متن سخنرانی فاطمیه
آقای قاسمی ـ سیره رفتاری حضرت زهرا سلام الله علیها
اللهمّ صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سرّ مستودع فیها
«السلاّم علی المهدی الذی وعد الله به الامم»
هدیه به پیشگاه امام زمان و جهت تعجیل در فرجش و سلامتی وجودش صلوات دیگری ختم کنید.
موضوع بحث ما اصول رفتاری سیره حضرت زهرا سلام الله علیها است. عرض کردیم از جزئیات زندگی حضرت زهرا سلام الله علیها اصولی را استنباط می کنیم و به آن اصول اقتدا می کنیم. این معنای الگو گیری و الگو پذیری از زندگی حضرت زهرا سلام الله علیها و حاکمیت اصل ایمان به خداست.
ایمان را معنا کردیم. فلسفه ایمان به خدا را عرض کردیم و عرض شد که ایمان جلوه های مختلفی در زندگی انسان دارد.
اولین جلوه اعتقاد به خدا و ایمان به خدا در عبادت و بندگی انسان، ظهور می کند. هر چه ایمان انسان به خداوند بیشتر، عبادت و بندگی او بالاتر. بعد عرض کردیم عبادت دو قسمت است. یکی معنای عامّش، یعنی تمام زندگی انسان برای خدا باشد و به سمت و سوی خدا باشد. خاص، همین مقدار که اینها عبادت است و فتح و نفع نیست.
یک حدیثی است از وجود مبارک امام صادق علیه السلام در اصول کافی می فرماید:
«عَنهُ عَن أحمَد بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحبُوبٍ عَنْ جَمیِلٍ عَنْ مُراَزِمٍ عَن أبِی عَبدِالله ع قَالَ مَا عُبِدَ اللهُ بِشَی ء أفْضَلَ مِن أدَاءِ حَقِّ المُؤمِنِ » (م ـ 1)
یعنی اداءِ حقوق مردم، یک عبادت است، امّا شما چند بار شنیدید. من چند بار گفتم که عبادت فقط به نماز نیست، فقط به قرآن نیست، فقط دعا نیست. یک قسم عبادت این است که، حقوق مردم نزد ما محترم باشد. حق مردم را اداء کند. چه حق مالی شان و چه حق اخلاقی شان، یک عبادت سنگینی است حتی به تعبیر امام صادق خیلی تعبیر عجیبی است. می فرماید:
« ما عُبدَالله به شی ءٍ أَفضل»
توجه به حق و حقوق مردم از این نماز و قرآن و دعا، عبادتش سنگین تر و برتر است.
اما کمتر به عنوان عبادت در میان ما مطرح است و از این قسم اگر بخواهم پیدا بکنم و عرض کنم، در روایات؛ اسمش را گذارده اند: عبادت فراموش شده.
نماز عبادت است ولی عبادت فراموش شده نیست. روزه و قرآن و حج اینها عبادت هست امّا عبادت فراموش شده نیست. یک عبادت سنگین خدا هم امر به معروف و نهی از منکر است. این هم عبادت فراموش شده است. اصلاً کسی به این دید نگاه نمی کند. پس تا صحبت از عبادت می شود باید ذهنمان را آماده بکنیم برای همه این حرفها، نه فقط برای نماز و قرآن و دعا بلکه این نمازها، دو تا نماز هست که حکم اکسیر اعظم را دارد. که عبادت سنگینی است نزد خداوند تبارک و تعالی .
که بحث حقوق خودش یک بحث مستقلی است من نمی خواهم وارد بشوم. گرچه احساس نیاز می کنم هم برای خودم، هم برای مردم. یکی از بحثهایی که در جامعه ما بسیار ضروری می باشد، همین رعایت حقّ مردم است و آنقدر هم مهم است که امیرالمومنین در نهج البلاغه می فرماید:
« جعل الله سبحانه حقوق عباده مقدمه لحقوقه (علی حقوقه) فمن قام بحقوق عباد الله کان ذلک مؤدیا إلی القیام بحقوق الله » (م ـ 2)
خدا حق مردم را بر حق خودش دانسته مثال می زنند:
مثال یک مرد مسیحی مثلاً، یک مرد یهودی و مسیحی پنجاه ساله، که سی و پنج سال از بلوغش گذشته می آید می گوید که من می خواهم مسلمان بشوم بعد از اینکه شهادتین را گفت. دیگر این دین به او نمی گوید تو سی و پنج سال نماز نخواندی به عنوان حق الله بیا بخوان. روزه نگرفتی روزه بگیر! این کار عبادی را نمی خواهد. امّا همین مرد، حق الناس به گردنش داشته باشد باید بپردازد. و عجیب است در حق الناّس، بلوغ شرط نیست.
اصلاً در بحث اداء حقوق، بلوغ شرط نیست. یعنی زیر بلوغ هم اگر کسی لطمه بزند به حق و حقوق مردم، به گردنش هست و باید بپردازد. در نماز خواندن بلوغ شرط هست ولی به این معنا که اگر به بلوغ هم نرسیده باشد و بخواند، خوب است.
ولی راجع به حقوق مردم اصلاً بلوغ شرط نیست. از آن موقعی که خودش را بشناسد سنگ بردارد شیشه مردم رابشکند، شیشه ماشین را بشکند، حق و حقوق مردم را ضایع بکند؛ به گردن او هست یا باید خودش بپردازد یا ولیّ او بپردازد. اگر بمیرد هم به گردن او هست. بزرگان ما یک چیز عجیبی را رعایت حق الناس نقل می کردند و می کنند که چقدر حق و حقوق مردم را بیشتر از حق و حقوق خدا رعایت می کردند.
چون کسی که حق و حقوق مردم را رعایت نکند، حق و حقوق خدا را هم رعایت نمی کند. توی نماز اگر دکمه پیراهن و نخ پیراهن ما غصبی باشد، مگر نماز ما اشکال ندارد؟ اگر زمین غصبی باشد نماز دارد مگر؟ خیلی عجیب بود داستان سید خوش سیما
سیدی در شمیران توی کاخ سعد آباد در زمان رضا خان باغبان بود و حدود یکسال پیش از دنیا رفت. سید خوش سیمای پیرمرد بسیار روشندلی هم بود نه اینکه نابینا باشد، نه، خیلی من به او اعتقاد داشتم. او می گفت: یک روز رضاخان آمد: دید من دارم نماز می خوانم، برگشت گفت: سیّد مگر تو نمی دانی اینجا نماز نداره! خیلی عجیبها رضاخان برگشت به او گفت: مگر نمی دانی این جا نماز نداره برای چی نماز می خوانی؟ آقایون برایمان نقل کردند.
برایمان نقل کردند وقتی که امام وارد مسجد می شدند و جلوی مسجد کفش پر بود، دقّت می کرد پایش را روی کفش مردم نگذارد. چون اعتقاد داشت تصرف در مال غیر است و اشکال دارد، تصرف مال همین اندازه که پا بگذارد روی کفش مردم. خوب ما اگر واقعاً بخواهیم دین را آنگونه که هست بیان بکنیم، ببینید خیلی زندگی هایمان اشکال دارد خیلی، خصوصاً در حق و حقوق مردم، خصوصاً روی حق و حقوق مردم. این هم خودش یک عبادت سنگینی است، می گم اگر بخواهم در بحثش وارد شوم خیلی زیاد است به همین اندازه من اکتفا می کنم، فقط می خواستم یک جرقه ای در ذهن ها به وجود بیاید، خصوصاً به دوستان جوان عرض می کنم، همه به خصوص دوستان جوان که به این موضوع دقت کنید در ابتدا در زندگیتان روی حق و حقوق مردم خیلی حساب باز کنید و اینقدر هم معرفت پیدا بکنید که هر حقی را از مردم رعایت کنید، مثل نماز خواندن، بالاتر از نماز خواندن دارید خدا را عبادت می کنید. عبادت هم به آدم نور می دهد و هم انسان را به خدا نزدیک می کند. رابطه انسان با خدا از این طریق نزدیکتر و محکم تر می شود. و بعد خدا انسان را بیشتر دوست می دارد و خدا بیشتر انسان را یاری می کند.
چون یک روایتی را امام صادق علیه السلام نقل می کند می فرماید:
«ل، (الخصال) أبِی عَن سَعْد عَنْ مُحَمَّدِ بن عَبْدِ الْجَبَّار عَن ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ تَغْلِبَهَ عَن بَعْضِ أصْحَابِنَا عَنِ المُعَلَّی بْنِ خُنَیسٍ قَالَ قُلتُ لِأبِی عَبْدِالله ع مَا حَقُّ المُؤمِنِ قَالَ سَبعُ حُقُوقٍ وَاجِبَاتٍ مَا فِیهَا حَقٌّ إِلَّا وَ هُوَ عَلَیْه وَاجبٌ إن خَالَفَهُ خَرَجَ مِنْ وَلَایَهِ الله وَتَرَکَ طَاعَتَهُ وَ لَمْ یَکُن لِلَّه عَزَّوَجَلَّ فِیه نَصیبٌ قَالَ قُلتُ جُعلتُ فِدَاک حَدَّثنِی مَا هُنَّ قَالَ یا مُعَلَّی إِنَّی شَفِیقٌ عَلَیکَ أخشَی أن تُضَیِّعَ وَ لَا تَحفَظَ وَ تَعلَمَ وَلَا تَعمَلَ قُلْتُ لاقُوَّهَ إِلَّا بِالَّلهِ قَالَ أیسَرُ حَقٍّ مِنهَا أنْ تُحِبُّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفسِکَ وَتَکرَهَ لَهُ مَا تَکرَهَ لَهُ لِنفسِکَ وَالحَقُّ الثَّانِی أن تَمشیَ فی حَاجَته وَ تَبتَغیَ رِضاهُ وَ لَا تُخَالِفَ قَولَهُ وَالحَقَّ الثَّالثُ أن تَصِلَهُ بِنَفسِکَ وَیَدِکَ وَ لِسَانِکَ وَ الحَقُّ الرَّابِعُ أن تَکُونَ عَینَهُ وَدَلیلَهُ وَ مِرآتَهُ وَقَمیِصَهُ وَ الحَقُّ الخَامسُ أن لَا تَشبَعَ وَ یَجُوعُ وَ لَا تَروَی وَ الحَقُّ السَّادِسُ أن تَکُونَ لَکَ امرَأهٌ وَخََادِمٌ وَ لَیسَ لِأ خِیکَ امرأهٌ وَلَا خَادِم أن تَبعَثَ خَادِمَکَ فَتَغسِلَ ثِیَابَهُ وَ تُمَهِّدَ طَعَامَهُ وَ تُمَهِّدَ فِرَاشَهُ فَإنَّ ذَلِکَ کُلَّهُ إنَّمَا جُعِلَ بَینَک وَبَینَهُ وَ الحَقُّ السَّابِعُ أن تُبِرَّ قسَمَهُ وَ تُجِیبَ دَعوَتَهُ وَ تشهَدَ جَنازَتَهُ وَ تَعُودَهُ مَرَضِهِ وَ تُشخِصَ بَدَنَکَ فِی قَضَاء حَاجَتِهِ وَ لَا تُحوِجَهُ إِلَی أن یَسألَکَ تُبَادِرُ إِلَی قَضَاءِ حَاجَتِهِ فَإِذَا فَعَلتَ ذَلِکَ بِهِ وَصَلتَ بِوَلایَتَکَ بِوَلَایَهِ الله عَزَّوَجَل ( م ـ 3 ) الخصال2: 351
اگر کسی حق و حقوق مردم را ضایع بکند، از ولایت خدا و طاعت خدا خارج می شود، ولایت خدا این جا دو تا معنا دارد یکی به معنای محبت و دوستی است و یکی به معنای نصرت و یاری است. یعنی کسی که حق و حقوق مردم را ضایع بکند، از چشم خدا می افتد، خدا دوستش نداره و خدا یاریش نمی کند.
این ولایه الله است، قطع می کند رابطه بین آدم را با خدا « ولم یکن من الله فیه نصیب» 2 بار تکرار شد، هیچ نصیبی از این قضیه خدا ندارد، یعنی چی؟ نصیب در این جا به معنای قرب خداست و در دین ما در منشاء سعادت و شقاوت، قرب به خدا و بُعد از خداست. کسی که از خدا دور شد، از سعادت دور شده است. به شقاوت و بدبختی نزدیک شده است، مسئله کوچکی نگیرید این قرب خدا را که در همین بحث های عبادی، خدا را قربتاً الی الله عبادت می کنیم، پس این موضوع به عنوان عبادت خیلی مهم است. حالا تا دو نمونه عرض می کنم.
ببینید یکی از قضایای که من احساس می کنم که در محرّم خیلی کم مطرح می شود، همین موضوعی است که می خواهم عرض بکنم؛ رعایت حق و حقوق مردم.
شهدا خیلی مقامشان عالیست؛ امّا اگر شهیدی حقّ الناس به گردنش باشد پشت در بهشت نگهش می دارند. فقط خدا باید یک لطف کند تا از او بگذرند.
امام حسین علیه السلام روز دوّم رسید محرم، بعد از آن که خطبه را خواندند و از مرکبها پیاده شدند، آن صحبتهای ابتدایی رد و بدل شد، وقتی متوجه شدند وقتی یقین پیدا کردند این جا زمین کربلاست، پیاده شد، امام حسین علیه السلام اوّل کاری که کرد زمین کربلا را خرید. صاحبانش را جمع کرد و چند کیلومتر در چند کیلومتر یک محوطه وسیعی را امام حسین علیه السلام پول داد و از مالکانش خرید، بعد به مالکانش بخشید. خرید پول داد و بعد بخشید، که بعد از شهادت من این جا زائر می آید، من نمی خواهم زائرین من پا به زمین غصبی بگذارند، من نمی خواهم خودم و شهداء پایمان و خونمان بر زمینی ریخته بشود که غصبی است، این درس هم کربلا دارد. کربلا برای گریه کردن نیست، بعد بلند شود برود. این نکته مهم در زندگی امام حسین علیه السلام که من راضی نمی شوم خونم را روی زمین غصبی ریخته بشود اول می خرمِش، بعد صبح عاشورا اعلام کرد بین اصحابش هر که بدهکاره به مردم، حق الناس به گردن دارد، اول برود حق الناسش را بدهد، ادا بکند، بعد بیاید توی این جهاد شرکت کند که همه شان آزاد بشود. پس حق الناس یک عبادت سنگینی است دوستان. خیلی آدم را نورانی می کند این عبادت رعایت حق مردم. بعد توی این بحث عبادت در نماز و دعا، اینها دو تا نماز است که خیلی خیلی مجرب است و انسان را در سیر قرب الهی مدد می کند و به خدا نزدیک می کند، دنیا و آخرت آدم را تأمین می کند، یکی نماز شب است. آقای مطهری یک بحثی دارند راجع به نوافل می فرماید: یک لطافت روحی، نوافل به انسان می بخشد که واجبات ندارد، خصوصاً تو بین این همه نوافل، این نافله شب، الله اکبر خیلی عجیب در روایت داریم. پانزده اثر دنیایی و آخرتی دارد.
آقای طباطبای از استاد عرفانشان، آقای قاضی طباطبایی نقل کردند که آقای قاضی طباطبایی یک نوبت تو صحن مسجد کوفه نشسته بودند، آمدند زدند پشت من گفتند آقای طباطبایی دنیا می خواهی، نماز شب، آخرت می خواهی، نماز شب. یک عبادت خیلی عجیب است. امام حسن عسگری علیه السلام می فرماید: ( م ـ 4 )
«وَ قَالَ إنَّ الوُصُولَ ألَی الله عَزَّوَجَلَّ سَفَرٌ لَا یُدرَکُ إلَّا بِامتِطَاء اللَّیلِ مَن لَم یُحسن أن یَمنَعَ لَم یُحسِن أن یُعطِیَ وَقَالَ ع لِلمُتَوَکِّلِ لَا تَطلُبِ الصَّفَا مِمَّن کَدَرتَ عَلَیه وَلَا النُّصحَ مِمَّن صَرَفتَ سُوءَ ظَنَّکَ إلَیه فَإنَّمَا قَلبُ غَیرِکَ لَکَ کَقَلبِکَ لَهُ بحار الأنوار (ط – بیروت) 75 :370
یکی از احادیث ماست که می فرماید: رسیدن به خدا، وصال به خدا، درک نمی شود الّا با سحر خیزی، مگر می شود کسی مثل مرده ها از سر شب تا صبح بخوابد و به او چیزی بدهند تو مسیر معنویّت؟ خدا بنا ندارد به کسی چیزی بدهد غیر دو سحر. در آن غزل زیبا حافظ دارد که می گوید:
اوقات خوش آن بود که با دوست به سررفت باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود
می گوید من حافظ هم، اگر هر چه خدا به من داده از سحر به من دادند. از بیداری سحر به من دادند. اگر من را شیرین سخن کردند، اگر این همه معارف را دادند که در غالب شعر بریزند بدهند، این به خاطر سحر است. دوستان سحر را از دست ندهید، ولو یک ربع ده دقیقه قبل از اذان صبح، در این سحر یک ساعتی است که دعا حتماً مستجاب می شود. این سحر خیلی عجیبه، هر چی من بگم کم گفتم. این سحر را داشته باشید. اگر دوستان می توانید هر شب نمی توانید هفته ای یک شب، ماهی یک شب. دو سه ماه یک دفعه. بالاخره یک شب خدا آن قطره محبتش را در دل آدم می اندازد، بیدار می کند، یک شب خدا بالاخره جرقه را می زند. ولی بی خیال نباشید نسبت به این عبادت سنگین، این موضوع مهمی است و گاهی اوقات که کار خوبی می کند، توفیق نماز شب پیدا می کند. یک گناه انجام می دهد، توفیق نماز شب از آدم گرفته می شود. وقتی یک کسی به امیرالمؤمنین علیه السلام گفت چرا من توفیق پیدا نمی کنم نماز شب بخوانم، یا همه اسبابش را آماده می کنم ولی نمی توانم؟ فرمودند که شاید این گناهان، این دروغ های روز است که تو را غل و زنجیر کرده به رختخواب، چشمت هم باز می کنی ولی بلند نمی شی.
لذا اعمال ما، روی نمازهای ما و نماز ما، در اعمال ما تأثیر دارد، از آن غفلت نکنید و دومین نماز، نماز جعفر طیار است، حالا بگذارید یک چیزی بگویم. گر چه این حرفها کهنه شد. و این روزها کسی به آن توجه نمی کند اگر کسی هم بگوید شاید باور نکند، توی تفسیر سوره مزمل آقای مطهری می فرمود: حاج آقا رحیم ارباب توصیه کرده بود حاج آقا رحیم ارباب شاگرد مرحوم آخوند کاشی مرحوم قشقایی بود، من توفیق داشتم که به زیارت قبر بزرگوار بروم . سن من اقتضاء نمی کند مرد بسیار عجیبی بود، اهل معنا بود، تو زیارت قبور علما هم توفیق می خواهد، یکی از جاهائیکه دعا مستجاب می شود زیارت عالم خصوصاً، علما اهل معنا است، حاج آقا ارباب توصیه کرده بود که چهار رکعت از نماز شبتان را می توانید این نماز جعفر طّیار قرار بدهید، زوال روز جمعه است، فکر هم نکنید که طول می کشد، ساعت بگذارید فکر نمی کنم نیم ساعت هم طول بکشد – بیست دقیقه تا نیم ساعت. فکر می کنید زیاد است؟ بیست دقیقه، نیم ساعت رو پای بایستید و این عبادت را انجام بدهید و اگر آدم لذّت عبادت را بچشد، برایش شیرین می شود. پس این جنبه ها روح ما را تقویت می کند، بُعد معنوی ما را تقویت می کند. تو زندگی مادی هم تأثیر دارد. فکر نکنید نماز شب ما، معنویت ما، از مادیات ما، از کارهای روزانه ما و این دنیای ما جداست. نه اینها همه با هم است. ارتباط با خدا تقویت بشود. ارتباط با مردم هم قوی می شود، حدیثش را برایتان خواندم و در دنیایمان تأثیر پیدا می کند.
یکی از اصول حاکم بر سیره زندگی حضرت زهرا سلام الله علیها سه چهار تا اصل یعنی اصل ایمان، اصل عبادت، اصل قرآن، اُنس با قرآن ، اصل دعا است.در سیره حضرت زهرا علیها السلام که نمونه هایش را عرض کردم در شبهای قبل این اصل اخلاص است، که اصلاً عمل ما به مقداری می ارزد که برای اوست.
اخلاص یعنی خدا خواهی در مقابل خود خواهی. اخلاص یعنی رها شدن از هوی و هوس از مدح و ستایش دیگران، یعنی فقط برای خدا بودن، امیرالمؤمنین علیه السلام یک جمله ای می گوید خیلی خیلی عجیب کوتاه ولی خیلی گویاست می فرماید:
« وَبِهَذَا الإسنَاد قَالَ قَال أمیرُالمُومنین ع الدُّعَاءُ مَفَانیِح النَّحَاحِ وَمَقَالیِدُ الفَلَاحِ وَخَیرُ الدُّعَاء مَا صَدَرَ عَنْ صَدرٍ نَقِیٍّ وَ فِی المُنَاجَاه سَبَبُ النَّجَاه وَ بِالإ خلَاصِ یَکونُ الخَلَاصُ فَإذَا اشتَدَّ الفَزَعس فَإلَی الله المَفزَعُ» ( م ـ 5 ) الکافی (ط – الإسلامیه) 2 : 468
اگر بخواهی رها شوی از هوی و هوس، از جهنم از گناه، اخلاص داشته باشید خالص باشید برای او فقط اصلاً نیازی به اثبات ندارد. تو این جمع محبین حضرت زهرا سلام الله علیها بگوئیم که حضرت زهرا سلام الله علیها اخلاص داشت و نمونه عرض کنم وقتی اطعام می دهد به مسکین یتیم و اسیر می فرماید :
إنَّما نُطعِمُکُم لِوَجهِ الله لا نُریدُ مِنکُم جَزاءً وَ لا شُکوراً ( م ـ 6 ) الإنسان (76): 9
ما در کنار این اطعام که کردیم هیچی نمی خواهم حتّی تشکر هم از شما نمی خواهم از خدا هم جزا نمی خواهم. خیلی عجیبها، گفت عجیب این است در تفاسیر می نویسند: که این جمله را اهل بیت نگفتند، خدا آیه قرآنش کند، اصلاً به زبان هم نیاوردند، ما خیلی هنر کنیم به زبان می گوییم این کار را برای خدا کردیم. امّا اینها به زبان هم نیاوردند. خدا این قلب اینها را تبدیل به آیه قران کرد. مثل اینکه در دلشان می گذشت. خدا می دانست توی دل اینها غیر از او هیچی نیست. یک کلمه هم نگفتند این را، خدا بیان کرد برای ما از ضمیر اینها، به امام صادق علیه السلام گفتند : ما از کجا بفهمیم اخلاص داریم یا نه؟ فرمود: کنار عملی که انجام می دهید، خصوصاً برای دیگران، ببینید توقع دارید دیگران تعریف کنند، تمجید کنند. به به و چَه چَه بگویند، یا نه برایتان فرقی نمی کند دیگران ببینند نبینند، تعریف کنند، تعریف نکنند. شما می دانید برای او انجام می دهید. امّا اگر انتظار تعریف و تمجید داشتید، البته این سبب نشود که ما وظیفه مان نسبت به کار خوب دیگران انجام ندهیم. آقا هر کسی برای آدم کار خوب می کند، وظیفه انسانی و الهی است که تشکر بکند از او. بی تفاوت نباشد، امّا این وظیفه دیگران است نه اینکه من انتظار داشته باشم دیگران تشکر بکنند. من انتظار داشته باشم دیگران به بَه و چَه چَه بگویند. این فرق می کند با هم.
یک جمله زیبایی حضرت زهرا سلام الله علیها درباره اخلاص دارند.
وَعَن سَیِّدَهِ النِّسَاءِ صَلَوَاتُ الله عَلَیهَا قَالَت مَن أصعَدَ إِلَی الله خَالِصَ عِبَادَتِه أهبَطَ الله عَزَّوَجَلَّ إلَیهِ أفضَلَ مَصلَحَتِهِ ( م ـ 7) بحار الأنوار (ط – بیروت) 68 : 184
آقا خیلی مهم است که تدبیر کننده زندگی، مستقیم بشود خدا. مستقیم او، تدبیر زندگی بکند، می گویند اگر می خواهی به این موهبت برسی اخلاص، اخلاص، کارتان را خالص کنید. در کتاب مصباح الشریعه – مفتاح الحقیقه که منسوب امام صادق علیه السلام صد باب دارد. و بزرگان عارفان مراقبین از این کتاب حدیث نقل می کنند خود مرحوم سید بن طاووس رحمه الله علیه در باب اخلاص شان دارد.
فی التوحید کما قال الأول هلک العاملون إلا العابدون و هلک العابدون إلا العالمون و هلک العالمون إلا الصادقون و هلک الصادقون إلا المخلصون و هلک المخلصون إلا المتقون إلا الموقنون و إن الموقنین لعلی خلق عظیم قال الله تعالی وَ اعبُد رَبَّکَ حَتَّی یَأتِیَکَ الیَقینُ و أدنی حد الإخلاص بذل العبد طاقته ثم لا یجعل لعمله عند الله قدرا فیوجب به علی ربه مکافأه لعمله بعلمه أنه لو طالبه بوفاء حق العبودیه لعجز و أدنی مقام المخلص فی الدنیا السلامه من جمیع الآثام و فی الآخره النجاه من النار و الفوز بالجنه ( م ـ 8 )
همه مردم در معرض هلاکتند، جز اهل علم. همه عالمان در معرض هلاکتند، جز عالمانی که به علمشان عمل می کنند و همه کسانی که عمل می کنند در معرض هلاکتند، جز کسانی که عملشان برای خداست. نه ﻣُﺨﻠِص، ﻣُﺨﻠَﺺ است. چون ﻣُﺨﻠِص، کسی است که خودش را خالص می کند. ﻣُﺨﻠَﺺ کسی است که خدا او را برای خودش خالص می کند، لذا این مرحله بالاتری است.
و المخلصون علی خطر العظیم
این خطر به معنای مواجه با یک حادثه هولناک نیست. این خطر در این حدیث به معنای خطورهای قلبی است، چون قرآن می گوید: شیطان به خدا گفت: ( م ـ 9 )
آن کسی که به مقام ﻣُﺨﻠَﺺ برسد اهل نجات است . این خطورهای قلبی دارد، باب معنویت و ملکوت به رویش باز می شود به برکت اخلاص.
عُدَّهُ الدَّاعِی، عَن النَّبِیِّ ص قَالَ مَن أخلَصَ لِلَّهُ یَنَابِیعَ الحِکمَهِ مِن قَلبِهِ عَلَی لِسَانِهِ ( م ـ 10)
آقای بروجردی رحمه الله علیه. آخرین لحظات یا ساعات روزهای عمرش بود آقایون آمدند اطرافش نشستند، آقای بروجردی یک مقدار ناراحت بودند و گریه می کردند. یکی از، آقایون برگشتند یک چیزی به ما گفتند. شما چرا گریه می کنید. شما که وضعیتان که خوبه- مسجد ساختید – مدرسه ساختید. طلبه تربیت کردید. کتاب نوشتید، خارج از کشور خدماتی حسناتی انجام دادید. شما مرجع تقلید اسلام جهان تشیع اید. آقای بروجردی شما چرا گریه می کنید؟ یک کسی گوشه نشسته بود. گفت: آقای بروجردی من می خواهم شما را به یاد یک حدیث بیاندازم. حدیث داریم. حدیث قدسی هم هست. که خداوند می فرماید: وَ أخلِصِ العَمَل فَإِنَّ النَّاقِدَ بَصِیرٌ ( م ـ 11)
عملتان را خالص کنید، آن کسی که عمل ها را می سنجد خیلی بینا و بصیر است، بی تفاوت نیست، شروع کرد های های آقای بروجردی به گریه کردن، بعد توی همون گریه فرمود: از کجا معلوم آن طرف هم مسجد، همین مسجد باشد. اون طرف هم بگویند که بله شما!
بهلول را که شنیدید وقتی هارون مسجد ساخت، سر در مسجد نوشت «هذا مسجد هارون» بهلول آمد کند، نوشت «هذا مسجدٌ بهلول» هارون او را خواست گفت چرا این کار را کردی، گفت مسجد را برای کی ساختی؟ گفت برای تو چه فرقی می کند؟ اگر برای خدا نساختی که هیچی، التماس دعا، البته خیلی سخته آدم یک کار خیری تو جامعه انجام بدهد بعد به اسم دیگر تمام بشود.
داستان کتاب گمشده، یک بزرگی کتابی نوشته بود که داد چاپخانه که چهار ماه بعد گفتند کتاب شما در چاپخانه گم شده بعد، یکسال بعد، کتاب به اسم دیگری آمد بیرون، دزدی علمی، ما که فقط دزدی مالی که نداریم، دزدی علمی هم داریم. به حاج آقا، به آن عالم گفتم: آقا کتاب شما به اسم دیگری آمد بیرون! ایشان بدون اینکه عصبانی بشود از کوره به در برود، خود خوری کنند، فحش بدهد گفت: ما مطالبی جمع آوری کردیم که به گوش مردم برسد، خواه به اسم من یا به اسم دیگری!
ولی حرفش آسان است.«والله» خیلی حرفش ساده است و شنیدنش، اما تو عمل خیلی مشکله، طرف کمک می کند تو جلسه ای اگر اسمش را نیاوردی، کِسل می شود، می گوید: اسم ما را نیاوردی! بعضیها به جبهه کمک می کردند بعد قبض می گذاشتند توی جیبشان، جائیکه کارشان گیر کرد، می گفتند ببین ما کمک کردیم به جبهه!
آقا شیخ عباس قمی رحمه الله علیه هشتاد و پنج جلد کتاب نوشتند. همه نوارانی. همه نوارنی. بابای ایشان از بازاریها بود. تو قم بودند، یک روز ایشان کتابی دستشان داشت و از رو مطلبی می خواند. خیلی مطلب خوبیه، به دل این آقا نشست، پدر آقا شیخ عباس قمی آمد خانه و گفت: آقا شیخ عباس، ای کاش، تو هم مثل این آقا بودی، دو تا مطلب اگر شده از روی کتاب برای مردم می خواند و مردم استفاده می کردند.
آقا شیخ عباس قمی رحمه الله علیه می فرمود: من خیلی خودم را کنترل کردم رو هم گذاشتم، اون داره از روی کتاب من می خواند، اگر شما دیدید وقتی که مفاتیح ایشان آمد همه این کتاب دعاها را کنار زد. اقبال سید بن طاووس – مصباح متهجد، زاد المعاد همه اینها رفتند کنار وقتی مفاتیح آمد می دانید چرا؟ دو عّلت دارد. یکی اینکه مفاتیح آقای شیخ عباس قمی نذر حضرت زهرا«سلام الله علیها» کرده است و دّوم اخلاصش . ضربه امیرالمومنین، اخلاصش… دوستان… از خدا همین یک قلم جنس را بخواهید. بقیه اش درست می شود، امیرالمومنین علیه السلام
«وفی حدیث آخر لضربه علی یوم الخندق أفضل من عباده الثقلین »
إقبال الأعمال (ط – القدیمه) 1 : 467
یک ضربت زد. این یک ضربت امیرالمومنین با آن سرعت، با آن قدرت، شاید یکی دو ثانیه هم بیشتر طول نکشید. این ضربت رفت بالا بعد آمد پائین .
امّا چرا پیغمبر فرمود: این یک ضربت علی بن ابی طالب از عبادت ثقلین برتر است. خیلی عجیبها، خیلی عجیبه. بعد آن شعر زیبای مولوی میاره در مورد امیرالمومنین «علیه السلام» که در تاریخ هم هست، جریان جنگ ایشان در گیری ایشان با عمر بن عبدوود.
که از علی آموز اخلاص عمل شیر حق داد منزه
دغل او انداخت برروی علی افتخار هر بنی وهر ولی
خیلی حرفش ساده است همه ازش می ترسیدند. امیرالمومنین به او رسید و او را به زمین زد. روی سینه اش نشست می خواست تا سرش را از بدنش جدا کند. آب دهان انداخت به چهره امیرالمومنین بلند شدند. دور عمر حرکت کردند. راه رفتند ، آرام شدند. حتی بعضی ها هم نقل می کنند صدای عمر هم در آمد که دیدی که کار تو هم نیست. بعد ازش پرسیدند. حتی مسلمین نگران شدند. پرسیدند، چرا سرش را از بدنش جدا نمی کند به امیرالمومنین گفتند. آقا چی شد؟ چرا تحمل کردید؟ فرمود: وقتی آب دهان بر روی من انداخت. یک خورده من را غیض گرفت و عصبانی شدم. من ترسیدم اگر آن لحظه، من سر عمر را از بدن جدا بکنم. یک خورده هوی و هوس تو کارم بیاد، من رفتم یک خورده آرام بشوم. فقط برای خدا، سرش را از بدنش جدا کنم. فقط برای خدا بعد مولوی داره شعر مولوی
او خدا انداخت بر روئیکه ماه سجده آورد در پیش او سجده گاه گفت من تیغ از پی حق می زنم من بنده حقّم ، نه مأمور تنم
این مولای ماست. من از جانب خدا مأمورم، نه از جانب هوی و هوسم، من باید کار خدایی انجام دهم، این است که امیرالمومنین مانده ، چرا کربلا مانده، هر سال این محرم و صفر تا می آید، انگار امسال انجام شده، تحقق پیدا کرده تازه اش، کهنه نمی شود. چونکه امام حسین «علیه السلام» توی این جریان کربلا هیچی جز رضای خدا و خود خدا در نظر نداشت. آخرین لحظه ای که داشت از روی مرکب می افتاد، اعلام کرد.
« بِسْمِ اللَّهِ وَ عَلَى مِلَّهِ رَسُولِ اللَّهِ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ قَالَ إِلَهِی تَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقْتُلُونَ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّهِمْ.»(1) مثیر الأحزان :73
من برای خدا و در راه خدا و حرکت در مسیر سنت پیغمبر انجام دادم.
دوستان همه مسائل کربلا یک طرف، این مصیبت عل اصغر هم یک طرف، می دانید چرا؟ چون واقعاًٌ این نمک مصیبت کربلا است،این مصیبت حضرت علی اصغر و این خصوصیتی درد این شهادت علی اصغر دارد خیلی عجیبه برای شهادت هیچ کس امام حسین از تاریخ از من و شما در خواست نکرد.
ای کاش همه تون بودید کربلا، می دیدید، چگونه من برای علی اصغر آب طلبیدم و ندادن همین که حضرت علی اصغر «علیه السلام» روی دست امام حسین «علیه السلام» قنداقه اش خونین شد. «من الاذن من الاذون» اخلاص را ببیند. چند تا اتفاق افتاد. یک این خونهای علی اصغر را گرفتند و به آسمان پرتاب کردند عرضه داشتند خدایا «ثم قال هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ بِعَینِ الله »(2) بحار الأنوار (ط – بیروت) 45 :46
خدایا چون تو می بینی برای توست. آسان برای من این یکی . دومین کاری که نوشتند امام حسین «علیه السلام» کرد. می دانید خواست امام حسین چیه ؟ خواست به خدا بگه این آخرین سرمایه من بود. هیچی دیگر ندارم. سومین کاریکه کردن نشست روی زمین و این قنداقه را توی دستش گرفت گفت: خدایا علی اصغرم را ذخیره قیامت من قرار بده. بعد تاریخ نویس کربلا می گوید. وقتی امام حسین «علیه السلام» به سمت خیمه می آمد بعد دیدم آقا می آید تا دم درب خیمه و بعد بر می گردد. دو سه بار آمد و برگشت. خدا هیچ مردی را خجالت زده زن و بچه اش نکند.
شیخ شوشتری می فرماید: امام حسین در کربلا چند جا خجالت کشید. یکی هیمن جا بود، تاریخ نویس کربلا می گوید: من تعجب کردم چرا امام حسین می رود سمت خیمه خانمها اما بر می گرده هی میره- بعد برمی گردد. می گه رفتم جلو «لا اله الا الله » دیدم هر موقع امام حسین«علیه السلام» با این قنداقه خونین می رود به سمت خیمه. مادرش رباب منتظر دریافت فرزندش است «صل الله علیه یا مولی یا ابا عبدالله» الهی بدم مظلوم یا الرحمن یا رحیم یا مقلب القلوب – ثبت قلبی عَلی دینک- عاقبت همه ما را ختم به خیر گردان در فرج امام زمان تعجیل بگردان . موانع ظهورش بر طرف بگردان. اسلام مسلمین نصرت بفرما……….