حاصل عملی و تربیتی این علم، این فهم و این بینش که: "هر دو عالم یک فروغ روی اوست"
حاصل عملی و تربیتی این علم، این فهم و این بینش که: "هر دو عالم یک فروغ روی اوست"، این می شود که حقیقت منتشر در عالم که هر موجودی را موجود کرده، بود هر موجودی، بود هر خیری و برکتی، اولاً وجود مبارک امیرالمؤمنین است و بعد وراثتاً، نیابتاً و خلافتاً وجود مبارک ائمه علیهم السلام هستند تا وجود مقدس و مطهر صاحب الزّمان صلوات الله علیه.
حاصل عملی و تربیتی این فهم، این اعتقاد، این بینش که کلمه ی حسنای الهی امیرالمؤمنین هستند، این بینش را ایجاد می کند که هر کار خوبی، هر حسنی، هر کار نیکی، اعم از اعمال، افعال، عبادات، جلوه ای و ظهوری از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند.
پس اگر آدم بداند که حقیقت "نماز" امیرالمؤمنین است، "خوش اخلاقی" امیرالمؤمنین است، "احسان" امیرالمؤمنین است، جلوه ای از امیرالمؤمنین است، ذره ای از مقام بی انتهای نورانی ایشان است؛ آن وقت دیگر کوتاهی نمی کند، تنبلی نمی کند؛ بلکه اشتیاق پیدا می کند.
اگر آدم بفهمد که هر عبادتی -اگر چه کمترین آنها- امیرالمؤمنین هستند، با ادب، احترام و محبت آن را بجا می آورد؛ چرا که با بجا آوردن آن، واسطه ظهور و گسترش آن نور مطهر و مقدس در خود و بیرون از خود شده است.
اگر آدم بفهمد هر ناروایی، هر زشتی، جلوه ای از دشمنان ایشان هستند، آن وقت دیگر نمی گوید فقط آن چند نفر دشمنان بودند که به ایشان ظلم کردند؛ نه!
هر زشتی، هر گناهی، هر بدی -اگر چه هر قدر کوچک- اصلش ظلمت باطن همان دشمنان ایشان است که حالا به دست و زبان دیگران دارد خودش را نشان می دهد و گسترش می یابد؛ مگر صادق آل محمّد علیهم السلام نفرمودند:
"نحن اصل کلّ خیر و أعدائنا اصل کلّ شر" (کافی۱۵: ۵۳) ؛ وقتی این گونه بود دیگر آدم مشمئز می شود از اینکه کمترین کار زشت و گناهی را انجام بدهد؛ حتی یک تندی کوتاه؛ چرا که: باعث تولید و تکثیر دشمن آن حضرت می شود!
خلاصه اینکه: محب صادق امیرالمؤمنین، ایشان را در تمام مظاهر شریفشان دوست داشته و نسبت به تمام آنها اشتیاق دارد، و دشمنان ایشان را در تمام مظاهر پلیدشان دشمن داشته و نسبت به آنها اشمئزاز دارد.
لذا آن که می گوید "یا علی"، ولی از زشتی ها -در هر صورتی که باشد- نفرت نمی کند و مشمئز نمی شود، یا احمق و جاهل است، یا ریاکار و منافق و مغرض، و عملاً ولایت هوای نفس خودش را دارد و در ولایت هوای نفس خودش -که مرتبه ای از شیطان است- دارد زندگی می کند.
"یا حیّ و یا قیوم برحمتک أستغیث فأغثنی و لا تکلنی الی نفسی طرفة عیناً و أصلح لی شأنی کله"؛ (دعای منسوب به ساحت مقدسه صدیقه طاهره؛ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، در مهج الدعوات: ۵؛ که بعضی از بزرگان آن را ورد زبان خود کرده و بهره ها از آن برده اند؛ چرا که آن تمنای در آمدن به ولایت الهیه به شفاعت آن علیا حضرت است).
یکی از ثمرات عملی این باور که امیرالمؤمنین حقیقت گسترده در همه خلقت خدای متعال در دنیا و آخرت است این می شود: آن که محب ایشان است، آن که صداقت در محبت دارد، به این حضور محیطی و احاطی ایشان توجه می کند.
بعد می فهمد چرا جهنمی ها در روز قیامت خواهند گفت: "یا حسرتا علی ما فرطت فی جنب الله"؛ (زمر: ۵۶)؛ آنها تازه آن روز می فهمند که وجود مبارک امیرالمؤمنین که «جنب الله» است (بصائر الدرجات۱: ۶۲)، محیط بر آنها بوده و به همین خاطر است که می گویند: وای برما! که آن وجود مبارک محیط بر ما حضور داشت و ما در حضور ایشان بودیم، و در حالی که در ایشان بودیم این خطاها را کردیم، این خلاف ها را کردیم. (انا جنب الله الذی یقول ان تقول نفس یا حسرتی علی ما فرطت فی جنب الله؛ توحید صدوق: ۱۶۵)
می فهمد" کل شیء أحصیناه فی امام مبین" که در سوره یس (آیه ۱۲) است و فرموده اند منظور از امام مبین "امیرالمؤمنین" است (انا و الله الامام المبین؛ تفسیر قمی۲: ۲۱۲؛ و هو الامام المبین؛ الیقین: ۳۵۰، در خطبه غدیر)، یعنی چه!
در واقع یکی از مدارک خیلی واضح و روشن در دلالت به این نکته که هر چیزی در ولایت ایشان و در حضور احاطی ایشان در خلقت است که وجود دارد همین آیه است؛ بله! هر چیزی در امام مبین حصّه پیدا کرده، اندازه پیدا کرده، قدر پیدا کرده، موجودیت پیدا کرده، وامام مبین "امیرالمؤمنین" است.
از دیگرثمرات عملی توجه به حضور ایشان که بر هر چیزی و بر هر کسی احاطه دارند این است:
آدم به وضوح نسبت به ساحت مقدس ایشان احساس ادب و حیا می کند؛ به قدری حیا می کند که اصلاً جرأت نمی کند سرش را به تندی بالا بیاورد و سرش را بالا نگه دارد. چطور آدم در محضر یک بزرگی معمولا سرش را پایین می اندازد؟! توجه به این حضوری که فقط خدای متعال و رسولش از عظمت او آگاهی دارند، سر آدم را پایین می آورد، حیا بر آدم مستولی می شود.
کسی پیش آدم بوده باشد یا نبوده باشد، آدم نمی تواند قبول کند که وضعش نامرتب و نامنظم باشد، و خجالت می کشد. این باعث می شود غفلت از او زدوده بشود؛ غفلتی که اصل انحطاط است، اصل ضلالت است. متذکر و متنبه زندگی می کند؛ همان تذکری که اصل هدایت است، اصل تربیت و تعالی در مکتب الهی است.
آن که به حضور احاطی حضرتش توجه می کند، فرصت را مغتنم می شمارد؛ به فرض وقتی بوی خوشی فضا را پر کرده باشد، آدم چه کار می کند؟ عمیقاً نفس می کشد که این بوی خوش را بیشتر ببلعد و در خودش فرو ببرد. حالا! سعی کنید حضور احاطی ایشان را با تنفس ببلعید و وجودتان را با این حقیقت عجین کنید؛ یعنی: "فقد استمسک بالعروة الوثقی" (بقره: ۲۵۶ و لقمان: ۲۲)؛ "عروةالوثقی" وجود مطهر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند، و اما "تمسک":
"مِسک" همان معنای "مِشک" است که ما در فارسی می گوییم؛ یعنی: "عطر"، و "تمسک" یعنی: خود را عطر آگین کردن؛ به این ترتیب تمسک به عروةالوثقی یعنی: آدم سعی کند این حضور احاطی امیرالمؤمنین، این بوی خوش "عروةالوثقی" را به همه وجودش، به همه درونش فرو برود.
درواقع آدم با نفس کشیدن به این نحو، خودش را عطرآگین می کند، خودش را از وجود مبارک ایشان که محیط بر ما حضور دارند پر می کند و به این ترتیب خودش را با وجود مبارک ایشان عجین می کند.
اگر همین تنفس، همین توجه عمق پیدا کند، بعد با همه تن و با همه وجود آدم نفس بکشد به جایی می رسد که آدم احساس می کند محو وجود مبارک ایشان شده است؛ حتی به جایی می رسد که احساس می کند اصلاً تن ندارد! و تا آدم در ساحت مقدسه ولی الله محو نشود مالش مال نمی شود. آنجایی که آدم باید برسد و آن اتفاقی که باید بیفتد این است، در واقع به سادگی و با همین عمل می شود "علوی" شد.
شمشیر حضرت امیر، ذوالفقار ایشان نه این که فقط دشمنان را به سرعت قلع و قمع می کند، شمشیر مهرشان هم همین طور است؛ "لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی" (کافی۱۵: ۲۶۹ ، امالی صدوق: ۲۰۰)، با دوستانش هم همین طور است.
در هیچ موردی مثل ساحت مقدس امیرالمؤمنین منیت آدم -آن هم با محبت- مندک نمی شود، و به سرعت آدم را نمی پذیرند و آدم را بزرگ نمی کنند و او را با خود عجین نمی کنند.
امیرالمؤمنین حقا امیرالمؤمنین است و حقا که "لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی"! (کافی۱۵: ۲۶۹ ، امالی صدوق: ۲۰۰) به سرعت منیت آدم را قلع و قمع می کنند و شخص را از خودش بی خود می کنند؛ علوی می کنند، احمدی می کنند، الهی می کنند؛ یاعلی.
امیرالمؤمنین هم کوثر رسول الله است، هم ساقی کوثر است. قدر سوره "کوثر" را بدانید. مداومت به سوره کوثر در نمازهای مستحب و واجب، و در بیرون از نمازها، انسان را بهره مند می کند از این که تا نمرده، از کوثر خدای متعال و رسولش، که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بوده باشند و از حوضی که متعلق به خانم سلام الله علیهاست، سیراب شده باشد؛ یعنی از معرفت آنان بهره مند شود؛ از معرفت رسول الله، و قرآن و عترت که مجموعه معارف الهیه است، که اگر کسی را از آن سیراب نکرده باشند، تشنگی او مدام خواهد بود؛ یافتن آن حقایق و یا حقیقت، گمشده فطری آدم است، که دربدر آن است، و نمی داند.
در عید مبعث به چه دلیل افضل عبادات، افضل مستحبات، زیارت امیرالمؤمنین است؟
وجود مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در عید مبعث چه شأنی دارند که برای توسل و استشفا باید درِ خانه ی ایشان رفت؟
در عید مبعث که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به رسالت مبعوث شده اند، در حوزه ی وجودی ایشان، امیرالمؤمنین چه شأنی دارند که در آن تجلی اعظم که آن شب اتفاق افتاده باید درِ خانه ی ایشان رفت؟
این چه منزلت و شأنی است که در طول تاریخ اسلام، معتقد و غیر معتقد، در آن شب معتکف درِ خانه امیرالمؤمنین بوده و هستند؟
حقیقت این است: خدای متعال وجود مقدس رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را برای خودش خلق فرموده، حبیبش را برای خودش خلق فرموده است. وجود مبارک ایشان هم به ولایت الهیه، امیرالمؤمنین را که حبیبشان است برای خودشان خلق کرده اند، هم برای خودشان و هم برای خلایق؛ یعنی: وجود مقدس رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، وجود مبارک امیرالمؤمنین را برای همه جلوه گر کرده است.
وقتی از حضرت امیر سلام الله علیه سؤال می کنند: شما بالاتر هستید یا رسول الله؟ می فرمایند: " أنا عبد من عبید محمّد صلی الله علیه و آله و سلم"؛ (کافی۱: ۲۵۵).
"عبد"؛ یعنی خادم مملوک؛ یعنی هر چه امیرالمؤمنین دارند؛ هر عظمتی، هر منزلتی، هر معنویتی، هر علمی، هر نورانیتی، همه از آن رسول الله است؛ پرده ای و جلوه ای از رسول الله است.
باطن رسول الله صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنین هستند. عقل و تجربه و وجدان این ضرب المثل را اثبات می کند که "از کوزه همان برون تراود که در اوست"؛ لذا: آنچه که از وجود مبارک و ساحت مقدسه ی رسول الله شرف صدور پیدا کرده "امیرالمؤمنین" هستند؛ اگر ایشان از حقیقت خبر دادند، از نبأ عظیم، آن خبر و آن نبأ عظیم، "امیرالمؤمنین" هستند.(بصائر ۱ : ۷۷ از امام باقر علیه السلام)
آن رحمت واسعه ای که وجود مقدس رسول الله بوده باشند و از ایشان به همه، اعم از خوب و بد، تعلق گرفته "امیرالمؤمنین" هستند.
ذیل آیاتی نظیر: "قل بفضل الله و برحمته"؛ (یونس: ۵۸) و یا: "ان الله کان علیماً حکیماً یدخل من یشاء فی رحمته"؛ (انسان: ۳۱و ۳۰) را اگر نگاه کنید، فرموده اند: منظور از "فضل الله" مقام نورانی رسول الله صلی الله علیه و آله است و "رحمةالله" امیرالمؤمنین علیه السلام هستند.(تفسیر قمی ۱ : ۱۴۵ از امام باقر علیه السلام) و در مورد آیه بعدی فرموده اند: منظور از رحمت خدای متعال ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است (تفسیر فرات : ۵۳۰ از امام صادق علیه السلام) که به اذن صدیقه طاهره سلام الله علیها می شود به آن ها وارد شد؛ (بنگرید به: زیارت آن حضرت در روز یکشنبه).
و این مطلب در واقع عین همان فرمایش ایشان است که به عنوان جان کلام رسالت خودشان به امر خدای متعال در غدیر خم فرمودند: "من کنت مولاه فهذا علی مولاه" (تفسیر قمی۱: ۱۷۴ و تفسیر فرات: ۵۷۴)؛ به هر کسی که من ولایت دارم، به هر کسی که من اولویت دارم -که بر همه خلایق ایشان اولویت دارند- این "علی" است که اولویت دارد.
مقام نورانی رسول الله حقیقتی بلاتعین است؛ آن مقام مقامی نیست که محمّد بن عبدالله صلی الله علیه وآله و سلم بوده باشد؛ بلکه آن فقط یک حقیقت نورانی است که خدای متعال آن را برای خودش نشانه قرار داده است؛ "الله"، یا "هوالله"، یا "کلمةالله".
حالا! امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باطن و نفس نفیس ایشان هستند؛ پس "کلمةالله" مقام نورانی امیرالمؤمنین است؛ یعنی مقام بلاتعین امیرالمؤمنین، نشانه از خدای متعال است.
عین همین مطلب هست در مورد "لا اله الا الله"؛ به چه دلیل؟
فرمایش امام رضا علیه السلام است که از قول خدای متعال یک بار فرمودند: "لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی" (عیون اخبار الرضا ۲: ۱۳۵)، و بار دیگر فرمودند: "ولایة علی بن ابی طالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی" (عیون اخبار الرضا ۲: ۱۳۶)؛ از آنجا که دو چیز مساوی با یک چیز خودشان با هم مساوی هستند؛ پس حقیقت"لا اله الا الله" و حقیقت ولایت علی بن ابی طالب یکی هستند؛ یعنی:
ولایت علی بن ابی طالب؛ مقام نورانی امیرالمؤمنین (که بر همگان، الا خدای متعال و رسولش اولویت دارد) قلعه محکم من است که هر کسی در آن وارد شود از عذاب من در امان خواهد بود.
عین همین استدلال ها هست در مورد "کلمةالتقوی"؛ اگر به ذیل آیاتی نظیر: "وألزمهم کلمةالتقوی" (فتح: ۲۶) در تفاسیر روایی مراجعه کنید خواهید دید فرموده اند: منظور از "کلمةالتقوی" ولایت امیرالمؤمنین است؛ یعنی: آن مقام نورانی که آنجا جز ذکر خدای متعال و توجه به خدای متعال و مراقبت از خدای متعال چیز دیگری نیست، آن مقام نورانی امیرالمؤمنین است.
در روایات متعددی فرموده اند: حقیقت "ایمان"، حقیقت "اسلام"، امیرالمؤمنین هستند و این یعنی: آن حقیقتی که وقتی کسی آن را شناخت می فهمد که آنجا جز اطاعت از خدای متعال، جز مراقبت از خدای متعال، جز تسلیم بودن به خدای متعال چیز دیگری نیست؛ همه اینها مقام نورانی امیرالمؤمنین است.
مقام منیع و وجود شریف و مقدس و مطهر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم دو بار جانانه جلوه کرده اند: یک بار در شب مبعث و یک بار در غدیر.
در بین صفات حسنای الهی، "علم" بالاترین صفت است. در دعای وارده در شب مبعث می خوانیم: "اللهم انی اسألک بالتجلی الأعظم فی هذه اللیلة"؛ وجود مبارک ایشان جلوه ی اعظم اعظم اعظم خدای متعال هستند که در شب مبعث به خواست خدای متعال، به ولایت خدای متعال، به نور "علم" جلوه می کنند.
حقیقت همان تجلی اعظم رسول الله به رسالت و نبوتشان، "امیرالمؤمنین" هستند، صلوات الله علیهما و آلهما؛ به همین دلیل برای اینکه کسی بخواهد باطنش، ظاهرش، فهمش، میلش، مشیتش و اراده اش الهی شود گریزی نیست از اینکه علوی شود.
حضرتش یدالله، عین الله، اذن الله هستند؛ به این ترتیب کسی که علوی شود عملکردش الهی می شود؛ عملکردش بالله و لله می شود.
در فرهنگ الهی یکی از منطق هایی که هست سوق دادن اهل ایمان، نه کم کم و به آهستگی بلکه با سرعت به طرف خیرات و برکات است؛ تعجیل و تسریع در امر خیر است؛ خدای متعال می فرماید:
"فاستبقوا الخیرات"؛ (مائده: ۴۸)؛ یعنی به طرف خیرات بشتابید، از هم سبقت بگیرید.
می فرماید: "ففروا الی الله"؛ (ذاریات: ۵۰)؛ یعنی به طرف خدای متعال فرار کنید.
می فرماید: "قل الله ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون" (انعام: ۹۱)؛ یعنی : بگو خدا و بقیه را رها کن ...!
"حی علی الصلاة، حی علی الفلاح، حی علی خیرالعمل".
آن وقت در این مسیر امیرالمؤمنین می فرمایند: "من" هم سبیل هستم و هم سلسبیل. (مشارق انوار الیقین : ۶۱) سلسبیل آن چشمه ای است که مخصوص مخصوصان است؛ خاصان است.
یعنی حضرتش می فرمایند: راهی که باید رفته شود من هستم، به آنجایی که باید رسیده شود که آدم سیراب شود آن هم من هستم؛ یعنی هم صراط امیرالمؤمنین است و هم هادی صراط امیرالمؤمنین است؛ "انما انت منذر و لکل قوم هاد"؛ (رعد: ۷)؛ یعنی:
بعد از اینکه توسط رسول الله مردم هشدار داده شدند، هشیار شدند و به قول معروف چرتشان پاره شد و از خواب غفلت بیدار شدند، آن کسی که مردمان باید دل را به او بسپارند تا هدایتشان کند؛ یعنی: دست دلشان را بگیرد و راهشان ببرد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.
یکی از راه های علوی شدن همان کاری است که وجود مبارک امیرالمؤمنین با اعلی از خودشان کردند: "وقفا علی طاعة رسول الله" (وقفا علی طاعته؛ المزار الکبیر: ۲۲۰)؛ ما هم همین کار را در رابطه با ایشان بکنیم، ما هم بگوییم: خدایا! خودمان را قرار می دهیم: "وقفا علی طاعة أمیرالمؤمنین"، "وقفا لأمیرالمؤمنین".
یادمان باشد: عمل به "معرفت" و "اخلاص" است که جواب می دهد؛ لذا حالا که فرموده اند: "النبی اولی بالمؤمنین من أنفسهم" (احزاب: ۶)، و ما می دانیم نفس رسول الله امیرالمؤمنین هستند و ایشان در مؤمنین از خودشان به خودشان نزدیک ترند؛ بیاییم برای ظهور این ولایت در خودمان، دائماً با او بودن، تماماً او شدن، و رسیدن به انتهای صراط مستقیم متوسل به خود او شویم: با خواندن نماز منسوب به ایشان؛ با ختم مجرب نادعلی؛ انجام اعمال عادی و عبادی با محبت ایشان؛ انجام اعمال صالحه و حسنه برای ایشان؛ وهدیه ثواب آنها به ساحت مقدسه سر او؛ صدیقه کبرا؛ حضرت زهرا سلام الله علیها، و نیز ورد زبانمان باشد یاعلی.
این هم سلوک رحمانی برای علوی شدن، تا روز قیامت نگویید که ما نمی دانستیم؛ یا علی.
یادمان باشد: اگر حضور مبارک امیرالمؤمنین را، چه در موطن نفس و باطنمان، چه در فضای محیط بر خودمان و در کل عالم وجدان کردیم، آنچه بعد از این یافتن مهم است، تثبیت آن است، و آنچه برای این امر باید رعایت شود رعایت ادب این محضر و این حضور است، که همان «ایمان» (اولی) و «تقوا» (دومی) است، که بدترین آفت آن دو غفلت، و اولین و پایه و اصل هر دو سعی در دوام توجه به آن محضر و ذکر بلا نسیان به آن حضوراست.
اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها بعدد ما أحاط به علمک والعن أعدائهم أجمعین بعدد ما أحاط به علمک اللهم العن الجبت و الطاغوت و النعثل برحمتک یا أرحم الراحمین
و کن لولیک الحجة بن الحسن العسکری صلواتک علیه وعلی آبائه الطاهرین فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیا و حافظا قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه أرضک طوعا و تمتعه فیها طویلا.
السلام علیک یا ولی الله... ان بینی و بین الله عزوجل ذنوبا قد أثقلت ظهری ولا یأتی علیها الا رضاه، فبحق من ائتمنک علی سره، واسترعاک أمر خلقه کن الی الله لی شفیعا ومن النار مجیرا وعلی الدهر ظهیرا، فانی عبدالله و ولیک و زائرک، صلی الله علیک.
اللهم صل علی محمد و آله الطاهرین و عجل فرجهم و أهلک عدوهم من الجن و الانس من الاولین و الآخرین.
و بعد این همه؛
یا امیر المؤمنین
بجز حیرت و سکوت و ذلت و زاری و شیدایی
در روبرو شدن با شما
هیچ کس حرفی برای گفتن ندارد؛
حقا که کلمة اللهی؛ یا علی.