وز نهم ذی حجه، حضرت جبرئیل به حضرت ابراهیم فرمودند....
محبت در یاد مرگ
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: روز نهم ذی حجه، حضرت جبرئیل (علیه السلام) به حضرت ابراهیم (علی نبینا و آله و علیه السلام) فرمودند:
«يَا إبراهِيمُ، إعتَرِف بِذَنبِكَ وَ اعرِف مَنَاسِكَك»؛1
ای ابراهیم، در این بیابان و امروز به گناهانت اعتراف کرده و عباداتت را که باید به جای آوری، بشناس. و چنین است که آن صحرا، صحرای عرفات و آن روز، روز عرفه شد؛ روز قبل از روز قربان و عید قربان.
قربان شدن، نشانه شدّت تعلّق خاطر و عاشقی است؛
کسانی که قربانی کنند، میتوانند از لباس احرام خارج شوند و کسانی که قربانی شوند، میتوانند از لباس تن خارج شوند؛ قربانی شدن در عالم طبیعی، کشته شدن در تن و طبیعت است و قربانی شدن در عالم انسانی، کشتن امیال و خواسته هاست؛ لذا یک معنای «مُوتُوا قَبل أن تَمُوتُوا» که انسان را قادر به خروج از بدن و دیدن حقایق میکند، در اثر ترک تعلّقات و کشتن امیال و خواسته هاست.
در هر حال بالاترین راه برای ترک تعلّقات و رها شدن از دنیا و تن و طبیعت: یا به وسیله تشدید محبت به خدا و ولی اوست، یا با تجدید و دوامِ توجّه به مرگ و قیامت، به ذکرالموت اتفاق می افتد. و چنین است که امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) در کنار این فرمایش که: «به خدا سوگند که انس فرزند ابوطالب به مرگ، از انس طفل به سینه مادرش بیشتر است.»2 می فرمایند: ای دنیا! ای دنیا! از من دور شو. آیا خودت را بر من عرضه میکنی؟ یا مشتاق من گشته ای؟ هنوز زمان آن نرسیده که تو در دل من راه یابی. هرگز! دیگری را بفریب، مرا به تو نیازی نیست. تو را سه بار طلاق دادم که در آن بازگشتی نیست.»3
سه طلاقه کردن دنیا به دلیل توجه سه قبضه به مرگ و آخرت است.
خادم مملوک و مولای مولا
در عرف عرب، عبد به «غلام» گفته میشود؛ غلام یعنی کسی که خادم مملوک مولای خویش است. کسی در واقع به این مقام بندگی نایل میشود که این احساس در او ایجاد شده باشد؛ آن وقتی که این احساس پیدا شد که من مِلک خدای متعال هستم، من مملوک خدای متعال هستم، من مملوک وجود مقدس خلیفه او، رسول الله و اهل بیت (علیهم السلام) هستم، من مملوک وجود مبارک امام زمان (صلوات الله علیه) و غلام یا کنیز ایشان هستم، در حقیقت آن معنای بندگی در انسان تحقق پیدا کرده است.
«مولا» هم به معنای سرور و آقاست و هم به معنای غلام و خادم؛ لذا در زیارت روز جمعه به ساحت مقدس امام زمان (علیه السلام) عرض میکنیم: «السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَولايَ، أَنَا مَولَاك»؛ سلام بر تو ای آقای من، من غلام شما هستم.
«موالی» جمع مولاست؛ به همین دلیل است که در زیارت جامعه ای که در «بلد الأمین» کفعمی نقل شده، به محضر اهل بيت (عليهم السلام) عرض میشود: «يا مواليَّ بأبي أنتُم وَأَنِّي وَ نَفْسِي، أَنِّي عَبدُكُم وَ طُوبَى لِي إِن قَبِلتُمُونِي عَبداً»؛ ای سروران من! ای صاحبان من! پدرم و مادرم و جانم به فدایتان، من غلام شما هستم و خوشا به حال من اگر مرا به غلامی قبول فرمایید.
همین تعبیر در زیارت روز دوشنبه که متعلق به امام حسن و امام حسین (صلوات الله عليهما) هست، خطاب به امام حسین (سلام الله عليه) عرض میشود:
«أنَا يا مولاى مولىً لك ولِآلِ بَيتِك»؛ ای سرور من! ای آقای من! ای صاحب من! اى مخدوم من! من غلام شما و اهل بیت شما هستم.
و حافظ به همین معنا اشاره دارد آنجا که میگوید:
عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا / ما همه بنده و این قوم خداوندان اند
جان کلام در تکالیف ما، نسبت به امام زمان (علیه السلام): در کتابهایی مثل «تكاليف الأنام في غيبة الإمام عليه السلام» (تأليف صدر الاسلام همدانی)، تکالیفی که گفته شده، تک تک و به نوبه خود غلط نیستند، ولی مجموعه آنها، چرا؟! چرا که به دلیل کثرت، باعث سردرگمی و گیجی مردم میشود؛ که نه میشود آنها را در یاد نگهداشت و نه میشود به آن همه عمل کرد. آنچه به آن به عنوان تکلیف و تعهّد بنده فرموده شده، یکی بیش نیست نه چند ده تا و چند صد تا، که اتفاقا از همین یکی در بین آن همه تکلیف، هم یاد نشده است: «قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحدَة...»4 و آن اینکه مولای آن مولا باشیم:
«السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مِيثَاقَ اللَّهِ الَّذِي أَخَذَهُ وَ وَكَدَهُ»؛5 سلام بر تو ای عهد و میثاق خــدا کـه خـداونـد آن را از خلق گرفت و آن را محکم و مؤکَّد گردانید.
«يَا مَوْلايَ أَنَا مَوْلاكَ»6
پس غلام (مملوک خادم) آن آقا باشیم؛ یعنی از آن او باشیم و زندگیمان را با همه اعمال عادی و عبادی خود برای او انجام دهیم.
در زندگی طبیعی، آلودگی با آب، آتش و خاک پاک میشود. در زندگی معنوی هم، همچنان است: آلودگی با آب چشم، آتش محبت و ذلّت خاکساری پاک میشود.
در زندگی طبیعی، داشتن، خیال را آسوده میکند.
در زندگی معنوی، باختن، خیال را آسوده می کند.
در زندگی طبیعی گفته میشود: خدایا بده!
در زندگی معنوی گفته میشود: خدایا بگیر!
در زندگی طبیعی، احساس مالکیّت، شیرین است.
در زندگی معنوی، وجدان مملوکیت شیرین است.
در زندگی طبیعی، عزیز بودن به مولا بودن است.
در زندگی معنوی، هم عزیز بودن به مولا بودن است.
هر دو مولایند، اما این کجا و آن کجا؟!
و بعد این همه، یا باید مولا علی بود یا مولای علی؛ یا علی.
وصف حال و روز ما
از حفص بن ابی عائشه نقل شده که او گفت:
امام صادق (علیه السّلام) یکی از خدمتکارانش را در پی حاجتی فرستاد. خدمتکار کندی نموده و دیر کرد، پس حضرت به دنبال او روانه شدند که برای چه دیر کردند. پس او را یافتند، در حالی که به خواب رفته بود، حضرت بالای سر او نشستند و شروع به باد زدن او نمودند، تا اینکه خدمتکار بیدار شد، پس وقتی بیدار شد، حضرت به او فرمودند: ای فلانی به خدا که درست نیست، هم شب و هم روز را می خوابی؟ بلکه شب برای خودت، ولی روز را برای ما باش.7
و این در حالی است که امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند:
«فَإِنَّا صَنائِعُ رَبَّنَا وَالنَّاسُ بَعدُ صَنائِعُ لَنَا»8
ما آفریدگان پروردگارمان هستیم و دیگر مخلوقات و مردمان آفریدگانی برای ما.
حکم دیگر برای داشتن خدای متعال و خداداری (تقوا)، تقیّد به این حکم است: سلب مالکیت از خود و مایملک خود و تملیک آن به حق تعالی؛ یعنی عملاً به خلیفه و ولی او؛ خود و مایملک خود را از آنِ خدای متعال و خلیفه و ولی او دانستن، روش و حکم مولای آن مولا شدن این است؛ غلام (خادم مملوک) آن سرور و سالار شدن.
حال، ماییم با زبان تمنّا و تضرّع حضرت سجاد (علیه السلام) در مناجات تائبین که:
إلَى هَل يَرجِعُ العَبدُ الآبِقُ إِلَّا إِلَى مَولَاهُ؟! أم هَل يرُهُ مِن سَخَطِهِ أَحَدٌ سِوَاهُ؟!»
خدایا! آیا بنده فراری جز به مولایش رجوع می کند؟ آیا غیر از مولا چه کسی میتواند او را از غضب مولایش پناه بدهد؟
به قول حافظ:
جز آستان توام در جهان پناهی نیست / سر مرا به جز این در، حواله گاهی نیست
منم که بی تو نفس می کشم زهی خجلت / مگر تو عفو کنی ورنه چیست عذر گناه؟
وقف خود برای امیرالمؤمنین (علیه السلام)؛ خواستن ولایتش از او
یکی از راههای علوی شدن همان کاری است که وجود مبارک امیرالمؤمنین با اعلای از خودشان کردند: «وَقفاً عَلَى طَاعَةِ رَسُولِ اللهِ»9
ما هم همین کار را در رابطه با ایشان بکنیم، ما هم بگوییم: خدایا! خودمان را قرار میدهیم «وقفاً عَلَى طَاعَةِ أَمِيرِ المُؤمِنِينَ»، «وقفاً لأميرالمؤمنين».
یادمان باشد عمل به «معرفت» و «اخلاص» است که جواب می دهد؛ لذا حالا که فرموده اند: «النَّبِيُّ أولَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِن أَنفُسِهِم»10 و ما میدانیم نفس رسول الله امیرالمؤمنین هستند و ایشان در مؤمنین از خودشان به خودشان نزدیک ترند؛ بیاییم برای ظهور این ولایت در خودمان، دائماً با او بودن، تماماً او شدن و رسیدن به انتهای صراط مستقيم، متوسل به خود او شویم: با خواندن نماز منسوب به ایشان؛ با ختم مجرب نادعلی؛ انجام اعمال عادی و عبادی با محبت ایشان، انجام اعمال صالحه و حسنه برای ایشان؛ و هدیه ثواب آنها به ساحت مقدس سرّ او؛ صدیقه کبری؛ حضرت زهرا (سلام الله عليها) و نیز ورد زبانمان باشد یا علی.
این هم سلوک رحمانی برای علوی شدن، تا روز قیامت نگوییم که ما نمیدانستیم؛ یا علی.
یادمان باشد اگر حضور مبارک امیرالمؤمنین را، چه در موطن نفس و باطنمان، چه در فضای محیط بر خودمان و در کل عالم وجدان کردیم، آنچه بعد از این یافتن مهم است، تثبیت آن است وآنچه برای این امر باید رعایت شود، رعایت ادب این محضر و این حضور است، که همان «ایمان» (اوّلی) و «تقوا» (دومی) است که بدترین آفت آن دو، غفلت و اوّلین و پایه و اصل هر دو، سعی در دوام توجه به آن محضر و ذکر بلا نسیان به آن حضور است.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: «كَانَ حَبِيبِي رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه وآله كَثِيراً يَقُولُ لي: يَا عَلِيُّ، حُبُّكَ تَقوَى وَ إِيمَانُ وَبُعْضُكَ كُفَرُ وَنفاق.»11
حبیبم رسول خدا (صلى الله علیه وآله) بسیار به من می فرمود: ای علی! محبت تو تقوا و ایمان است و دشمنی تو کفر و نفاق است.
منابع:
1 علل الشرایع 2: 436
2 نهج البلاغه: خطبه 5
3 همان مدرک: حکمت 77
4 سبا: 46
5 زیارت آل یس
6 زیارت امام عصر ع در روز جمعه
7 کافی 2: 112
8 نهج البلاغه: نامه 28
9 المزار الکبیر: 220
10 احزاب: 6
11 امالی صدوق: 77