در دعا و زیارت -که زیارت هم خودش نوعی دعاست- به میزانی که...
اسرار خوشبختی، قسمت پنجاه و هشتم:
حضور قلب و اخلاص در زیارت
در دعا و زیارت -که زیارت هم خودش نوعی دعاست- به میزانی که انسان حضور قلب داشته باشد، اخلاص داشته باشد، حرفهایی که میزند حرفهای دلش بوده باشد، به همان میزان دعا مستجاب است. وقتی «دعا» دلی بوده باشد، دل انسان متکلّم می شود. دل که متکلّم شد، زنده میشود و اگر دل ما زنده بشود، آنچه از معارف الهی که در آن به اذن خدای متعال لحاظ شده، کم کم خارج میشود؛ چشمه های حکمت از دل انسان به زبانش جاری میشود.1 این کار را در زیارت هم میشود انجام داد؛
به فرض اگر به شما بگویند امام زمان (علیه السلام) شما را به خیمه خودشان دعوت کرده اند که ایشان را زیارت کنید؛ شما برای زیارت ایشان کتاب دعا و مفاتیح همراهتان می برید که زیارت نامه بخوانید؟ یا نه، با ادب تمام، در حالی که از یک طرف قند در دلتان آب میشود و از طرف دیگر از تصوّر مواجهه با آن محضر عظیم لرزه به اندامتان افتاده، به محضر مبارکشان شرفیاب می شوید، و شروع میکنید به زبان خودتان –البته اگر باز شد- عرض سلام و ادب کردن؟
بله! انسان سعی میکند با همه وجود عرض ادب کند؛ قربان برود، استغفار کند و نگاه کند، توجه کند و خودش را در آن حضرت محو کند. همان چیزی را که منتهای آرزو، برای قیامت و آخرت است، آن را تمنّا و طلب میکند؛ هر عملی که ما انجام بدهیم، بازخورد آن در موطن نفس ما خودش را نشان می دهد؛ لذا اگر به این نحو به زیارت مشرف شوید، خواهید دید که سیرتان میکنند؛ حتی وقت برگشتنتان را هم به شما می فهمانند.
حرم محل ظهور بی پروای صاحب حرم است. در موقع خواندن زیارت، اگر حضور قلب داشته باشید حضور محیطی حضرتش را می توانید فهم کنید.
حضور در مُلک کربلا
یکی از راههای کربلایی شدن، حضور در سرزمین کربلاست؛ البته با این عنایت که همه چیز در کربلا متبرّک است: آب کربلا؛ آب فرات است، همان آبی که فرموده اند غسل در آن، گناهان انسان را میریزد و انسان را پاک میکند.2 این اتفاق می افتد به شرطی که انسان موقع غسل حواسش باشد که این آب فرات است؛ همان آبی که در روز عاشورا بود و او هم در حسرت سیراب کردن وجود مقدس امام حسین (سلام الله علیه) و خاندان و اصحاب ایشان ماند.
خاک کربلا؛ خاکش سجده گاهی است که سجده بر آن حجابهای هفتگانه را می شکافد.3 با این توضیح که فضیلت تربت کربلا به میزان نزدیکی اش به مرقد مطهر است.
هوای کربلا؛ جایی که آبش متبرّک و خاکش متبرّک است، قطعاً هوایش هم متبرّک است؛ لذا به گاه تشرّف به آن سرزمین مقدس، کافی است با این توجه نفس بکشید. این همان هوایی است که هنوز عطر نفسهای پاک وجود مبارک امام حسین (سلام الله علیه) در آن حضور دارد. بله! هنوز هم هوای کربلا مشحون از حضور نفسهای مقدس سيّد الشهد (علیه السلام) است؛ همان طور که در زیارت امام حسین (علیه السلام) در روز نیمه شعبان فرموده اند: شهادت میدهم که تو کشته شده ای، اما نمرده ای.4 اصلاً با یقین به زنده بودن ایشان است که زائر به زیارت خودِ ایشان مشرّف میشود، نه زیارت قبر ایشان!
حالا اگر کسی با این توجهات به کربلا مشرف شود و بماند، چه یک دقیقه چه یک ساعت چه یک روز، چه یک هفته، به شدت توجهش و به شدت اخلاصش، به همان شدت خودش هم کربلایی می شود؛ خودش هم متبرّک میشود و آنچه بعد از این بهره مندی، مهم است نگه داشتن آن طهارت و قداست است.
زائر بعد از مدتی تأمل در کربلا، در وجودش احساس گرما و هیجانی می کند؛ لذا آن حالی که در کربلا به انسان دست میدهد، حتی اگر کلمه نشده باشد، این است که دلش می خواهد بعد از انجام وظایفش ادب را به جا آورده و خارج شود. اما در نجف به عکس است، انسان احساس آرامش میکند؛ آرامشی دلنشین و امنیتی آرام بخش؛ لذا دل انسان سیر نمیشود و به رفتن از آنجا پا نمیدهد. در کربلا دل انسان را سیراب میکنند؛ اما در نجف دل از کف انسان میبرند. از کربلا می شود بی سر آمد و در نجف دل را جا گذاشت و بیدل برگشت. به قول آن که گفت: وقتی که برگشتم یک دل سبک تر بودم!
حضور در ملکوت کربلا
در عرف دینی، زیارت به معنای رفتن به دیدار و ملاقات یک فرد معین یا یک شخص مقدسی است؛ در حالی که معنای اصلی این لغت، قصد کردن و انس گرفتن است.5 چه رابطه ای بین این معنای خاص و آن معنای اصطلاحی وجود دارد؟ وقتی گفته می شود شخصی برای زیارت امامی به حرم مطهری مشرف شده، در واقع او چه فهمیده باشد یا نه، او را قصد کرده و به قصد انس گرفتن با او به طرف او راهی شده است؛ و چون در ملاقات و دیدار کردن، این قصد و این انس، به شدّت و به سهولت اتفاق می افتد؛ لذا به دیدار، زیارت گفته شده است.
حالا بدون اینکه این مسافت طی بشود، بدون اینکه این سفر و زحماتش بر خود تحمیل بشود، انسان میتواند هر جا که هست قصد کسی را بکند، قصد وجود مبارکی را بکند، قصد وجود مقدسی را بکند و او را در خود حاضر کند؛ با او انس بگیرد و زائر او بوده باشد؛ خصوصاً اگر او صاحب ولایت الهی بوده یا شانی در آن ولایت داشته باشد، که در این صورت کافی است به حضور عالمگیر او توجه شود.
حضور سيّد الشهداء (صلوات الله علیه) در دل
در زندگی انسانی و ملکوتی، بدترین و مهلک ترین درد، قساوت قلب است، سنگ شدن دل است. ما به میزان گرد گرفتگی باطنمان؛ آن هم به دلیل غفلت، گناه، حتی کارهای بیهوده و حواس پرتی، قلبمان تیره و تار میشود و دیگر به سادگی برای مصیبت اهل بیت (علیهم السلام) و دوری از صاحب الزمان (علیه السلام) گریهمان نمیگیرد.
امام حسن مجتبی (صلوات الله علیه) فرموده اند: «إِنَّ حُبَّنا لَيُساقِط الذُّنُوبَ مِن بَنِي آدَمَ، كَما يُساقِط الرّيحُ الوَرقَ مِنَ الشَّجر»6 محبت ما گناهان آدمیان را میریزد، چنان که باد در پاییز برگ درختان را میریزد؛
لذا یکی از راههای زدوده شدن آلودگی از قلب و دل انسان این است که بی تکلّف و بی پروا، آدم خودش را به محبت اهل بيت (عليهم السلام) عموماً و محبت سيّدالشهدا (صلوات الله عليه) خصوصاً آغشته کند. در واقع یکی از راههای کربلایی شدن، حضور در ملکوت کربلا، یعنی باطن و معنا و حقیقت کربلاست؛ یعنی دل را به محبت سيّد الشهدا آغشته کردن و موطن نفس را از آن پر کردن و سوزاندن دل به مصیبت ایشان؛ لذا هر چیزی را که میبینید میتواند محبت شما را نسبت به سیّد الشهدا تحریک کند، ایجاد کند و ظاهری کند، به آن توجه کنید؛ آن را تکرار کنید. برای این کار الّا و لابد لازم نیست انسان در کربلا حضور پیدا کند.
حضور در ملکوت کربلا با توسل به مظلومان کربلا
مظلومیت صفتی است که خدای متعال با آن از امام حسین (سلام الله علیه) در قرآن یاد فرموده است: «مَن قُتِلَ مَظْلُوماً فَقد جَعلنا لِوَليّهِ سُلطاناً فَلا يُسرِف فِي القَتلِ إِنَّهُ كَانَ مَنصُوراً»؛7 ذیل این آیه ائمه (علیهم السلام) فرموده اند: منظور از کسی که مظلوم کشته بشود، امام حسین (علیه السلام) است، و منظور از ولی دم او که منصور خواهد بود وجود مقدس امام زمان (علیه السلام) است.
مظلومیت، صفت بارز واقعه کربلاست؛ حالا وقتی که تمام کربلایی ها -از بچه تا بزرگ- از وجود مبارک امام حسین (سلام الله علیه) پر شده باشند؛ پس مظلومیت هر کدام از آنها -چه اسرا و چه شهدا- جلوه هایی از مظلومیت سیدالشهدا (صلوات الله علیه) است. در مواجهه با این مظلومان، دو مظلوم هست که مظلومیت آنان دلخراش تر از بقیه است؛ مظلومیت طفل شیرخواره، و مظلومیت حضرت رقیه نازدانه. به جرات عرض میکنم توسل به هر کدام از این نفوس مقدس، کار چهل زیارت کربلا را می کند؛ البته هر کسی را به میزان محبت و معرفت و اخلاصش، هر کسی به اندازه سوز دلش.
واقعه عاشورا از تمام آنهایی که به عنوان همراهان امام حسین (علیه السلام) حاضر بودند، مجموعهای ساخته که اگر کسی خواسته باشد به آن مجموعه وارد شود، یکی از راههایش این است که متوسل شود به یکی از کسانی که در آن مجموعه بوده اند؛ از وجود مبارک اهل بیت (علیهم السلام) گرفته، تا آن طفل شیرخواره تا آن غلام سياه. اما چطور باید متوسل شد؟ شما با او همراهی کنید با او انس بگیرید، بعد از دهان او و از زبان او درخواست ورود به حرم ساحت مقدّس سيّد الشهداء (سلام الله علیه) را بکنید. این یقینا کارساز خواهد بود.
نیل به هر مقصد
با زیارت عاشورا به هر مقصدی میشود رسید، به شرط اینکه قبول شود و یکی از راههای جدی قبولیاش این است که شما آن را با نفَس کسی بخوانید که پیش امام حسین (سلام الله علیه) عزیز است و حرف او پیش ایشان شنیده میشود؛ با نفَس حضرت مسلم بن عقیل یا طفل شیرخواره یا هر کدام از اصحاب.
پس یکی از راههای توسل این است که به نفس و دم او کاری را انجام بدهید و دعا بخوانید. از دیگر راههای توسل این است که وجود خودتان را با وجود آن بزرگواری که میخواهید به او متوسل شوید یکی کنید. حال این یکی شدن، یکی شدن تنی که نیست، چون تن مـا مـاده متكاثفى است؛ اما یکی شدن روح با روح به دلیل لطافتش شدنی است. به این ترتیب شما میتوانید تصور کنید که وجود مبارک آن عزیز در موطن نفس شما حضور دارد و هر دو یکی شده اید؛ نه تنهایتان، بلکه باطنتان و حضور از فرق سر تا کف پای شما را پر کرده است.
خیلی ساده است؛ شما سلطان موطن نفستان و صاحب اختیار او هستید؛ لذا به توجه شما حضور ایشان در شما ایجاد میشود. حالا با دهان او، با زبان او شروع کنید به زیارت خواندن، دعا کردن، تمنا و تقاضا کردن. اگر کسی این راه دوم را بتواند انجام دهد، می فهمد عمل به نیابت یعنی چه.
منابع:
1 محاسن 1: 61
2 بحارالانوار 85: 153
3 همان مدرک
4 البلد الأمين: ۲۸۴.۲
5 معجم مقائیس اللغه 3: 36
6 بحارالانوار 44: 24 از رجال کشّی
7 اسراء/ 33