چاره های ولایی برای «یافتن» و «داشتن» او....
چاره های ولایی برای «یافتن» و «داشتن» او
سلب مالکیّت و ملکیّت از خویش:
امیر (علیه السلام) فرمود:
«دَواتُكَ فِيكَ وَ مَا تَشعُر/ وَدَاؤُكَ مِنكَ وَ مَا تَبصُر»1
اما کسی باید که آنچه را که از من و در من است، برایم معنا کند.
درد من، از دوری من است و دردهای دیگر؛
دوری از نورانیّت و طهارت و لاجرم دردهای دیگر.
و دوای آن چشم به راهی است تا بیاید؛
انتظار کسی که همه جا هست، یعنی چه؟!
انتظار کسی که در من هم هست، یعنی چه؟
يعنى من جای شما را تنگ کرده ام؛
«بأبي أنتَ وَأَنِّي وَنَفْسِي وَ وُلدِي وَ مَالِي»؛
یعنی هنوز در من جایی هست که شما در آن نیستید؛ منیّت من؛
«مگر تو عفو کنی ورنه چیست عذر گناه؟»
توجه به هیچ بودن خود
رنج و دغدغه دیرینه انسان برای یافتن معنایی است که نمی داند چیست؟ و رسیدن به جایی است که نمیداند کجاست؟ کاش او میدانست چیزی که او دنبالش میگردد در خود اوست و جایی که آن را می جوید، همین جاست.
حقیقت خود او هیچ است و حقیقت هیچ، همیشه همان است؛ مگر همراهی و هماهنگی خود با کسی که آرام دل و قرار قلب است، ولی به شرط آنکه یادش نرود که خود، همان هیچ است؛ پس شاکر باشد و پُز ندهد؛ که هیچ است وحرصِ نداشته ها را نخورد که آنچه باید دارد، ولی قدر نمیداند.
از همین روست که اولین بیان در دعوت عالمگیر رسول الله (صلی الله علیه و آله) در اولین روز بعثت شریف ایشان این چنین بوده است:
«أدعُوكُمْ إِلَى شَهادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَأَنِّى رَسُولُ اللهِ وَآمُرُكُم بِخَلْعِ الأَنْدادِ وَالأَصنَامِ»2؛
من شما را دعوت میکنم که بنگرید و ببینید و بگویید که «لاإِلَهَ إِلَّا الله» و اینکه من رسول الله هستم و شما را امر میکنم که برای خدا مثل و مانند قائل نشوید و بت ها را دور بریزید (و دیگری را نبینید و نپَرستید.)
خدای متعال در وصف خود فرموده: «الله أكبر»؛ «أكبَرُ مِن أن يُوصَفَ»!
و ما نیز هم چنانیم؛ اما اصغر من أن يوصف!
وقتی «هیچ» باشی فقط میتوان گفت هستی؛
وگرنه وصف دیگری ندارد؛ فقط در حدّی که بشود ضمیری برای اشاره واقع شود: من؛ أنا؛ همين؛ والسلام. و این نهایت کمال در معرفت خود است که بنده خود را «هیچ» بیابد و امیر (علیه السلام) فرمود:
«رَحِمَ اللهُ امْرِءً عَرَفَ قَدْرَهُ وَ لَمْ يَتَعَدَّ طَوْرَهُ»؛3
رحمت خدا بر کسی که اندازه خود را بشناسد و از آن که هست بیشتر نبالد.
و «هیچ» نه بالیدن دارد، نه پز دادن، نه ناز کردن و نه سروری؛ الّا سر به زیری، افتادگی، گدایی و فرمانبری؛ یعنی بندگی و شرمندگی.
خدای متعال می فرماید: (مَا جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ)4
خدای در اندرون انسان دو قلب قرار نداده است (تا یکی برای او باشد و دیگری برای خود انسان)؛ پس یک دل است برای دو حضور خود و خدای متعال؛ پس هر کدام کمتر و کوچکتر، مجال حضور برای دیگری بیشتر؛ پس بنده به قدری که هیچ تر بود، مجال حضور خدای متعال در او بیشتر خواهد بود؛ او خدادارتر بوده و از سعادت ایــن تقـوا بهره مندتر خواهد بود، تا جایی که (فادخل جَنَّتِي)؛5
ویرانی نفس به پُر شدن از او
مشکل ما در رسیدن به آن نقطه عالی، در مسیر تعالی، منیت ماست. آن حجابی که مانع از توجه و تذکر به آن حقیقت الهی در ماست، تن ما نیست، منِ ماست. منیّت ماست.
«معرفت» او، یافتن حضور او در موطن نفس من است و این یعنی دریا در کوزه؛ پس منجر می شود به: فروپاشیدن ظرف؛ متلاشی شدن آن؛ پس پاشیدن منیّت (خَاشِعاً مُتَصَدِّعا)؛6
و این راه خلاص شدن از (اعدَى عَدُوّكَ نَفْسُكَ)7 و همه تبعات اسیری در دست نفس و سیئات صادره از آن است.
بیع خویش به او
قاعدۀ اوّلی و کلّی در خلقت این است که: خدای متعال بر رسول الله ولایت دارد، رسول الله بر امیرالمؤمنین و اميرالمؤمنين بر ما سوا ولایت دارند؛ یک معنای آیه شریفه (إنَّما) این است:
(إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ)8
این است و جز این نیست که ولیّ (سرور) شما خدا و پیامبرش و کسانی که رعایت حضور کرده و نماز را به پا می دارند و در حال رکوع زکات میپردازند (یعنی امیرالمؤمنین و به تبع ایشان، ائمه از اولاد طاهرینشان علیهم السلام) هستند.
و دین الهی بر همین قاعده بنا شده؛ لذا تكليف اوّل و آخر مکلّفین قبول این قاعده است و فرمایش امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) نیز ناظر بر همین قاعده میباشد که فرمود:
«فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبَّنَا وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا)،9
پس همانا ما آفریده پروردگارمان هستیم و مردم آفریدگانی برای ما
و چنین است که «بیعت» (داد و ستد) با امیرالمؤمنین (علیه السلام) در روز غدیر، اعلان قبول این قاعده است؛ و عمل به آیه شریفه: (إنَّ اللهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَموالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقَّاً فِي التَّوراةِ وَالْإِنجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفِى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بِايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوزُ الْعَظيم)10
به درستی که خداوند از مؤمنان، جانها و اموالشان را خریداری کرده، که در برابرش بهشت برای آنان باشد، به این گونه که در راه خدا پیکار میکنند، میکشند و کشته می شوند، این وعده حقی است بر او که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده؛ و چه کسی از خدا به عهدش وفادارتر است؟! اکنون بشارت باد بر شما، به داد و ستدی که با خدای کرده اید؛ و این است آن رستگاری بزرگ.
و تکرار هر ساله غدیر برای یادآوری این واقعه و قاعده برای ما بازماندگان است و اینکه: این «در خانه عشق است که باز است هنوز»
«غدیر»؛ ابلاغ ولایت علوی؛ اوّل آیین زندگانی نبی و متن آن و آخر آن است؛ چرا که علی جان اوست و آیین زندگی هر کسی، وجود از جان او میگیرد و علی جان نبی (صلوات الله علیه و آلهما) است.
و بیعت؛ یعنی فروش دار و ندار به علی (علیه السلام) و قبول مالکیت او و خرید او؛ و به این ترتیب، علی دار شدن مقصد و مقصود اوّل و متن و آخر آيين الهی نبی است؛ لذا فرمود:
(يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلَّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ)11
ای پیامبر! آنچه را از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شد، ابلاغ کن و اگر چنین نکنی، پیامش را نرسانده ای.
یعنی تو آمده ای که عالم را پر از عزیزت علی کنی؛ حال آنچه را که درباره علی که همۀ حقیقت و شریعت الهی است از عالم بالا به زیرآورده ای بگو و گرنه، نه!
خاک شدن
سجده» نه فقط به عنوان جزئی از نماز، بلکه مستقلاً موضوعیت دارد. حتماً نباید نماز بخوانید و بعد سجده بروید و آن را طول دهید؛ بلکه بعضی وقتها برای خدا به خاک بیفتید و آن را طول بدهید. در مقابلِ او خودتان را خاک بکنید. در واقع آدم با سجده کردن به خاک می خواهد بگوید: من در مقابل تو مثل خاک هستم، هیچ هستم. از اینجا میتوان فهمید چرا سجده بر تربت کربلا موضوعیت پیدا میکند. وقتی روی تربت کربلا سجده میکنیم، در واقع خودمان را جزء تربت کربلا میکنیم. این است که انسان با سجده به تربت، قیمت پیدا میکند.
یکی از اهداف جدی، همین از خود گذشتن است، قربانی کردن خود است؛ لذا نماز، قربان است؛ «الصَّلاةُ قُربَانُ كُلَّ تَقىّ»12 جزئیات نماز هم همین است.
نَحب و وفای به عهد برای او بودن
وقتی حقیقت الهی حاضر در تمام خلقت، وجود مبارک امام (علیه السلام) است؛ پس وظیفه اصلی بندگان خدای متعال محافظت و مراقبت از این حقیقت حاضر است. این همان چیزی است که قرآن به آن میگوید: «تقوا»؛ تقوا به معنای حفظ کردن، حفظ کردن همین حقیقت.
آنهایی که این مطلب را فهمیده اند و به آن دل داده اند، همان کسانی اند که با خدای متعال عهد میبندند که تا پای جان در مراقبت از این حقیقت الهیه می ایستند؛
(مِنَ المُؤمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللهَ عَلَيهِ فَمِنهُم مَن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِر وَ مَا بَدَّلُوا تبديلاً)13
از مؤمنان مردانی هستند که به آنچه با خدا بر آن پیمان بستند صادقانه وفا کردند، برخی از آنان پیمانشان را به انجام رساندند و برخی از آنان انتظار میبرند و هیچ تغییر و تبدیلی نداده اند.
واقعه در و دیوار یک اتفاق شاخص در همین مورد است. وجود مقدس حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای محافظت از امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه)، خودشان را بین ایشان و دشمنانشان حائل میکنند. در کربلا هم همین اتفاق بين امام حسین (علیه السلام) و حتّى طفل شیرخواره می افتد. اصحاب که جای خودشان داشتند؛ و در جمع أسرا عیناً همین رفتار را حضرت زینب (سلام الله علیها) در رابطه با محافظت از وجود مقدس امام سجاد (صلوات الله علیه) دارند.
منابع:
1 انوار العقول فی اشعار وصی الرسول صلی الله علیه و آله: 236
2 بحارالانوار 15: 180
3 غرر الحکم: 233
5 آخرین آیه سوره فجر
6 حشر: 21
7 تنبیه الخواطر 1: 59
8 مائده: 55
9 نهج البلاغه: نامه 28
10 توبه: 111
11 مائده: 68
12 من لا يحضره الفقيه , جلد۱ , صفحه۲۱۰
13 حزاب: 23