استفاده خوب از داشتهها هنر است، نه در حسرت نداشته ها عمر را تلف کردن. آن که قدر حال را میداند،
معنای خوب زندگی کردن
استفاده خوب از داشتهها هنر است، نه در حسرت نداشته ها عمر را تلف کردن. آن که قدر حال را میداند، در حسرت گذشته و ترس از آینده و یا با امید به آن زندگی نمی کند.
(لِکَیْ لَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ)1 «… تا بر آنچه از دست رفته است، دریغ نخورید و بدانچه به شما داده است، شادمان نشوید.» لذا اهل معرفت و ایمان، در هر شرایطی خوب زندگی کرده و بهره خیر خود را از آن می برند.
حقیقتاً خوب زندگی کردن، گرانبهاترین هنرهاست و این هنرمندی جایی آشکار میشود که شخص در تنگی و سختی باشد؛ چه در روابط اجتماعی و چه در زمینه مالی. و این امر در گرو استفاده بهینه از داشته هاست، اگر چه اندک باشند. مدیریت کارآمد امکانات کم، جبران کمبود امکانات را می کند و درست به عکس؛ مدیریت بی کفایت، امکانات کافی را ضایع میکند. مدیریت باکفایت در شرایط کمبود در زندگی، مانند غلتاندن گلوله برف در میان برف هاست که بعد از مدتی کم را تبدیل به زیاد میکند.
زیستنی از سر محبت
اگر با مصائب و مشاکل زندگیتان با محبت اهل بیت (علیهم السلام) برخورد کنیم و در کوران آنها با محبت آنان (علیهم السلام) زندگی کنیم، بهره عجیب صبر و احتساب را چون مولایمان سیدالشهداء (علیه السلام) از زندگی خود خواهیم برد.
(وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ )2 «قطعا شما را با چیزی از ترس و گرسنگی و کاهش در اموال و جان ها و میوه ها می آزماییم و بشارت به صبرکنندگان. آنان که هرگاه مصیبتی به ایشان می رسد، می گویند: ما از آن خداییم و به سوی او باز می گردیم.»
جهنم و عذاب آن عظمتی دارد که در خیال ما نمی گنجد. مراقب باشیم که به خاطر هیچ کس و هیچ چیز به جهنم نرویم. عمر ها با هوای نفس زندگی کردن و داشتن همه دنیا، به لحظه ای در جهنم بودن نمیارزد. ولی عمر ها با تمام سختی، اما بر طبق رضای خدای متعال زیستن و درعوض لبخندی از رضایت بر لبان مبارک ولی خدا نشاندن، به همه چیز می ارزد.
حقیقت وجود و حیات، محبت است. محبت خدای متعال به حبیب خود؛ لذا زندگی کردن با محبت حبیب خدای متعال و احباء او، زندگی کردن بر مبنای درست و بر بستر حقیقت آن است. چنین زیستنی، دل را آرام و کام را شیرین و نفس را سیر و سیراب از مطلوب و محبوب فطری میکند.
حال اگر چنین عاطفه و احساسی در کشاکش مشکلات و مشقّات زندگی در انسان بوده باشد، از طرفی تحمل آنها را برای او قابل تحمل و آسان و چه بسا گوارا کرده و از طرفی دیگر با توجه به تلاش قلبی برای حفظ عاطفه و آن محبت الهی، مجموعه این فرآیند را تبدیل به عبادتی میکند که از مهمترین آثار آن، عمیق تر و بیشتر و نهادینه تر شدن آن محبت در انسان است؛ محبتی که ضامن معیّت محب با محبوب در دنیا و آخرت است.
جان کلام و خلاصه مرام و نقطه استقرار در مطلوب ترین حالت در زندگی همین است. کسانی که به دنبال معنا و معرفت در زندگی هستند و به دنبال نزدیکترین و بهترین و موثرترین مواظبت و مراقبت برای معنادار کردن آن و حضور قلب و دوام آن، به همین قاعده باید عمل کنند. زندگی با محبت معصومین (علیهم السلام).
صورت حقیقی اعمال
صورت حقیقی هرچیز صورت مثالی آن است، که شکل واقعی و درست آن میباشد. صورت حقیقی و مثالی مال دنیا، کثافات و نجاسات است. از اینجا حقیقت حرص به دنیا و بخل و هر نوع تعلق خلاف به مال دنیا را خود فهم کنید.
(وَمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ)3 «… و زندگانی دنیا جز کالای غرور (فریب) نیست.»
به فاصله بین دنیا و آخرت برزخ گفته میشود. عالم برزخ عالم ارواح است. در آنجا هر چیزی صورت حقیقی خود را دارد. صورت برزخیِ «پاکی» سفیدی، علمِ «صحیح» آب گوارا و زلال، «زبان نیش دار» عقرب می باشد. عالم رویای صادقه همان عالم برزخ است. در واقع آن عالَم، عالُم مثال است و زبان آن، زبان تمثیل می باشد.
عالم برزخ و یا مثال، در موطن نفس انسان، همان عالم خیال است. به همین دلیل است که یکی از لوازم معبرین برای تعبیر رویاها، ضربالمثلها، امثال و حکم و یا تعبیرات و تمثیلاتی است که در ادبیات و محاورات رایج در بین مردم و یا تعبیراتی است که در آیات و روایات آورده شده است.
مشهور بین معبرین این است که قاذورات و نجاسات، به مال حرام و بعضی از خوردنیهای خوشگوار به مال حلال تعبیر می شود. قسمت زیادی از معادل ها و معانی تمثیلات در تعبیر خواب ها، شناخته شده و مشهور بین معبرین است و فهم موارد ناشناخته و شناختن آنها در گرو داشتن علم تعبیر خواب است که آموزشی نیست، بلکه وهبی و عنایتی است، که چه بسا به دلیل بعضی از اعمال صالحه به کسی داده میشود.
کودکی، پُر مدّعا
نفس ما کودکی علیل، ضعیف، جاهل و با این همه، خودخواه و پر مدّعاست. از همین جا می توان فهمید امیال و اهواء، خواسته ها و پسند های او چقدر نکبت و ظلمت است.
(وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّه)4 «و پیروی از هوا مکن که تو را از راه خدا گمراه می سازد.»
بدین گونه است که جملاتی مانند: من دوست دارم، یا من دوست ندارم و من چنین ام و چنانم، از نگاهی، چقدر چندش آور، و از نگاهی چقدر خنده آور است.
اولین و مهمترین بازخورد موجودیت یافتن انسان در او، اولا احساس و وجدان موجود بودن و موجودیّت یافتن در اوست، ثانیا پیدا شدن میل و خواسته در اثر آن موجودیّت، که حقیقی است نه خیالی، و واقعی است نه وهمی. حال با توجه به شان و منزلت انسان، که بنده حق تعالی است، نفس خود و میل او، باید قبول مالکیت حق تعالی و اطاعت او را بکند. هرچند که مطابق پسند او نباشد، پذیرفتن با رغبت بندگی و اطاعت خدای متعال اقتضای درست منزلت انسان در بندگی خدای متعال است.
چنین رفتاری منتهی به رستگاری و سعادت او می شود و گرنه، نه. اگر او مطلوب خود را میل و خواسته خود قرار دهد، عملاً میل و هوای خود را معبود خود قرار داده و به این ترتیب برای خدای متعال در اطاعت شریک قائل شده و به این ترتیب مشرک گردیده است و این همان شرکه خفی است که وجود مبارک امام عسگری (صلوات الله علیه)، از آن یاد فرموده اند که: «شرک در مردمان، از حرکت حشره ای کوچک در شبی تاریک بر روی صخره ای سیاه، پنهان تر است.»5
چرا که درونی و دیده ناشدنی است. لذا پنهانی میباشد و به دلیل درونی بودن و نیز دلبسته بودن انسان به آن و از آنجایی که محبوبترین محبوب انسان، خود اوست، لذا ستیزه کردن با آن، ستیزه با دشمن پنهان خانگی دلبند است، که البته سخت ترین مبارزه است و این همان فرمایش رسول الله (صلی الله علیه و آله) است که فرمودند: «دشمن ترین دشمن تو، نفس خود توست که بین دو پهلوی تو می باشد.»6
تسلیم و مُنقاد شدن انسان و منیّت او، به ولایت الهیه، تنها راه برون رفت از چرخه منحوس شرک خفی است، که این انقیاد، فقط به محبت صادقانه و شدید صاحب آن ولایت شدنی است و البته این فرآیند تنها به مدد همو عملی است.
طعم شیرین شُکر
آن که توجه به نعمتهای خدای متعال نسبت به خود داشته باشد، خود را غرق آنها خواهد دید و خود را عاجز از قدردانی و شکر را خواهد یافت. چنین کسی تاسف گذشته خود و حسرت داشته های دیگران را نخواهد خورد و به دیگران خوش به حالت نخواهد گفت.
(وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَهً وَبَاطِنَهً)7 «و خدا نعمت های نهان و آشکار خود را بر شما تمام کرده است.» تاسف از گذشته خود و حسرت داشته های دیگران، نشانه بی توجه بودن نسبت به نعم الهی نسبت به خود و قدر ندانستن آنها و بیکفایتی در بهره بردن از آنهاست. (وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا)8 «و اگر نعمت های خدا را بشمارید، شمار نتوانید کرد.»
طعم شکر شیرین است و موثرترین راه برای ازدیاد نعمت و رفع کمبودهای نعمت های ظاهری و باطنی، شکر نعمت است که از مصادیق آن، ابراز شکر و نیز استفاده ثواب و صواب از آن است، نه تلاش برای به دست آوردن آن.
آنکه نعمت بیشتری دارد، بهره بیشتری ندارد. بلکه آنکه شکر بیشتری می کند، بهره مندتر است. پس قدر آنچه را که داریم بدانیم، تا به لطف خدای متعال به آنچه نداریم، نائل شویم. اسراف (زیاده روی) و تبذیر (ریخت و پاش) از آفاتِ حفظ نعمت و ضد شکر است و از رفتار شیطان و باعث شادی اوست و لذا عکس آن یعنی قناعت، همانطور که فرمودهاند: «گنج بی پایان است.»
برای آنکه زندگیمان سرشار از نعمت ظاهری و باطنی بوده باشد، زبان دل و دهان سرمان، همیشه به شکر و استغفار از خدای متعال باز باشد و همچنین به تشکر و اعتذار از دیگران.
خوب زندگی کردن هنر است و از رفتارهای لازم و اصلی در ساختن زندگی خوب، زندگی کردن با شکر است. توجه به دادههای خدای متعال، که اولی و اصلی و گرانبهاترین آنها، نعمت وجود و حیات و قیمت نداشتن آن است، دل را آرام و کام را شیرین و نفس را سیر کرده و آن را از آزار حرص و طمع بازمیدارد.
یافتن این معنا که در هر نعمتی انسان مدیون و رهین منت الهی است و نیز حسنی در او نیست، مگر آن که صنع خدای متعال است، او را عاجز از بجا آوردن شکرِ کمترین نعمت او می کند و عجز از شکر، بازخورد عملی و فهم درست در مواجهه با نعمت های خدای متعال است و به قول سعدی:
از دست و زبان که برآید
کز عهده شکرش به درآید؟!
مقام شکر، بالاترین مقام در بندگی خدای متعال است و به همین دلیل است که خود می فرماید: (وَقَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ)9 «و بندگان بسیار شاکر من، بسیار بسیار اندک هستند.
تنظیم توجهات
یکی از سنن الهی در خلقت او، این است که خدای متعال با توجه به چند و چون باطن ما، که حاصل توجهات و تفکرات ماست، چند و چون رابطه ما با سایر اجزای خلقت و رابطه آنها را با ما و جایگاه ما را در مجموعه آن تعیین می فرماید. لذا چه بسا برای رسیدن به هدف و مقصد و برآورده شدن حاجت و به دست آوردن چیزی، نیاز به کوشش نیست. بلکه تنظیم توجهات باطنی خود، به قدری به عنایت خدای متعال ایجاد کشش میکند، که آن مقصود برای انسان حاضر و حاصل می شود.
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمودند: «هر که در درون خویش آنچه را که خدای عزوجل راضی میباشد پنهان کند، خدا آنچه را که موجب سرور اوست، برایش ظاهر می گرداند و هر که در درون خویش چیزی را بخواهد که مورد ناخشنودی خدای متعال است، خدا آنچه را که موجب خواری اوست ظاهر می کند.»10
و از جمله آن توجهات مشکلگشا و مقصود آفرین اولاً تقواست و سپس اراده معطوف به مقصود و دیگری انتظار منظور.
دیده بر منظور خود دوخته و در تمنای آن خیره به آن نگریستن.
مورد آرزو، معمولاً سرابی است فریبنده که دست نیافتنی است؛ برخلاف مورد انتظار که واقعیتی از راه رسیدنی است. امیرمومنان (علیه السلام) فرمودند: «هر چه مورد انتظار باشد، آمدنی است.»11
مجموعه خلقت الهی، مجموعه ای نظام مند است؛ از طرفی همه اجزای آن ذی شعور و از طرفی دیگر مرتبط با یکدیگرند. این معنا هم در خلقت مادی و هم معنوی صادق است. در هر مجموعه مرتبط به هم، جابجایی در یک جز، جابجایی در سایر اجزا را نیز سبب میشود. لذا تغییرات معنوی و یا رفتاری انسان ارتباط او را با سایر اجزای مربوط به او تغییر داده و در پیشامدهای آینده و ایجاد تحوّل میکند. این تغییر مناسب با تغییرات خود شخص است که به اذن خدای متعال انجام می شود.
آیه شریفه: (انَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّى یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم)12 «حقیقت این است که خدای متعال آنچه را که هر گروهی دارد، دگرگون نمیکند.» (نعمتهایی که به آنها داده، باز نمی ستاند) مگر آنکه خصوصیات خود را تغییر دهند. (وَإِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا)13 «اگر شما پشت کرده و برگردید، ما هم از شما روی برگردانده و بر خواهیم گشت.» (لَئِن شَکَرتُم لَأَزیدَنَّکُم)14 «اگر شکر کنید، البته و حتماً شما را زیادتر می کنم (شما و نعمت هایتان را)، و یا هر آیه دیگری که مبین برخورداری از نتایج اعمال باشد، از مستندات این امر است؛ مانند: «اگر اهل آبادی ها به آن حقیقت الهیه در خود، امنیت بخشیده و آن را پاسداری کنند، هر آینه درهای فزونی از آسمان و زمین را بر آنها می گشایم.»15
منابع:
1 حدید/ 23
2 بقره/ 155
3 حدید/ 20
4 ص/26
5 الغیبه شیخ طوسی/ 207
6 مجموعه ورّام/ 59
7 لقمان/ 20
8 ابراهیم/ 34
9 سبا / 13
10 بحار الانوار/ جلد71/صفحه245
11 شرح غرر الحکم/ جلد 4/ صفحه 529
12 رعد/ 11
13 الاسراء/ 8
14 ابراهیم/ 7
15 اعراف/ 96