاه کنید آقا، قنبر چی شد، حجربن عدی چی شد، اویس قرنی به کجا رسید، میثم تمار به کجا رسید، این ابن تیهان، ذوالشهادتین، اصبغ ابن نباته این ها به چه درجاتی رسیدند همه مسلمانان می خواستند این جوری شوند، می بایست در دنیا نشان داده شود ای بشر مکتب خدا با مربی خدایی بشر را به کجاها می رساند اما آمدند در خانه علی علیه السلام را بستند، زبان علی علیه السلام را بستند، دهان علی علیه السلام را بستند، تا بدان درجه و بدان شکل که امیرالمومنین علیه السلام تنها نفس راحتی که بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله کشید دیروز و امروز بود. اما من تصورم این است همین دیروز و امروز هم علی علیه السلام غمی روی دلش سنگینی می کند برای آینده خود مسلمانان لذا اصبغ ابن نباته می گوید با این حال امیرالمومنین علیه السلام وقتی وارد شدم امیرالمومنین علیه السلام فرمود: [م ـ 34]
بپرسید تا باز چهار کلمه به شما بگویم. آی مردم، این رنج ندارد، علی علیه السلام مربی خدایی، معلم الهی، علی علیه السلام انسان ملکوتی، نیمه های دل شب پنج، شش تا از یاران علی علیه السلام دیدند یک پیکی آمد درخانه شان در می زند یواش، آرام ، سر و صدا نکنید، چی شده نصفه های شب است ، می خواهیم علی علیه السلام را به خاک بسپاریم . چرا شبانه، محرمانه، خوارج قبر علی را هم ممکن است بشکافند و به بدن امیرالمومنین علیه السلام جسارت کنند.
آی شیعه، آی علی دوست در طول تاریخ این درد و رنج را انسان کجا ببرد، در حیات علی علیه السلام خون به دل علی علیه السلام کردند، دفن علی علیه السلام نیم شب و محرمانه و تا زمان امام صادق علیه السلام قبر امیرالمومنین علیه السلام هم مخفی بود و کسی نمی دانست علی علیه السلام را کجا دفن کردند و لذا خودش آقا امیرالمومنین علیه السلام هم این صحنه را می خواهد نشان دهد چکار می کند، نیمه های شب است، چشم دل را باز کنیم برگردیم به هزار و چهارصد سال قبل برگردیم به خانه گلین امیرالمومنین علیه السلام، امشب چه حالی دارد، بستر امیرالمومنین علیه السلام پهن است آقا امام حسن علیه السلام یک گوشه، آقا امام حسین علیه السلام یک گوشه، زینبین سلام الله علیها در کنار بستر امیرالمومنین علیه السلام.
علی علیه السلام از حال می رود چشم باز می کند نگاه می کند مطالبی می فرماید وصیتهایش را می کند، یک وقت دیدن یک جوان ده دوازده ساله ای این گونه اش را به کف پای علی علیه السلام چسبانده همه جا احترام را رعایت می کند. آقا چشم باز کردند سفارش را به بچه ها و زینبین سلام الله علیها و حسنین علیهما السلام کردند، یکدفعه چشمشان را به پایین دوختند جوانی که صورتش را به کف پای علی علیه السلام چسبانده فرمودند عباسم تویی بیا بالا. عباس علیه السلام را صدا زد حدود دوازده سالش است آورد بالای بستر، دست حسین علیه السلام را گرفت در دست عباس علیه السلام گذاشت.
باز هم عاشورا و کربلا یادت نرود یک سوال است، می دانی علی علیه السلام برای چه می سوزد، علی علیه السلام رنج و فریادش برای چیست، هر انسان معمولی این را می فهمند اگر یک بزرگتری دارد از دنیا می رود سفارش کوچکتر را به بزرگتر می کند نه سفارش بزرگترها را به کوچکترها، امام حسین علیه السلام متجاوز از سی سالش است، ابوالفضل علیه السلام دوازده سالش است چرا امام حسین علیه السلام را به ابوالفضل علیه السلام دوازده ساله می سپارد؟ می خواهد این جمله را بگوید عباسم این مردم با خط علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها مخالفند می خواهند راه علی علیه السلام را از میان بردارند و لذا کسی را که مظهر تمام نمای برخورد خط علی علیه السلام و اسلام راستین نبوی با اسلام ابوسفیانی است آنجا هم یادتان بیاید ابوالفضل علیه السلام هم سفارش پدر را آنچنان عمل می کند. اگر چه دستم افتاد اما دینم را رها نمی کنم. کدام دین؟ آن دینی که بابام به من شناساند و آن دینی که امامتش امامت اهل بیت باشد که بتواند جامعه را به سعادت برساند.
آری امیرالمومنین علیه السلام یک عمر خروشید تا این معنا را به مردم جلوه دهد و امشب در دل شب محرمانه و آرام به خاک سپرده شد. آقا امام مجتبی علیه السلام ، آقا امام حسین علیه السلام با چند تا از یاران مخفیانه نیمه های شب تابوت امیرالمومنین علیه السلام را حرکت دادند آوردند بیرون کوفه اینجایی که نجف مرقد مطهر آن امام بزرگوار است قبری که از زمان نوح آماده شده بود دل شب محرمانه در آن تاریکی آقا را به خاک سپردند دو قبر هم در گوشه های کوفه ایجاد کردند که مردم متوجه نشوند کدام قبر امیرالمومنین علیه السلام است.
روز تا آفتاب نزده فجر طالع نشده، مردم نفهمند برگردند، توی بیابانها داشتند بین نجف و کوفه می آمدند یک وقت دیدند در خرابه ای یک صدای ناله ای به گوش می آید. آقا امام حسن علیه السلام وارد خرابه شد دید پیرمرد نابینایی سر به دیوار گذاشته چهره زرد و نحیفش حاکی از درد و ناله است هی فریاد می زند خدا مگر من چه کردم چرا دو سه روزه آقام دیگر به من سر نمی زند چه جسارتی مرتکب شده ام، چه پیش آمده است آن دست نوازشش، آن بیان شیرینش، آن یتیم نوازی و لطف و عنایتش، آقا امام مجتبی علیه السلام وارد خرابه شدند سر پیرمرد را به دامن گرفتند و نوازش کردند، پدرجان برای چه اشک می ریزی ناله ات برای چیست؟ گفت آقا جان یک بنده خدایی بود هر شب نیمه های شب به سراغم می آمد غذا برایم می آورد نوازشم می کرد امروز سه روز دیگر سری به من نمی زند. آنقدر می دانم وقتی وارد خرابه می شد در و دیوار خرابه با او به صدا در می آمدند وقتی او در کنار من زمزمه می کرد این خشت خرابه زمزمه می کرد، امام مجتبی علیه السلام گریه کرد و گفت: پیرمرد او بابای ما علی علیه السلام بود و همین الان ما از دفن علی بن ابی طالب علیه السلام برمی گردیم پیرمرد دست امام مجتبی علیه السلام را گرفت پسر علی علیه السلام ، پسر فاطمه سلام الله علیها یک خواهش دارم مرا به کنار قبر علی علیه السلام ببرید اولین زائر علی علیه السلام در آن دل شب می گوید دست پیرمرد را گرفتیم آرام آرام بسمت قبر آمدیم هنوز چند قدمی به قبر مانده بود پیرمرد گفت به خدا قسم بوی مولا به مشامم می رسد دستش را روی قبر گذاشت خاک را بر می داشت می بوئید و به صورت می گذاشت در کنار قبر علی علیه السلام جان به جان آفرین تسلیم کرد.
صلی الله علیک یا امیرالمومنین.