در قرآن مجید و احادیث اهل بیت (علیهم السلام) آیات و احادیثی هستند که در عین کوتاه بودن، جان کلام هستند
اسرار خوشبختی، قسمت بیست و ششم:
بندگی خدا، در ولایت ولی خدا
در قرآن مجید و احادیث اهل بیت (علیهم السلام) آیات و احادیثی هستند که در عین کوتاه بودن، جان کلام هستند؛ از جمله آن آیات، آیه شریفه «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» است. همان طور که فرمودهاند سورۀ شریفه حمد دو بخش دارد: بخشی درباره خدای متعال و بخشی درباره بنده.1
این دو بخش با آیه شریفه میانی این دو؛ یعنی «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» : متصل می شود.
این آیه بیان پیوند بنده به خدای مهربان است: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ»؛ لزوم تلاش مدام و مستمر برای بنده بودن و بندگی کردن؛ البته آن چنان که باید از عهده بنده ساخته نیست؛ مگر به مدد ولایت الهیه «إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ».
در فرایند از دست رفتن حقیقت اسلام و قرآن بنابر حدیث شريف نبوى: «سَيَأتِي عَلَى أُمَّتِي زَمَانُ لا يَبقَى مِنَ القُرآنِ إِلَّا رَسمُهُ و َلَا مِنَ الإِسْلَامِ إِلَّا اسْمُهُ»2 تلقّى از عبادت به معنای لغوی کلمه، به معنای اصطلاحی آن تغییر کرده و به این ترتیب، اعمال عادی زندگی از دایره بندگی خدای متعال خارج شده و از معنای عمل به استعانت و مدد و کمک، تبدیل شده؛ یعنی امروز آنچه از عمل به وجود مبارک ولی الله فهم میشود، توسل به معنای رایج آن و خواندن دعای توسل است!
در ضمن این آیه شریفه محل و موقع عرض حاجت و برآورده شدن آن است، البته اگر به درستی فهم و ابراز شود.
جایگاه اختیار بنده
خدای متعال از لطف و رحمت و فضل خویش، عالم ماده را که پستترین عوالم است، برای خود برداشته و عالم معنا را که عالی ترین عوالم است، برای ما گذاشته؛ طبیعت را به امر خود پردازش میکند و شریعت را که عوامل پردازش عالم معناست، به امر ما نهاده است؛ و فرموده است:
«اعْمَلُوا مَا شِئْتُم...»3
هر کاری میخواهید بکنید.
حتی اینکه مرا و رسول و ولیّ مرا در موطن نفس خود بپذیرید، یا نه؟ از من و آنان اطاعت بکنید، یا نه؟ ولی بدانید که هر کاری کردید، گریزی از نتیجه آن ندارید.
بازخورد چنین اختیاری نه فقط در حیطه تصمیم گیری انسان که در حیطه ربوبیّت خدای متعال در کائنات نیز تعریف شده است:
او زمین و آسمان را نیز مسخّر انسان قرار داده است؛ آنها را نیز برای انسان، هموار قرار داده و در اختیار او گذاشته است:
«اللهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاواتِ وَالْأَرْضَ وَأَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَكُمْ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَلَكُمُ الْأَنْهَارِ»؛4
خداست آن که آسمانها و زمین را آفرید و از آسمان آب فرو فرستاد، پس با آن میوه هایی برآورد تا روزی شما باشد و کشتی را هموار شما کرد تا در دریا به فرمان او حرکت کند و رودها را.
«وَسَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دائِبَيْنِ وَ سَخَّرَلَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهار»5
و خورشید و ماه را پیوسته برای زندگی شما هموار نمود و همچنین شب و روز را.
تنها راه رهایی از حکومت نفس
خدای متعال می فرماید:
«وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا»6
هیچ جنبنده ای در زمین نیست، الا اینکه روزی اش به عهده خدا می باشد.
پس چرا کمبود در همه زمینه های زندگی، مشکل همیشه انسانها بوده و هست؟!
خدای متعال به فراخور نیاز و صلاح هر کسی در هر مورد از زمینههای زندگی، روزیِ او را مرحمت کرده است، اما اسراف انسان در بهره بردن از آن یا بهره بردن خلاف از آن، او را دچار کمبود یا مبتلا به نتیجه ناهنجار رفتار خود کرده است.
آنچه مد نظر میباشد موارد مالی نیست؛ بلکه در همه موارد: اخلاقی، تربیتی، علمی، ایمانی، دنیوی و اخروی است؛ لذا در ادعیه ای که در استغفار از ناحیه مقدسه معصومين (عليهم السلام) وارد شده، تعبیراتی مانند عبارت ذیل دیده میشود:
«أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُو... مِنْ جَمِيع ظُلْمِي وَ جُرْمِي وَإِسْرَافِي عَلَى نَفْسِي وَأَتُوبُ إِلَيْهِ»؛7
ظلم کردن و رفتار غیرعادلانه با خود! پس علت کمِ داشته های ما در میزان عمل در عالم معنا و کمبودهای مادیِ لازم ما در عالم دنیا، ناشی از رفتار غیر عادلانه ما در مالکیت و ملکیت نفس ماست؛ ظلم در ولایت خود ما بر خودمان.
و تنها راه برون رفت از حکومت ظالمانه و زیاد خواهِ خیال پردازِ خام طمعِ خطاکارِ خود، قبول ولایت کسی است که در حکومتش در هر جا که باشد «يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جوْراً»؛8 اگر چه آنجا پر از ظلم و جور شده باشد، آنجا را پر از عدل و داد خواهد کرد؛ پس آنگاه میتوان در خود و زندگی خود شاهد امنیت از دست رفته، سکینه گمشده، رضایتِ سعادت و کفایتِ داشته ها بود.
ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام)
اميرالمؤمنين، حقیقت و خیر صادره از ساحت مقدس نبوی (صلوات الله عليهما و آلهما) هستند.
در عید مبعث به چه دلیل افضل عبادات، افضل مستحبّات، زیارت امیرالمؤمنین است؟
وجود مبارک امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) در عید مبعث چه شأنی دارند که برای توسّل و استشفا باید درِ خانه ایشان رفت؟
در عید مبحث که رسول الله (صلى الله علیه وآله) به رسالت مبعوث شده اند، در حوزه وجودی ایشان، امیرالمؤمنین چه شأنی دارند که در آن تجلّى اعظم که آن شب اتفاق افتاده، باید درِ خانه ایشان رفت؟
این چه منزلت و شأنی است که در طول تاریخ اسلام، معتقد و غیر معتقد در آن شب معتکف در خانه امیرالمؤمنین بوده و هستند؟
حقیقت این است که خدای متعال وجود مقدس رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) را برای خودش خلق فرموده، وجود مبارک ایشان هم به ولایت الهی، اميرالمؤمنين را که حبیبشان است برای خودشان خلق کرده اند؛ هم برای خودشان و هم برای خلایق؛ یعنی وجود مقدس رسول اکرم (صلى الله علیه وآله)، وجود مبارک امیرالمؤمنین را برای همه جلوه گر کرده است.
وقتی از حضرت امیر (سلام الله علیه) سؤال میکنند شما بالاترید یا رسول الله؟ می فرمایند:
«أنَا عَبدُ مِن عَبِيدِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه وآله».9
«عبد»؛ یعنی خادم مملوک؛ یعنی هر چه امیرالمؤمنین دارند، هر عظمتی، هر منزلتی، هر معنویتی، هر علمی، هر نورانیّتی، همه از آنِ رسول الله است؛ پرده ای و جلوه ای از رسول الله است.
نبأ عظيم
باطن رسول الله (صلى الله عليه وآله)، امیرالمؤمنین هستند. عقل و تجربه و وجدان این ضرب المثل را اثبات میکند که: از کوزه همان برون تراود که در اوست؛ لذا آنچه که از وجود مبارک و ساحت مقدس رسول الله شرف صدور پیدا کرده «امیرالمؤمنین» هستند؛ اگر ایشان از حقیقتی خبر دادند، از نبأ عظیم، آن خبر و آن نبأ عظیم «اميرالمؤمنين» هستند.
رحمة الله
آن رحمت واسعه ای که وجود مقدس رسول الله بوده باشند و از ایشان به همه، اعم از خوب و بد تعلق گرفته «امیرالمؤمنین» هستند. ذیل آیاتی نظیر: «قُل بفَضلِ اللهِ وَبِرَحمَتِهِ...»10 يا «إِنَّ اللهَ كَانَ عَلِيماً حَكِيماً يُدخِلُ مَن يَشَاءُ فِي رَحمَتِهِ»11 را اگرنگاه کنید، فرموده اند: منظور از «فضل الله» مقام نورانی رسول الله (صلى الله عليه وآله) است و «رحمة الله» امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستند.12 و در مورد آیه بعدی فرموده اند: منظور از رحمت خدای مهربان، ولایت امیرالمؤمنين (صلوات الله علیه) است؛13 که به اذن صديقه طاهره (سلام الله عليها) میشود به آنها وارد شد.14
نفس رسول الله
این مطلب در واقع عین همان فرمایش ایشان است که به عنوان جان کلام رسالت خودشان به امر خدای متعال در غدیر خم فرمودند: «مَن كُنتُ مَولاه فهذا علی مولاه»؛15 به هر کسی که من ولایت دارم، به هر کسی که من اولویت دارم (که بر همه خلایق ایشان اولویت دارند) این «علی» است که اولویت دارد.
مقام نورانی رسول الله حقیقتی بلاتعین است؛ آن مقام، مقامی نیست که محمّد بن عبد الله (صلى الله عليه وآله) بوده باشد؛ بلکه آن فقط یک حقیقت نورانی است که خدای متعال آن را برای خودش نشانه قرار داده است؛ «الله» یا «هو الله» یا «كلمة الله».
حالا اميرالمؤمنين (صلوات الله علیه) باطن و نفسِ نفیس ایشاناند؛ پس «کلمة «الله» مقام نورانى اميرالمؤمنین است؛ یعنی مقام بلاتعين امیرالمؤمنین، نشانه از خدای متعال است.
عین همین مطلب در مورد «لَا إلَهَ إِلَّا الله» هست؛ به چه دلیل؟ فرمایش امام رضا (علیه السلام) است که از قول خدای متعال یکبار فرمودند:
«لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ حِصنى فَمَن دَخَلَ حِصني أمِنَ مِن عذابي»16
و بار دیگر فرمودند:
«وَلَايَةُ عَلِيّ بن أبي طالب حِصنِي فَمَن دَخَلَ حِصْنِي أمِنَ مِن عَذابي»17
يعنى ولايت علىبنابىطالب، مقام نورانی امیرالمؤمنین (که بر همگان الّا خدای متعال و رسولش اولویت دارد) قلعه محكم من است که هر کسی در آن وارد شود از عذاب من در امان میباشد.
از آنجا که دو چیز مساوی با یک چیز، خودشان با هم مساوی اند؛ پس حقیقت لَا إِلَهَ إِلَّا الله و حقيقت ولايت علىبنابیطالب یکی هستند. عین همین استدلالها در مورد كلمة التقوی هست اگر به ذیل آیاتی نظیر: «وَأَلزَمَهُم كَلِمَةَ التَّقوى»18 در تفاسیر روایی فرموده اند: منظور از «کلمة التقوی» ولایت امیرالمؤمنین است؛ یعنی آن مقام نورانی که آنجا جز ذکر و توجه و مراقبت از خدای متعال چیز دیگری نیست، آن مقام نورانی امیرالمؤمنین است.
در روایات متعدّدی فرمودهاند: حقیقت «ایمان» و حقیقت «اسلام»، امیرالمؤمنین هستند و این یعنی آن حقیقتی که وقتی کسی آن را شناخت میفهمد که آنجا جز اطاعت از خدای متعال، جز مراقبت از خدای متعال، جز تسلیم بودن به خدای متعال چیز دیگری نیست؛ همۀ اینها مقام نورانی امیرالمؤمنین است.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، مولی الموالی
نظام حاکم در خلقت و شریعت، بین خالق و مخلوق و بين معبود و عبد، نظام ولایی است؛ البته در هر کدام به تناسب مقتضیات آن عالم، که در خلقت به امرِ «كُن فَيَكُون» و در شریعت به امر باید و نباید؛ و چنین است که همۀ خوبها و خوبان الهی اوّلاً اميرالمؤمنین هستند؛ چون اصلاً معنای ولایت همین است: «اولی به نفس» بودن؛ برتر و نزدیک تر از خود او به او بودن.
اینکه خدای متعال می فرماید:
«النَّبِيُّ أولَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِن أَنفُسِهِم»؛19
پیامبر به همه مؤمنان از خودشان مالکیت بیشتر و صاحب اختیارتر است.
در مورد همه مؤمنین؛ یعنی همۀ انبیا و اولیا هم در طول تاریخ صادق است؛ یعنی وجود مقدس رسولالله (صلى الله علیه و آله) از خود آنان به خودشان نزدیکتر است، اولویت دارد، برتر است.
و به تصریح خود آن حضرت، ولایت ایشان همان ولایت الهی و ولایت امیرالمؤمنین همان ولایت ایشان است و «مَنْ كُنتُ مَولاهُ فَهَذا على مولاه»؛20 تأكيد اكيد بر همین معناست؛ من بر هرکسی ولایت دارم این علی است که ولایت دارد؛ و چنین است که ولایت امیرالمؤمنین ولایت خدا است که اولی به همۀ خوبها و خوبان است؛
و اهل معرفت و معنا کسانی اند که این حقیقت را یافته اند که امیرالمؤمنین، على است؛ یعنی بالاتر از مرتبه ایشان مرتبه ای نیست؛ مگر سرور او رسول الله که اعلا از ایشان است و اهل معنا کسی است که مقیّد به ادب این معنا شده و به عنایت امیر (علیه السلام) و تولیت او، مولای آن مولا گردیده است.
منابع:
1 تفسیر نورالثقلین 1: 4
2 بحارالانوار 52: 190
4 ابراهیم: 32
5 همان مدرک
6 هود: 6
7 وسائل الشیعه 7: 225
8 امالی صدوق: 26
9 کافی 1: 255
10 یونس: 58
11 انسان: 30
12 تفسیر قمی 1: 145
13 تفسیر فرات: 530
14 بنگرید به زیارت آن حضرت در یکشنبه
15 تفسیر قمی 1: 174
16 عیون اخبارالرضا 2: 135
17 عیون اخبارالرضا 2: 136
18 فتح: 26
19 احزاب: 6
20 تفسیر فرات کوفی: 130