معرفت خدا، اول دین و متن و بستر آن و نهایتِ بی نهایت آن است.
معرفت خدا
معرفت خدا، اول دین و متن و بستر آن و نهایتِ بی نهایت آن است.
معرفت خدا یعنی شناختن خود او و یافتن حضور او در موطن نفس! و این اصلا به معنای دانستن خصوصیات و اطلاعات در مورد خدای متعال نیست! چون ذهنیّات، مخلوق ذهن ما هستند و حتی اگر از حقیقت یا واقعیت بیرونی سرچشمه گرفته باشند!
امام باقر (علیه السلام) در این باره می فرمایند: «هر چیزی را که ذهن شما با بیشترین دقت خود دریابد، آفریده و ساخته ای است مانند شما (وبه عنوان خالق پذیرفته نشده) و به سمت شما برگردانده خواهد شد»1
در واقع ذهن با همه توانایی حیرت انگیزش، توان پرداختن و ساختن دنیا و امور آن را دارد و در معرفت و فهم مراتب والاتر از دنیا، علیل و عاجز است. مراتبی مانند: قرب، لقاء، شهود و … که جنس فهم آنها از نوع یافتن است.
لذا از آنجا که خدای متعال و این حقایق الهی، مقهور ذهن ما نبوده و در سلطنت ما نیستند، پس: شناختن آنها مقدور ما نیست و این امر فقط به تعریف خود خدای متعال شدنی است.
اما وظیفه ما در فرایند معرفت خدا، با توجه به بیهودگی فعالیت ما در این حوزه چه می تواند باشد؟!
باید بگوییم وظیفه ما به عنوان بنده، قرار گرفتن در موضع انفعال است. این بدان معناست که برای بدست آوردن معرفت، دست و پا نزنیم و خود را مشغول نسازیم. بلکه فقط وجود خود را آماده دریافت تفضّل الهی نماییم.
تقوا
همان طور که گفته شد یافتن خدای متعال، اول دین و اساس ایمان است و آن عبارتست از: مراعات خدا در توجه درونی و در رفتار بیرونی! و قیمتی تر از آن، مداومت در داشتن آن یافته است که حفاظت و مراقبت شدید و پاسداری کردن از خدای متعال است و این همان تقواست.
به این ترتیب خدادار شدن یعنی با همه وجود از او پُر بودن و به گردیدن او گشتن. بازخورد نفسی این معرفت: حیرت، ذلّت، محبّت و سکوت و سکونت و نورانیّت است.
در واقع رسیدن به تقوا، محور دعوت و تربیت همه انبیاء الهی است. خدای متعال در قرآن، دو شیوه برای قرار گرفتن در موضع انفعال برای رسیدن به تقوا را بیان فرموده که هر دو شیوه در یک آیه آورده شده است:
«ان اکرمکم عند الله اتقاکم ان الله علیم خبیر»2 حقیقت این است که بخشنده ترین شما نزد خدا، خدادارترین شماست. به درستی که خدا بسیار دانای آگاه است.
«اکرم» یعنی کریم ترین و «تقوا» یعنی خداداری؛
خدای متعال نعمت وجود و سایر نعمت ها را با حفظ املکیّت خود به ما تملیک فرموده؛ ما را حقیقتا مالک آنها قرار داده؛ لذا از رحمت و کرم و رافت بی حدّ خود، راه یافتن خود را به بنده بدین گونه آموزش می دهد:
آن چه را به تو دادم، به من ببخش تا من خود را به تو ببخشم (حکم اول) و بدان و مراقب باش که من در هر حال به تو و احوال و اعمال تو بسیار دانا و آگاهم؛ یعنی: مراقب باش که من به شدّت و دائما مراقب تو هستم (حکم دوم).
سرّی در سحرگاه
در اوقات ممتاز و مناسبت ها، عنایت هر چه بیشتر خدای متعال و اولیایش به بندگان می باشد، پس آنها را قدر بدانیم. مانند: جمعه و شب آن، سحر، بین الطّلوعین، ظهر، قبل از طلوع، قبل از غروب، لیالی قدر و ایام بیض در هر ماه، خصوصا در سه ماه رجب و شعبان و رمضان و ایام عید و عزای مربوط به اهل بیت (علیهم السلام) و هر چه از این قبیل.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: آنگاه که آخر شب می شود، خدای سبحان و بلند مرتبه می فرماید: آیا دعا کننده ای هست تا من اجابتش کنم؟ آیا درخواست کننده ای هست تا درخواستش را عطا کنم؟ آیا استغفار کننده ای هست که او را بیامرزم؟ آیا توبه کننده ای هست تا توبه اش را بپذیرم؟3
باید بدانیم که بدون سحر خیزی و تضرّع در اسحار به جایی که باید نمی توان رسید؛ و این به این معنی نیست که باید حتما نماز شب خوانده شود؛ بلکه می توان فقط به خواندن نماز شفع و وتر اکتفا کرد؛ یا فقط قرآن خواند؛ یا دعاهایی مانند زیارت جامعه؛ زیارت عاشورا و یا هر دعای دیگر و یا حتی فقط با ادب و محبت، با حضور قلب و با توجه بیدار بود که فرمود: «فاذکرونی اذکرکم» 4 یادم کنید تا یادتان کنم.
و کدام عاقل است که نفهمد که یاد ما او را کجا و یاد او ما را کجا؟!
مِهر بی انتها
برای نیل به سعادت در دنیا و آخرت، برای هیچ کس صراط و سبب و وسیله ای به جز اهل بیت (علیهم السلام) وجود ندارد. لذا برای پر کردن خود و زندگی از آنان، باید خود را از محبت ایشان پر کرد؛ درِ دلِ خود را در آستانه مبارک آنان باز کرد و همه عاطفه و محبت خویش را نثار کوی ایشان نمود.
«قل لا اسالکم علیه اجرا الا الموده فی القربی»5 بگو: از شما پاداشی نمی خواهم مگر مودّت (دوستی شدید و دوستی کردن) با حضرت زهرا و نزدیکان و خویشان من (یعنی:اهل بیت علیهم السلام)
بر خلاف اعتقاد مکاتب انسانی که انسان را در افعالش مجبور می دانند، در عرف الهی انسان موجودی کاملا مختار است. به دلیل همین اختیار هم هست که انسان امر شده که به خدای متعال و برگزیدگان او، ایمان آورده و به حضور آنان توجه کند و جان و دل خود را از محبت و حضور آنان پُر سازد؛ تا به این ترتیب با اتّصال به آن ذوات مقدّسه که طهارت، ذاتی آنان است، خود نیز طهارت یافته و سپس به واسطه آنان که بی هیچ فاصله ای متصل به حق تعالی هستند، او نیز اتصال به خدای متعال پیدا کند و بلیغ ترین آیه در این مورد همین آیه شریفه مودّت است؛ که اگر انسان اختیاری در سوختن دل (وُدّ) نسبت به زهرای مرضیه و اهل بیت (علیهم السلام) نداشت، امر به مودّت آنان نمی شد؛ که امر به محال از مولا قبیح است!
در خانه اگر کس است …
«ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه» 6 خدای متعال در اندرون انسان یک قلب بیش تر قرار نداده است؛
پس: یک خانه است و دو کس؛ «هو معکم این ما کنتم» 7 هر جا باشیم، او با ماست.
آن خانه هر قدر از ما پُر باشد، از او خالی خواهد بود و هر قدر از او پُر، از ما خالی. آنانی خوب شدند که از خود خالی گردیدند و از فرق سر تا نوک پا از او پُر؛ لذا: «دشمن ترین دشمن ما خود ماییم» 8 که خانه دل را از خود پر و از او خالی کرده ایم و سخت ترین جهاد، جهاد با نفس است که جهاد اکبر است؛ چرا که: جنگیدن با دشمن خانگی که محبوب ترین نیز هست، البته که مشکل ترین است.
لذا نوع تعالیم انبیاء (علیهم السلام) از منظری، برای تخلیه این خانه از این دشمن مُهلک است؛ به میل و خواسته خدای متعال و ولیّش در مقابل میل و هوای خود عمل کردن و از خود گذشتن و حقوق دیگران را، چه در نظر و چه در عمل، به جای آوردن.
نقطه کانونی منیّت انسان، میل و مالکیت اوست و عبادت خدا یعنی خدای متعال را صاحب میل و مالک خود دانستن و خود را مملوک و حنیف و مایل به او قرار دادن.
که این حرکتی است در جهت خالی کردن دل از نفس و در مقابل پر شدن از او.
لذا اگر خواسته باشیم که این موجودیت و منیّت را در خودمان تضعیف کنیم باید پایه های مالکیت خودمان را سست کنیم، با دانستن و باور داشتن این نکته که ما اصلا از آنِ خودمان نیستیم؛ بلکه از آنِ مالکی هستیم که همه، ندار و فقیر درگاه او هستید.
پس آن گاه خود را تسلیم کردن (اسلام) و مسلمان شدن، سپس با او انس گرفتن؛ او را مونس خود قرار دادن و انسان شدن.
حَبطِ زیبایی ها
مشکل ما در زمینی بودن و زمین گیر شدن این نیست که حسناتمان کم است، بلکه این است که سیّئاتمان زیاد است! چه بسیار سیّئه ای به ظاهر کوچک که باعث احباط و فروریختن و از بین رفتن همه حسنات شده و یا باعث گرفتاری انسان در همه عمر می شود. برای خلاصی از صفات سیّئه، اولا شکر صفات حسنه را باید نمود تا به وعده خدای متعال، آن ها زیاد شوند و ثانیا برای خلاص شدن از دست صفات سیّئه، به محضر خدای متعال و ولیّ اش تضرّع باید کرد و ثالثا باید استغفار را نسبت به سیِّئات رفتاری و صفاتی خود، یکی از اعمال صادقانه روزانه خود قرار داد.
در هم جواری زیبایی و زشتی، آن که تاثیر می پذیرد زیبایی است؛ مانند خراب شدن کمی از یک میوه سالم که کم کم بیشتر شده و سرانجام تمام آن را تخریب می کند، مانند پیدا شدن لکّه سیاهی در دلی نورانی که سرانجام همه آن را تیره و تار می کند.
آنچه مقبول و محبوب خدای متعال است، طهارت و عصمت و بنده مطهّر معصوم است و دیگران به شدت فاصله ای که با آن بنده دارند، در درگاه الاهی دارای منزلت می باشند. فاصله دیگران با آن بنده شاخص، میزان زشتی ها و گناهان آنان است؛ میزان عدم برخورداری از طهارت و عصمت و آلوده بودن به گناه و معصیت. حال که چنین است آیا به فکر چاره ای نباید بود؟!
منابع:
1 بحارالانوار/ جلد 110/ صفحه 34
3 عده الدّاعی/ صفحه 40
4 بقره/ آیه 152
5 شوری/ آیه 23
6 احزاب/ آیه 4
7 الحدید/ آیه 4
8 بحار الانوار/ جلد 70، صفحه 64