سخنران: دکتر دولتی کد: A- 1044
آقای دکتر دولتی
موضوع: عاشورا 1423
بسم الله الرحمن الرحیم
آجرک الله فی مصیبه جدک الحسین بعد از خواندن مقتل خیلی نمی توان گفتگو کرد.
برای اینکه من هم فیض ببرم و توفیق شامل حال من باشد آیه ای است که دوستان به خاطر بسپارند و این آیه را برای خود زمزمه کنند بعد از آیه الکرسی و آیه بعد مد نظر است. آیه 258 و بعد از آن « الم تر الی الذین آمنوا….. » و 13 آیه بعد « قوم الظالمین »
حضرت ابراهیم (علیه السلام) و کسی که سلطنت به دست او بود بحث شد ابراهیم گفت خدای من زنده می کند و می میراند. و او می گوید من هم می توانم .زندانی را که حکمش کشتن بود آزاد کرد و دیگری را کشت . و گفت ببین من هم آزاد کردم و حکم او کشتن بود.
حضرت می بیند که جای بحث نیست. نه اینکه حجت بر او تمام است می گویند خدای من آن است که خورشید را از مشرق می آورد و از مغرب می برد تو می توانی؟
این آیه اول بود. آیه بعد می گوید : دیگری که می خواهد ببیند که آیا استخوان پوسیده چگونه زنده می شود خداوند صد سال او را به خواب می برد و بعد از صد سال از او سؤال می شود که چقدر اینجا مانده ای؟ می گوید چند روزی. می فرماید به غذایت نگاه کن که دست نخورده و به حمارت نگاه کن از بین رفته و او می بیند که خدا چگونه حمار را زنده می کند.
و آیه بعد ان شاءالله عنایات خاص امام زمان شامل حال ما بشود.
آیۀ 260 سورۀ بقره ( و اذ قال ابراهیم رب…) ابراهیم (علیه السلام) به خدا عرضه می دارد: نشان بده به من چگونه زنده می کنی مرده را. می گویند مگرتو اطمینان نداشتی؟ می گوید بله اما می خواهم مطمئن شوم. ای ابراهیم چهار پرنده را بگیر تا خوب ببینی و بشناسی و اُنس بگیری. بعد اینها را بکش تکه تکه کن بعد اینها را خوب در هم بکوب به چهار قسمت تقسیم کن و در کوهها بگذار و صدا بزن. آنها شتابان به سوی تو می آیند. این کار را می کند. روایت است که پرنده ای که نام می برد و می کوبد و له می کند تا در هم شود و چهار نقطه کوه می گذارد و می ایستد و صدا می کند و همه می آیند و به شکل اول در می آیند.
برای این آیه و نکته به 1 تا 2 جلسه بحث نیاز است. ولی می خواهم به اندازه ده دقیقه صحبت کنم. ان شاءالله خداوند عنایت می کند و رموز و اسرارش را به دل ما می اندازد.
حضرت ابراهیم این کار را می کند و آنچه که طلب کرده به او می رسد. طبق روایات حضرت ابراهیم نمی خواست ببیند که خدا مرده را زنده می کند یا نه « ربّ ارنی » چی را نشان بده؟ گفت کیفیت را ببینم چگونه مرده را زنده می کنی! می خواهم عرض کنم اگر ما با واژگان قرآنی آشنا باشیم درمی یابیم که مرده آن نیست که روی زمین افتاده و نفس نمی کشد.
« یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ » الأنفال(8) : 24
ای کسانی که ایمان آورده اید و آمده اید زیر خیمه امام حسین (علیه السلام) ، بیایید لبیک بگوئید به امامان بگوئید آمده ایم تا ما را زنده کنید. میخواهم بگویم یا صاحب الزمان « اَرنی کیف تحیّ الموتی » می خواهم کربلا را نگاه کنیم ، سید الشهدا چگونه آنها را زنده کرد؟
می خواهم این خاطره و این روایات را ببینیم و به عشق آنها زندگی کنیم. شنیده ایم که مولایم صاحب الزمان گفته اند این اصحاب شما وقتی یکی از آنها را صدا می زنید آنها شتابان پیشتان می آیند. همه مطلب را گفتم و با این دل گوش کن. خدایا می شود به من نشان بدهی چگونه مرده ها را زنده می کنی؟ مرده کیست؟ مرده منم. امروز آمده ام دامن رقیه را بگیرم و بگویم خانم مرا زنده کن. بگویم یا ابا عبدالله قبل از اینکه دعای قربانی را بخوانید « بسم الله وبالله وعلی مله رسول الله » بخوانید اول منو زنده کنید بعد بروید. من مرده ای هستم که هیچ کس نمی تواند مرا زنده کند. یا ابا عبد الله « ارنی کیف یحی الموتی ».
روایت نقل می کند که ابراهیم چرا به خدا عرض می کند. روایت می کند؛ خبر می آورند به حضرت که یک نفر از مردم هست که خدا او را به مقام خلیل بودن رسانده و ویژگی او این است که مرده را زنده می کند.
آشیخ جعفر در خصایص الحسینی و یک مقایسه ابراهیم خلیل با امام حسین کرده، ابراهیم وقتی این سخن را می شنود می گوید نکند او منم و مرده را زنده می کند به خدا عرضه می دارد ، می شود مرده را زنده کنی تا ببینم؟ روایت است که حضرت می خواهد مطمئن شود که خلیل خودش است و دعایش مستجاب می شود. می گوید خدایا من به دلم افتاده که آن خلیل منم. وحی می شود ابراهیم تو از خدا خواستی برای تو مرده را زنده کند و خدا از تو می خواهد که زنده ات را بکشی برای او، اسماعیلت را. هرگاه صحبت از پیامبران می شود امام حسین (علیه السلام) قابل قیاس با پیامبران نیست. خداوند این کار را می کند « به ابی انت و امی یا ابا عبدالله » لذا فرمود از خداوند خواستی که مردگان را زنده کنی. خدا از تو خواست زندۀ خودت را قربانی کنی. زنده شدن برای دل است، برای جسم نیست وگرنه حیوان هم راه می رود
زیباترین کلمه ای که شنیده اید ؛ در دنیا هر که بر امام حسین گریه کند دلش نمی میرد، روزی که همه دلها می میرند. می دانی چرا بهشت را تضمین می کند برایش چنان زمزمه ای می شود که حیات ابدی پیدا می کند. می دانی چرا گناهانش بخشیده می شود؟ چون می خواهد بیاید داخل بهشتی ها، قرار است زنده باشد ، پس هر چه علامت مردن و نماد نیستی است، از او می گیرند. با اعتماد بر سید الشهدا گریه کنیم. با این نیت می خواهیم گریه کنیم، می خواهیم به امام زمان عرضه کنیم می شود امروز همۀ ما را زنده کنید؟ همۀ ما را بر پا کنید و دل مردۀ ما را زنده کنید؟ در دل مکرر می گوییم «یابن رسول الله ارنی کیف تحیّ الموتی » ما می نشینیم بر جدّ تان گریه می کنیم شما هم دل ما را زنده کنید. برای این آیه اجازه بدهید وارد روضه شوم و من هم بهره ببرم.
من دو داستان برایتان نقل می کنم:
نقل است مردی نصرانی در بصره تجارت می کرد. خیلی سود می کند و کارش می گیرد. دوستانش نامه ای می فرستند که تو آنجا نمان. بصره جای خوبی نیست. به بغداد بیا که محل تجارت است. بار و بنه و اسباب و اثاثیه را می بندد و به سمت بغداد می رود. در راه دزدان او را می زنند. (این نکته را بگویم که از سید الشهدا زنده شدن دل را خواستیم، باید اتفاقی بیافتد. آنهایی که در کربلای سید الشهدا شهید شدند، سید الشهدا استغاثه می کردند، هیچ کس تکان نمی خورد و پیکر زهیر و حبیب و شهدا تکان می خوردند. الله اکبر می دانی این صحنه یعنی چه؟ لشکر عمر سعد (لعنه الله علیه) که ایستادند هیچ کدام زنده نیستند و فقط آن گروه جواب میدهند که امام می فرمایند آرام بخوابید و نمی خواهد بلند شوید من باید تنها وبی کس بمانم ). می گوید در راه دزدان تاجر نصرانی را چپاول می کنند ، تاجر بینوا بدبخت می شود و هیچ کس را ندارد و می رود بین عرب بادیه نشین جایی را پیدا می کند و به عنوان میهمان وارد می شود. کم کم با آنها انس می گیرد و وارد کار می شود. می گویند کمی کار کن به تو پول می دهند. مدتی می گذرد و به آنها می گوید نکند من بر شما تحمیل باشم؟ آنها می گویند نه ، ما مقداری پول کنار گذاشته ایم و فرقی به حال ما نمی کند، تو نگران نباش و ما این پول را کنار می گذاریم. تا اینکه عده ای توشه برداشته قصد زیارت ائمه کردند و نصرانی شوق آنها را برای زیارت دید گفت من هم می آیم. ( می دانید که در لشکر امام حسین (علیه السلام) یک نصرانی بود به نام وهب که آمد به دست امام حسین (علیه السلام) بر تارک اعلی نشست. ) نصرانی گفت از تنهایی خسته می شوم اگر مانعی ندارد مرا هم با خودتان ببرید. آنها نصرانی را با خود می برند. به نجف وارد می شوند و زیارت می کنند. ایام عاشورا و محرم بود که به سمت کربلا رفتند. چون ایام عاشورا بود همۀ کربلا پر بود از نوحه و شور و ماتم و گریه. آنهایی که کربلا رفتید امام دروغ نمی گوید هر قدم ثواب حجّ ها و عمره ها دارد و آنها بخیل نیستند. یا ابا عبد الله اگر قرار بود ببینند کی می آید پیشت کسی حق نداشت در آستانه ات وارد بشود. کنار صحن منزل کردند و اثاثیه خود را پیش نصرانی گذاشتند و به او گفتند همین جا بمان تا فردا بعد از ظهر نزدت می آییم. شب عاشورا بود، نصرانی در همان جا ماند تا نیمی از شب که گذشت سه بزرگوار را دید که از صحن حرم خارج شدند یکی به دیگری فرمود نام زائرانی را که در این شهر آمده اند در دفتر مخصوص خود ثبت کن. آن دو نفر رفتند. دیری نگذشت که آمدند و دفتر صورت اسامی را تقدیم نمودند. آقا نگاه کردند و گفتند هنوز افراد زائری باقی مانده اند. دو مرتبه رفتند و آمدند. گفتند کامل نیست. بار سوم رفتند و گفتند هیچ کس باقی نمانده فقط این مرد نصرانی. آقا گفتند مگر من نگفتم هر کسی که به کربلا آمده؟ من نگفتم شیعه، من گفتم آن که به کربلا آمده. بعد می فرمایند « الیس قد دخل به ساحتنا » آیا او به حریم ما پانگذاشته؟ می گویند نصرانی از خواب بیدار می شود، از خواب کفر هم بیدار می شود. می گوید قربانت امام حسین، همۀ مال و اموال مرا دزد ها بردند تا بیایم پیش تو «بابی انت و امی و نفسی ومالی وعسرتی » لا اله الّا الله
نقل می کنند که در نجف در منزل یکی از علما بودیم. ایشان فرمود که از منزل با مرحوم شیخ علی زاهدی برمی گشتیم. عربی با ما برخورد کرد و از شیخ پرسید ای شیخ آیا صحیح است اگر چهل شب به مسجد سهله بیایید ، خدمت حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) می رسید؟ فرمود شکی در آن نیست. مرد عرب پرسید آیا شما به خدمت حضرت رسیده اید؟ فرمود من چهل شب موفق به آمدن مسجد نشده ام. عرض کرد چرا؟ فرمود گاهی مصادف با اعمال شب زیارتی سید الشهدا می شود و این عمل را ترک می کردم و می رفتم به زیارت کربلا. پرسید برای اتمام 40 شب ، زیارت امام حسین را ترک می کردی ، کربلا که جائی نمی رفت. گاهی شیطان می گوید امشب نرو فردا یا چند شب دیگر برو. شیخ علی زاهد گفت بگذار قضیه ای را برایت تعریف کنم تا ببینی حق دارم زیارت امام حسین را ترک کنم؟ شخص متدین و محترمی ساکن نجف اشرف بود. در اواخر عمر همه املاک خود را فروخت و در کربلا مسکن گزید. همه به او گفتند همه آرزو دارند در نجف اشرف بمانند تو به کربلا آمده ای؟ دستگاه امیر المؤمنین فقط مرد قبول می کند و اصحابش مشتی هستند و همه آنها آیت الله هستند اما امام حسین همه را قبول می کند ، متقی ، فاسق ، حتّی یهود و نصارا در این بارگاه رفیع الهی راه دارند.
نکته : امام حسین نصرانی را وارد کشتی خودش می کند ، سوارش می کند و بعد آدمش می کند. امام زمان هم این کار را نمی کند. نمی گوید برو آدم شو بعد بیا پیش من می گوید بیا پیش خودم تا آدم بشی.
عزیزم سرت را کلاه نگذارند هر کجا هستی ، هیچ کس درستت نمی کند بیا پیش من. می گویند آن مرد در کربلا فوت کرد و در همانجا دفن شد. چند نفر او را در خواب دیدند که گفت چون من را در قبر گذاشتند ، نکیرین از من سؤال و جواب می کردند و اعمال مرا یکی به دیگری عرضه می کرد از نماز های من شروع کردند و ملک اعتراض کرد که بگذار کنار، نپذیرفت. من می دانستم که راست می گویند ، برای خدا نبود و بعد تمام اعمال را خدشه دار کردند و پذیرفته نشد. تا رسیدند به اعمالی که مربوط به امام حسین (علیه السلام) بود. گفتند کربلا رفته بدون حرفی قبول کردند. چه طور رفته؟ در دلش چه بوده؟ چه کار کرده؟ در مجلس عزاداری و خدمت در مجالس قبول کردند. همین طور قبول کرد. شخص می گوید در قبر عصبانی شدم گفتم ای ملک این اعمال هم از آن من است ، چطور از بقیه چیزی قبول نشد ولی از اینها چیزی رد نکردی؟ گفتند ساکت باش ما در دستگاه امام حسین وظیفۀ تحقیق نداریم. مأمور به ظاهریم. ای امام حسین(علیه السلام)……
آقا نشان بده چگونه می خواهی زنده کنی امروز ما را ….
زخمهایی که بر بدنش فرود آمده بود او را سنگین کرده ولی با شمشیرش به آنان حمله می کرد و آنان در برابر شمشیرش پراکنده می شدند. حمید ابن مسلم می گوید به خدا مردی خسته دل تر از گرفتار وشکسته بال هرگز ندیدم که برادران و یاران و خانواده اش کشته شده باشند که دلدارتر ، پا برجا تر از آن بزرگوار باشد. همه مثل گله گوسفند در برابر گرگ فرار می کردند. شمر ملعون دیگر سوارگان را پیش خواند و آنان را در پشت پیادگان قرار داد و به تیر اندازان دستور داد او را تیر باران کنید ، بزنید که دیگر ابوالفضل ندارد. آن قدر تیر بر بدنش نشست که بدنش پر از تیر شد. پس آن حضرت از جنگ با نابکاران باز ایستاد، مردم در برابرش صف زدند. خواهرش زینب (سلام الله علیها) که چنین دید از خیمه بیرون آمد به عمر سعد فریاد زد عمر سعد خجالت نمی کشی؟ ابا عبدالله را می کشند، نگاه می کنید؟ سید بن طاووس می گوید چون حضرت حسین در اثر زیادی زخم از پا در آمد بدنش از خار پرشد. صالح بن وهب ملعون چنان نیزه ای بر پهلویش زد که از اسب به روی زمین افتاد وگونه راستش بروی خاک قرار گرفت. فرمود « بسم الله و بالله و علی ملت رسول الله » یا صاحب الزمان گوشت و خون و رگ و پوست ما را فانی کن با محبت امام حسین (علیه السلام) که اگر روزی صدایمان زدی بیاییم. دیگر آن حضرت خسته شده بود ، چنان ضعف بر ایشان غالب شده بود که وقتی می خواست بلند شود ، روی زمین می افتاد. در این موقع ضنا بن عنث نیزه به گودی گلوی حضرت فروبرد ، سپس بیرون کشید و بر استخوان های سینه اش کوبید .
آشیخ جعفر می گوید دیدم پیغمبر مرتب به امیر المؤمنین می گوید به من بده و مرتب او را می بوسید ؛ لبانش را ، سینه اش را ، گلویش را. نُمیر تیری بر دهان ، ابو ایوب بر گلو، و ملعونی بر کتف حضرت ……وای ، وای حضرت زینب از خیمه بیرون می آید. امام می گوید دست بچه ها را بگیر و ببر نگذار من را زیر این همه شمشیر و نیزه ببینند.
امام حسین افتاد. ملعون می گوید اولین کسی که می خواهد بیاید کار را تمام کند. شیث بن ربیع (لعنه الله علیه) با شمشیر می تاخت. امام نگاهی به شیث کرد. شیث ترسید و فرار کرد. شنا بن عنث به شیث می گه بی عرضه ، مادرت به عزایت بنشیند. شیث می گوید وقتی حسین چشمانش را باز کرد و به من نگاه کرد ، گفتم چشمان رسول خداست که به من نگاه می کند. ترسیدم و گفت پسرم حسین تو همانی که در مسجد می خواستی بیفتی من از منبر پایین آمدم و بلندت کردم. شمر می آید حضرت می فرمایند می دانم کشندۀ من تو خواهی بود. امام سجاد می فرمایند « انا بن قتل صبراً » من پسر کسی ام که صبراً کشته شد.
رسول خدا سفارش کرده اند هیچ حیوانی را صبراً نکشید. عرب رسم داشت وقتی حیوانی را می کشت هر کس با هر چیزی که در دست داشت می زد تا حیوان بمیرد. وامام سجاد می فرمایند پدرم را این طور کشتند. موقع شهادت می گفتند : « ایتها یا محمدا یا علیا یا ابتا یا اماه » همه لحظات سختی پدر و مادرشان را صدا می زنند. خدا لعنت کند. هنگام شهادت حضرت وا محمدا یا ابالقاسم یا اُمّا یا فاطمه یا علیا
همه موقع سختی پدر و مادرشان را صدا می کنند. چطور من و تو حضرت زهرا را صدا بزنیم جواب بدهد ولی جواب فرزندش را ندهد؟
از امام زمان بخواهید دلهای مردۀ ما را زنده کند.
شمر میگوید چون خواستم …….حضرت فرمودند شمر دست بردار ، من شفاعت می کنم. سرم را نزدیک دهانش بردم دیدم که می گوید خدایا ، الهی ، خدا و شیعتی و محبی. خدایا من می روم شیعه هایم می مانند.
نقل کردند وقتی داستان امام حسین را نقل کردند حضرت زهرا (سلام الله علیها) گفتند چه می شود آن زمان تو زنان را شفاعت کن و من مردانشان را.
بابی انت و امی ونفسی و مالی و جانی. والسلام