وقتى اوّلین مخلوق خداى متعال، حبیب او بوده است، یعنی او می پسندد...
اسرار خوشبختی، قسمت شصت و یکم:
هُرم محبّت
١. وقتى اوّلین مخلوق خداى متعال، حبیب او بوده است، یعنی او می پسندد که همه انسانهای عاقلِ قادرِ مختار، مانند حبیبش باشند؛ از همین روست که راه و روش و شیوه (دین) او را در اختیار ایشان قرار داده تا آنان هم با عمل به راه و روش او، مانند حبیبش شوند و تشبّه به او پیدا کنند؛ در واقع حقیقت دين، وجود مبارک حبیب خدای متعال و ولی اوست؛ پس حاصل عمل به دین، شبیه شدن به صاحب آن است و این امر، اصل دین همه پیامبران الهی است.
۲. از طرفی «مودّت»، قوی ترین عامل در تقرّب به خدای متعال و اولیاء اوست و البته در پی آن، شبیه شدن به ایشان اتفاق می افتد؛ از طرف دیگر «حالِ» انسان، در اثر تکرار غلبه پیدا کرده و کم کم تبدیل به (مقام) می شود؛ و انتهای کمالات الهی همین است: یعنی توأمان شدن معرفت و محبّت؛ حبیبِ حبیب شدن؛ «عشق» محبتی است که خانه دل را خراب و آن را از غیر خالی می کند؛ «عشق» هر چه باشد، فقط در کربلاست!
«عشق» کاری می کند که مسلمان چه قبل از کربلا و چه در کربلا، مسلم می شود؛ آدم و نوح و موسی و عیسی می شود؛ زیارت وارث می شود؛ هرچه او خواهد همان میشود؛ جانم حسین می شود؛ «محبّت» وقتی تشدید شد، تبدیل به قربان صدقه می شود؛ می شود: جانم حسین، حبیبی یا حسین. اما وقتی باز هم شدت پیدا کرد، زبانه های آتش محبت از دل، سر را هم می سوزاند؛ ذهن را هم می سوزاند، و کلمات هم می سوزند. بعد میشود پیکرهای گُر گرفته، افتاده بر مزار پدر؛ که هیچ کلمه ای به جز محبت -نه لفظ، بلکه معنا و حقیقت آن- برای او نمانده است. ای کاش آن چنان بودن!
کسانی که عاشورا کنار امام حسین (علیه السلام) و در اربعین بر سر مزار مطهر او بودند، زیارتنامه که نمی خواندند؛ حتی درد دل که نمی کردند؛ قربان صدقه نمی رفتند؛ زیرا پیش از این، در آتش معرفت و محبت امام حسین (علیه السلام) سوخته بودند و شده بودند «جانم حسین»، «حبیبی یا حسین». ای کاش آن چنان بودن!
و چه سعادتمند است زائری که بعد از زیارت اربعین، اربعینی شود؛ یعنی معرفت و محبت امام حسین (علیه السلام) را در خود «چله کشی» کند؛ یعنی تار و پود وجود خود را ابتدا به معرفت و محبت او آمیخته کرده و سپس به عنایت مادر مظلومه و صاحب عزای او، تار و پود وجودش را معرفت و محبت او قرار دهد و هیچ وقت غیر از این نباشد و این است معنای «جانم حسین» و «حسین جانم».
سوز مصیبت یا هُرم محبت؟
از احساسهای گنگ کلمه نشده در ذهن و دل شیعیان این است که ما با قافله کربلاییان و اصحاب سيدالشهدا (عليه وعليهم السّلام) خیلی فاصله داریم. اصلا ما کجا و آنان کجا؟! و درست است این فاصله آن قدر زیاد است که وجود مبارک اهل بیت (علیهم السلام) از ما شبه شیعیانشان، برای حسینی شدن و بهرهمندی از مواهب آن به زیارت قبر مطهر ایشان، یا زیارت نامه ای را خواندن یا گریه کردن بر مصائب آن حضرت رضایت داده و قناعت کردند؛ یعنی به همین سادگی؛ ولی ما میدانیم که اصلاً ما کجا و آنان کجا؟! به قول معروف گیر کار کجاست؟ چرا بعد از این همه، این دل، دل نمیشود؛ جان حسینی نمیشود؛ و جانم حسین نمی شود؟!
مشکل آنجاست که ما سوز مصیبت او را با هُرم محبت او اشتباه گرفته ایم. سوز مصیبت تا وقتی است که روضه خوانده شده و ذکر مصیبت میشود. ولی محبت اگر دامن دل را گرفت تا خانه خرابت نکرده، رهایت نمی کند. تا خانه منیّت را ویرانه نساخته و حرم محبوب را بر آنها بنا نکرده و علم او را بر فراز آن نیفراشته، دست بر نمی دارد. یک نکته لطیف پنهان در مورد وجود مبارک امام حسین (سلام الله علیه) این است که محبت ایشان و مصیبت ایشان، دو مقوله اند. آنچه الحمد لله ما به آن مبتلا هستیم، سوز مصیبت ایشان است. اگر امام زمان (صلوات الله علیه) عنایت کنند، اگر والده مکرمه مقدسه ایشان امضا بفرمایند و آن «محبّت» را به انسان بچشانند، آن «محبت»، چیز دیگری است.
سوز مصیبت ایشان که به طور معمول دوام ندارد و مقطعی است. انسان را میسوزاند؛ اما محبت ایشان که بنا به چیستی خود، قابلیت دوام دارد، انسان را محو خود ایشان می کند و میشود به یک جایی رسید که توام با معرفت بوده باشد؛ که بالاترین درجه از هر دو است. به میزان معرفت، انسان بهره مند از محبوب است؛ اما به میزان محبّت، انسان از آنِ محبوب است و نور علی نور این است که انسان هم معرفت داشته باشد و هم محبت؛ یعنی هم محبوب از آنِ انسان باشد و هم انسان از آنِ محبوب.
و از اتفاقات شیطانی در مسائل معرفتی این است که القا شده، اگر کسی بالاتر رفت تکلیفش کمتر میشود! در حالی که در فرهنگ اهل بيت (عليهم السلام) قاعده غیر از این بلکه عکس این است: «حَسَنَاتُ الأبرارِ سَيِّئَاتُ المُقَرَّبِينَ»؛1 یعنی هر قدر بالاتر رفتی، باید ادبت، نزاکتت، تقیّدت بیشتر بوده باشد. اینکه بعضی از بزرگان اهتمامشان به کم خوردن و کم خوابیدن بوده، از این بابت بوده که بیشتر هشیار باشند، کمتر حواسشان پرت بوده باشد و بیشتر بتوانند خودشان را در رابطه با وجود مقدس امام (علیه السلام) تنظیم کنند و آماده باش و گوش به زنگ بوده باشند. همان کاری که وجود مقدس خود اهل بیت (علیهم السلام) در رابطه با خدای متعال می کردند؛ دائما گوش به زنگ!
نکته ای که خیلی ها در زیارت امام حسین (سلام الله علیه) با آن مواجه میشوند و نمیتوانند بپرسند این است که: قبل از رسیدن به آنجا، گمانشان این است که در مواجهه با ایشان باید از درد و رنج، تکه تکه شوند و از شدت ناله از حال بروند، در حالی که وقتی به آنجا می رسند، می بینند اشکشان خشک شده! بعد بهت زده شده و با خودشان میگویند: چرا شقاوت به من دست داده است؟! قبل از تشرّف، هر وقت روضه می شنیدم، سوزشِ قلبم را احساس می کردم؛ دلم می سوخت و اشکم سرازیر می شد؛ ولی حالا که در کربلا هستم، این اتفاق در دلم نمی افتد!
دلیلش این است که شنیدن روضه، یاد کردن از واقعه کربلاست، که البته دلسوز و دلخراش است؛ اما تشرف به کربلا، مواجه شدن با واقعه کربلا نیست؛ بلکه «زیارت» امام حسین (سلام الله علیه) است. زیارت امام رئوف و رحیمی است که رحمت الله است، که منتظر است تا شیعیانش آنجا مشرف شوند تا نسبت به آنها ملاطفت و ترحم و عنایت کنند. به همین دلیل است که آنجا دیگر آن سوز مصیبت در دل ها نیست؛ بلکه حلاوت و گرمی مواجهه با وجود مبارک امام است؛ مگر اینکه در آنجا هم مداح و روضه خوانی باشد، روضه بخواند که انسان اشکش سرازیر شود.
محو شدن در محبت خدای متعال به محبت حسینی
خلقت تجلی خدای متعال به مخلوقات خودش است. حار اگر تجلّی او، «محبت» او، به وجود مبارک حبیب خودش و احبای او باشد، میشود فهمید که محبّت خلایق به امام حسین (سلام الله علیه) که در همه عالم و عالمیان وجود دارد از کجاست! محبت امام حسین (سلام الله علیه) در واقعه کربلا آتش فشانی کرده است. ما میتوانیم خودمان را در این محبت بسوزانیم، محو کنیم، تا به این ترتیب در محبت خدای متعال محو شده باشیم، تا آغشته به محبت خدای متعال شده باشیم؛ چون این محبت، محبت خدای متعال است که آتش فشانی کرده است و عالم را سوزانده است. وجود مقدس رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) فرموده اند: «أحَبَّ اللَّه مَنْ أَحَبَّ حُسَينا»؛2 پس اگر کسی خودش را در این محبت بسوزاند، به محبت خدای متعال سوخته است و بالاترین مرتبه «معرفت» وقتی است که با «محبت» توأم بوده باشد. وقتی آهنی در آتش باشد، خاصیت آتش را پیدا میکند؛ هم روشنایی و گرما میدهد و هم میسوزاند. اگر کسی برای خدای متعال سوخته باشد، شخص دیگری که برای او بسوزد، در واقع خود به خود برای خدای متعال سوخته است.
این اتفاق در مورد بعضی از شیعیان؛ مثل وجود مبارک حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) افتاده است که زیارتش زیارت امام حسین (سلام الله علیه) شده است. او آن چنان برای امام حسین (علیه السلام) سوخته، که شده امام حسین (علیه السلام)، شده حسینی؛ لذا زيارت او شده زیارت امام حسین (علیه السلام). اصلا به همین دلیل است که فرموده اند: هر کسی زائر ما را زیارت کند، مثل این است که ما را زیارت کرده است. چون شما وقتی آهنی را در آتش میگذارید خاصیت آتش را پیدا می کند، بعد وقتی آن را خارج میکنید تا مدت ها آن خاصیت در آن هست، تا وقتی که سرد شود.
قطره ای در دو بی نهایت
یک معنای حدیث شریف «حُسينُ مِنِّى وَأَنَا مِنْ حُسينِ» این است که حسین به میل و خواست من عمل میکند و من هم به خواست و میل او عمل میکنم؛ یعنی:
من کی ام لیلی و لیلی کیست من/ ما یکی روحیم اندر دو بدن
زهی سعادت به شیعه ای که به اذن حضرت صاحب الأمر به ملكوت «حُسينُ مِنّى وَ أَنَا مِنْ حُسین» وارد شود؛ قطره ای که در دو بی نهایتِ در بینهایت فرو رود؛ آنگاه در آن، چنان محو شود که به جز «او» چیزی از او باقی نماند؛ فقط یک نقطه باقی می ماند در آن دورها.
یک معنای این فرمایش این است میزان محمدی بودن (صلى الله علیه وآله) به میزان حسینی بودن است. این مطلب عینا در مورد امیرالمؤمنین و همه ائمه (علیهم السلام) هم هست؛ لذا مخالفت با هر کدام از آنان مخالفت با وجود مقدس رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) است. در زمان رسول الله آنهایی که رویشان نمی شد با ایشان مخالفت کنند، امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) را مسخره می کردند، غیبت ایشان را می کردند، از ایشان عیبجویی می کردند و نسبت به ایشان بد میگفتند. آنهایی که میخواستند دین خدا و رسول الله را دفن کنند، امير المؤمنين (صلوات الله علیه) را کشتند، بعد امام مجتبى (صلوات الله عليه) را کشتند، و بعد امام حسین (سلام الله علیه) را که با جلوه کردن خود میخواست وجود مبارک رسول الله را زنده کند، امیرالمؤمنین را زنده کند، اهل بیت (علیهم السلام) را زنده کند، یاد و نام خدای متعال را زنده کند؛ که وجودشان وجود الهی بود.
بله، ما می توانیم میزان مسلمان بودن خودمان را بسنجیم؛ ملاک های مختلفی دارد که یکی از آنها سنجیدن خود با قاعدۀ «حُسينٌ مِنّى وَ أَنَا مِنْ حُسین»3 است. حسینی شدن داد و قال راه انداختن نیست، حسینی شدن آن وقتی اتفاق افتاده که وجود مبارک امام حسین (سلام الله علیه) در نفس آدم بوده باشد؛ سوز محبت ایشان در قلب انسان بوده باشد؛ قلب انسان آن چنان برای ایشان بسوزد که هر کسی به انسان نزدیک میشود این بو را استشمام کند و او هم از این سوختن بسوزد.
منابع:
1 کشف الغمه 2: 254
2 کامل الزیارات/ 52
3 همان مدرک