«حق اليقين» وجود مبارک امام (علیه السلام) است که در سرتاسر...
خالی شدن از خویش و پر شدن از حقیقت حسینی
«حق اليقين» وجود مبارک امام (علیه السلام) است که در سرتاسر وجود انسان حضور پیدا میکند. آن وقت در حضور ایشان و با حضور ایشان و با ایشان زندگی کردن؛ این آن زندگی است که شایسته یک شیعه و مطلوب و مرضیّ خدای متعال است و نشانه منزلت اهل درایت و معرفت همین مطلب است.
هم نفسی با او
«صحابى» وجود مبارک هر پیغمبر یا امام یا معصومی به کسی گفته میشود که با او هم صحبت باشد. هم صحبت بودن یک ظاهری دارد و یک باطنی؛ ظاهرش این است که حضور مبارک معصوم را درک کرده باشد، در زمان ایشان بوده باشد، به محضر ایشان رفت و آمد داشته باشد، سؤال و جواب داشته باشد؛ به چنین کسی «صحابی» گفته میشود.
اما کسی که حقیقتا و باطنا «صحابی» است؛ آن «صحابی» خاص، کسی است که با وجود مبارک معصوم (علیه السلام) «هم نفَس» است. هم نفَس بودن با معصوم است که کسی را متبرّک و منوّر به وجود مبارک امام (علیه السلام) می کند. نفَس چنین کسی است که به هنگام خروج، مشحون و آغشته به حضور مقدّس معصوم است. بله! هم نفَس بودن با معصوم است که از انسان یک صحابی خاص می سازد.
یک نکته مهم: هم نفَسی با معصوم موکول به این نیست که الا و لابد از نظر مکانی، یا از بابت زمانی، انسان حضور معصومی را درک کرده باشد؛ بلکه میشود با هر بُعد زمانی و مکانی با وجود مبارک ولی الله همنفس بود و از خواصّ اصحاب ایشان شد و وقتی این صحابی خاص بودن، عمیق و پایدار بود، در رجعت آن بزرگوار خودش را در خارج و ظاهر هم نشان میدهد.
سوختن در محبت او
راه بردن غیر از راه نمودن است؛ و «هدایت» به معنای راه بردن است نه به معنای راهنمایی و راه نمودن –که معمولاً چنین معنا میشود– و صحیح نیست. لازمه راه برده شدن، دل را در گرو هادی نهادن و به دست او دادن است؛ «هدایت» دست دل را گرفتن و باطن و دل شخص را با خود همراه کردن است؛ که در این صورت -بالملازمه- ظاهر نیز همراه خواهد شد؛ که از کوزه همان برون تراود که در اوست. در این فرایند -بعضاً- هم هادی راه است و هم راهبر و هم راهنما که مصداق اعلای آن، وجود مبارک اهل بیت (علیهم السلام) هستند که فرمودند: «نَحنُ الصّراط» و «نَحنُ السَّبِيلُ وَ السَّلسَبِيلُ»؛1 که هم «صراط» اند و هم «امام» و «هادی» آن.
بایسته صراط بودن هادی و امام، زندگی کردن در او و با اوست و سعی در اتحاد خود با ایشان و محو کردن خود در ساحت مقدس ایشان و مستهلک کردن مشیّت خود، تحت مشیت او، شاید که به عنایت ایشان نیل به شفاعت و ولایت حضرتش عاید شود. عقلاً و نقلاً این امر به جز با محبّت، آن هم محبت شدید، شدنی نیست؛ زیرا هر محبوبی در محبت خود حاضر است؛ لذا با محبت خصوصاً محبت شدید، محبوب در محب، حاضر و همراه می شود.
در قبول ولایت الهيه؛ يعنى قبول حضور وجود مبارک ولی الله در خود، بیش از حضور خود، شخص به میزان پذیرفتن، غیرشخصی میشود؛ از منیّت او کم میشود؛ «حسین جانم»، و «جانم حسین» می شود. زيرا «مَا جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ»؛2 و اینکه فرموده اند: اصحاب امام زمان (علیه السلام) دلهایشان مانند پارههای آهن است؛3 یعنی آنان عاطفه شخصی ندارند. و اگر نسبت به دیگری محبّتی داشته باشند، به محبت امام (علیه السلام) و هم برای ایشان است. و از آنجایی که بنا به بیان الهی «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُترَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَا يُفْتَنُون»4 گریزی از امتحان نیست و بنا به فرمایش حضرت امير (عليه السلام) «فِي تَقلُّبِ الأحوالِ عُلِمَ جَوَاهِرُ الرّجالِ»؛5 باطنهای مردان در کوران حوادث دانسته (آشکار) می شود.
امتحان جانانه در نمایاندن میزان غیرشخصی شدن، حوادثی است که برای نزدیکان و ارحام طبقه اوّل شخص اتفاق می افتد، که کمّ و کیف رفتار انسان در آن، میزان و کیفیت دلبستگی را به غیر وجود مبارک ولی الله آشکار میکند، و آشکار می شود که این فرمایش رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) در مورد او چقدر واقعیت دارد که: «کسی به من ایمان نیاورده مگر آنکه مرا محبوب تر از خود و خاندان مرا عزیزتر و محبوبتر از خاندان خود بدارد و من محبوب تر ازخود او برای او باشم».6
و آینه این معنای زیبا در کربلاست: امام حسین (علیه السلام) برای خدای متعال: «الَّذِي بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ»؛7 خدایا او کسی است که پاکترین خونش را برای تو نثار کرد؛ و یاران او برای او: «الذِينَ مُهَجهُمْ دُونَ الحُسين عليه السلام»؛8 یاران او کسانی بودند که پاکترین خونشان را برای امام حسین (علیه السلام) نثار کردند.
و این همان امتحان حضرت ابراهیم (علیه السلام) و امتحان هر کس دیگری در وادی ایمان است، در حالی که حقیقت ایمان، وجود مبارک امام (علیه السلام) می باشد؛ و امتحان حضرت ابراهیم (علیه السلام) نمونه است؛ دوست داشتن و سوختن برای فرزند رسول الله بیش از دوست داشتن و سوختن برای فرزند خود.
همان طور که خود او در شیعه بودن، بنا به فرمایش خدای متعال نمونه است: «قَدْ كانَتْ لَكُم أُسوَةٌ حَسَنةٌ فِي إِبْراهِيمَ»؛9 مسلّماً برای شما در ابراهیم و کسانی که با اویند، الگوی (برابرنهاده ای) نیکوست. در این امتحان است که معلوم میشود در ما چه مقدار «نفاق» است؛ جای خالی از حضور محبت و معرفت و ایمان به وجود مبارک امام (علیه السلام).
به قول بیدل دهلوی: کیست در این انجمن، محرم عشق غیور/ ما همه بی غیرتیم، آینه در کربلاست
طور سینای معارف و کمالات
شجره طيبه علوم آل محمّد (صلى الله علیه وآله) در دلی می روید که برای سيّدالشهدا سوخته باشد. حدیث ذیل آیه: «فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ مِن شَاطئ الوَادِى الأَيْمَنِ فِي البُقعَةِ المُبارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يَا مُوسَى إِنِّى أَنَا اللَّهُ رَبُّ العالمين»؛10 چون نزد آن آمد، از جانب راست آن وادی در آن جایگاه مبارک از آن درخت ندا رسید که ای موسی! یقیناً منم خدا، پروردگار جهانیان.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: شاطىء، رود فرات بود و بقعه مبارکه، کربلا و آن درختی که حضرت موسی از آن نوری دید حضرت محمد (صلى الله عليه وآله) بود و صدایی که می شنید صدای اميرالمؤمنین (علیه السلام) بود و در آنجا موسی پیامبر خدا شد.
میزان بهره مندی انسان از معارف و کمالات، بسته به میزان توجه دل است. توجه و تذکر دل در مورد واقعه کربلا، میزان بهره انسان را از معارف و کمالات به نسبت همان توجه و تذکر بالا می برد.
امام حسین (علیه السلام)، «قَتِيلُ العَبَرات» و «عَبَرَةُ كُلّ مُؤمن»
با توجه به اینکه هر محبوبی در محبت خودش حاضر است، فرمودند: حضرت سيّد الشهدا «قتيل العبرات» است؛ یعنی خود وجود امام حسین (علیه السلام) در همان اشکی که برای ایشان ریخته میشود، حضور دارد. پس لحظههای روضه و مرثیه را قدر بدانیم. دریچه دل خود را باز کنید و با همۀ محبت در آن، بی تکلّف و ملاحظه، گریه کنید؛ دل خود را برای او آب کنید و خود را برای او بسوزانید. چنین کنید؛ جانانه بسوزید تا گلتان نیز با محبت او عجین شود؛ تا همیشگی کربلایی و سپس حسینی شوید؛ اهل نجات و سپس خود، نجات و منجی شوید؛ مگر او «بَابُ نَجَاةِ الْأُمَّة»11 نیست؟!
این سوختن که نشانه اش شکستن بغض و جاری شدن اشک از چشم است، به شدتی در مورد وجود مقدس امام حسین (سلام الله علیه) موضوعیت دارد که به زبان مبارک ائمه (علیهم السلام) در تعریف ایشان جاری شده است که ایشان «عَبَرَةُ كُلَّ مُؤمِن»12 و «قَتِيلُ العَبرات»13 (زیارت اربعین) هستند.
یک نکته مهم: این مطلب در مورد کسی که بعد از شنیدن روضه ای مفصل گریه کند صدق میکند، تا برسد به آنجایی که کسی با شنیدن نام مبارک امام حسین (سلام الله علیه) اشکش جاری شود؛ یقیناً این تفاوت نشانه مراتب ایمان است. فرموده اند: وجود مبارک ایشان نزد هیچ مؤمنی یاد نمی شود مگر اینکه اشک او جاری میشود؛ پس گریه بر امام حسین (علیه السلام) نشانه ایمان است و اینکه به چه شدت و به چه سرعت این اتفاق بیفتد، نشان دهندۀ مراتب ایمان آن مؤمن است؛
فرموده اند: شيعيان ما مُفهَّم و محدَّث اند؛ یعنی علوم و معارف الهی، آیات و روایات؛ معانی و مفاهیم در آنها به او تفهیم شده و گفته می شود. آیا ما این چنین هستیم؟! فرموده اند: از امام حسین (علیه السلام) یاد نمی شود، مگر آنکه اشک مؤمن جاری می شود؛ یعنی فقط یاد شود؛ چه با توجه خود و چه با تذکر دیگری؛ نه ذکر مصایب آن حضرت! که آن سنگ و گل را هم گریان میکند. آیا ما این چنین هستیم؟!
دوست خوبِ با ذوق و هنرمندِ چندکاره ای دارم که یکی ازچندکارش حکاکی روی نگین انگشتری است. میگفت: روزی فرزند نوجوان یکی از دوستان و نزدیکانش نزدش آمد و گفت: روی نگینی برایم حک کن «لای لای علی اصغر»! این را گفت و بغض گلوی مرا گرفت... آخر مگر جز این است که کمترین مرتبه از مصیبت کربلا کفایت از آتش زدن عالم میکند تا چه برسد به گریه آن نازدانه؛ مگر نفرمودند: امام حسین (علیه السلام) «عَبرَةُ كُلّ مُؤْمِن» است؛ اشک هر مؤمنی است.
مگر غیر از این است که معرفت، یافتن حضور معروف در موطن نفس است و اینکه اشک از عمق جان مایه گرفته و از چشم سرازیر میشود؛ پس اشک بر امام حسین (علیه السلام) نشانه حضور حضرتش در عمق جان و عیان شدن آن از باطن به ظاهر دارد و خبر از معرفت جانانه مؤمنِ دلآگاه نسبت به ایشان میدهد؛ البته میزان این معرفت به قدر دل آگاهی و محبّت گریه کننده است. از اینجا می توان خیال خود به سوی آن نازدانه برد که چرا گریه کرد و دست از خویش شسته و از خود رسته، از وجود عزیز و مبارک بابا چقدر تمنای سیری و سیرابی داشت!
ای رستگان زخویش و ای بستگان به حق/ رحمی به ما کنید که از خود نرسته ایم؛
منابع:
1 بحارالانوار 25: 22
2 احزاب/ 4
3 تفسیر عیاشی 2: 59
4 عنکبوت/ 2
5 امالی صدوق/ 334
6 علل الشرایع 3: 140
7 فرازی از زیارت اربعین
8 فرازی از زیارت عاشورا
9 ممتحنه/ 4
10 قصص/ 30
11 امالی صدوق/ 115
12 کامل الزیارات/ 108
13 زیارت اربعین (تهذیب الاحکام 6: 113)