چه می شود که در زمان ما، در بعضی محیط ها، گرایش به دین کمرنگ شده و افرادی، کم اعتقاد یا کج اعتقاد و یا بی اعتقاد می شوند؟ ...
مقدمه:
چه می شود که در زمان ما، در بعضی محیط ها، گرایش به دین کمرنگ شده و افرادی، کم اعتقاد یا کج اعتقاد و یا بی اعتقاد می شوند؟ این پرسشی است که همه مربیان و معلمان دینی با آن روبه رو هستند و در جستجوی پاسخ آن برمی آیند. چه عواملی موجب این پدیده می شود و به عبارت دیگر، چالش های دینداری معاصر کدامند؟
به دنبال آن، پرسش دومی مطرح می شود و آن اینکه چه عواملی موجب جذب افراد به دین و دینداری شده و چه فرصت هایی برای مربیان و خود افراد، در این زمینه وجود دارد؟
در این نوشته تلاش شده با توجه به تجربه افراد متخصص در زمینه آموزه های دینی در سطوح مختلف جامعه و مخاطبان گوناگون در فضای حضوری و مجازی و در عرصه قلم و بیان و رسانه به این دو سوال پرداخته شود.
مطالبی که در هر نوشته مطرح می شود از زبان سه مربی است که تصمیم می گیرند ابتدا چالش ها و بعد فرصت ها را با هم به بحث گذارند و در یک هم اندیشی آن را تکمیل نمایند. این ادبیات، خواندن متن را شیرین تر می نماید.
بخش اول:
چالش ها
هر سه نفرمان معلم مباحث ایدئولوژیک و اعتقادی بودیم و شاگردانی داشتیم. اما بحث کلاس ها با گذشته کاملا متفاوت شده بود؛ جامعه و فرهنگ و مردم تغییر کرده و بالطبع مباحث و سوالات و انتظارات عوض شده و هر جلسه با پرسش های جدید رو به رو بودیم که بعضا جوابی برایش نداشتیم و مطالب هم از نوعی نبود که در کتابها جستجو کنیم و جوابش را پیدا کنیم و در نشست بعدی ارائه دهیم؛ خلاصه کارمان به دلیل شرایط زمان، با چالش روبهرو بود و احساس می کردیم یا باید شرایط را عوض کنیم یا گونه تدریس و مباحث مان را تغییر دهیم. شرایط و زمانه که دست ما نبود تا عوضش کنیم، می ماند به تغییرخودمان برای ابداع روش ها و گفتمان ها و ساختار های جدیدی برای مباحث. تصمیم گرفتیم خودمان سه نفری، چالش های کلاس ما را با هم به اشتراک گذاریم و روی آن ها بحث کنیم. اگر به راه حل رسیدیم که هیچ و اگر به نتیجه نرسیدیم با اساتید دیگر در میان بگذاریم و با یاری آن ها به راه حلی برسیم. گاهی حضوری و گاهی هم از طریق یک کانال سه نفره مجازی که ایجاد کردیم، کار را شروع نموده و به نتایج خوبی هم رسیدیم؛ به نظرمان رسید تجربه خود را با صاحب نظران دیگر هم به اشتراک گذاریم تا هم مباحث پخته تر و پر بارتر شود و هم اشتباهاتش معلوم و تصحیح شود.
شیوه کار ما هم این بود که هر بار یک موضوع توسط یکی از ما مطرح می شد و هر یک نظرمان را می گفتیم؛ اگر به یک جمع بندی واحد می رسیدیم، بحث را مختومه اعلام می کردیم و اگر نمی رسیدیم، به نشست بعدی می کشاندیم تا بحث ادامه یابد و اگر موضوع مبهم می ماند از دوستان و کارشناسان دیگر کمک می گرفتیم. اصرار هم نداشتیم که این نتایج، حرف آخر در آن موضوع باشد؛ چه بسا دیگران پاسخ بهتری داشته باشند که به فکر ما نرسیده باشد.
اکنون معتقد شده ایم اگر کارشناسان مسائل اجتماعی به ویژه مباحث اندیشگی، نشست های مختلفی با عنوان «هم اندیشی» داشته باشند و موضوعات را با دقت و وسواس، بررسی و کالبد شکافی کنند، نتایج بسیار خوبی از آن منتج خواهد شد. اکنون دیگر زمان آن نیست که گمان بریم هر معلم، هر گوینده و هر سخنران یا کارشناس و پژوهشگر، چه در کلاس یا فضای مجازی یا رسانه، حرف آخر و کامل را بزند. بلکه عقل و تجربه جمعی لازم است تا نتیجه مورد نظر به دست آید. البته گاهی هم «نمی دانم»، بهترین نتیجه است! زیرا طبق آن ضرب المثل، همه چیز را همگان دانند و همگان، هنوز از مادر زاده نشده اند!
محمد، هادی، و من (مسعود) با هم قرار گذاشتیم نتایج هر مبحث را در کلاس خود مطرح کنیم تا بازخورد مخاطبان را ببینیم و مطلوب بودن یا نبودن مباحث را محک بزنیم؛ گاهی هم در بعضی گروه ها در فضای مجازی که عضو هستیم به اشتراک گذاریم و نظر سنجی کنیم که این باز خوردها نشان خواهد داد که کارها و نتایج مان خوب بوده است یا ناقص یا اشتباه. نیت اولیه مان، بررسی چالش های تدریس مباحث اندیشگی و اعتقادی در مختصات زمان و مخاطبان فعلی بود. یعنی دین دار شدن یا دین دار ماندن با توجه به شرایط جامعه و مخاطبان امروزی با چه چالش هایی رو به روست؛ جوانان ما اگر بخواهند دین را با تمامی وجود باور کنند و بر این باور پایدار باقی بمانند، با چه اشکالات و شبهاتی رو به رو می شوند و پاسخ آن سوالات چیست؟
بنا هم نداشتیم که پاسخ ها بسیار طولانی و دور از حوصله مخاطب امروزی باشد، بلکه نظرمان کوتاه و خواندنی بودن با ادبیاتی عاری از تکلّف و پیچیدگی منظور بود تا خوانده شود و روشن و واضح باشد و با مخاطب ارتباط برقرار کند. حال تا چه اندازه این توفیق را به دست آورده باشیم، باید منتظر بازخورد ها بود.
چرا دین؟
محمد بحث را شروع کرد: این بار که کلاس سطح یک معارف را خواستم شروع کنم، یکی از دانشجویان اجازه خواست و گفت: جناب استاد! اصلا چرا باید دین دار باشیم؟ آیا این همه افراد در جهان که فاقد دین هستند، مشکلی دارند؟ آن ها هم مثل بقیه دارند زندگی می کنند و چه بسا بهتر هم باشند؛ اصولا چه ضرورتی است که بر آموزه های دینی پافشاری شود و چه اصراری به این تاکیدات و اجبارها هست که الزاما آنچه را که قبلی ها به آن معتقد بوده اند، به نسل امروز انتقال داده شود؟ دیدم بعضی از دانشجویان دیگر هم او را تایید کردند. انتظار نداشتم در اولین نشست کلاس با چنین سوالی رو به رو شوم؛ نمی دانم شما اگر جای من بودید، چه می کردید؟ سوال او را پاسخ نمی دادید و می گفتید بعد از کلاس با هم صحبت می کنیم و حالا به درس بپردازیم یا به نوعی وارد بحث با او می شدید؟
هادی گفت در کلاس من هم یکی از دانشجویان همین سوال را با عباراتی مشابه مطرح کرد، ولی نه در جلسه اول؛ خوب شما چه کردی؟ وارد به بحث شدی؟ محمد گفت: آری، برخودم مسلط شدم و جوابی دادم. اما می خواهم شما نظر بدهید درست گفته ام یا نه.
هادی گفت: بگو، ما هم نظرمان را می دهیم. من گفتم: یک تجربه هم من دارم که بعد از تجربه محمد، عرض خواهم کرد. محمد گفت: ابتدا آن دانشجو را تشویق کردم که چنین سوالی مطرح کرده و گفتم: سوال خوبی است؛ فکر می کنید سابقه دین داری به چه زمانی باز می گردد؟ باستان شناسان رگه های دین داری را در آثاری که از نخستین انسان ها به دست آورده اند، نشان داده اند؛ به نوعی که می توان گفت دین، همزاد بشر است؛ انسان های اولیه هر گاه با خطرات مختلف مثل عوامل طبیعی مثل زلزله و توفان و سیل و آتشفشان و یا دشمن رو به رو می شده اند، به شکل های متنوعی به نیایش پرداخته و رفع آن مشکلات را طلب می نموده اند. این به معنای آن است که نیرویی در درون انسان، او را به ماوراء طبیعت، فرا می خواند و یک گرایش درونی در او وجود دارد به نیرویی بزرگ که قدرتی فوق العاده دارد. ممکن است از این گرایش که از آن به فطرت خداشناسی یاد می شود، به طور موقت در زمان هایی کم یا زیاد یا به ظاهر خاموش می شده اما هیچ وقت، نابود نشده است. اساس ادیان هم بر مبنای همین گرایش درونی، نهاده شده و اگر آن گرایش نبود، ما هم الان بحث دین نمی کردیم.
هادی گفت: من هم گفتم علت اهمیت دین آن است که با زندگی بشر، آمیخته شده و در بسیاری موارد امکان جدایی نیست. واژه دین در لغت به معنای راه و روش تعبیر شده که می توان آن را به راه و روشی که افراد برای زندگی خود اختیار می کنند تعریف نمود. همچنین آیین در اصطلاح، یک جهان بینی و مجموعه ای از باورهاست که می کوشد توضیحی برای یک رشته از پرسش ها که در طور زندگی بشر برای او مطرح می شود، مانند چگونگی پدید آمدن اشیا و جانداران و کیفیت آغاز و پایان جهان و حکمت پدیده ها و چگونگی زیستن، ارائه دهد.
دین مجموعه ای از نظام های فرهنگی، اعتقادی و جهان بینی هایی است که با ایجاد نماد هایی، انسان را به ارزش های روحانی و گاه به ارزش های معنوی ارتباط می دهد. بیشتر ادیان با شرح روایات، الگوها، سنن و تاریخ های مقدس شان قصد دارند که زندگی را معنا و عمق دهند یا به هستی شناسی بپردازند. آن ها مایلند تا اصولی اخلاقی، دینی یا یک سبک زندگی بهتری از ایده هایشان را درباره ماهیت انسان و جهان هستی ارائه دهند. این طور نیست که اگر کسی دین را کنار گذاشت، خواهد توانست خود را از دست این سوالات رها کند؛ او هم باید پاسخ منطقی بدهد و گرنه همیشه باید جدالی درونی با خود داشته باشد؛ مثل آنکه انسان گاهی کار بدی انجام می دهد و بعد تا مدت ها عذاب وجدان همراه او خواهد بود.
گفتم: من هم تجربه ای دارم؛ در پاسخ آن دانشجو گفتم: دین یک موهبت الاهی است برای ارتباط انسان با آفریننده اش؛ دین آموزش رهایی بشر از عبودیت های باطل به عبودیت خالق بی همتاست. یادت هست آن وقت که آن بیماری ناشناخته یکباره در جهان فراگیر شد، همه نومید از راه حل های بشری برای درمان آن، به نیایش و دعا روی آوردند و حتی یک روز را روز دعا قرار دادند تا از خدا، نجات و رهایی از آن بیماری کشنده را طلب کنند؟ گفت: آری یادم هست. گفتم: دین یعنی همین! یعنی طریقه ارتباط انسان با خدا، انسان وقتی سرخوش است، غافل و فراموشکار می شود و اسیر روزمرگی و مال و قدرت و مقام می گردد. اما وقتی در چنگال مشکلات، ناتوان گشته و استخوانش از فرط بیچارگی لای چرخ زندگی خرد می شود از درونش آن ندای خاموش کرده را می شنود که فریاد رسی هست که صدای تو را بشنود؛ او را صدا بزن! و بعد او را می خواند و کمک می شود و نجات می یابد اما دریغ، پس از نجات، بعد از مدتی باز دچار غفلت می شود و خدا را فراموش می کند. زندگی بدون خدا نه میسر است نه با تجربه تاریخی همراه است که بسیار دین ستیزان در زمان های مختلف تلاش کرده اند شعله دین را خاموش کنند، اما موفق نشده اند. بلکه گرایش به دین بیشتر شده است. زیرا با فطرت و نهاد انسانی هماهنگ است، البته نه هر دین و آیینی!
دین یا شادکامی؟
چرا دین، غم و عزا و افسرگی را به روح انسان پمپاژ می کند و با شادکامی رابطه معکوس دارد و ایام عزا در آن بسیار است و در روزهای به اصطلاح شادیش هم، مظاهر شادی مثل موسیقی و رقص و طرب را تحریم می کند؟ خیلی ها به این جلوه از دین معترض اند و می گویند انتخاب ما شادکامی است نه غم که روح انسان را افسرده می کند.
این را هادی مطرح کرد و گفت: بارها این سوال با من مطرح شده؛ اگر شما بودید چه می گفتید؟ گفتم: تا دین را چه تعریف کنیم و شادکامی را چه بدانیم. اگر دین را سراسر عزا بدانیم و شادکامی را مجالس لهو و لعب و غفلت و امور حرام مثل مِی خواری و قمار و فساد، البته آن دین و آن شادکامی هر دو مذموم است. اما اگر دین را روش اعتدالی که شادی و غمِ به جا را، ارج می نهد؛ و روح شادی را فقط در شادی جسم خلاصه نمی کند و انبساط و آرامش دل و روح می شمرد، موضوع فرق می کند. دین و شادکامی هر دو موضوعاتی وسیع و پیچیده هستند و ساختار چند بعدی و چند سطحی دارند که از طرق مختلف در تحلیل های جامعه شناسی و روان شناسی خود را آشکار می سازند. اتقاقا نمونه هایی وجود دارد که بسیاری از مردم به اعتقادات و نهاد های دینی روی می آورند تا در مقابله با بحران ها، معنادار کردن زندگی، شادکامی و سلامت روان به آن ها کمک کند.
هادی گفت: از حق نباید گذشت که بعضی تریبون های رسمی و مذهبی اغلب روزهای تقویم را کاویده اند و مناسبت های تاریخی غمناک را پیدا کرده اند و آن روزها را عزا دانسته اند و دین داران را به غم و عزا دعوت کرده اند که البته مورد تایید کارشناسان دین هم نیست و شاید این زیاده روی ها به چنین سوالاتی انجامده است. شادکامی و شادمانی یکی از هیجان های مثبت در وجود آدمی است که بر اندیشه، احساس و رفتار انسان اثر می گذارد.
مفهوم شادمانی در قرآن و حدیث با واژه های گوناگونی مانند فرح، سرور و بهجت و … به کار رفته که همگی جایگاه قلبی دارند یا جایگاه قلبی در آن ها اولویت دارد. این فرایند قلبی البته روی آرامش و رضایتمندی از زندگی تاثیر دارد. این نوع شادکامی همان شادکامی توام با اهداف الهی و انسانی است که خداوند می فرماید: «ای رسول خدا، به خلق بگو که شما باید منحصرا به فضل و رحمت خدا شادمان شوید که آن بهتر و مفید تر از ثروتی است که برای خود اندوخته می کنید» 1
«و هر کس از زن و مرد کار نیکی به شرط ایمان به خدا به جای آورد، ما او را در زندگانی خوش و با سعادت جاودانی می گردانیم و اجری بسیار بهتر از عمل نیکی که کرده به او عطا می کنیم.2
محمد گفت: امنیت یک نیاز روانی است که بی توجهی به آن سبب بروز اضطراب و آشفتگی در زندگی انسان می شود. امیرمومنان (علیه السلام) هم فرمود: «ستایش خداوندی را سزاست که راه اسلام را گشود و آن را پناهگاه امنی برای پناه برندگان و مایه آرامشی برای وارد شوندگان قرار داد.3
یکی از کارکرد های دین کاستن از فشارهای حاد و مزمن است که بر سلامتی و شادکامی افراد اثر نامطلوبی دارد. کارکرد دیگر دین، پدید آوردن و افزایش منابع روانشناختی ارزشمندی از قبیل خود احترامی، عزت نفس، کنترل و تسلط فردی بر امور زندگی است. دین به افراد کمک می کند تا خود را از نظر هیجانی حفظ کرده و در برخورد با آن موقعیت از طریق معناجویی و امیدوار ماندن تلاش نماید. دستورات دینی، رفتارهایی را مجاز می شمارد که با انجام دادن آن ها سلامتی انسان تامین و با انجام رفتارهایی غیر مجاز که سلامتی را به مخاطره می افکند به مقابله برمی خیزد.
من هم گفتم: گرایش به دین در تامین سلامتی نه تنها نقش بسیار موثری را ایفا می کند، بلکه دوری از آن نیز به نوبه خود می تواند مشکلاتی را برای بشر به همراه داشته باشد، در این رابطه یونگ می نویسد: در میان همه بیمارانی که در نیمه دوم حیاتم با آن ها موجه بودم، یکی نبوده که مشکلش، در آخرین مرحله چیزی جز، مشکل یافتن یک نگرش نسبت به حیات باشد. با اطمینان می توان گفت که همه آن ها از آن رو احساس بیماری می کرده اند که چیزی را که ادیان زنده هر عصر، به پیروان خود عرضه می کرده اند، از دست داده اند و هیچ یک از آنان قبل از یافتن بینش دینی خود شفای واقعی نیافته اند.4
بر خلاف آنچه که گفته می شود که دین عامل افسردگی و ضد شادکامی و بر هم زننده آرامش روانی است، چنین نیست بلکه دین نقش مهمی در شادکامی جسمی و روحی انسان ها دارد و با یاد خدا به عنوان پشتیبانی قدرتمند برای انسان، او را هیچ گاه در نشیب و فرازهای زندگی تنها نمی گذارد و از رگ گردن به او نزدیک تر است و دعای او را می شنود و اجابت می کند و بدین ترتیب با نومیدی و یاس و افسردگی خداحافظی می نماید.
منابع:
برگرفته از کتاب دین داری معاصر
2 سوره نحل/ آیه 97
3 نهج البلاغه/ خطبه 106
4 فصلنامه روانشناسی تربیتی/ شماره 19/ مقاله روابط دین داری و شادکامی