دقیق ترین معنی از "تکلّف" تحمیل کردن باورِ به تکلیف و انجام دادن تکلیف است.
اسرار خوشبختی، قسمت بیست و دوم:
حرفهای خودمانی 4
دقیق ترین معنی از "تکلّف" تحمیل کردن باورِ به تکلیف و انجام دادن تکلیف است. یعنی همین اعتقاد ما به واجب بودن تعدادی از احکام و ملزم کردن خودمان به ادای آنها به ضرب و زور و ترس از جهنّم و یا طمع ثواب. که در واقع ما این تکالیف را به خود تحمیل کرده ایم.
اما راه بیرون رفتن از این اجبار در قبول و ادای تکلیفی که تکلّف آور است، چیست؟!
باید بگوییم که اگر میل و رغبت آمر و مأمور (امر کننده و امر شونده) یکی بوده باشد؛ یا حداقل مأمور، تکالیف آمر را با تمام میل و رغبت انجام دهد، آن وقت تکلیف تکلّف آور نخواهد بود.
مرتبه اول در این عالم، مقام کسی است که جایگاه نورانی او همان مشیّت الله است؛ یعنی خواست او همان خواست خدای متعال است و مرتبه دوم مقام کسی است که شیعه و پیرو صاحب مقام اولی است و بر وجودش محبت او غلبه کرده؛ لذا ادای اوامر او میوه دل اوست و از جان و دل به جا می آورد آنچه را او امر می کند.
حالا خودمانایم در این معرکه ما کجا ایستاده ایم؟!
چرا نماز که شادی و خوشحالی حبیب خدا در آن است را با اشتیاق نمی خوانیم؟!
چرا به خواندن قرآن که کلام حق است، اشتیاق نداریم؟!
کدام آدم خوبی این طور زندگی کرده که ما دومی آن باشیم؟!
علّت سرگردانی و بی سر و سامانی ما
عملکرد ما در رابطه با وجود مبارک اهل بيت (عليهم السلام) ـ عموماً ـ و امام زمان (علیه السّلام) ـخصوصاً_ از قرار ذیل است:
١. حقّانیت آنان را قبول داریم و از آنان با احترام یــاد می کنیم.
۲. مناسبتهای مربوط به آنان را پاس می داریم.
۳. در مشکلات برای ایشان نذر کرده و متوسل میشویم.
٤ . به احکام آنان که از طریق مراجع تقلید رسیده، عمل میکنیم.
- روایات وارده از ناحیه مقدسه آنان را در زمینه های غیرفقهی میشنویم و یا خوانده و لذت میبریم.
٦. ولی در هر حال با خود آنان و شخص ایشان کاری نداریم؛ در حالی که وجود مبارک رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)، کتاب خدا و شخص آنان را میان امت به یادگار گذاشته اند و امّت را به شخص آنان وصیت فرموده اند؛ لذا به وجود مبارک آنان در خود و در خانه و زندگیمان توجه نمیکنیم و دلیل خالی بودن از معنا و معرفت و سرگردانی در زندگی همین است: گم کردن حقیقت قبله و قبله حقیقی؛ گم کردن امام زمان (علیه السّلام).
رازی معرفتی در زمان
نفس انسان، مزاحمترین مزاحم در تعالی اوست. "معرفت" یافتن حضور آن وجودی است که نفس انسان به آن تعلّق دارد. دیدن او در موطن نفس و در دل، همان معرفت است. از سویی یافتن حقیقتی در خود که اشرف و اعلا از خود باشد، نفس را متلاشی میکند؛ به همین دلیل است که فرموده اند معرفت، یک تیر و دو نشان است؛ به یک کرشمه دو کار است؛ یافتن حق تعالی و خلاصی از دست خود.
«ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَينِ فِي جَوْفِه» 1
خدا برای مردی در سینه اش دو قلب قرار نداده است.
و رازی از زمان: بین غروب و مغرب لحظه ای است که نفس در آن لحظه متلاشی میشود؛ مندک می شود و به این ترتیب مزاحمت او در یافتن و داشتن حقیقت از سر به خودی خود، باز می شود. البته پُر واضح است که بهرهمند از آن، دلِ آگاه است، قلب حاضر و متوجه است.
تفاوت اشباع شدن مادی و معنوی
تفاوت سیری و اشباع شدن مادی و معنوی این است که: در سیری و اشباع مادّی، بعد مدت - معمولاً ـ کمـی، شخص دوباره گرسنه می شود، برخلاف سیری و اشباع معنوی که تاثیرش یک عمرست؛ مگر آنکه صاحبش آن را از بین ببرد و یا میل به بیشتر شدنش و بیشتر داشتنش در او پیدا شود؛ مانند حج بیت الله که شخص را می تواند عمری حاجی کند و یا زیارت کربلا و یا هر زیارت دیگر، اگر با معرفت و عارفاً بحق به جا آورده شود.
معرفت خدای مهربان، لذيذترين لذت هاست؛ لذا واجد آن دائماً طالب افزایش آن خواهد بود، مگر آن که خود بگوید: بس است. در هر حال برای او نیز قیامت "یوم الحسرة" و "يوم التغابن" خواهد بود؛ چرا که درجات معرفت خدا چون خود او، بی نهایت است و داشته اهل معرفت در هر حال مقداری دارد و مقدار کجا و بی نهایت کجا؟! مقدار کجا و بی مقدار کجا؟! در حالی که فرموده اند: «شَمّةُ مِنَ المعرِفَةِ، خَيرٌ من كثير العمل»2 رایحه ای از معرفت، بهتر از عمل زیاد است، (یعنی از هر عملی بهتر است).
پس حالا می توان دریافت که چرا فرموده اند: صاحب معرفت هنگامی که لحظه ای، نخواسته و ندانسته چشم از خدا بر دارد (برمی گردد، در حالی که نزدیک است) از شدت شوق به او، جان به در کند: «لماتَ شوقا الیه»3
گوهر گران بهای محبت اهل بيت (عليهم السلام)
هیچ چیزی مثل محبّت ولی الله، آدم را آدم نمیکند.
به سلمان که در آن مرتبه است گفتند: به این جایگاه چطور رسیدی؟ فرمود:
«و الله ما نِلتُ ذلك إلّا بحب على بن أبي طالب (عليه السلام)»4
به خدا سوگند به آن دست نیافتم مگر به محبّت علی بن ابی طالب (علیه السّلام).
دیگر از این راحتتر؟!
روزه گرفتن مشکل است، نماز شب خواندن مشکل است، حج رفتن مشکل است؛ اما دوست داشتن که مشکل نیست!
از سوی دیگر، ادب مقوله ای است که پاره ای یادگرفتنی و پاره ای فهمیدنی است و نیز هر موقعی و موقعیتی ادب خاص خود را دارد و به قدری اهمیت دارد که چه بسا بیادبِ دستِ پُر را می رانند، ولی با ادبِ دست خالی را می خوانند.
و چنین است که ادب حضور بر در بیت اهل بیت (علیهم السلام) که ادب خاص خود را دارد و چه بسا به دلیل جهل ما نسبت به این ادب، دوستان آنان (علیهم السّلام) بی بهره از ایشان زندگی میکنند.
پس اگر کسی ایشان را با رعایت ادب حضورشان دوست بدارد، می تواند به آسانی به آستان ایشان سرگذارد که این همان است که خدای مهربان می پسندد و می خرد.
چاره هایی در مورد وسعت رزق
خواندن نمازهای یومیه در اوّل وقت، حتى نماز صبح.
بیدار بودن در بین الطلوعین و مشغول به تعقیبات نماز و قرائت قرآن بعد از نماز.
داشتن حسن خُلق (خوش خُلقى).
استغفار (به طور جدی؛ نه لقلق زبان)، ۱۱۰ بار قبل از اذان صبح (حتى الامكان).
۲۱۲ بار صلوات قبل از اذان صبح (حتى الامكان).
جلب رضایت و دعای پدر و مادر.
ادای حق الناس.
دو رکعت نماز وُتیره که بعد از نماز عشا و نشسته خوانده می شود، که در یکی از رکعات آن سوره واقعه با توجه به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) خوانده شود.
خواندن سوره های ذاریات، طلاق، مزمل و ألم نشرح هر روز.
خواندن سوره صافات، صبح جمعه.
تشرف به حج.
وسعت دادن برای خانواده خود.
توسل به امام جواد (علیه السلام)؛ با هدایه اعمال حسنه و صالحه به ایشان و انفاق به مستمندان از طرف ایشان و نذر و درخواست و تضرّع از ایشان.
تکرار دعای ذیل که ائمه (علیهم السلام) آن را از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت فرموده اند:
«ِاللَّهُمَ أَغْنِنِي بِحَلَالِكَ عَنْ حَرَامِكَ وَ بِفَضْلِكَ عَمَّنْ سِوَاك»5
توهم عامل بودن به علم خود
هیچ حُسنی نیست مگر آن که آفتی در کنار آن هست، که سبب امتحان آرزو داران رسیدن به آن، و مدعیان داشتن آن است.
آفت عالم و معلم بودن، توهم عامل بودن و تخلق به علم خود است؛ وقتی از "انتظار" میشنود چون روایات و نیز توجیه آثار عقلی - عملی و کاربردی آن را میداند، گمان میکند که خود اگر الآن متخلّق به آن نیست، سابقاً به آن عمل کرده و واجد آثار آن هست و احتیاجی به عمل مجدد ندارد!
و از همین قبیل است:
آفت بندگی - در حالی که اطاعت از احکام و رعایت شریعت میشود_ داشتن میل و هوای شخصی است و طغیان آن در عصبانیت.
و آفت قبول ولایت، احساس مالکیت، نه مملوکیت و طغیان آن در حسادت است.
و چنین است که چه بسا شخص عالم میشود، ولی آدم نمیشود!
مهربانی عام و خاص از ناحیه مقدسه ولی وقت
به همان دلیل که مهربانی عام از ناحیه مقدسه ولی وقت، بين همه خلایق توزیع می شود و همـه به حیات او حی و به عنایت او روزی می خورند؛ همچنین است مهربانی خاص ایشان برای مؤمنین و میزان برخورداری هر کدام از آنان موکول به میزان معرفت و رعایت و مراقبت ایشان از آن حضرت است؛ که آن وجود مبارک از طرفی "خليفة "الله" است و از طرفى خليفة رسول الله و از طرفی "خلیفة الماضين" از ائمه معصومین (علیه و علیهم السلام)
پس رعایت و مراقبت از حضرتش با این باور، رعایت و مراقبت از همه آنان خواهد بود؛ داشتن تقوای همه آنان بوده و بالملازمه نتایج راهگشا و مشکل گشا و خیرات و برکات مادی و معنوی دنیوی و اخرویِ داشتن تقوا را که خدای متعال در کلام کریمش وعده فرموده، خواهد داشت.
منابع:
1 احزاب/ 4
2 نثر اللّئالی/ 76
3 مصباح الشریعه/ باب 95
4 وسیله المعاد و ذریعه العباد، ص 215
5 الامالی شیخ طوسی/ ص 388