برای برگزاری یک جشن غدیر، نیاز به متن هایی داریم که از طرف مجری خوانده شود، متن مجری هم می تواند حالت داستانی داشته باشد و هم با کمی شعر، خستگی مخاطب را درببرد، البته نباید از نکات معرفتی خالی باشد، متن مجری شماره ی یک را از نظر می گذرانید.
رسول اکرم- صلوات الله علیه و آله- فرمودند: « اگر درختان قلم باشند ودریا مرکّب وجنیان حساب کننده و آدمیان نویسنده؛ نمی توانند شمردن؛ فضایل وکمالات ِعلی- علیه السّلام- »
بدان که رسول اکرم- صلی الله علیه و اله- فرمودند: « ذکرِعَلیٍ عباده »
پس بیا در این قلیل مهلت که به سُرور عید کبیر غدیر نشسته ایم، کمی از بحرِ بی کران کراماتِ حضرت را؛ گوش جان بسپاریم .
پسر بچّه ای بود در قدیم یهود؛ سالم وتنومند؛ والدینش اورا به دایه ای سپرده بودند تا اورا تربیت کند؛ روزی دایه کودک یهودی که کمی از علم کاهنان را می دانست به او گفت:
ای پسرکم؛ تو شجاع و دلیر خواهی شد وبر هر کس غلبه توانی کرد؛ الاّ آن کس که نام او «حیدر» است؛ مبادکه با او نبرد کنی که کشته خواهی شد.
سالها بگذشت؛ اسلام به ظهوررسید و پس از هجرت به مدینه قدرتی یافت و هواداران مسلمانش بیشتر شدند؛ تا سال هفتم هجری. در سال هفتم هجری رسول اکرم- صلی الله علیه و آله- نامه هایی به سران کشورهای دیگر نوشت و آن را به اسلام وترک شرک وکفرشان دعوت کرد. اغلب آنها پذیرفتند و بیم آن می رفت که امپراتوران روم یا ایران با بزرگترین دشمنان واقع در حجاز و همسایگی مدینه که مرکز اسلام شده بود؛ یعنی یهودیان خیبر، هم پیمان شده و ضربتی به درخت نونهال اسلام وارد سازند.
خیبر شامل هفت قلعه محکم بود که دور آنها را خندقهای عمیقی کنده بودند واطراف قلعه ها مزارع و کشتزارها بود وهمه متعلق به چند تیره از یهودیان.
به دلایلی و به خاطر امر خداوند؛ دستور حمله به یهودیان خیبر توسّط رسول خدا- صلوات الله علیه و آله- ؛ به مسلمانان صادر شد.
لشکر اسلام به منطقه خیبر رسید وآنجا سکنی گرفت؛ جنگ آغازشد؛ هرروز مسلمانان با رشادت می جنگیدند و یهودیان را شکست می دادند؛ تا اینکه سه قلعه؛ از هفت فتح شد ویهودیان آن قلعه ها فراری شده ویا کشته شدند .
هفده روز از این زدوخوردها گذشته بود که آقا رسول خدا- صلوات الله علیه و آله- دچار شقیقه درد سختی شده و نتوانستند شخصاً به میدان روند؛ آقا امیرمؤمنان- علیه السلام- هم که پرچمدار لشکر بود بیمار شد.واوهم به جنگ اعزام نشد.
اللهم صلی علی محمد وامیرالمؤمنین والاَئمّه
رسول اکرم صلوات الله علیه در خطبه غدیر فرمودند:«هیچ علمی نیست مگر آنکه خداوند آنرا در من جمع کرده است وهر علمی را که آموخته ام در امام المتقین علی علیه السّلام جمع نموده ام،هیچ علمی نیست مگر آنکه آنرا به او آموخته ام، اوست امام مبین »
داشتم می گفتم، علی همیشه اعلی بود، هیچ هفته وماهی نبود که اهل مدینه از او معجزات و کرامات و سخاوتی را مشاهده نکنند.آیا می خواهی نمونه ای دیگر از آن اقیانوس فضایل رابرایت بگویم؟
مسلمانان پیروزمندانه و سرافرازاز دلاوری پیشگام اسلام، حضرت علی علیه السّلام و فتح قلعه های خیبر وشکست دادن یهودیان بسوی مدینه، حرکت کردند، دیگر نزدیک مدینه رسیده بودند؛جائیکه رسول خدا صلوات الله علیه تصمیم داشت غنایم فتح خیبر را میان مسلمانان تقسیم کند؛ لشکریان برای استراحت در مکانی اقامت کرده بودند .
غروب شد وخورشید پنهان گشت؛ تمام فضای مدینه و بیابانهای اطراف و محّل لشکر اسلام هم در تاریکی فرورفت؛ ولی ناگهان همه لشکر دیدند که دوباره خورشید طلوع کرد وشعاع آفتاب روشن در آسمان نمایان شد؛ تا جائیکه مردم سایه خودرا که در اثر تابش آفتاب روی زمین می افتد؛ مشاهده کردند؛ حتّی اهل مدینه هم این حالت شگفت را دیدند، اَسماء بنت عُمیس می گوید: « آن شب پس از اینکه آفتاب غروب کرد و هوا تاریک شد؛ دوباره دیدیم که آفتاب تابید ودیوارها را دوباره آفتاب ونور گرفت وبعد از لختی دوباره خورشید غروب کرد!»
این ماجرایی بسیار شگفت است، اگر ما هم این حالت را مشاهده کنیم، بسیار متعجّب می شویم و آنرا فرق عادت می دانیم، آری؛ این معجزه ای بود که به یُمن عظمتِ آقا امیر مؤمنان علیه السّلام صادر گشت.
آقا رسول خدا صلوات الله علیه سر مبارکشان راروی زانوان آقا امیرمؤمنان علیه السّلام گذاشته و به خواب رفتند وحالت وحی به حضرت دست داد؛ این حالت طول کشید تا جائیکه آفتاب غروب کرد؛ آقا امیرمؤمنان علیه السّلام، نماز عصر را نخوانده بودند؛ ولی به احترام رسول خدا صلی الله علیه و آله از جا حرکت نکردند که مبادا حضرت را اَلَمی برسد.
رسول خدا صلوات الله علیه از جا برخاستند؛ دیدند خورشید غروب کرده پرسیدند: «یاعلی» آیا نماز عصرت راخوانده بودی؟
حضرت علی علیه السلام عرض کرد : نه یارسول الله .
رسول خدا صلی الله علیه و آله دست به دعا برداشتندوفرمودند :«خدایا، علی در راه اطاعت وفرمانبرداری تو بود، پس خورشید رابرای اوباز گردان »
وهمه مشاهده کردندکه خورشید برگشت و آفتاب عالمتاب همه جا را روشن کرد؛ آقا امیرمؤمنان علیه السلام نماز عصرشان را خواندند و آنگاه بار دیگر خورشید غروب کرد.
رسول خدا- صلوات الله علیه و آله- در خطبه غدیر فرمودند : « بدانید که جبرئیل از جانب خداوند، این خبررا برای من آورده.است ومی گوید: هرکس باعلی دشمنی کند وولایت او را نپذیرد؛ لعنت وغضب من براو باد.»
ای دوست؛ بردن نام مولی امیرمؤمنان- علیه السّلام- شنیدن نام مقّدس او؛ نقل فضایل اوویا شنیدن فضایل ودلاوریهای او عبادت محسوب می شود؛ پس برگردیم سرداستان نقل فضایل حضرت.
آری؛ مسلمانان به پرچمداری افتخار وعزتّ مسلمین علی- علیه السّلام- بطرف چهارمین قلعه حرکت کردند؛ یهودیان مغرورانه از قلعه بیرون ریختند؛ فکر می کردند مسلمانان چون دوروز پیش با مشاهده آنها؛ پا به فرار می گذارند!
رئیس لشکر یهود؛مانند فیل خروشان رَجَز می خواند و جلو می آمد و مبارزمی طلبید؛آقا امیر مؤمنان- علیه السّلام- ؛ جلو رفت واعلام هم رزمی با او کرد؛ سر کرده ی یهودیان که هیچ کس را یارای رویارویی با وی نبود وهرگز در هیچ جنگی شکست را نچشیده بود؛ شعر می خواند وخودرا به نام و نسب معرفی می کرد واظهار دلاوری وشجاعت می نمود؛ آقا امیرمؤمنان هم با شعری کوتاه به او فهماندند که:
«من هم کسی هستم که مرا حیدر نامیده اند»
با شنیدن نام حیدر؛ مَرحَبِ قهرمان؛ آن فیل پیکر شیر افکن ِشجاع کار زارها؛ رنگ باخت؛ یاد حرف دایه کاهنه اش افتاد؛ باخود گفت:«شاید آن حیدر که قرار است قاتل من باشد؛ اوست»
پا به فرارگذاشت؛ شیطان بصورت عالم یهودی راه رابراوبست و گفت: برو و بجنگ ای دلیرمرد؛ مگر در دنیا تنها یک حیدر وجود دارد.مرحَب هم طبق غیرت جاهلانه اش بازگشت؛ بازگشت وباضربتِ ذوالفقارعلی- علیه السّلام- ؛ همان دم از پای در آمد؛ مسلمانان شجاعانه می جنگیدند؛ بعداز مرحب چند تن دیگر از سرکردگان یهود؛ توسط مولی امیرمؤمنان- علیه السّلام- ؛از پا در آمدند.یهودیان که اینگونه دیدند؛ پا به فرار گذاشته «وارد قلعه شده؛ درب عظیم و سنگین خیبر را پشت سر خود محکم بستند.
آقا امیرمؤمنان جلو رفت پنجه های مبارکش را در حلقه در انداخت و با حرکتی؛ درِقلعه خیبر را که در بزرگی و عظمت یگانه بود از جا کند؛ طوریکه قلعه لرزید، بعد، آن را مثل سپر روی سرش گرفت و باز با یهودیان داخل قلعه جنگید؛ یهودیان دیگر به بیغوله ها گریختند؛ پس آقا امیرمؤمنان- علیه السلام- داخل کنده شده دور قلعه شدند؛ درب قلعه خیبر راروی سرشان گرفتند و لشکر اسلام را از روی آن رد کرده و داخل قلعه شدند و عظیم ترین قلعه خیبر را فتح کردند.
واینگونه تمام یهودیان دیگر قلعه ها هم ترسیده و صلح کردند و فتح خیبر هم مانند تمام جنگهای دیگر بادستان حضرت علی- علیه السلام- به انجام رسید.