پدیده مهاجرت از جهات مختلف مورد توجه جامعه شناسان، فرهنگ شناسان، اصحاب ادیان و
مهاجرت
پدیده مهاجرت از جهات مختلف مورد توجه جامعه شناسان، فرهنگ شناسان، اصحاب ادیان و مسئولان توسعه کشورها قرار داشته و به مطالعه و تحلیل آن پرداخته اند. یکی از موضوعات مورد بحث در مهاجرت، رابطه آن با دین داری است. تحقیقات نشان داده که برخی از مهاجران با ورود به محیط جدید، که با محیط قبلی تفاوت هایی داشته و انگاره ها و نظارتهای محیط قبلی را ندارد و طبیعتا آزادیهای بیشتری دارند، در عقاید دینی خود و پایداری بر انجام مناسک و تکالیف دینی دچار افت شده و بعضاً ممکن است به تغییر دین بیانجامد و منجر به ناهنجاری هایی شود.
مثلاً از محیط بسته روستا که مثل یک خانواده، زیر نظارت و ذره بین یکدیگرند، به محیط گسترده شهر که آن نظارت ها وجود ندارد و گمنام هستند، وارد میشوند و آزادانه هنجارشکنی میکنند و مرتکب کارهایی می شوند که در محیط قبلی خود نمی توانستند انجام دهند. لذا آسیبهای اجتماعی، از جمله عدم رعایت هنجارهای دینی، افزایش می یابد.
هادی بعد از این مقدمه گفت: برای این چالش چه پیشنهادی دارید؟
گفتم: خودت چه می گویی؟ گفت: دیده شده بعضی دانشجویان که از محیط های کوچک روستایی یا شهری برای ادامه تحصیل به کلانشهرها مهاجرت می کنند، کم کم جذب باورهای محیط شده، در عقاید و مناسک دینی خود تجدید نظر میکنند. درست است که مهاجرین به تدریج در محیط میزبان، جذب ارزشهای فرهنگی آنجا شده و در روند فرهنگ پذیری و همانند گردی قرار میگیرند، اما این جریان یک طرفه نیست و گاهی اوقات جریان دو جانبهای است که مهاجر، محیط میزبان را تحت تاثیر قرار می دهد و فرهنگ آن را دگرگون می کند.
همچون مهاجرت مسلمانان اولیه به حبشه که به تغییر دین پادشاه حبشه و مردم آنجا انجامید. باید در تربیت نسل خود چنان بکوشیم که در هر محیطی تاثیرگذار شوند، نه تأثیرپذیر. میتوان به آنها یاد داد طوری برنامه ریزی نمایند که مهاجرت به عنوان یک متغیر مستقل تحت تاثیر عامل دینداری، در ابعاد پنجگانه (دانش، باورها، عواطف، مناسک و کردارها)، تغییر یافته و از مهاجران تاثیر پذیرد. چنانکه از قبل این آموزشها برای افراد انجام گرفته باشد، انتظار میرود آنها در محیط مقصد، تاثیرگذار شوند.
محمد گفت: مهاجرت هم میتواند راه نجاتی باشد، برای کسانی که در محیط خود به بن بست رسیده اند. و هم می تواند عاملی برای توسعه دین باشد. قرآن در بیش از چهارده آیه به بیان های مختلف، دستور به مهاجرت داده. گاهی با زبان ملامت می گوید: مگر سرزمین خدا گسترده نبود، چرا دست به هجرت نزدید؟!»1 و گاهی پاداش عظیم آن را گوشزد می نماید و می فرماید: «آنان که ایمان آوردند و هجرت کردند و با اموال و جان های خود در راه خدا جهاد کردند، درجه بزرگتری نزد خدا دارند و آنها رستگارانند»2 و گاهی موقعیت های بسیاری را که در مهاجرت پدید میآید، گوشزد می نماید: «آن که در راه خدا هجرت کند، موضع و امکانات بسیار وسیعی را در زمین می یابد.»3
هجرت ها، منشاء بسیاری از تحولات در زندگی بشر شده اند. پیامبرانی چون ابراهیم، موسی و پیامبر اکرم (علی نبینا و آله و علیهم السلام) مهاجرت نمودند و هجرت آنها بسیار تاثیرگذار و تاریخساز گردید. ابراهیم (علیه السلام) خود را مهاجر خواند و گفت: من به سوی پروردگارم هجرت می کنم.»4 تا کسی مانع یکتاپرستی او نشو. پیامبر هم فرمودند: «کسی که برای حفظ دین خود، از سرزمینی به سرزمین دیگر هجرت کند، استحقاق بهشت می یابد.»5 لذا مهاجرت یک فرصت است، نباید به چالش تبدیل شود.
من گفتم: ما معلمین باید یک بُعد دیگر مهاجرت را نیز برای دانشجویان تبیین کنیم و آن هجرت معنوی است. قرآن میفرماید: «از پلیدی مهاجرت کن.»6 امیر مومنان هم فرمود: «بعضیها میگویند مهاجرت کرده ایم، در حالی که مهاجرت واقعی نکردهاند! مهاجران واقعی آنهایی هستند که از گناهان هجرت میکند و مرتکب آن نمی شوند.»7 پیامبر خدا هم فرمود: «هجرت دو گونه است: یکی اینکه از بدی ها دوری کنید و دیگری آن است که به سوی خداوند متعال و رسولش هجرت کنید و تا زمانی که توبه پذیرفته میشود، هجرت قطع نمیشود.»8
یک هجرت هم هست که در بیان امیرمومنان بالاترین هجرت نامیده شده و آن تلاش و حرکت برای شناخت امام و حجت خداست: «نام مهاجر را بر کسی نمی توان گذاشت، جز آن که حجت (خدا) بر روی زمین را بشناسد، هر کس او را شناخت و به او اقرار کرد، مهاجر است.»9
اجبار و اکراه
بعضیها در شرایط اجبار خانواده یا قبیله یا حزب یا حکومت، تظاهر به دینداری می کنند، اما هنوز به دین، ایمان نیاورده اند و یا تحت تاثیر آن اجبار و فشار، نوعی مقاومت منفی پیدا کرده و احساس قلبی خوبی نسبت به دین ندارند. کسانی که موجب این فشار می شوند، فکر میکنند دارند کار خوبی می کنند و دین را یاری می نمایند، در حالی که امور قلبی اجبار پذیر نیستند و پس از رفع فشار، افراد ماهیت خود را نشان می دهند.
بعضی متدیّنین نیز فرزندان خود را با روشهای زور و فشار میخواهند به دین وارد کنند، که بعضا نتیجه عکس هم میگیرند. آیا خود خدا و دین با این شیوهها موافقند؟ من نظر خود را میگویم، محمد و هادی هم نظرشان را بگویند. به نظر من خداوند خواهان زور برای پذیرش دین توسط انسانها نیست. قرآن به صراحت، هرگونه اجبار و فشار را برای پذیرش دین نفی نموده و فرموده: (لا اکراه فی الدین قد تبین الرّشد من الغی) یعنی «هیچگونه اجبار و اکراهی در دین وجود ندارد، همانا راه رشد و حق، از راه باطل تبیین و جدا شده است.»10 وقتی همه چیز برای خرد انسانی آشکار است و میتواند به روشنی حقیقت را در پناه عقل خویش دریابد، چه نیازی است به اجبار و زور؟!
محمد: همانطور که مسعود گفت، خداوند وظیفه پیامبران را فقط ابلاغ و رساندن پیام الهی معرفی می نماید و می فرماید: «بر پیامبر جزء وظیفه ابلاغ نیست» (مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ)11 و رسماً اعلام میدارد که: «ای پیامبر، تو یادآور هستی و بر آنها سیطره و تسلط نداری» (فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ، لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ)12 این آیه در جواب کسانی است که پس از مغلوب شدن کافران در جنگ، پذیرش اسلام را از ناحیه آنان اجباری می دانستند.
چنانکه امروز نیز بر اسلام خرده میگیرند که این دین، با جنگ مسلحانه پیشرفته است. قرآن در پاسخ به این توهم، از واقعیتی عینی خبر میدهد که اسلام آنان با اکراه نبوده، بلکه با رضایت قلبی انجام گرفته است. بنابراین جهاد در اسلام برای تحمیل عقیده و اجبار بر پذیرش دین نیست، تا کسی ادعا کند که با اصل آزادی و انتخاب ناسازگار است، بلکه جهاد برای دفع موانع است. لذا به مسلمانان هشدار میدهد که کافران را به پذیرش دین وادار نکنید.
بر پایه این تفسیر آیه در مقام نهی و حکم آن انشایی است و به مسلمانان گوشزد می کند که کافران را به پذیرش اسلام وادار نکنید، چون اگر آنها پیرو ادیان توحیدی و در زمره اهل کتاب اند، می توانند بر دین خود بمانند و با عمل به شرایط ذمّه در کنار مسلمانان زندگی کنند و کسی متعرض جان و مال آنان نشود.
هادی هم وارد بحث شد و گفت: حوزه امور قلبی خارج از حکومت زور و اکراه و اجبار است. یعنی نمیتوان با اجبار مطلبی را به قلب وارد کرد و قلب را وادار به پذیرش آن نمود. من به آیاتی از قرآن اشاره میکنم: «بگو این (سخن) حق از سوی پروردگارتان است، هر کس که بخواهد ایمان می آورد و هرکس که بخواهد کفر ورزد»13؛ «و اگر خداوند می خواست شرک نمی ورزیدند و ما تو را نگهبانان نگذاشته ایم و تو وکیل و کارساز آنان نیستی» (وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَکُوا وَمَا جَعَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا وَمَا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ)14 «و اگر پروردگارت (به اراده حتمی) می خواست، تمامی اهل زمین ایمان می آوردند. پس آیا تو مردم را به اکراه وا می داری تا اینکه مومن شوند؟!»15 «و اگر خداوند می خواست، آنان را بر طریق هدایت فرا می آورد؛ پس، از نادانان مباش»16
در مورد سیره پیامبر و اهل بیت هم گفت: پیامبر نه در دوران سخت مکی و نه در دوران پر تلاطم مدنی، به هیچ روی دعوت و پیام خود را به کسی تحمیل نکرد؛ نه در دوران محکومیّت و ناتوانی و نه در دوران حاکمیت و توانایی. فتح مکه به سال هشتم پس از هجرت، در واقع نقطه پایانی قدرت سیاسی مشرکان به ویژه قریش بود. بلکه بدون خونریزی فتح شد، و با رحمت آرام گشت. بسیاری از آنان که تا پیش از آن با پیامبر و مسلمانان جنگیده بودند و دشمنیها نموده بودند، بدون اجبار اسلام آوردند.
او میفرمود: «بیگمان این دین استوار و پابرجاست، پس با نرمی و ملایمت بدان وارد شوید و در آن پیش روید و عبادت خدا را بر بندگان خدا تحمیل نکنید و به اکراه به عبادت نکشید که در این صورت به سوارکار درمانده ای می مانید، که نه راه پیموده و نه مرکبی برایش به جای مانده است!»17 امیر مومنان (علیه السلام) هم فرمود: «مرا نرسد که شما را به چیزی وادارم که ناخوشایند می انگارید»18 لذا اکراه و اجبار در دین و دینداری بی معناست و لازم است به عنوان آسیبی جدی و پرخطر از آن پرهیز شود.
فقر
نتیجه بحثهای سه نفره را هم در موضوع فقر، اینگونه تلخیص نمودم: فقر اقتصادی یک پدیده نامطلوب اجتماعی و از مهمترین چالش هایی است که جوامع بشری در طول تاریخ حیات خود، با آن مواجه بوده است. وجود و گستردگی دامنه فرق در جامعه، به پیامدهای زیان آور همه جانبهای در کوتاه مدت و درازمدت، از جمله بیدینی میانجامد. این پدیده شوم در همه ادیان و فرهنگ های بشری، نکوهش و برای زدودن آن از جامعه، راهها و روشهای گوناگونی پیشنهاد شده است.
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «فقر، انسان را در آستانه کفر قرار میدهد.»19 یعنی گاهی فقر و مشکل اقتصادی، انسان را به ترک دین و کفر می کشاند. امیر مومنان نیز خطاب به امام حسن مجتبی (علیهما السلام) فرمود: «هر کس که گرفتار فقر شود، به چهار خصلت مبتلا می گردد: سستی در باورش، کاستی در خردش، سبکی در دینش و کم حیایی در چهرهاش. پس از فقر به خداوند پناه می بریم.»20
امام سجاد (علیه السلام) نیز در دعای ابوحمزه ثمالی میفرماید: «خدایا! پناه میبرم به تو از تنبلی و ذلت و مسکنت و فقر و فاقه»
فقر در لغت به معنای شکسته شدن مهره های پشت بدن، نیاز و حاجت و نداشتن به اندازه کفایت است. اگرچه فقر را به اقسامی چون فقر ذاتی نسبت به خدا، فقر حقیقی در رعایت بندگی کامل، فقر علم دین، فقر فرهنگی، فقر روحی و روانی و فقر اقتصادی تقسیم نموده اند. اما در اینجا فقر اقتصادی مورد نظر است که به عنوان عامل منفی در زندگی انسان بوده و چالشی برای دینداری بسیاری از افراد میشود و در آیاتی از قرآن مذمت شده و در روایات نیز به عنوان منقصه ای در دین و سیه رویی دنیا و آخرت، بزرگترین مرگ، تلخ ترین چیزها، سخت تر بودن از آتش نمرود، برای نشان دادن سختی و دشواری فقر و مذمت آن مطرح شده است.
اسلام در راستای رفع و کاهش فاصله طبقاتی، میان فقر و غنا قوانین، برنامهها و رهنمودهای زیادی را برای مبارزه با فقر و ریشه کنی یا کاهش آثار و پیامدهای آن ارائه نموده است. همچون تشویق به کار و تلاش) رسیدگی به فقرا از طریق زکات و احسان و انفاق و وقف و نذر که با به کارگیری آنها میتوان به وضوح پیشرفتهایی را در ریشه کنی این پدیده شوم مشاهده کرد.
فقر به عنوان یکی از عوامل مهم و کلیدی در بروز ناهنجاریهای اجتماعی، وقوع جرائم و آسیبهای مختلف در جامعه از جمله دین گریزی هم مطرح بوده و هست. کسی که گرسنه است، یا زن و فرزند خود را گرسنه می بیند، ممکن است به هر کاری دست بزند؛ و گاهی هم فقر از تنبلی و سستی فرد پدید میآید، که در این هنگام با القائات شیطان به جای انتساب به خود، به خدا نسبت داده می شود. (الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ)21 «او مردم را از فقر می ترساند تا دین گریزی پیشه کنند. در حالی که خداوند وعده آمرزش و فزونی می دهد» (وَاللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَفَضْلًا)22 «و تهیدستان و فقیران را از فضل خویش بهره مند می سازد.» (ن یَکونوا فُقَراءَ یُغنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ)23
اگر حکومت دینی هم باشد، فقری که در آن حکومت دینی پدیدار میشود، به حساب دین گذاشته می شود و زمینههای گریز از دین را فراهم می سازد. با توجه به اینکه فقر از بنیادی ترین مشکلات و ناهنجارترین درد های زندگی انسان است که با وجود پیشرفت و توسعه گسترده در زندگی بشری میزان آن نه تنها کاسته نشده، بلکه بر طبق آمارهای موجود در حال افزایش است و از آنجا که فقر بسترساز بسیاری از انحرافات از جمله دین گریزی است، باید همه به آن توجه کنند و از جمله خود دینداران به دستورهایی که در دین برای کاهش فقر و فاصله اجتماعی و شکاف طبقاتی داده شده، عمل کنند.
دین، از یک سو همه را به سعی و کوشش و کسب و کار دستور میدهد و جوان بیکار را بی منزلت میشمارد و ادای حق کارگران و کارمندان را از مهمترین واجبات میداند و کار را از مهمترین عبادات قلمداد میکند، کارگر خسته در حال خواب را در حال عبادت می داند، تا آنجا که توجه به معیشت و زندگی مادی را کفاره مهمترین گناهان ذکر می نماید و از طرف دیگر نیز به این نکته اشاره میکند که خداوند امکانات کافی در روی زمین برای حل مشکل فقر آفریده است. انسان باید تلاش کند و فقر را از خود دور سازد.
و از سوی دیگر حکومت را هم موظف می سازد، امکانات کشور را به طور مساوی در اختیار همگان گذارد. تا فقر از میان برود و شکاف طبقاتی به وجود نیاید و توصیه میکند که حکومت و اولیای دینی، مسئله فقر زدایی را در راس کارهای خود قرار دهد و با استفاده از ثروتهای عمومی و نیز زکات و خمس و انفال و مالی الخراج و مبارزه با احتکار و تعیین قیمت در صورت لزوم و دعوت به ساده زیستن، با فقر مبارزه نماید و سویی به فقیران نیز توصیه می کند در صورتی که تحت شرایط خاصی به فقر مبتلا شدند، عفاف و درستی را رها نکنند و آن را آزمونی بدانند که به حکمتهایی سر راه آنان قرار گرفته، تا صبر و بردباری و شکرگزاری و ایمانشان در ترازوی آزمون فقر، سنجیده شود.
منابع:
1 نساء/ 97
2 توبه/20
3 نساء/ 100
4 عنکبوت/ 26
5 بحارالانوار/ جلد 19/ صفحه 31
6 مدثر/ 5
7 بحارالانوار/ جلد97/ صفحه 99
8 میزان الحکمه/ جلد 13/صفحه 6602
9 نهج البلاغه/ خطبه 189
10 بقره/ 256
11 مائده/ 99
12 غاشیه/ 21 و 22
13 کهف/ 29
14 انعام/ 107
15 یونس/ 99
16 انعام/ 35
17 بحارالانوار/ جلد 68/ صفحه 211
18 نهج البلاغه/ خطبه 208
19 کافی/ جلد2/ صفحه 307
20 جامع الاخبار، سبزواری/ جلد1/ صفحه 300
21 بقره/ 268
22 همان مدرک
23 نور/ 32