سخنرانی نیمه شعبان
دکتر دولتی 16/8/87
در نماز صبحی که حقیقت آن ولی خدا و پایان انتظار و غیبت فرستاده الهی است مردم خبردار میشوند از آن خبر بزرگ همانطور که قوم موسی بن عمران آگاه شدند.
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوعی که توفیق داشتیم و گفتگو کردیم موضوع موضوع دینداری در عصر غیبت بود. یک مقدمه ای در بحث دین و دینداری در جلسه اول در این بحث داشتیم و بعد معنای غیبت و تلقی ما از این واژه است، با آن مقدمه توانستیم به یک تفاهمی برسیم و دینداری در عصر غیبت به اصطلاح معنادار شود. عرض شد که فرستادگان الهی وقتی که بر مردمان فرستاده می شوند و دعوتشان را آغاز می کنند یک نشان الهی با خودشان همراه می کنند که آن نشانه الهی نشانه ای است که مردم را به یقین می رساند. چرا؟ چون خدا می خواهد کسی را به سوی مردم بفرستد ” إنا أرسلنا ” وقتی خدا میخواهد یک کسی را به سوی مردم بفرستد که مردم آن پیغمبر و آن فرستاده را بعنوان فرستاده الهی بپذیرند، اینکه آن فرستاده چه ویژگی هایی به همراه خودش داشته باشد تا دل مردم آرام بگیرد و یقین کنند و باور کنند که فرستاده خداست، این برعهده خداوند است که خالق است خالق من وخالق آن پیامبر و خالق آن نشان و علامتی که به من یقین می دهد لذا قرآن کریم می فرماید: “وقتی پیامبران بر مردم فرستاده می شدند و دعوتشان را آشکار می کردند، و نشان الهی خودشان را ارائه می دادند مردم دو دسته می شدند یا مؤمن و یا کافر و دسته سومی وجود نداشت.
اگرما بپذیریم یک دسته ای مردد بودند ودر شک و تردید بودند حق داشتند و واقعا هم جای شک و تردید بود درواقع ما حجت خدای متعال را زیر سؤال بردیم و آن چیزی که گفتیم خدا فرستاد و آن پیغمبر را تا آن پیغمبرتوسط مردم شناخته و پیروی شود. آنرا در واقع آن نیت را از بین بردیم و مردمانی که پیامبر را در حین ارائه معجزه و ادعای نبوت دیدند دو دسته می شوند: یا یک گروه از مردم توی آن دیار هنوز هستند کسانی که به آنها خبر می رسد که پیامبری از جانب خدا هست، کسانی که خبردار شدند و غیر از این گروه کسانی هستند که نسبت به این واقعه هیچ حس و اطلاعی و هیچ ارتباطی ندارند. آن کسانی که خبردار شدند پیامبری آمده است بر اینها وظیفه عقلی است که نسبت به این پیامبر راست است یا دروغ و ادعای او دروغین باید اقدام کنند ودنبال مطلب بروند. البته کسانی که یافتند که مثلا حضرت موسی ع فرستاده خداست بسوی بنی اسرائیل ، هر کسی که موسی ع را دید و او را باور کرد بر او واجب است به کسانی که ندیدند این پیام را برسانند. این همان منطق عقلی است که شما در روز غدیر هم می بینید که پیامبر اکرم (ص) این را می فرمایند: «الا فلیبلغ الحاضر الغائب … إلی یوم القیامه» (خطبه غدیر)
ای مردمی که در این موقف هستید و امیرالمؤمنین را دیدید که ولی شماست و با او بیعت کردید، می بایست هرکس نسبت به این واقعه حاضر است ” فلیبلغ الحاضر الغائب” وظیفه دارید به دیگران که نبودند بگویید این وظیفه عقلی است.
اگر شما در سمیناری بودید و شما شنیدید فلان ماده غذایی است که مثلا در فلان کشوری آمده مثلا فلان اتفاق افتاده و اینها آلوده شدند و هرکس این را مصرف کند بیمار می شود، شما اگر آمدید خانه عقل به شما می گوید که به بچه هایتان بگویید اگر امکانش را داشتید به اقوامتان بگویید و بگویید ما در یک سمیناری بودیم مثلا گفتند اگر خواستید مرغ استفاده کنید بگذارید گوشتش خوب بپزد. نمی توانید بگویید خوب خدا به من لطفی کرد ومن خبردار شدم و بقیه هم به من مربوط نیست. ببخشید این لطفی است که خدا به شما کرده است خبردار شدید از طریق مردم خبردار شدید درسته؟ راه خبردارشدن دیگران یکی از راههایش همین است.
پس این حکم عقل است: ” فلیبلغ الحاضرالغائب ” خوب همه که توی واقعه غدیر نبودند ” والوالد الولد ” همینطور که هر پدر و مادری خود را عقلا موظف می دانند و این کار را می کنند که به فرزندانشان آداب را یاد بدهند، خطرات را گوشزد می کنند، وضعیت جامعه و آن جایی که زندگی می کنند را به آنها یاد می دهند، این هم جزء همین و مثل همان است و قطعا بالاتر از آن است. من پدر و من مادر می دانم ولایت امیرالمؤمنین ع را فرزندم نمی داند پس وظیفه دارم به او بگویم و جالب است حضرت فرمودند: این وظیفه ” إلی یوم القیامه ” است. ما از کجا خبردار شدیم از ولایت علی إبن أبیطالب ع، به من گفتند ما هم وظیفه داریم بگوییم ” الا فلیبلغ الحاضرالغائب … ” پس کسانی که پیغمبری را دیدند در حین ارائه معجزه به کسانی که نبودند خبر برسانند، آنهائیکه خبردار شدند موظفند تحقیق کنند. امشب کسانی که موسی ع را دیدند به خانه ها رفتند گفتند: موسی بن عمران یادتان هست ادعای پیغمبری کرده، اتفاقا یک نشانه الهی هم دارد. راستش من که آنجا بودم با همه وجود یقین کردم که او پیغمبر خداست. خوب ما خبردار شدیم ، قرار شد فردا صبح ببینیم موسی بن عمران پیغمبر است یا خیر، جلسه گذشته اینجا را اشاره کردیم اگر خاطر شریفتان باشد که طور بیدار شدن ما طور خروج ما از خانه و طور جستجوکردن ما از موسی بن عمران طورش متفاوت است؟ چه طور شما یک روز قراری دارید یا یک مسافرتی و گردشی که مورد علاقه شماست مثلا با دوستان قرار دارید کوه بروید، یا امتحان کنکور خیلی مهم دارید. شما شب که می خوابید علاوه براینکه ساعت زنگ می زند به یکی دونفر می سپارید بیدارتان کنند بازهم راحت نمی خوابید هی می پرید ساعت را می بینید این تلقی شماست، نحوه نگاه شماست به آن حادثه که اینجوری عمل می کنید درست است؟ اما نشد یکبار برای نماز شب اینجوری بیدار شویم بگویم نکند اذان بشود یک مناجاتی بکنیم قبل از طلوع فجر تخت می خوابیم و هیچ تکانی هم نمی خوریم ولی آن کسی که درواقع مشتاق مناجات با خداست آن هم کم وبیش همین طوری برایش اتفاق می افتد بلند می شود و می گوید: وقت مناجات رسید یا نرسید.
بهرحال صبح می خواهیم بلند شویم برویم دنبال موسی بن عمران ع قرآن کریم عرض کردیم که مردم را در این تجسس و این تفحص دو گروه میداند، یک گروه میل شان است بالاخره فرستاده خدارا پیداکنند از او بپرسند راستی از خالق ما چه خبر؟ خدای خالق مهربان من، از من چیزی نخواسته اینها یک گروه هستند یک گروه هم ای داد بیداد باز مشکل شروع شد یک مدت هیچ سروصدا از هیچ پیغمبری نبود یکدفعه باز پیغمبری سروصدایش درآمد حالا برویم نکند راست باشد نکند بگوید فردا جهاد کنیم و فلان، برویم خیر است انشاالله پیدا نمیشود رفته مسافرتی، جایی این هم یک مدل جستجو است درسته مثالی خدمتتان گفتیم که مادرها وقتی بچه دنبال خوراکی که دوست دارد یا اهل آتش بازی و اینها می گردند، مادرها وقتی که آن خوراکی مورد علاقه فرزندشان را می خرند بگذارند برای روز مبادا برای وقتی که بچه ها خیلی شیطانی می کنند آن موقع از آن طریق بچه را آرام می کنند یا حالا یکی به او بدهند بچه در عرض نصف روز بلکه کمتر اینقدر خانه را گشت، بو کشید تا پیدا کرد حالا به همین بچه بگو برو فلان چیز را بردار اگر میل اش نبود می گوید نبود، هرچه می گویند می گوید نبود. نمی خواهد درس بخواند می گوید میز ندارم و غیره یعنی بهانه جویی می کند که درس نخواند ولی اگر خودش بخواهد یک حرفه ای را یاد بگیرد، می گویید: عزیز دلم از این طرف شهر می خواهی بروی آن طرف شهر کلی وقتت تلف می شود می گوید: نه اتفاقا خوب است هرچه شما بگویید او جواب خواهد داد و چون علاقه دارد که آن کار را انجام دهد زیر بار حرف شما نمی رود و هرچه شما بگویید خلافش را می گوید ما این را بارها تجربه کرده ایم و در این مورد دیگران را هم به تجربه کشانده ایم.
فرض کن صبح می خواهی بروی پیغمبر را بیابی، فرستاده خدا را بیابی، بله جوینده یابنده است. اما اگرنمی خواهی بیابی نمی یابی. یکی از تصویرهای زیبای قرآن در اینجا داستان حضرت یعقوب ع و فرزندانش و یوسف بود. فرزندان یعقوب و برادران یوسف همه اش در صدد حذف و محو یوسف اند چون حسادت می ورزند. یعقوب به او علاقمند است و هیچ وقت او را فراموش نمی کند. آنها از چشم پدر یوسف را دور می کنند یعقوب فراموش نمی کند می آیند و می گویند نیست و نابود شد، بازهم فراموش نمی کند، می آیند و می گویند رفتیم و گشتیم نبود بازهم فراموش نمی کند . سالیان سال می گذرد و بازهم فراموش نمی کند و جالب است در طی این سالها برادران چند بار یوسف را می بینند ولی نمی شناسند چون یوسف را نمی خواهند اما یعقوب بوی پیراهن یوسف را می فهمد، چون او را می خواهد و او را طلب می کند.
اولین مطلبی که عرض شد این بود که وقتی می خواهیم در زمان غیبت دینداری کنیم، مهمترین مطلب این است که طلب داریم یا نداریم؟ طالب هستیم یا خیر؟ می خواهیم یا نمی خواهیم این باید معلوم شود. با هم مذاکره می کنیم با هم بحث و جدل بکنیم و باید دلیل بیاوریم.
این بحث بین یعقوب و فرزندانش هم اتفاق افتاد وحضرت یعقوب به فرزندانش طبق فرمایش قرآن فرمود: ﴿ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمیلٌ ﴾ (یوسف (12): 83)
نفس شما برای شما دارد تصویر می کند و توجیه می کند، از اینجا به بعد حرف زدن برای شما فایده نمی کند چون نمی خواهید قبول کنید پس بحث فایده ای ندارد . فردا صبح می خواهیم موسی بن عمران ع را بجوئیم بیابیم، طالبان آنهایی که خواهان هستند حرکت کنند یک عده هم طالب نیستند خواهان نیستند. اصلا مدل تفحص و جستجو فرق می کند. آنهایی که خسته نمی شوند خواهان آن هستند، اما آنهایی که خواهان نیستند، استراحت می کنند و در حقیقت به فکر جستجو نیستند، آنها اصلا حواسشان نیست. شما دیده اید اگر کسی فرزندش را گم کرده باشد چگونه دنبالش می گردد و به او می گویند: این چه قیافه ای است؟ رنگت پریده است!
کسی که بچه اش مریض است، می خواهد کاری را انجام دهد، دیگران باید او را کنترل کنند درست است؟! تا این در درون من حل نشود، تقریبا حرکتهای بعدی من توجیه پذیر نیست و من امیدوارم که این طلب در من وجود داشته باشد. پس دینداری از سر تفحص از سر میل برای یافتن فرستاده الهی شروع می شود، جستجویی از سر میل و رغبت برای یافتن فرستاده الهی. عرض کنم دوران غیبت به این معنا که: نمی دانم فرستاده خدا کجاست؟ به این معنا منحصر به فرد نیست. غیبت امام زمان عج به عنوان غیبت امام زمان عج، یک واقعه ی منحصر به فردی است ولی برمبنای روایات این مدل غیبت پیامبران از بین امت شان در تاریخ اتفاق افتاده و نمونه های قبلی دارد. رفتار مردم هم معلوم است که چگونه می شود.
اگر ما فرض کنیم در زمان موسی بن عمران ع هستیم و به ما بگویند که ایشان به میقات رفتند و گفتند یک ماه دیگر بازمی گردند، ما منتظر می شویم آن روز که نیامد، چند ساعت گذشت، یک روز گذشت نیامد، اگر نیامد و بنده آدمی باشم که مترصد فرصتی هستم می گویم نیامد دیگرشرمنده نیامد اما یک عده می گویند نیامد برویم ببینیم شاید اتفاقی افتاده است. اگر دو نفر که بهم علاقمندند و عاشق و معشوق هستند قرار بگذارند ساعت 8 در جایی همدیگر را ملاقات کنند، می رود و می ایستد نیامد آ این موضوع می گذرد یا تا 9 می ایستد، 9:30 می ایستد می گوید نکند خدای نکرده برایش اتفاقی افتاده است؟ اینجا تهران است و ترافیک هم زیاد است تا 10 می ایستد. اما اگر قرار گذاشته باشد بدهی اش را بدهد یک چیزی را سر ساعت 8 سریع می رود که دیگر اخبار را سرچهارراه گوش نکند، می گوید من تا 8 ایستادم نیامد. آدم می فهمد توی وجودش چه خبراست. موسی بن عمران ع گفت 30 روزه می روم میقات خدا گفته است 40 روزه مثلا می گویم که شما قاطی کردید حالا گوساله را می آوردید وسط و ردیفش کردید تمام شد، خب صبر می کردید کسی که فرستاده خدا را نیافته و در پی جستجو است و در پی یافتن است از سر میل و اشتیاق و طلب منطق او چه جوری است؟ نیافته. گفتند فلان منطقه است، آنجا هم که نبود خداوکیلی شما اگر فرزندتان را گم کرده باشید چه جوری دنبالش می گردید، می گویید رفتم مدرسه خداوکیلی نبود برویم امشب زودتر بخوابیم. به همین راحتی از آن می گذرید تمام کلانتری ها و بیمارستانها من با اینها برخورد کردم، یکبار یک دانش آموزی از مدرسه دیر رفته بود خانه، تقریبا سه ربع از وقت عادی رسیدنش گذشته بود یک جایی که من مشغول بودم قضیه مربوط به سال 70و71 حدود 15 سال پیش، در عرض یک ساعت ، یک ساعت ونیم تمام تهران همه خبر داشتند که چنین کسی با چنین مشخصاتی گم شده است. پدرش زمین و زمان را بهم دوخته بود این را می گویند جستجو، بچه دیگران هم گم شود همین کار را می کنند؟ اگر یکی زنگ بزند بچه ام گم شده آقا ببخشید یک اقدامی بکنید ببینید کجاست میگوید چشم چشم یک ربع دیگر زنگ زده آقا اقدام کردید ، الان الان این کارم تمام شود اقدام می کنم. نیم ساعت بعد زنگ می زند می گوید: الان، زنگ می زند به کلانتری آقا یک بچه نیامده، نیامده است. بله من زنگ زدم جای دیگر هم زنگ می زنم و یک جای دیگر هم پیگیری می کنم این هم یک مدل پیگیری است.
عرض نمی کنم همه باید نسبت به کارهایی که دیگران می کنند باید مثل کار خودشان پی گیری کنند این جا صحبت بنده این نیست این کار را بکنیم یا نکنیم داریم تفاوت ها را حس می کنیم. تفاوت ها را می بینیم چقدر من خدا را دوست دارم، چقدر من خدا طلبم چقدر دنبال این هستم که خدا به من چیزی نگفته است، این خالق من که به من دست و پا داد وچشم و گوش وهوش داد سلامتی و عزت و آبرو را در دنیایی که می بینیم کسی هست که گوش ندارد، چشم ندارد، پا ندارد و هوش ندارد. همه اینها را به من داده است. امنیت داده است خدایا به من چیزی نمی گویی حرفی نمی زنی واز طرف تو کسی نمی آید چیزی به من بگوید درست است.
من درباره این جمله الآن نمی خواهم صحبت کنم ولی اشاره می کنم اگرشدآخر بحث به این جمله برمی گردم که این آدم از صبح تا شب منتظر است از طرف خدا یک صدایی بیاید خبری بیاید و انتظار می کشد، لهذا برترین کار انتظار است. برای یک آدم مشتاق و عاشق، قیمتی ترین کار و بالاترین کار است. باارزش ترین کار نه از طرف محبوب او نه خبری نه پیامی نه چیزی خبری آمده یا نیامده ما باید مفهوم انتظار را بفهمیم . انتظار اصلا در چه بستری تعریف می شود و در چه ادبیاتی آن را استعمال می کنیم. بنده که صبح تا شب دنبال این هستم که کار برنامه خودم را پیش ببرم، برنامه ای که خدا فرستاده خدا باشد یا نباشد تفاوت نمی کند می گوید حالا فرستاده خداهم آمد می خواهد نماز دو رکعتی را چهار رکعت بکند. حالا دیگه این هم حرام این هم حلال،حالا مهم نیست هروقت آمد می گوید، فعلا زندگی میکنیم او اصلا انتظار ندارد. او از آنهاست نکند یکدفعه خبری بیاورند این ضد انتظار عمل میکند او دنبال این است که از طرف محبوبش کسی خبری آورد او مترصد و نگران است نکند که یک خبر بیاید واین را عرض میکنم از قرآن عرض میکنم منافقان میگویند نکند یک سوره نازل شود و یک آیه ای بیاید، نکند پیغمبرص بیاید بگوید این کار را بکنید اما مؤمنان منتظرند که پیغمبر بیایدو چیزی بگوید این فرق دو منطق است دو دنیاست. دو تفکر متفاوت است دو نوع خواستن دقت میفرمایید حالا بریم ببینیم تو گروهی که کسانی مشتاقانه خواهان پیامی از جانب صاحب العزه هستند ما جز اینها هستیم یا نه؟ حالا سوال من این است که چکار کنیم جزو این گروه قرار بگیریم بحث شد خدمتتان که یکی از ویژگی های فردیکه مشتاق و طالب این قضیه است و صادقانه می جوید و جست و جو میکندعشق است آن معانی عشق و محبت است « هل الدین الا الحب» (المحاسن 1: 263)
نماز میخواهی بخوانی نماز دوست داری خیلی دوست داری نماز بخوانی نمازت خیلی فرق میکند با کسیکه دوست ندارد.
حضرت فرمودند : « قُرَّهُ عَیْنِی فِی الصَّلَاهِ » (الکافی (ط – الإسلامیه) 5 : 321) یکبارفکر کردم که خدمت پیامبر (ص) هستم وهمینطوری در دلم و تنهایی خودم پرسیدم: یا رسول الله چگونه این نماز نور چشم شماست و اینقدر دوستش دارید؟ حقیقت این است که من نماز می خوانم ولی نه آنگونه که شما می خواندید و اصحاب شما می خواندند.
یکی از علمایی که مرحوم شدند و بسیار اهل دل بود، حج مشرف شده بود و عده ای که با ایشان بودند می گفتند: درعرفات با اینکه سن بالایی داشتند، ایشان از ابتدا تا آخر دعا عمامه بر سر نداشت ودعای عرفه را می خواند و زار زار گریه می کرد واطرافیانش می گفت: من با چشم خودم دیدم که دعا تمام شد و زیر پای ایشان خیس بود. حالا من هم دعای عرفه می خوانم ، وقتی به مجلس دعا می روم ابتدا موقعیت خود را می سنجم که نه جای بسیار گرم و نه جای بسیار خنک باشم که از یاد خدا غافل شوم بعد با یک حس خوبی شروع به خواندن دعا می کنم اما کم کم نگران تعداد صفحات و طولانی شدن دعا می شوم و چند صفحه که گذشت شروع می کنم خودم تندتر می خوانم بعد بین صفحات گاهی هم آرام می خوانیم. کسی نمی خواهد بگوید که این طرز خواندن عاقبتش جهنم و آن یکی بهشت است اینها به ما ارتباط ندارد و ما نمی دانیم تحمل انسان ها چقدر است و بحث ما اینها نیست.
گاهی اوقات اتفاقاتی برای ما می افتد که از آن، شرمنده می شویم مثلا زمانی قرار بود یکی از اقوام ما از خارج از کشور یاید و ما مهمان داشتیم اول رفتیم فرودگاه و بسیار شدیم بعد هم به خانه آمدیم و با خوشحالی دورهم جمع شدیم و تا صبح بیدار بودیم و کسی احساس ناراحتی نمی کرد بعد هم نماز صبح خواندیم و نان تازه و بساط چایی را گذاشتیم بعد هم صبح زود کلاس داشتم و همینطور که به سمت کلاس می رفتم گویی یک لحظه به خودم آمدم که دیشب تا صبح برای یک مسافر خارجی بیدار بودی و اصلا احساس ناراحتی نکردی و… آیا شد که به خاطر خدا 10 دقیقه در نیمه شب بیدار شوی و با خوش رویی سر به سجده بگذاری و بگویی: “الهی و ربی من لی غیرک” یا اینکه با خوش رویی نیمه شب بیدار شوی و با خدایت صحبت کنی وعرض می کنم درهمین اوقات است که انسان ارزش و قیمت خود را می یابد. ما هنگامی که برای نماز صبح بیدار می شویم نزدیک به طلوع آفتاب برمی خیزیم و بعد از آن هم به سرعت می رویم بخوابیم که نکند خواب صبحمان از بین برود، بنده چهل سال توفیق نماز صبح دارم البته به شکل لب طلایی بعد در یک مجلس از سخنران می پرسم: آقا این نماز صبح که باید بخوانیم به چه دردی می خورد؟ این کار ما چه فایده ای دارد؟ ما باید این سؤال را از خودمان بپرسیم. فرض کنید یک نفر بخواهد شناگر ماهری بشود و به کشور خدمت خدمت کند حالا به استخر می رود و می گوید آب سرد است یا حال ندارد دستش را تکان دهد این شخص هیچگاه شناگر ماهری نخواهد شد چون اصلا میل و رغبتی ندارد و اینکه من نسبت به نماز هیچ حسی ندارم معلوم می شود مشکل از من است، من نمی خواهم نماز بخوانم رغبت ندارم حسی ندارم، الحمدلله نماز را می خوانم چون نماز امری واجب است می خوانم ولی من مشکل دارم که اینگونه هستم اشکال از خود ما است.
گاهی اوقات دو ساعت پشت کامپیوتر نشسته و بازی می کند و بعد از آن نه تنها خسته نیست خوشحال است که تا مرحله 7 رسیده است. در این حالت گذر زمان را نمی فهمد و یا در زمین بازی می رویم و یک ساعت و نیم دنبال توپ می دود ولی اصلا گذر زمان را نمی فهمد. او که تماشاگر است هم نمی فهمد که زمان چگونه گذشت، حالا به همین موجودات یعنی به ما خداوند می فرماید 5 دقیقه در مقابل من بایست و نماز بخوان و من در نماز به همه چیز فکر می کنم و می خواهد در رکوع و سجود همه مسائل زندگی را حل نماید، خدا به همه ما رحم کند این واقعیت است و حدیث نفس می کنیم.
خدایا اگر نماز من اینگونه است مرا ببخش ” إن کان فیها خلل او نقص من رکوعها او سجودها ” نماز و رکوع و سجود من همه پراز نقص است. از این به بعد نگو که نماز به چه درد من می خورد؟ چرا من را به هیچ جا نمی رساند و چه فایده ای دارد. مثلا کلاس خوشنویسی می رود و گاهی سه هفته حرف “ب” را با قلم می نویسد و خسته هم نمی شود و می گوید هر یک “ب” که می نویسد نسبت به “ب” قبلی یک قدم جلوتر می رود مثل بالا رفتن از پله که هر کدام را که بالا می آیی یک قدم جلوتر رفته ای با اینکه کار تکراری انجام می دهی. همه کارهای دنیا تکراری است، بلاتشبیه نماز امروز صبح من با نماز دیروز صبح من کاملا با هم فرق دارد اگر من متوجه باشم. من هر روز صبح نماز می خوانم می گویم چه فایده دارد؟ اینها مثل هم نیست بلکه من نمی خواهم بفهمم.
قرآن ویژگی منافقین را خیلی زیبا بیان می کند می گوید: کساتی هستند که ﴿ وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاهِ قامُوا کُسالى …﴾ (النساء(4) : 142) برای نماز برمی خیزند اما رغبت ندارند، می روند صف اول جماعت اما نه برای خدا برای ” یراعون الناس ” برای مردم، این هم یک مدل نماز خواندن است. عرض کردیم که ” هل الدین إلا الحب ” به این جمله خوب دقت بفرمایید، شما حبّ را نگاه کنید، این عشق و محبت نگاه کنید میل و رغبت و اشتیاق را ببینید، این محبت و اشتیاق از ابتدای دینداری تا آخرین مرحله وجود دارد. اما اگر امان از آن لحظه اول که من میل و رغبت نسبت به آن نداشته باشم. امام سجاد علیه السلام چگونه به استقبال ماه مبارک رمضان می رود وقتی می خواهد ماه مبارک تمام شود حضرت چگونه حسرت می خورد اما در مورد ما سعی می کنیم با ماه هماهنگ کنیم یک روز دیرتر ببینیم و یک روز جلوتر بخوریم تا به حال نتوانسته ایم 28 روزه بکنیم اما به 29 روزه موفق بوده ایم! اینهم یک مدل روزه گرفتن است. در مکه محرم شده ایم می گوید: محرم شدی؟ می گوید: بله می پرسد: کی از احرام درمی آیی؟ کی می توانیم برویم طواف کنیم تا از احرام درآییم.
من به یاد می آورم که حج مشرف شده بودم و محرم بودم ولی درصدد بودم که چه وقت از احرام در می آیم ولی وقتی که از احرام درآمدم تازه فهمیدم چقدر کنف شده ام یعنی برای چه اینقدر دوندگی کردم که محرم بشوم حالا چرا می خواهم زود از احرام درآیم. در هنگام نماز هم که ما تکبیره الاحرام می خوانیم ” الله اکبر” می گوییم یعنی وارد احرام می شویم، سعی نکنیم که نماز را سریع به پایان برسانیم! اینکه می فرماید: « هل الدین الا الحب» (المحاسن 1: 263) حُبّ که در دل آمد، تمام بذرهای اعمال دین در درون من شکوفا می شود، غنچه می دهد و عطر و شکوفه می دهد و جان مرا پر می کند، اما اگر بی میل و رغبت باشم گیاه نارس و خراب ثمره آن می شود و من نتیجه عمل خود را برداشت می کنم.
اگر من نتوانستم با نمازم ارتباط برقرارکنم چون نماز من آن نماز واقعی نیست. چه کنم که این حبّ بیاید وقرار شد من طالب باشم، شائق باشم. خداوند متعال جواب همه سؤالات ما را در زندگی ما قرارداده است. برای اینکه من در زندگی نسبت به چیزی محبت پیدا کنم باید معرفت داشته باشم. اگر در زندگی نگاه کنید یک چیزی که الان به آن علاقه دارید اما در گذشته علاقه ای نداشتید یا بالعکس الان نسبت به چیزی علاقه ندارید اما در گذشته عاشق آن بودید یعنی ارتباط مستمر با چیزی شما را به آن وابسته و علاقمند می کند در صورتیکه برای دیگری که با او ارتباط ندارد اصلا حائز اهمیت نیست.
من می خواهم با خدای خود و با این فرستاده الهی ارتباط برقرار کنم چه باید بکنم؟ چون اگر ارتباط من با او برقرار شود این تفحص و تجسس درست می شود. هرچه من با خدای خود در زندگی ام ارتباط برقرار کنم و با او نزدیک تر بشوم زودتر به نتیجه می رسم. خدا می فرماید: چه می خواهی؟ عزت می خواهی به تو می دهم، آبرو می خواهی می دهم، گنهکار هستی من ستّارالعیوبم، بیا پیش من، در دعای کمیل می خوانیم: ” کم من ثناء جمیل لست اهلا له نشرته ” هرچه می خواهی بیا پیش خدا، چه می خواهی که خدا ندارد؟! ” ألیسَ اللهُ بکافٍ عَبده ” یعنی: خدا برای بنده اش کفایت نمی کند. خدا از پس نیازها و حاجات بنده اش برنمی آید؟ ” الیس الله بکاف عبده ” چرا کسی خدا را به من معرفی نکرد که من دست از او برندارم و به جای دیگر نروم. اگر من از امشب شروع کنم و هرشب فقط 5 دقیقه یا کمتر قبل از خواب با خدای خود صحبت کنم و این کار را ادامه دهم کم کم می بینم که در درونم تغییراتی ایجاد می شود و بعد خوشم می آید که با خدا صحبت کنم. هر کسی از خدای من سخنی می گوید خوشحال می شوم. امام سجاد علیه السلام در دعای ابوحمزه می فرماید یا سیدالشهدا در دعای عرفه می فرماید دیگر من مشتاق می شوم و دلم می خواهد با خدای خود خلوت کنم آن وقت تمام مشکلات من حل می شود ومشکل آن تفحص حل می شود و اگر ما این را تکرار کردیم می شود مصداق همان شعر سعدی که ” سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل بیرون نمی توان کرد الّا به روزگاران ” و نباید در این کار عجله کرد ویک شبه تحقق پیدا نمی کند، به مرور این کار اتفاق می افتد و انشاءالله آن صبحی که قرار است برویم سراغ موسی بن عمران، همه مشتاقانه می رویم و او را پیدا می کنیم. (والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین)