آن اتفاقی که در عالم معنا می افتد که آغاز سقوط و قهقرا و هلاکت است، "غفلت" است.
آن اتفاقی که در عالم معنا می افتد که آغاز سقوط و قهقرا و هلاکت است، "غفلت" است. بعد به شدتی که این غفلت مستولی شود، با گناه و خلاف عینیت یافته و پیشرفت می کند.
در فرهنگ الهی از آن وسیله ای که بشود به وسیله آن از این غفلت نجات پیدا کرد، و با چنگ زدن به آن بتوان از غفلت مصون بوده و از سقوط و قهقرا خود را نگه داشت به "حبل الله المتین"، و به "عروةالوثقی" یاد شده است: رشته و ریسمان الهی که احتمال گسستگی و پاره گی در آن نبوده؛ لذا: قابل اعتماد و اطمینان برای چنگ زدن و درآویختن به آن است.
تمسک و توسل و اعتصام به آن است که می تواند در آدمیان دائماً هشیاری و آگاهی را محفوظ دارد و آنان را از غلتیدن در ظلمت جهل و کفر و شرک و لایه های عجیب و غریب پنهان سهمگین آنها، در امان نگه دارد.
" اللهم صل علی محمّدوآل محمّد و صل علی امیرالمؤمنین، عبدک المرتضی و أمینک الاوفی و عروتک الوثقی و یدک العلیا"؛
یعنی: اگر کسی امیرالمؤمنین را گرفته، در واقع دست خدای متعال را که بالای همه دست هاست، گرفته، اگر کسی امیرالمؤمنین را گرفته، به آن رشته ی محکم و قابل اعتماد الهی چنگ زده است.
"وحجتک علی الوری"
چون هر خوبی از آن ایشان است، و به وسیله ی ایشان می توان به آن نائل شد. خدای متعال و رسولش ایشان را به ما معرفی فرموده اند؛ لذا اگر ما در این رابطه غفلت کنیم، و کم کاری و تنبلی و سستی کنیم، خدای متعال روز قیامت بر ما حجت خواهد داشت: او بود! اگر تو نمی دانستی، او می دانست؛ و اگر تو نمی توانستی، او می توانست؛ و این است یک پرده از معنای آیه شریفه «فلله الحجه البالغه» (انعام: ۱۴۹)؛ که با بودن آن کسی بهانه ای برای خوبِ خوب نشدن، ندارد.
"و رکن الأولیاء"
یعتی: هر کسی که ولیّ الله است، بولایت ایشان است که به این مقام رسیده، و بولایت ایشان است که در این مقام توان ایستادن یافته است.
" و امام المخلَصین"
در ادبیات قرآن، مخلِص با مخلَص تفاوت دارند. مخلِص کسی است که خود را برای خدای متعال خالص کند؛ اما مخلَص کسی است که خدای متعال او را خالص کرده باشد. لذا: مخلِص به قدر توانایی خودش به اخلاص رسیده، اما مخلَص به قدر توانایی خدای متعال! این کجا و آن کجا؟!
"وبذل نفسه فی مرضات رسولک"
خدایا! او کسی است که همه ی وجودش را برای رضای رسول تو (که حبیب علی الاطلاق تو است) بذل کرد؛ ایثار کرد؛ او را بر خود ترجیح داد.
" وجعلها وقفاً علی طاعته"
و خودش را وقف اطاعت ایشان کرده بود؛ خودش، جانش، و اعمالش را برای وجود مقدس ایشان قرار داده بود؛ "فصل اللهم علیه صلاة دائمة باقیه".
از راهکارهایی که هر محب صادق می تواند به سبب آن به معنای حقیقی شیعه بودن مزین و متخلق و مفتخر گردد، اقتدا به همین رفتار امیر علیه السلام است: وقف کردن خود به مولا، و استقامت در این امر برای اثبات صداقت، تا مولا شدن برای مولا؛ و شاید بدانید که برای وقف کردن نیازی به خواندن صیغه وقف نیست، و صرف نیت و قصد کفایت می کند.
«من آنچه شرط بلاغ است با تو آن گفتم». و ضرب المثلی است که می گوید: «روز مبادا دوست می گوید گفتم، و دشمن می گوید می خواستم بگویم»؛ و من آنچه باید عرض کردم؛ «تو خواه از سخنم پند گیر خواه ملال».
"السلام علیک یا امین الله"
هر کسی به اندازه ای که نسبت به کسی احساس اعتماد و امانت داشته باشد، از اسرار خودش، از داشته های خودش به او می سپارد؛ چون می داند که خیانت نمی کند.
امین الله بودن برای وجود مبارک ایشان نشانه و بیان از این امر است که معظم له امانتدار صادق و مورد اعتماد خدای متعال هستند.
خدای متعال امیرالمؤمنین را امین خودش قرار داده؛ چون در وجود مبارک ایشان جایی نیست الا در آن وفای به خدای متعال است، صداقت نسبت به خدای متعال است؛ لذا خدای متعال هر چه دارد از حسن و کمال و جمال و جلال و مجد و عظمت و حقایق و معارف و علوم و اسرار، در وجود مبارک ایشان به ودیعت گذاشته اند.
و این همه در مصداق اسم جلاله ی "الله" و مقام نورانی آن اسم و حقیقت آن است که اعظم اسما الهیه است، که بعنوان مقام بلاتعین وجود مبارک رسول الله و از ایشان به نفس نفیس ایشان به امانت سپرده شده است؛ صلوات الله علیهما و آلهما.
برخلاف مکاتب انسانی که اسم و مسما را یکی می دانند، در منطق قرآن و اهل بیت علیهم السلام، اسم غیر از مسماست.
"الله" اسم خدای متعال است؛ نه خود او؛ نشانه ی خدای متعال است که به او دلالت می کند؛ و او را به بی نشان بودن، نشان می دهد.
لذا: ملاک و میزان الهی برای سنجش همگان در قیامت وجود مبارک ایشان هستند.
شما در زیارت نامه ی ایشان، در نجف، درحرم مطهر ایشان عرض می کنید: "السلام علی مقلب الأحوال و میزان الأعمال"، اگر به روایات ذیل آیاتی که در آنها سخن از "میزان" شده مراجعه فرمائید، خواهید دید فرموده اند: منظور از "میزان" امیرالمؤمنین است.
چرا که: ملاک سنجش هر چیزی باید متناسب با خود آن، و از جنس آن باشد؛ لذا: اگر قرار است انسان و انسانيت او و اعمالش سنجیده شود، این وسیله ی سنجش باید انسانی بوده باشد که مقبول و مرضی تام و تمام الهی باشد؛ شخص اول و اعلا در بندگی و معرفت و محبت خداي متعال، و عمل برای او باشد؛ لذا میزان سنجش الهی، امیرالمؤمنین هستند؛ یعنی: در پیشگاه خدا و رسول خدا که حبیب و ولی مطلق ایشان هستند، هر کسی به اندازه ای که علوی شده باشد، مقبول است؛ والسلام.
و در دنباله، عرض می کنید: " فبحق من ائتمنک علی سرّه و استرعاک أمر خلقه"، من شما را قسم می دهم به حق آن کسی که شما را امین سرّ خودش قرار داده و امر خلایق را به شما سپرده، "کن لی الی الله شفیعاً و من النار مجیراً و علی الدهر ظهیراً"، بالاتر از این؟! همه کاره خدای متعال و حبیب او.
" فانی عبدالله و ولیک و زائرک"
آقا! من غلام شما هستم، آقا! من مهمان شما هستم، "صلی الله علیک"، خدا اجرتان بدهد، اجر شما با خدا، "صلی الله علیک" یعنی این.
در این فقرات خطاب به ایشان عرض می شود: "یا سرّ الله"؛ آقا! شما سرّ الله هستید. عقلاً و نقلاً هر کسی سرّ خودش را پیش خودش نگه می دارد، راز خودش را پیش خودش نگه می دارد. فاش کردن سرّ و ابراز آن به نامحرم حرام است؛ جایز نیست.
لذا اگر کسی سرّی داشته باشد، اگر هم بگوید آن را به محرمش می گوید. و امیر علیه السلام نه فقط امین سر الهی؛ بلکه: خود سر الهی و همه آن است؛ پس: هر کسی از انبیا و اولیا و مومنین، آن قدری از اسرار الهی آگاه است که به امیرالمومنین معرفت دارد؛ از امیر المومنین آگاه است؛ حقیقتی که آغاز دارد ولی پایان ندارد؛ آغاز دارد چون خلق خداست، پایان ندارد؛ چون باقی به بقای خداست؛ خدای متعال و حبیبش او را برای همیشه نشانه از خود و نماینگر ولایت خود قرار داده اند؛ پیام غدیر این است: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» (تفسیر فرات: ۱۳۰): من بر هر کسی ولایت دارم (که بر ماسوی الله ولایت الهی دارم)، این علی است که ولایت دارد؛ الله اکبر.
حالا! امیرالمؤمنین صاحب سرّ خدای متعال هستند، اصلاً خود سرّالله ایشانند. نکند عمر ما تمام بشود و ما محرم حق و اهل او نشده باشیم؟ نکند نامحرم با خدای متعال و سرّ او بوده باشیم؟ نکند نامحرم نسبت به امیرالمؤمنین و آل ایشان بوده باشیم؟
عقلاً و شرعاً دیدن روی هر کسی بر محرمان او رواست؛ نکند خدای ناکرده ما نامحرم نسبت به امیرالمؤمنین در قیامت حاضر شویم؟ بعد تازه یادمان بیفتد که در دنیا به ما فرموده بودند: "ومن کان فی هذه أعمی فهو فی الآخرة أعمی و أضل سبیلا"( اسرا: ۷۲).
وای از سوختن در حسرت دیدار امیرالمؤمنین! یاعلی! یاعلی! یاعلی! المستغاث بک یا امیرالمؤمنین.
او همان وجه اللهی است که "منه یؤتی"؛ یعنی اگر خدای متعال به کسی چیزی داده به خاطر توجه به ایشان بوده که عطا کرده و بخشیده، "الیه یتوجه الاولیاء" (اقبال۱: ۵۰۹)، اولیاءالله هم اگر به طرف خدای متعال توجهی داشتند و به جایی رسیدند با توجه به ایشان بوده است.
وای از محرومیت نظر به وجه الله که محرومیت از توجه خاص خدای متعال است. وجود مقدس رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به اذن خدای متعال رحمة للعالمین هستند؛ از شدت محبتشان، توجهشان به همه ی عوالم است، رحمتشان شامل همه است؛ لذا از یک منظر مصداق اسم رحمان خدای متعالند. اما آن رحمت خاص که برای انبیا و اولیا و مؤمنین است؛ یعنی رحمت رحیمیه ی خدای متعال مصداقاً امیرالمؤمنین هستند.
از رحمت عام خدای متعال، هر دیو و ددی برخوردار است، پس وای از محرومیت از رحمت خاص خدای متعال که محرومیت از معرفت و محبت امیرالمؤمنین است.
هر متدین و هر مسلمانی این را می داند که وقتی مؤمن نسبت به دین است که آنچه در دین هست برای او قلبی شده باشد؛ معتقداتش قلبی بوده باشد، زبانی نبوده باشد.
گذشته از این، هر متدینی این را هم می داند که معارف الهیه؛ معارفی که در توحید، نبوت، ولایت و امامت هست اقیانوس ها و دریاهایی هستند که ابتدایشان ممکن است معلوم باشد؛ بله! "لا اله الا الله"، اما اینکه انتهای "لا اله الا الله" و جزئیاتش چقدر است فقط خدای متعال می داند و رسولش و ولی اش.
نکته ای که حائز اهمیت است این است که دانستن و داشتن این اطلاعات، درست است که قلبی آدم نیست، بلکه در ذهن آدم جا می شود و جزء محفوظات آدم به حساب می آید و در حافظه ی آدم جا می گیرد، اما همین مقدار بسیار در هدایت آدم مؤثر است.
یعنی اگر ما مثلاً نسبت به وجود مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اطلاعات درستی داشته باشیم؛ از مقامات ایشان، از شئونات ایشان، از خصوصیات ایشان، همین مقدار کمک شایانی برای دانای به آن در مقابل جریان های شیطانی مخالف ایشان می کند؛ بطلان آنها را می فهمد و آنها را نمی پذیرد و مصون از گمراهی می ماند وچه بسا می تواند با آنها مقابله کند.
در مورد مسائل توحیدی: درست است که "معرفةالله سبحانه اعلی المعارف" (غررالحکم: ۷۱۲) است، بالاترین معرفت هاست و آدم می داند که واجد آنها نیست؛ اما با این همه اگر شخص بداند که رکن اصلی و اصیل در توحید این است که خدای متعال غیر از مخلوقاتش است، خدای متعال حتی از اسما و صفات خودش هم سبحان است، منزه است؛ مصون و محفوظ می ماند از اینکه در ورطه ای بیفتد که هلاکتش قطعی است؛ و فریب کسانی را نمی خورد که می گویند خدا همه چیز است، و همه چیز خداست! حداقل با زبان هم که شده به خدای متعال و در حقیقت به خودش بزرگترین ظلم را نمی کند.
لذا: مطالبی که در این نکته ها گفته می شود حداقل نتیجه اش این می تواند باشد که عزیزان این معنا را بدانند: اگر چه ممکن است این مطالب برای شخص به سادگی قلبی نشود و او آنها را وجدان نکند و واجد آن معارف و معانی نشود، اما این خاصیت را می تواند داشته باشد که از غلتیدن او در تقصیر و قصور حتی فکری، و ذهنی در ظلم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و اهل بیت علیهم السلام جلوگیری کند.
در ادعیه ی متعددی صحبت از "نور وجه" شده؛ به عنوان مثال شیخ طوسی در "مصباح المتهجد" دعایی را آورده اند که سنت است که هر روز خوانده شود، این دعای شریف در ملحقات مفاتیح هم آورده شده است:
"اللهمّ انی أسألک بنور وجهک المُشرق الحیّ الباقی الکریم، و أسألک بنور وجهک القدّوس الّذی أشرقت به السّماوات وانکشفَت به الظّلمات، و صَلَحَ علیه أمرُ الأولینَ و الآخِرین، أن تصلّی علی محمّد وآله وأن تُصْلِح لی شأنی کلّه"
برای فهم معنای "نور وجه" ابتدا باید معنای "وجه الله" را فهمید؛ وجه الله آن مقام و مرتبه ای است که محض توجه الهی است: خدای متعال به او، و او به خدای متعال؛ لذا: هر کسی هم بخواهد به خدای متعال توجه کند باید به آن مقام توجه کند؛ چون: توجه خدای متعال منحصر به آن جاست. آن مقام، مقام نورانی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم است؛ پس به این ترتیب "نور وجه" جلوه ای از آن مقام نورانی است.
و مقام نورانی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم دو "نور وجه" دارند که در دعای فوق الذکر از آنها یاد شده است:
اول: "اللهم انی أسألک بنور وجهک المُشرق الحیّ الباقی الکریم"
دوم: "و أسألک بنور وجهک القدّوس الّذی أشرقت به السماوات و انکشفت به الظلمات و صَلُح علیه أمرالأولین و الآخرین"
در فقره دوم عرض می شود:
خدایا! من از تو درخواست می کنم بنور وجه قدوس تو که آسمان ها به آن نورانیت یافته، منور شده و از ظلمات آن پرده برداشته شده و هر گشایشی که در کار اولین و آخرین ایجاد شده، به وسیله ی آن بوده؛ خدایا! قسم می دهم تو را به آن حقیقت نورانی، به آن مقام نورانی که "أن تصلی علی محمد و آله و أن تصلِح لی شأنی کلّه"...که همه امور مرا اصلاح فرمایی.
در وجه تسمیه ی وجود مبارکه و ساحت مقدسه ی خانم سلام الله علیها به "زهرا" فرموده اند: فاطمه سلام الله علیها همان بانویی است که در عالم انوار و ارواح وقتی خداوند ظلمت را آفرید و بر شرق و غرب عالم مستولی کرد، ملائک از این تیرگی به بارگاه ربوبی شِکوه بردند، حق تعالی به برکت نور صدیقه ی طاهره سلام الله علیها شرق و غرب عالم را روشن کرد و بدین روی "زهرا" نام گرفت؛ (حلیة الأبرار ١: ٤٩٣). از اینجا می توان فهمید که نور وجه دوم ساحت مبارکه و مقدسه ی خانم سلام الله علیهاست. همچنین می توان فهمید که:
مصداق اسم قدوس خدای متعال مقام نورانی ایشان است، و گشایش و فرج در امر امت نیز در گرو عنایت معظم لها است؛ همانطور که در امم گذشته بوده.
اما نور وجه اول، همان که:
"المُشرق الحیّ الباقی الکریم"؛ آن نور وجه تابنده و زنده و باقی و بخشنده، مقام نورانی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است. در واقع مقام نورانی ایشان است که کریم است، کریم به چه مناسبت؟
اگر امیرالمؤمنین خلق شده به عنایت رسول الله بوده، و بعد از ایشان آنچه که خلق شده به عنایت امیرالمؤمنین بوده، به جلوه ی ایشان بوده، به کرامت ایشان بوده است.
لذا: در زیارت ساحت مقدسه ایشان به معظم له عرض می شود: السلام علی الاصل القدیم و الفرع الکریم (زیارت ششم).
و چنین است که بعد از وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم هر چه هست، از دنیا و آخرت؛ از خوبان و خوبی ها جلوه ای از وجود مقدس امیر صلوات الله علیه است: دین رسول الله؛ آیین رسول الله؛ قبله رسول الله؛ سنت رسول الله؛ کتاب رسول الله؛ حقیقت همه ی اینها وجود مبارک و مقام نورانی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.
به این ترتیب جان کلام و خلاصه مرام همان است که حافظ گفته است:
" هر دو عالم یک فروغ روی اوست/گفتمت پیدا و پنهان نیز هم"؛
منظور از روی خدا، همان وجه الله است، و منظور از یک فروغ، یکی از دو نور وجه رسول الله؛ یعنی امیرالمؤمنین است، صلوات الله علیهما و آلهما.
یا: "این همه عکس می و نقش نگارین که نمود/ یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد"؛
این همه زیبایی، تنوع در خلقت، در طبیعت، در کائنات که می بینید، جلوه ای از وجود مبارک و مقام نورانی امیرالمؤمنین است که ساقی حوض است، صلوات الله و سلامه علیه.