وجود مبارک امام هر زمانی در زمان خودش، حقیقت هر خیری است؛ حقیقت هر حُسن و خیری در طبیعت و شریعت؛
اسرار خوشبختی، قسمت بیست و پنجم:
آخرین حرفی که اوّل گفته شد
وجود مبارک امام هر زمانی در زمان خودش، حقیقت هر خیری است؛ حقیقت هر حُسن و خیری در طبیعت و شریعت؛ امام زمان (علیه السلام) دیّان دین اند؛ «السّلامُ عَلَيْكَ يَا بَابَ اللهِ وَ دَيَّانَ دِينِهِ»؛1 و دیگران در صورت تعالی، متدیّن به آن دین اند که هیچ وقت به کُنه آن هم نمیرسند. اگر سایرین عامل به شرعیاتاند، به دلیل به جا آوردن تکلیف و وظیفه است، اما اگر وجود مبارک ایشان به آنها عمل کنند از بابت اقامه آن؛ یعنی معنادار کردن آن و معنا بخشیدن و حقیقت بخشیدن به آن است.
او وجود هر خیری است؛ «نَحْنُ أَصْلُ كُلَّ خَيْرٍ»؛2 پس در آن هنگام او در موجودیّت هر خیری آشکار خواهد شد و چنین است که عالم ماده پر از معنا میگردد؛ یعنی وجود مبارک امام عصر (علیه السلام) اوّل و آخر و ظاهر و باطن هر خیری است؛ آن حضرت نه فقط حقیقت و باطن هر خیر؛ (مانند قرآن و هر عبادت و نعمت) بلکه ظاهر آن نیز هستند؛
«إِنْ ذُكِرَ الخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَلَهُ وَأَصْلَهُ وَفَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَمَأواهُ وَ مُنْتَهَا»3
اگر از خوبی یاد شود آغاز و ریشه و شاخه و سرچشمه و جایگاه نهایتش شمایید.
رعایت این معنا هر کسی را آدم میکند؛ لذا نداشتن معرفت نسبت به امام عصر(علیه السلام)، یعنی عدم معرفت به همۀ حقایق و معارف الهی و راه نیافتن و دست نیافتن به آنها؛ یعنی در ظلمت جهل و سرگردانی و گمراهی جاهلیت به سر بردن.
همه حقیقت در هر عصری از ناحیه مقدسه امام آن زمان و ولی آن عصر که خليفه خدا است متجلی می گردد؛ لذا پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله) فرمودند:
«مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةٌ»4
هر که بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است.
لذا آنچه به ما در رابطه با ساحت مقدسه ایشان امر شده است، در واقع احکام تمنای معرفت آن حضرت میباشند. که بعد از آنکه به ذهن و زبان (اسلام) قبول کردیم، حالا توجّه به حضور فراگیر و عالمگیر ولایی ایشان، نه فقط علمی، بلکه جسمی حضرتش میباشد و اینکه ما در درون و بیرون، در مشهد و محضر و بلکه در کنار ایشان و در معرض نگاه ایشان هستیم؛
لذا مبادا کوچکترین رفتاری از ما، کمترین آزردگی را برای ساحت مقدّس حضرتش ایجاد کند (ایمان)؛ که ظلم در حق اوست و حکم عقل و نقل این است که عظمت ظلم به قدر عظمت مظلوم است؛ لذا سعی در ذکر بلانسيان و توجّه مدام به ایشان برای دوام حفظ و مراقبت از حضرتش باید داشت (تقوا).5
آنچه ما به آن متعهّد و مسئول هستیم این است نه غیر آن، حتّى «تشرّف»؛ که از آن سوال نمی شویم؛ ولی از «اسلام» که حقیقت آن تسلیم به ولایت ولى خدا است، مسئولیم که هدایت و نجات و سعادت ما در گرو آن است؛ زندگی با ایشان و در ایشان و برای ایشان و سرانجام خود ایشان.
معنای ولایت
زيد شحّام از امام صادق (علیه السلام) درباره فرموده خدای تعالی:
«هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ»
این بخشش ما به توست؛ بی حساب ببخش، یا نبخش؛
نقل کرده است که فرمود:
«أعْطَى سُلَيْمانَ مُلْكَاً عَظِيماً ثُمَّ جَرَتْ هَذِهِ الآيَةُ فِي رَسُولِ اللهِ صلّى الله عليه وآله فَكَانَ لَهُ أَنْ يُعْطِيَ مَا شَاءَ مَنْ شَاءَ ويَمْنَعُ مَنْ شَاءَ و أعْطاهُ اللهُ أفْضَلَ مِمَّا أعْطَى سُلَيمانَ لِقَوْلِهِ: «مَا آتَاكُمُ الرَّسولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»6
خدا به سلیمان سلطنت بزرگی داد، سپس این آیه درباره رسول خدا (صلى الله علیه و آله) جاری گشت، پس برای اوست که هر چه خواهد به هر که خواهد ببخشد و به هر که خواهد نبخشد و خدا به او عطا فرمود برتر از آنچه به سلیمان عطا فرمود؛ زیرا فرموده است: «آنچه را رسول برای شما آورده بگیرید (شما را به آن امر فرمود اطاعت کنید) و شما را از هر چه بازداشت دست بدارید.»
این آیه در مقابل آن آیه است که میفرماید: ما به حضرت سلیمان مُلک و مملکت بزرگی دادیم (که در هر حال محدود است)؛ که به هر کسی، به هر مقدار که میخواهی ببخش، یا به هر که میخواهی نبخش (پس به دلالت این آیه، آنچه در اختیار وجود مبارک رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) است، نامحدود است) و گذشته از آن، خدا برتر از آنی که به سلیمان بخشیده به ایشان عطا فرموده به دلیل گفته (و امر ایشان به مردمان) که میفرماید: «هر چه رسول شما را به آن امر فرمود اطاعت کنید و شما را از هرچه باز داشت، دست بدارید.»
یعنی هر چه در خلقت تکوینی و تشریعی خداست، باذن خدا از آنِ رسول خدا و لاجرم در اختیار ایشان میباشد؛ مِلک الهی، مِلک حبیب او؛ رسول الله است؛ پس ملاک ایمان و کفر به حق تعالى و اطاعت و عصیان او و رضا و سخط او، آن حضرت است؛ و همچنین است امر، در مورد خلفای ایشان؛
لایه دوم در معنای ولایت، «مِلکیّت» است. در مالکیت، مالک حق تصرّف در مال خود را دارد، اگر چه این کار را نکند. مضافاً بر اینکه بی اذن او نمیتوان در مِلک او تصرّف کرد؛ اما در مِلکیّت، ملک در اختیار اوست، اگر چه ممکن است مالک آن نباشد. توأم بودن معنای مالکیت و ملکیت در ولایت به این معناست که صاحب ولایت از همه جهات، حق و اختیار و تسلّط دارد؛ و آیه (إنّما)7 مبیّن این منزلت الهی برای خدای متعال و رسولش و ولی اش (صلوات الله علیهما و آلهما) میباشد و واقعه غدیر هجّی کردن این معنا برای خلایق است؛
معنای پذیرش ولایت
داشتن ولایت، یعنی حضور ولی خدا را در موطن نفس، برتر از حضور خود بداریم. چنین است بیان حال مؤمن در کلام الهی که:
النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ)؛8
بودن و حضور مبارک پیامبر (صلی الله علیه وآله) در مؤمن، بیش از بودن و حضور آنان در خودشان است؛
و نیز آيه شريفه : (إِنَّمَا):
«إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»9
این است و جز این نیست که ولیّ شما خدا و رسولش و کسانی که ایمان آورده (رعایت ادب حضور مرا کرده)؛ همانان که نماز به پا می دارند و صدقه میدهند، در حالی که در رکوع اند (که ناظر بر عمل اميرالمؤمنين(عليه السلام) است.)
هنگام ظهور امام عصر (علیه السلام) هنگامه ظهور این معنا در عالم و آدم است که آنان را شیفته و شیدای خود میکند؛ همه را با معرفت و محبت خود، مسكين و يتیم و اسیر خود میکند.
دین، یعنی رفتار ولی خدا
كل خلقت و شریعت، مکالمه و معامله ای است که خدا با حبیب خودش داشته است؛ لذا قرآن اولاً خطاب به عام نیست، بلکه مکالمه حبیب است با حبیب.
او حبیب خداست؛ لذا دین مورد پسند خدا، رفتار ایشان است. این رفتار برای همه الزام آور است؛ همه انبیا و اولیا (علیهم السّلام) به همین دین ملتزم بوده اند:
«إنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللهِ الإِسْلامُ»10
به راستی که دین نزد خدا اسلام است.
لذا انبیا (علیهم السّلام) اولادشان را وصیت میکردند که:
«فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا و َأَنتُم مُسْلِمُونَ»11
نمیرید مگر در حالی که مسلمان (تسلیم) باشید.
قبول ولایت، بندگی خدا
امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
«بِعِبَادَتِنَا عُبِدَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ وَلَولَانَا مَا عُبِدَ اللهُ»؛12
به عبادت ما خدای عزّوجل عبادت می شود؛ (یعنی عبادت ماست که زیبنده عبادت و بندگی خدای متعال است؛ لذا اگر کسی خواهان آن بندگی پسندیده باشد، بایستی به ولایت ما عمل کند؛ و گرنه آن بندگی و عبادت از کسی ساخته نیست؛ لذا در دنباله آن فرمودند:) اگر ما نبودیم خدا عبادت نمی شد.
از زراره روایت شده که حضرت باقر (علیه السلام) فرمودند:
بنِي الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسَةِ أَشْيَاءَ: عَلَى الصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ وَ الحج والصَّوْمِ وَالْوَلَايَة
اسلام بر پنج پایه بنیان شده است بر نماز و زکات و روزه وحج و ولایت.
قَالَ زُرَارَةُ: فَقُلْتُ: وَأَيُّ شَيْءٍ مِنْ ذَلِكَ أَفْضَلُ ؟
زراره :گفت عرض کردم کدام یک از اینها برترند؟
فَقَالَ: «الْوِلَايَةُ (الوَلَايَة) أفْضَلُ؛ لأنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ وَ الْوَالِي هُوَ الدَّلِيلُ عَلَيْهِنَّ ..»13
فرمودند: ولایت (قبولِ گردانیده شدن به گردش کسی که خدای متعال او را میگرداند) برتر است؛ زیرا کلید رهیافت به احکام ظاهری و باطنی و معرفت و معنای آنهاست.
زراره گوید: سپس فرمودند: بلندترین نقطه دین و قلّه و کلید آن و درِ (ورود به حقیقت) همه چیز و خشنودی خدا بعد از معرفت او، پیروی از امام است؛ خدای عزّوجل میفرماید: «هر که رسول را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده و هر که مخالفت كند كيفر مخالفتش با خداست و مـا تـو را به نگهبانی آنها نفرستادیم»؛
بدان اگر کسی شبهای عمرش را به نماز ایستد و روزها روزه گیرد و همه دارایی اش را صدقه دهد و همه عمرش را حج خانه خدا کند، ولی ولایتِ ولی خدا را نشناسد تا به گردانیدن او بگردد و کردارش به راهنمایی او باشد، در پاداش اعمال حق بر خدا ندارد و از اهل ایمان نباشد.
سپس فرمودند: آنان همان نیکوکاران اند که خدا کسانی از آنها را به فضل رحمت خود به بهشت ببرد.
«ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ»
یعنی حقیقت استوار زندگی، آیین الهی و مالکیت و ملکیت در شریعت و خلقت و قیامت، همان حقیقت علوی است، همان «علی» است.
منابع:
1 زیارت آل یس
2 کافی 15: 553
3 زیارت جامعه کبیره
4 کافی 6: 123
5 مصباح الشریعه: 39
6 کافی 1: 268
8 احزاب: 6
9 مائده: 55
10 آل عمران: 19
11 بقره: 132
12 کافی 1: 193
13 کافی 3: 54