سخنرانی نیمه شعبان
دکتر دولتی 16/8/87
D-1026
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرّحمن الرّحیم
ما توفیق داریم در رابطه با بحث دینداری در عصر و زمان غیبت گفتگو می کنیم. اجمالا در جلسات قبل عرض شد که دین یک ارتباط با خدا درش لحاظ شده و مجموعه ای از دستورات و توصیه ها در آن هست و در پس آن ثواب و عقابی را خدای متعال مقرر فرموده. دین خدا از طریق فرستاده ی او به دست ما می رسد. لذا اگر ما خودمان را در زمان پیامبرانی فرض کنیم که از جانب خدا آمده اند، اولین وظیفه ی ما برای دینداری این است که به محض این که خبر دار شدیم که از جانب خدای متعال فرستاده ای آمده است به دنبال او برویم. منطق جستجوی از فرستاده ی خدا و مدل این تحقیق این بود که آیا ما از آن گروه هستیم که ممکن است فردا صبح اقدام بکنیم به این که فرستاده ی خدا را پیدا کنیم اما بی رغبت به او و به یافتن او هستیم. به این معنا که اگر کسی خدا را دوست بدارد و مشتاق آن باشد که بداند خدای او و خالق او چه گفته است امشب را جور دیگری می خوابد و فردا صبح با دوستانش وعده ی جستجو دارد که برود بگردد و فرستاده ی الهی را پیدا کند از سر اشتیاق این حرکت را آغاز می کند و انسان جستجوگری که مشتاق و شیفته است علاقه مند است قطعا پیدا می کند یا به هر حال اگر پیدا هم نکند جستجوگری او فی نفسه ارزش دارد. اما کسی که از سر کراهت و بی رغبتی بلند می شود و به تعبیری می خواهد او هم جستجوگر باشد شاید حتی آن چیزی را که دنبالش می گردد اگر ببیند او را نشناسد و او را تشخیص ندهد. مثال که زدیم فرزندان یعقوب که برادرشان یوسف را می دیدند ولی نمی شناختند. آن به این جهت بود که نسبت به او کراهت داشتند و او را دوست نمی داشتند و نمی خواستند ببیند و به عکس پدر آن ها یعنی حضرت یعقوب نه تنها یوسف را در هر روز زندگیش می دید بلکه بوی یوسف را از راه دور تشخیص می داد. بنابراین من اگر بخواهم جزء گروه دینداران باشد از همین نقطه آغاز می کنم که آیا من نسبت به خدای متعال محبت دارم یا ندارم. فرستاده ی خدا را دوست دارم یا ندارم. هنوز او را پیدا نکرده ام ولی فقط می دانم که از جانب خدای من آمده. همین را می دانم. ببینید چقدر مشتاقم بروم او را پیدا کنم. پس اگر ما این روایت را شنیده ایم که «هَلِ الدّین اِلّا الحُب» حالا متوجه می شویم که دوست داشتن و محبت چه اثر در رفتار ما دارد. از آن روزی که من جستجوگری را با اشتیاق آغاز کردم من دیندار هستم و اگر من در میان راه بمیرم امید دارم که اگر جستجوگری من و اشتیاق من خالصانه باشد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که آمدند بگویند من بوی اویس می شنوم و توسط امیرالمؤمنین علیه السلام برای او سلام فرستادند. ما هم طمع بر این داریم که بر ما هم سلام بفرستند. آرزو بر جوانان عیب نیست. بالاخره ما آرزویش را بکنیم عیب ندارد. اویس جستجوگری مشتاق است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را نمی بیند اما در یک درجه ای قرار می گیرد که واقعا غبطه خوردنی است و کسانی بوده اند که با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودند و صبح و شب ایشان را می دیدند و حتی گاهی به یک معنا با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم زندگی می کردند و در خانه ی او بوده اند با این وجود خیلی مشتاق دیدن نبودند بلکه کراهت داشتند لذا آن ها بهره ای نبردند. خب آیا من دیندار هستم یا نیستم. من انشاءالله دیندار هستم. من دغدغه ام را پیدا کردم. من اولین تکلیفم را در دین داری یافتم. عنایت داریم که ما تا اینجا همه ی بحث هایمان عقلی است. کاملا عقلی است. یعنی می گوئیم اگر خالق من فرستاده ای برای من فرستاده، آن فرستاده موظف نیست در خانه ها را بزند. او باید خبر رسانی کند که من آمده ام. کسانی که بودند و دیدند که مواجه شدند، یافتند. الباقی باید بروند ببینند که این خبری که آمده و ادعایی که شده آیا درست است یا نه. تمام پلکان بحث عقلی بود. امیدواریم که ما جزو گروهی باشیم که از هفته های پیشین مشتاقانه در جستجوی فرستاده ی الهی بوده باشیم. جستجوگری منطقش این نیست که من لزوماً مسافتی را در روی زمین طی کنم. کوچه ها را یک به یک سر بزنم. خانه ها را در بزنم افراد را دم در بکشانم و از آن ها بپرسم آیا فرستاده ی خدا تو هستی. نه به نظر می آید وظیفه این نیست. همان طور که عرض شد اگر شما خواستید گمشده ای را بیابید و مشتاق بودید که بیابید یکی از کارهایی که انجام می دهید این است که او را می شناسید و معرفت نسبت به او پیدا می کنید. اگر ببینید که یک نفر در خیابان دارد دنبال چیزی می گردد اگر می خواهید کمکش کنید می گوئید آقا ببخشید دنبال چه می گردی. به شما می گوید دنبال یک چیزی می گردم که گمشده. می گویید آن چه که شما گم کرده اید چه چیزی است. می گوید خودم هم نمی دانم واقعا چه چیزی گم کرده ام ولی فعلاً دارم دنبالش می گردم. می گویید آن چه که دنبالش می گردی ویژگیش جیست؟ لوازم التحریر است؟ کلید است؟ می گوید نمی دانم. می گویید خب اول بنشین فکر کن چیزی که به دنبالش می گردی چی هست. اگر شما جلویتان یک ظرف بزرگ از کلیدهای گمشده باشد شما در کلیدها دنبال کلید خودتان می گردید. می گویند ویژگیش چیست؟ می گویید نمی دانم. این جستجو معنا ندارد. مشکل ما این نیست که امام زمان علیه السلام را نمی بینیم. مشکل ما این است که او را نمی شناسیم. فرزندان یعقوب یوسف را می بینند ولی نمی شناسند. مشکل، مشکل معرفت است و از ما هم معرفت خواسته اند.
« مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً » (کمال الدین و تمام النعمه 2 : 409) این هر چند روایتی است از این روایت بهره می بریم فرمایش معصوم علیه السلام. ولی توجه داریم بحث بسیار متقن است به جهات عقلی. یعنی اگر که خدا فرستاده ای داشته باشد آن کسی که فرستاده ی او را نشناسد به مرگ جاهلی مرده. خب معلوم است اصلا نمی خواهد این فرستاده را که بیابد. پس معرفت و محبت دو بال حرکت ما در این جستجو است. آیا من برنامه ای در شبانه روزم برای این که محبت نسبت به فرستاده ی خدا افزایش پیدا کند دارم؟ آیا من برنامه ای برای این که نسبت به آن فرستاده ی الهی معرفتم افزون شود دارم؟ اگر این برنامه را دارم دینداری می کنم. فعلا چند روزیست که من دارم از فرستاده ی الهی جستجو می کنم. انشاءالله که این سخن حق است و انشاءالله خداوند به این جستجوگر اجر می دهد ولو من نیابم. دقت فرمودید اگر می گوئیم دینداری در زمان غیبت معنایش این نیست که برسیم به نقطه ای که بگوئیم دینداری در زمان غیبت یعنی خواندن این دعا یا انجام دادن این عمل. نمی گوئیم این نیست ولی می گوئیم لزوما هم قرار نیست این باشد. اولین کاری که یک نفر که می خواهد دینداری کند باید انجام دهد این است که بفهمد کسی که از جانب خداست کیست و چطور می تواند به او دست پیدا کند. دقت فرمودید چون قرار است او به من بگوید خداوند چه گفته. قرار است او به من بگوید نماز بخوان. قرار است او به من بگوید روزه بگیر. این در واقع سیستمی است با وضعیت مطلوب. وضعیتی که ما آمده ایم یک کارگاهی را یک کارخانه ای یک سیستمی را از صفر شروع کرده ایم و راه اندازی کرده ایم. اما یک موقع است که به ما می گویند که نه این سیستم قبلا راه اندازی شده و یک اتفاقاتی درش افتاده. حالا ما در میان راه هستیم. بنده الان متذکّر شدم که باید از فرستاده ی الهی جستجو بکنیم و سوال کنیم. فرض می کنیم یک نفری در مجلس ما حضور دارد که نسبت به این بحث هیچ سابقه ای ندارد و نسبت به این جستجوگری قبلا هیچ اقدامی نکرده و این اولین بار است که این سخن را می شنود. خب فرض کنیم که این آتش در دل او روشن می شود که فرستاده ی الهی را جستجو کند و نسبت به او معرفت پیدا کند و او را بیابد. شروع می کند به حرکت. من اینجا مرادم از حرکت، حرکت در زمین نیست که مختصات او عوض بشود و از جایی به جای دیگر برود. نه فکرش مشغول می شود. بالاخره می رود سراغ این که چگونه او را بیابد و به او دسترسی پیدا کند و نسبت به او معرفت پیدا کند. دقت کنید وقتی من از امام زمان علیه السلام می پرسم وقتی شیفته ی او هستم، وقتی مشتاق رسیدن به او و مشتاق این هستم که او به من بگوید که خدای مهربان من از من چه خواسته است من از آن لحظه ای که این را شنیدم یک آدم دیگر خواهم شد. حالا عرض می کنم چگونه. فرض کنید در میان این راه تحقیق که سوال کردم چطور می شود به او دسترسی پیدا کرد و او کجاست، آدرسی به من دادند فرض کنید که یک جوری شد که من فهمیدم که مثلا بالاخره یک ماه دیگر یک سال دیگر به آن خانه و کاشانه ی آن فرستاده ی الهی خواهم رسید. مثلا فرض کنید ما زمان حضرت موسی علیه السلام ایشان را پیدا کردیم کجا هستند فرض کنید حرکت کردیم که به او برسیم و تا 2 هفته دیگر می رسیم. خوب من می خواهم ببینم من در این 2 هفته چگونه هستم و چگونه عمل می کنم. آیا به رفقای هم سفر خود می گویم که آقایان ما دو هفته ی دیگر به فرستاده ی الهی می رسیم احتمالا می خواهد یک مسائلی را بگوید که خدا گفته مثلا این کار را انجام نده حرام است این کار را انجام بده واجب است. فعلا آقا این 2 هفته را غنیمت بدان تا می توانی صفا کن که بعد از 2 هفته که به او برسیم او بگوید این کار حرام است ما دیگر نمی توانیم انجام دهیم. تا می توانید از فرصت استفاده کنید که وقتی به او برسی می گوید این کار حرام است این کار واجب است دیگر نمی توانید راحت تا 10 صبح بخوابید باید بلند شوید نماز بخوانید. می گویید آقا شما همان آدمی بودی که مشتاق بودی او را پیدا کنی نه دروغ می گویی مشتاق کسی است که وقتی در طول راه گفتند کسی که می خواهیم به او برسیم می گویند نماز را خیلی دوست دارد می گوید بایستیم نماز بخوانیم در این وقت می گویند نماز را دوست دارد بایستیم نماز بخوانیم عنایت کنید جسارت می کنم خدمتتان بحث عقلی خدمتتان عرض می کنم. توجه کنید پدربزرگ شما قرار است بیاید منزل شما. او در شهرستان زندگی می کند شما می دانید او چیزهایی را دوست دارد. از میوه از غذا از نشریه ای خاص اگر بتوانید تهیه می کنید. به مادرتان می گوئید امشب این غذا را بپزید او این غذا را دوست دارد. من هم می روم یک نان سنگک می گیرم او نسبت به نان ها این نان را بیشتر دوست دارد. اگر مشتاق باشید این کار را می کنید. اصلا این کار ها نشانه ی اشتیاق است. محبوب من کیست مطلوب من کیست او که مورد جستجوست و گمشده ی من است کیست. اگر راست می گویید که محبوب من اوست اگر مطلوب من اوست اگر من دارم می گردم که او را پیدا کنم قطعا اگر بفهمم او کاری را دوست دارد و این کار از من بر می آید و به آسانی برمی آید ولو به یک سختی اجمالی برمی آید من آن را انجام می دهم. جالب است بدانید هر چقدر محبت بیشتر باشد شما باید سختی بیشتری بکشید تا آن چیزی که او دوست دارد را انجام بدهید. شما ببینید برای مهمان نه مهمانی که با او رودروایسی دارید مهمانی که واقعا دوستش دارید همه جوره می دوید. چه گونه کار می کنید و اصلا هم خسته نمی شوید و وقتی آن مهمان و آن عزیز به خانه ی شما آمد و شما از او پذیرایی کردید و او خوشحال از نزد شما رفت اینقدر خدا را شکر می کنید که کیف کردم او غذایی را که خواست دوست داشت خورد از این میوه هم خورد. گاهی هی تعارف می کنند که تو را به خدا بخور. یکی از نشانه های انسان جستجوگر مشتاق است این است که اگر بفهمد محبوب او مطلوب او کسی که دنبالش است، چیزی را دوست دارد یا از چیزی بدش می آید او سعی می کند خودش را تنظیم کند چه برسد به چیزی که گمان می کند او واجب کرده شنیده باشد که چیزی را او حرام کرده است. من می خواهم غذا بخورم. سر سفره ی غذا در میانه ی راه چهار تا غذا در سفره ی ما است. یکی می گوید ببین من شنیده ام مولای ما امام زمان علیه السلام که قرار است به او برسیم این غذا را حرام کرده. می گوید خب عیب ندارد این یک دانه را نمی خوریم. این آدم را مقایسه کنید با آدم دیگری که سر سفره است وقتی به او می گویند حرام کرده می گوید احتمال می دهی که حرام کرده خوب حالا بچسب این را بخور چون اگر حرام کند دیگر وقتی به او برسیم نمی توانیم آن را بخوریم. فعلا صفایش را برسیم. حالا ببینید کدام یک از این ها آدم دیندار است. خداوکیلی عقلا ما به کدام یک از این ها می گوییم این طالب است این طالب خداست این طالب احکام خداست. بحث رساله نمی کنیم. بحث رساله کمی از این محکم تر است. یعنی بالاخره یک کسانی که کارشناسند احکامی را درآورده اند. ما داریم فقط حرف این را می زنیم که من شنیده ام که آن کسی که او را می جوییم چنین چیزی را دوست دارد. لذا ما روایت داریم اگر کسی به محبت ما عملی را انجام بدهید یا به خاطر ما کاری را ترک کند خیلی اجر دارد. وقتی خدا به حضرت موسی می گوید چرا شتابان چرا اینقدر عجله کردی که آمدی می گوید خدایا من عجله کردم شتابان آمدم که تو راضی بشوی. وقتی پدر یا مادر بچه شان را صدا می کنند مثلا می گویند باباجان بیا مادر جان بیا ولی وقتی بچه وسط درسش است مثل فنر از جا کنده می شود بدو بدو می رود به طرف مادر این بچه را باید در آغوش گرفت و بوسید که چقدر تو خوبی. آن یکی هم وقتی مادر صدایش می زند می گوید بله او نمی گوید بله او بلند می شود می آید پیش پدر و مادر می گوید بله. او هم آن گوشه می گوید بله می گویند یک دقیقه بیا اینجا می گوید الان می آیم این را بنویسم بعد می نویسد بعد بلند می شود و می رود. هر دو رفتند ولی خوب شما خودتان اشتیاق را تشخیص می دهید. دومی معصیت نکرده چون اگر مثلا به او می گفتند الان بیا اگر نمی رفت شاید معصیت حساب می شد شاید حالا به لحاظ دینی من نمی گویم به لحاظ اطاعت نکردن دارم عرض می کنم. خوب من شدم جستجوگر مشتاق عاشق. نشانه ام این شد که اگر در میانه ی راه شنیدم که امام زمان علیه السلام یک چیزی را دوست می دارد سعی می کنم آن کار را بکنم. اگر ببینم از چیزی خوششان نمی آید سعی می کنم آن کار را نکنم. اگر کسی آمد با من شوخی کند من را اذیت کند هر دقیقه بگوید امام زمان این را دوست ندارد امام زمان این را دوست دارد من خودم می فهمم و دلم دیگر به سوی او نمی رود و حرف او را گوش نمی کنم. می روم سراغ یک آدم متین. اصلا من نمی روم سراغ کسی که از او بپرسم. این اتفاق به طور طبیعی می افتد. ممکن است در این راه یک نفر اشتباهی به من بگوید از روی غرض نه، اشتباهی به من بگوید امام زمان علیه السلام این را دوست دارد. مثلا وقتی آدم می خواهد بنشیند امام زمان علیه السلام دوست دارد این طور بنشینید. ممکن است اشتباه کرده باشند. بله بله ممکن است به من گفته باشند امام زمان علیه السلام این کار را دوست ندارد بعد اشتباه کرده باشند. خب اینجا نتیجه چه می شود. اینجا تو آخرت را می بری. چون دقت کنید یک نکته ی خیلی ظریف اینجا هست. خیلی ظریف. اطاعت از سر محبت است که قیمت دارد. شنیدم که شما این را دوست داری به عشق شما این کار را کردم بعد معلوم شد که حضرت این را نگفته بودند. من آن کار را برای چه کسی کردم من به عشق امام زمان علیه السلام این کار را کردم. باز عرض می کنم تذکر می دهم این بحث بحثی است که شما به هر آدم عاقلی بگویید می پذیرد. البته اگر من نخواهم این را بپذیرم و نخواهم این را انجام بدهم این را می پرسند این طوری که سنگ روی سنگ بند می شود که هر که از گرد راه می رسد یک چیزی از خودش می بافد یک حدیثی را جعل می کند به من یک حدیث جعلی می دهد من هم از روی اشتیاق انجام می دهم. صبح تا شب باید کارهایی که معلوم نیست سند دارد یا ندارد انجام بدهم. نتیجه ی این سخن چیست؟ می خواهی بگویی که انجام ندهیم. سوال را برای چه پرسیدی؟ می خواهی بگویی روایتی که می شنویم خبرهایی که می شنویم را نباید انجام بدهیم؟ مثل این که تو در آن طرف سفره نشسته ای و از این چهار غذایی که آورده اند یکی از آن ها را که شنیده ای مطلوب امام زمان علیه السلام نیست مثل این که دوست داری آن را بخوری. عیب ندارد من جوابی ندارم. من این طرف سفره ام یعنی ما اگر دیدیم این وسیله ی بازی دیگران با ما شده خب طبیعی است ما هیچ وقت این را به کسی اعلام نمی کنیم. بنده اینجا ننشسته ام که بگویم آقایان خانم ها اگر شما شنیده اید که امام زمان علیه السلام به چیزی راضی هستند لطفا به من بگوئید روی برگه بنویسید بدهید به من تا من از فردا عمل کنم. شما مفاتیح الجنان آقا شیخ عباس قمی رحمت الله علیه را باز کنید. اعمال شب جمعه را اگر توانستید انجام بدهید همه را که نمی رسید اعمال روز جمعه را می توانید انجام بدهید؟ نمی توانید. ائمه هدی علیهم السلام این را از ما نخواسته اند. ظرفیت زمانی اجازه نمی دهد. نه خیر بنده این را نمی گویم. اگر این طور باشد ما باید صبح تا شب برویم کتاب دعا و روایت برداریم و آن را بخوانیم. این جمله را دقت کنید. اگر در میان راه به گوش من خورد که امام زمان علیه السلام این را دوست دارد. و الا قطعا اگر من بخواهم این طور عمل کنم روز دوم و سوم هفته می افتم روی زمین. یک روز یک دانشجویی آمد سال دوم بود خیلی جوان متدین بود. دیدم خیلی افسرده است خیلی کلافه است گفتم چیست؟ گفت آیا ما چکار کنیم. هر کاری می کنیم باز احساس می کنیم باز عقب تریم. خلاصه مطلب گفتم چیست؟ گفت آقا ما پای سخنرای آقای فلانی نشستیم خیلی به روزه در این امام از ماه ها و سال تکیه داشتند. یک جای دیگر رفتم دیدم که آن آقا راجع به مثلا تهجد و شب زنده داری سخن می گوید. جای دیگر رفتم گفتند بر این دعا تأکید شده. آن جا رفتم این زیارت آن جا رفتم گفتند نماز و روزه. دیدم خیلی به هم پیچیده از او پرسیدم که الان چه کاری انجام می دهی. فقط لیست کارهایی که انجام می داد را خواست بگوید خیلی طول کشید تازه بعضی هایش را هم که یادش نمی آمد. گفتم این کارهایی که نوشته ای این روزه این وقت ماه نماز دعا زیارت ذکر بیداری این عمل این هایی که داری انجام می دهی این ها واجب است؟ گفت نه این ها واجب نیست. گفتم واجب است؟ گفت نه. گفتم پس هیچ کدام را انجام نده. گفت نمی شود. گفتم چرا نمی شود گفت با خودم قرار گذاشته ام انجام بدهم. گفتم یعنی بر خودت واجب کردی؟ مکث کرد و گفت هی یک جورایی. گفتم شما مجازی مستحب خدا را واجب کنی؟ گفت نه آن جوری که واجب نکردم. گفتم خب چه جوری واجب کردی که می گویی نمی شود. گفتگویمان رسید به آن جایی که گفتم که این واجب نیست درست است؟ کسی که مستحب خدا را واجب بکند این کار خودش غلط است. بی دینی است. خدا یک چیز را مستحب کرده من واجب می کنم. گفت بله درست می گویی. گفت حالا چکار کنم؟ اولش قرار ما این شد که اگر ما به نتیجه ی درست رسیدیم عمل کنیم. گفتم همه ی کارهایی که می کنی را بگذار کنار. هیچ کار مستحبی از این هایی که گفتی نکن. گفت نمی شود. گفتم به هر صورت همین است. کمی مکث کرد بعد به من گفت باشد همه را کنار می گذارم. همه مستحب است دیگر. گفتم همه را می گذاری کنار؟ گفت بله. گفتم خب حالا درست شد. حالا هر کدام را که می خواهی انجام بدهی به محبت خدا انجام بده. من که مجاز نیستم بگویم همه ی این ها را انجام نده. پیش خودم گفتم تو یک مستحبی را انجام می دهی من بیایم به تو بگویم انجام نده. نه انجام بده. اما مستحب را مستحب حُب انجام بده. دوستش داشته باش نه از سر کراهت و بی رغبتی و کلافگی. 2 رکعت نماز می خوانم چون به خودم قول دادم و قرار گذاشتم. قربه الی کی؟ نه قرار بگذار ولی همان قرار را هم قربه الی الله. گفت من قرار گذاشتم نماز اول وقت بخوانم. داشتم از دانشگاه به خانه می آمدم وسط راه اذان شد از تاکسی پیاده شدم اولین مسجد رفتم نمازم را با حال خوش می خواندم بعد دوباره می آمدم تاکسی می گرفتم و ادامه مسیر می دادم. این اشکال ندارد. با خدای خودم قول و قرار گذاشته ام یک هفته این کار را بکنم این روزه را بگیرم. بگیر ولی همیشه یادت باشد برای چه کسی داری می گیری. به عشق چه کسی داری می گیری. به چه محبتی آن مهم است. اعمال مستحب هر چقدر هم که زیاد باشد کسی را بی دین نمی کند به شرطی که مستحب خدا باشد به عشق رسول الله باشد. شما همراه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در شب ابی طالب باشید هیچ وقت به شما بد نمی گذرد. سخت می گذرد ولی ناراحت نیستید. اما برای این که به کمالات و مقامات برسید و چشمتان باز شود گرسنگی بکشید اذیت می شود حالا گیریم چشم ما باز شد خب به چه دردی می خورد. بنده که یک عیب از کسی می دانم آن هم اتفاقی فهمیدم نمی توانم نگه دارم. هر جا لازم شد به مقدار لازم از آن استفاده می کنم و یا حال طرف را می گیرم و یا بالاخره یک ناز شصتی به او نشان می دهم. می خواهد چشم برزخی تو باز شود چه چیزی ببینی. همان خوش به حالت که چشم برزخی است باز نیست عیب من را نمی بینی. آن یک دانه ای که شنیده ای تازه آن را هم که شنیده ای معلوم نیست راست است همیشه به یادت می آید. همیشه که من را می بینی عیبم یادت می آید. یا ما با چیزهایی که از هم می شنویم نماز داریم می خوانیم قنوت داریم می گیریم یادمان می آید رکوع می رویم آن می آید توی ذهنمان. اگر چشممان باز شود ببین دیگر چه خبر می شود. بله اگر می خواهی خودت بزرگ شوی و چاق شوی و قوی بشوی آن کار را بکن عیب ندارد ولی یادت باشد قربه الی الله در این نیست. قربه الی الله این است که خدایا تو گفتی من این کار را بکنم چشم. اگر این کار را کردم چشمم باز شد، شد. نشد، نشد. اصلا چشمم بسته تر شد تو می گویی باشد. به هر تقدیر جستجوگر مشتاق آن چه که شنیده است از یک آدم عادل، کسی که بی ربط نمی گوید شنیده است که مولایش از یک چیزی خوشش نمی آید او انجام نمی دهد. پس این یکی از ویژگی های شخصی است که دارد این راه جستجو را طی می کند. مطلب دوم این که اگر خاطر شریفتان باشد عرض شد که کسی که فرستاده ی خدا را ندیده و از فرستاده ی خدا هنوز به او خبری نرسیده، اصلا نشنیده پیغمبری آمده اصلا نشنیده کسی از جانب خدا آمده یک وظیفه و یک تکلیف دارد و آن هم این است که به حکم عقلش عمل کند. اگر عقلش گفت یک چیزی بد است انجام ندهد. اگر عقلش گفت بدو بدو برو دست آن بچه را بگیر که دارد توی چاه می افتد باید بدود و این کار را بکند. این که هنوز دینی نیامده هنوز پیغمبری نیامده اگر با پدر و مادرش بد حرف زد بی احترامی کرد خودش می فهمد
﴿ وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها* فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ (الشمس(91) : 7و8) هر نفسی فجور خودش را و تقوای خودش را می داند تمام ما این ما که حاضریم همه در زندگی شخصی مان نسبت به پدر و مادرمان فرزندانمان همسرمان همسایه مان خویشانمان دوستانمان همکارانمان نسبت به محیط اطرافمان نسبت به همه ی آن ها یک وضعیت خاص و شخصی برای خودمان داریم. هر کس در همان وضعیت شخصی خودش می فهمد که چه باید بکند اصلا این نشانه انسان عاقل است. اگر نفهمد خب عاقل نیست. خیلی ساده عاقل نیست. فرق یک بچه ی یکی دو ساله با یک انسان بالغ این است که مثلا این بچه یکی دو ساله یک دفعه برهنه یا نیمه برهنه می آید توی مجلس همه می خندند به او هم می خندند. او نمی داند این کار زشت است ولی وقتی که عاقل شد دیگر این کار را نمی کند. نشان عاقل این است که وقتی می خواهد عمل کند به سرانجام عمل می اندیشد. اگر جلوی بچه غذایی بگذارید که زیاد خوردن آن ضرر می رساند یا خود آن غذا خوردن موجب می شود که طرف نتواند غذای اصلیش را بخورد از این تنقلات بچه عموما خودداری نمی کند ولی آدم بالغ این کار را می کند و اگر این کار را نکرد بزرگترها یا دوستانش به او می گویند بابا عقلت کجا رفته؟ چرا اینجوری می خوری. یک کسی بود با دوستانش از مدرسه برمی گشت و به راه خود می رفت. به یک مغازه لبنیاتی رفتند می خواستند نوشابه بخورند. او بلد بود نوشابه را جوری بخورد که این شیشه ی نوشابه را به دهانش وصل نمی کرد و با یک فاصله ای می گرفت و دهانش را هم نمی بست. یک ضرب همه ی نوشابه را می خورد. همه می خندیدند قدرتش بیشتر شد و دو تا نوشابه را خورد. همه می خندیدند. بعد از شش ما همه به حالش گریه کردند. زخم معده گرفت. آدم عاقل روی خنده ی دیگران که کار نمی کند. و بعد وقتی که زخم معده گرفت پشیمان شد. عملی را که تو انجام دادی مگر تو انجام نمی دادی. پس چرا پشیمانی. اشتباه می کردم. آدم عاقل اشتباه می کند؟ بله آدم عاقل اشتباه می کند اما عقل اشتباه نمی کند چون تو همان آدمی هستی که بعد از شش ماه می گویی که من اشتباه می کردم یعنی الان به عقلت توجه کردی. عقل اشتباه نمی کند لذا قرآن به ما می گوید افلا تَعقلون. اگر قرار است عقل اشتباه کند که افلا تعقلون ندارد. عقل خطا نمی کند. انسان عاقل خطا می کند چون گاهی انسان از عقلش استفاده نمی کند. گاهی خدایی ناکرده من عصبانی می شوم یک کاری می کنم می گویند چرا این کار را کردی می گویید مثل این که آن موقع عقل از کله ام پریده بود. نپریده بود عصبانی بودی. جوان است دارد یک کارهایی می کند. پدر و مادر حرص می خورند می گویند مگر عقل توی کله ات نیست. خاطرتان هست جلسه گذشته بود یا قبل تر راجع به شیفتگی یا یک نفری که چیزی را دوست می دارد یا وسیله ای را یا یک موتوری را یا یک کسی را دوست دارد هر چه به او می گویند دست بردار نیست. پس حالت دیگر که انسان جستجوگر مشتاق دارد این است که عاقلانه زندگی می کند. کسی که هنوز فرستاده ی خدا را ندیده هنوز با فرستاده ی خدا برخورد نکرده در میان راه رسیدن به فرستاده ی خدا عاقلانه زندگی می کند. انسانی که عاقلانه زندگی می کند مؤدب زندگی می کند مؤدبانه زندگی می کند. عنایت کنید همه ی ما در این جلسه حاضریم ولی هیچ کدام از ما هیچ کدام ما آن رفتاری را که در خانه ی خودمان و در اتاق خودمان داریم آن رفتار، آن منش، آن لباس پوشیدن، آن حرکات، آن گویش را اینجا نداریم. بنده دارم عرایضی را تقدیم می کنم. شما از سر لطفتان مؤدبانه نشسته اید و دارید گوش می کنید اما انتظار دارید که یک بچه ی یک ساله و دو ساله هم که نشسته همین گونه عمل کند. نه این نشانه ی عقل است. اگر یک دانش آموزی کلاس را به هم بریزد و شلوغ کند به او چه می گویند. می گویند اینجا کلاس است اگر نمی خواهی گوش کنی برو بیرون. آن هایی که اینجا آمده اند نشسته اند می خواهند گوش کنند. خب این مگر یک امر بدیهی نیست ولی مثل این که او توجه نمی کند. مثل این که حواسش به آن جا نیست. این شیطنت بر او غلبه کرده. وقتی ما می گوئیم فلان کس عاقل است رفتارش عاقلانه است حکایت ادب است در او. حالا انشاءالله اگر برسیم به ادب، به آن می پردازیم. اینجا لازم است یک تذکر مهم بدهیم و آن این است که عقل یعنی چه عاقل کیست. اگر حوصله کردید و توانستید قرآن را تلاوت کنید به قصد دیدن آیات خدای متعال از عقل گزارش کرده اند. أعوذ بالله من الشیطان الرّجیم بسم الله الرّحمن الرّحیم. ﴿ وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَهُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُون ﴾ (الأنعام(6) : 32) .
و زندگی دنیا نیست مگر بازی و سرگرمی. دنیا نه ها. زندگی دنیا. خدا چیزی را برای بازی نمی سازد. حالا این هم توضیح دارد. خب اما خانه ی آخرت سرای آخرت بهترین است برای آنانی که تقوا پیشه کرده اند. بعد قرآن می گوید أفلا تعقلون. تعقلون به معنای تفکرون نیست. عقل کردن تصور کردن نیست. عقل کردن سیاست ورزیدن نیست. ببینید شما با این ملاک بروید جلو ببینید این آیه 32 سوره ی انعام که الآن تلاوت شد را برای چه کسانی می توانید بخوانید. برای هر کسی که توانستید بخوانید بدانید که در او انتظار عقل کردن دارید. یک آدمی هست که خیلی زرنگ هست. به تعبیر ما بلد است مردم را بپیچاند. بله سرشان کلان بگذارد خیلی هم پولدار است خیلی چیزها هم دارد. همه می گوید عجب آدم زرنگی. بعضی ها هم می گویند عجب آدم عاقلی. این را برای او بخوانیم این طوری است. واقعا می فهمد . ﴿ وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَهُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُون ﴾ او می فهمد. نظیر این آیه را در سوره ی اعراف آیه ی 169 و سوره ی یوسف آیه ی 109 داریم. در سوره ی انبیاء آیه ی 67 خداوند می فرماید ﴿ أُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَ فَلا تَعْقِلُون﴾ (الأنبیاء(21) : اف بر شما و آن چه غیر خدا می پرستید. عقل ندارید عقل نمی کنید این صراحت در این ندارد که کسی که غیر خدا را می پرستد عاقل نیست. هر چقدر هم سیاست مدار باشد بتواند یک روستا را فتح کند شهر فتح کند کشور فتح کند کره ی زمین را بگیرد عقل که به آن ها نیست. سوره ی مائده آیه ی 58 { وَ إِذا نادَیْتُمْ إِلَى الصَّلاهِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُون} وقتی که برای نماز صدا می شود یک عده ای آن را بازی می گیرند و نماز را مسخره می کنند. ذلک بأنّهم قومٌ لا یعقلون. این به خاطر این است که این ها گروهی هستند که عقل نمی کنند. کسی که عقل داشته باشد نماز را مسخره نمی کند. بازی نمی گیرد. داریم قرآن می خوانیم. عنایت می کنید داریم نشانه های عاقل را پیدا می کنیم. داریم عقل را توی قرآن می فهمیم. خدمتتان عرض شد این عقلی نیست که کسی دیگر سخن بگوید من برای سخن او محلی بگذارم. خدا راجع به عقل سخن بگوید من بگویم عقل یعنی چه. خودش باید بگوید عقل یعنی چه. آیات را بخوانید تا معلوم شود که عقل یعنی چه. إنّ الّذین یّنادونک من وراء الحجرات اکثرهم لا یعقلون. سوره ی حجرات آیه ی 4. ای پیغمبر ما آن هایی که تو را از پشت خانه و اتاق صدا می زنند داد می زنند صدا می زنند اکثر این ها عاقل نیستند. ببینید وقتی می گویند عاقل نیستند توجه بفرمائید یعنی عقل دارند عقل نمی کنند. این که من می گویم عقل نمی کنند چون در قرآن تَعقِلُ نداریم تعقلون داریم. اکثر این ها عقل نمی کنند. شما چه کاری می کنید. آیاتی که راجع به عقل است را انشاءالله تلاوت کنید. آخرین آیه را خدمتتان بخوانیم یا بگذارید این دو آیه را بخوانیم. سوره ی ملک آیه ی 10: و قالو لو کنّا نسمع او نعقل ما کُنّا فی اصحاب السّعیر. روز قیامت می آیند از اصحاب سعیر آن هایی که در جهنم هستند می پرسند که ألم یأتکم نذیر. آیا برای شما کسی نیامد تا شما را هوشیار کند بیدار کند. می گویند بلی. قد جاءنا نذیر. چرا آمد اما اگر گوش می دادیم یا اقلا عقل می کردیم من اشاره می کنم به این که اینجا چون متداول به اینجا اشاره می کنند در عقل کردن. ولی این نیست اگر عقل می کردیم ما در جهنم نبودیم. عاقل که راه جهنم را پیش نمی گیرد. اگر به شما پیشنهاد کنند این دروغ را بگویید صد میلیون به تو می دهیم خب معلوم است اگر دروغ بگویی تا صد میلیون بگیری کار غیر عاقلانه کردی و بعدا پشیمان می شوی. این را لازم نیست شرع به تو بگوید. عقل به تو می گوید. سوره ی انفال آیه ی 22. إنّ شرّ دواب عند الله بدترین بندگان پیش خدا الصُّم البُکم (الّذین لا یعقلون) کر و لال است. کر و لالی است که عقل نمی کند. کر و لال بیرونی را نمی گویم که آسیب دیده. یعنی حرف توی گوشش نمی رود. هر چه نصیحتش می کنند هر چه در مورد خطر این کار می گویند حالا به تعبیر عامیانه ما توی کله اش نمی رود. خب اجازه بدهید بحث را جمع کنیم. عرض شد که برای دینداری باید از فرستاده ی الهی شروع کنیم. او قرار است دین را به ما برساند. من قرار نیست دین اختراع بکنم. اگر شنیدیم خدا فرستاده ای دارد اولین حکم عقل من این است که او را جستجو کنم. جستجوگر می تواند از سر کراهت و بی میلی جستجو کند و یا مشتاقانه. دیندار کسی است که از سر اشتیاق خدایش را می جوید و فرستاده اش را می طلبد. برای جستجوگر مشتاق، محبت و معرفت، دو بال پرواز اوست و دوستان جستجوگر مشتاق در این میان راه آن است که 1) آن چه که دانست مطلوبش و محبوبش و فرستاده ی خدا دوست می دارد و یا دوست نمی دارد به آن توجه می کند. و 2) هر چه که عقلش حکم کرد که این بد است را ترک می کند و هرچه را که حکم است این کار را بکن انجام می دهد.
خدای مهربان را شکر می کنیم و به درگاهش استغفار می کنیم. انشاءالله خدا از همه ی زشتی ها و بدی ها و گناهان ما بگذرد و آن ها را ببخشد. بدی های ما را بپوشاند که انشاءالله با رفتن این بدی ها و زشتی ها نور معرفت و محبت به خدا و اولیاء خدا در دل ما زنده بشود.
الحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی سیّدنا محمد و آله الطّاهرین. صلوات.