یکی دیگر از چالشهایی که دین را تهدید میکند، ارتکاب اعمال سوء و گناه است. هر گناه چون نقطه های سیاه است
گناه
یکی دیگر از چالشهایی که دین را تهدید میکند، ارتکاب اعمال سوء و گناه است. هر گناه چون نقطه های سیاه است که بر قلب نقش میبندد. این نقطه ها که زیاد شود، یعنی گناه تکرار و تداوم یابد، تاریکی سراسر قلب را فرا میگیرد و آنگاه فرد به انکار دین و حتی خدا می پردازد.
این اصل در قرآن کریم این گونه بیان شده است: (ثمَّ کَانَ عَاقِبَهَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوأَى أَنْ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّه) «عاقبت کسانی که اعمال بد مرتکب شدند، آن شد که آیات خدا را تکذیب کردند.»1 در این آیه از رابطه گناه و ارتباط اعمال سوء با پیدایش انحراف در باورها و اعتقادات سخن گفته شده و مقصود آن است که گناه روح ایمان را میخورد و اعتقادات را از بین میبرد و کار به جایی میرسد که آدمی سر از تکذیب و استهزاء آیات الهی و انکار دین در میآورد. مرتکبین گناه، ابتدا به انکار دین نمی پردازند، اما بر اثر کثرت و تداوم گناه، قبح و زشتی گناه نزد ایشان از بین میرود و با القائات شیطان اصل دین را منکر می شوند، تا با آزادی کامل روش خود را ادامه دهند. نظرشما در مورد این چالش چیست؟
هادی گفت: گناه عملی است که برخلاف اراده و رضایت الهی است و با ایجاد نوعی تاریکی معنوی در نفس، انسان را از خدای متعال که نور آسمانها و زمین است، دور می سازد و به عبارت دیگر موجب بازماندن وی از کمال و قرب به خدا می گرد.د تعیین اینکه چه چیزی گناه است و چه چیزی ثواب، از طریق کتاب و سنت مقدور است. زیرا در بسیاری از موارد گناه بودن عمل قابل تشخیص عقلانی نیست و خدای متعال است که این موارد را به اقتضای علم و حکمت مطلق خود، از طریق وحی و دین برای بشر بیان نموده و با واژههایی چون ذنب، معصیت، اثم، سیئه، جرم، فِسق، فاحشه، فساد، فجور و … در قرآن به آن پرداخته است.
گناهان را به کبیره (بزرگ) و گناهان صغیره (کوچک) تقسیم نموده اند. بر اساس این آیه قرآن: «اگر از گناهان بزرگی که از آن نهی می شوید پرهیز کنید، گناهان کوچک شما را می پوشانیم.» (إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ)2 یعنی چنانچه افراد گناهان کبیره را ترک کنند، امکان بخشش گناهان صغیره شان هست. به شرطی که توبه کنند، که در اینصورت کارشان به انکار دین نخواهد انجامید.
هادی ادامه داد: گناهان کبیره ای که میتواند زمینهساز انکار دین شود و از قرآن مستقاد میشود، به فرموده امام صادق (علیه السلام) عبارت است از: «شرک به خدا، ناامیدی از رحمت خدا، ایمنی از مرگ (عذاب و مهلت) خدا، حقوق و آزار والدین، کشتن انسان بی گناه، خوردن مال یتیم، رباخواری، سحر و جادو، زنا، سوگند دروغ برای گناه، خیانت در غنایم جنگی، نپرداختن زکات واجب، گواهی به دروغ، کتمان، شرابخواری، ترک نماز یا واجبات دیگر به طور عمد، پیمانشکنی، قطع رحم»3
توبه بزرگ ترین وسیله برای نغلتیدن به خروج از دین است. به فرض که شیطان و هوای نفس، کسی را فریفت و آلوده به این گناهان شد، بلافاصله باید از در توبه و انابه در آید؛ تا با پذیرش توبه او توسط خدای غفا،ر آن نقطه سیاه از قلب پاک شده و منجر به تاریکی کامل قلب نگردد و عاقبتش انکار دین نشود.
به نظر من باید استغفار زبانی و قلبی را فراموش نکرد؛ که مقررات و آمرزش، پاک کردن صفحه دل از تاریکی گناهان است.
محمد گفت: به سخنان خوب شما من اضافه می کنم عواملی را که موجب در افتادن و غلتیدن به وادی گناه است، نخست: جهل به احکام الهی است که آدمی را ناخواسته به گناهی میاندازد که نمی داند گناه است. لذا باید دائماً دانش دینی خود را تقویت کنیم. دوم: حرام خواری و لقمه حرام است که در روح انسان تأثیر گذاشته و میل به گناه را در او بیشتر می نماید. سوم: خانواده است؛ خانواده کانون هنجار و ناهنجاری های فردی و اجتماعی است. از همین مرکز حیاتی و سرنوشتساز است که بدی یا نیکی در سطح جامعه منتشر میشود.
بنابراین زمینههای بد خانوادگی نقش بسزایی برای سوق دادن انسان به سوی گناه دارد. چنان که زمینههای نیک خانوادگی اثر بسیار خوبی در اجتناب از گناه دارد. چهارم: فقدان تعلیم و تربیت است که وظیفه پدران و مادران و مربیان در این زمینه بسیار سنگین است. پنجم: نقش دوستان ناباب است که او را به سوی گناه می کشاند. ششم: تقلید کورکورانه از انگاره های غلط محیط و جامعه است. هفتم: نشناختن جریانهای سیاسی اجتماعی و اهداف آشکار و پنهان آنها است که ممکن است در دام آنها اسیر شود. هشتم: غفلت و ناهوشیاری و آخر پیروی از هوای نفس است.
حکومت دینی
در بررسی چالش های دینداری در جوامع، یک عامل مهم وجود حکومتهای دینی است. هرگاه اندیشه دینی توسط غیر معصوم همچون حکومتهای اموی و عباسی تبدیل به حکومت رسمی شود، به خاطر خطای کارگزاران دچار آفت هایی می شود که تبدیل به چالشی در فرآیند دینداری می گردد. آفت حکومت به نام دین این است که مثلاً وعدههایی میدهد که به تحقق نمی پیوندد. بین کلام و عملش تناقض دیده شده و راستی مشاهده نمیشود. به ظلم روی میآورد و از مسیر عدالت خارج میگردد. دوست گزینی به جای شایسته گزینی حاکم می شود. در تقسیم امکانات عمومی تبعیض و نابرابری اعمال میگردد و امثال این نادرستی ها، متاسفانه پای دین نوشته شده و موجب گریز از دین میشود.
این که پنداشته شود حکومتی یک سرش به خدا متصل است و از قداست و حقانیت برخوردار است و کسی حق اعتراض ندارد و احکامش مقدس است، دین را در انظار مردم خفیف و حقیر کرده و مقصر کمبودها و ستم ها معرفی می نماید.
محمد با طرح این چالش گفت: موضوع بسیار جدی است. علاقه مندم بدانم دوستان با من هم عقیده اند یا نه؟ هادی گفت: کاملا درست است و همانطور که گفتی از جدی ترین چالش هاست. یکی از پیامدهای اجتناب ناپذیر این وضع که تفسیر دین به دست خود صاحبان قدرت سیاسی باشد، این است که اینان چیزهای کوچک را بزرگ و چیزهای کلان را خرد جلوه میدهند.
حضرت عیسی (علیه السلام) خطاب به علمای یهود می فرمود: «وای بر شما ریاکاران که زکات نعنا و شوید و زیره را می پردازید و اعظم احکام شریعت یعنی عدالت و رحمت و ایمان را ترک کردهاید… ای رهنمایان کور که پشه را از صافی می گذرانید ولی شتر را فرو می بلعید! منکران کوچک را بزرگ کرده و به ظاهر از آن جلوگیری می کنید، اما بر روی منکرات بزرگ چشم فرو می بندید.»
اگر در جامعه دینی فقر و رشوه و اختلاس و فساد باشد، دین باقی نمیماند. هرچند ظواهر کاملا حفظ شده باشد. اهتمام به ظواهر موجب رواج ریا و نفاق می شود و اگر جامعهای به این نقطه رسید، زنگ خطر برای همگان به صدا در میآید. زیرا حتی کودکان را منافق و ریاکار پرورش میدهد، که این صفات با روح دین ناسازگار است.
محمد گفت: مسعود تو نظرت چیست؟ گفتم: یک سخن با مردم است و یک سخن با حاکمان. به مردم باید گفت: هر غیر معصومی که بر سر کار آید، جایزالخطاست و خطاهای او را نباید پای دین نوشت. همه حکومتهای دینی که در طول این چهارده قرن بر سر کار آمده اند، عاری از تقدس اند و تصمیمات و عملکرد آنها جنبه قدسی ندارد. اگر بر اساس شرع و حق و عدل عمل کردهاند، معتبر و در غیر این صورت لازم الاتباع نیستند.
به اولیای حکومت هم باید گفت: بیشتر گرفتاریها و فتنه هایی که برای جهان اسلام و مسلمانان در طول تاریخ پیش آمده، ناشی از بدعت و تبعیض در تقسیم بیت المال بوده است. به گونه ای که اگر تساوی رعایت میشد، طلحه و زبیر پیمانشکنی نمیکردند و جنگ جمل و خلافت معاویه و استقرار دولت بنی امیه و خونریزی های بسیار و شهادت فرزندان رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) و انتقام حکومت بنی عباس اتفاق نمیافتاد.
آری نوعا اندیشمندان واقع گرا، در تحلیل از علل افت و خیز و سقوط و انحطاط حکومتها و فرهنگها و تمدنها به این نتیجه میرسند که جان دولتها با عدالت ترکیب یافته و بدون اجرای آن دیر یا زود هر دولت مقتدری، بیجان و جسد بی روح می شود.
هادی گفت: باید انتظارمان از حکومت دینی در عصر غیبت را کاملاً تبیین کنیم. اینکه عنصر اصلی حکومت جهانی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه)، رفع هر گونه ستم و استقرار عدالت معرفی شده، به این معناست که در عصر غیبت نباید انتظار داشت شاهد حکومتی باشیم که در همه جهات این دو عنصر را واجد باشد. اگر انتظار منطقی را در این موضوع برای مردم مشخص کنیم، از دین گریزی جلوگیری کردهایم.
از جمله آسیبهای حکومت دینی، ظلم ستم نسبت به مردم است. کاخ ها ممکن است با زلزله و سونامی ویران نشوند، اما از آه جگر سوز مظلومان ویران میشوند. حاکمان دینی به خاطر رفتارهای نامناسب نزد مردم به چهره های زشت و نفرت انگیز بدل میشوند و در نهایت نفوذ مردمی و پایگاه اجتماعی خود را از دست میدهند و برای حفظ جایگاه خود، به ستم روی میآورند و ستم نیز پایههای کاخ حکومت را فرو میریزد.
قرآن ستمگری و خروج از خط عدالت را مایه هلاکت و نابودی امتها و در نهایت حاکمان دینی میداند و در آیات زیادی سبب فروپاشی جامعه و ملت ها و افول حکومتها را ستم ذکر کرده و می فرماید: «ما پیش از شما عدهای را یکی پس از دیگری هلاک کردیم، چون ستم کرده بودند و فرستادگان ما با پیغامهای آشکار برای آنها آمده بود ولی ایمان نیاورده بودند. بدینگونه ما گناهکاران را کیفر میدهیم.»4
هوای نفس
یکی دیگر از آفات دینداری، پیروی از هواهای نفسانی به معنای خواهشهای دل، در موضوع خوشگذرانی و شهوات و تمایلات افراطی است، که در جهت مخالف خواست و اراده الهی می باشد. به گونه ای که جای خدا را میگیرد و فرد به جای امر الهی، امر او را تبعیت میکند. قرآن در مورد این افراد می فرماید: «آیا دیدی کسی را که هوای نفس خویش را خدای خود قرار داده است!؟»5
سقوط به پرتگاه گمراهی و بیدینی، سرنوشت محتوم چنین افرادی است. در ادامه آمده است: «خداوند او را با وجود آگاهی اش به بیراهه گذاشت و بر گوش و قلبش مهر زد و بر چشمش پرده ای نهاد.» در جای دیگر می فرماید: «پیروی مکن از کسانی که قلبشان را از یاد و ذکر خود غافل ساختیم. همان ها که از هوای نفس پیروی میکردند و کارها شان از روی افراط و تفریط است.»6 در مقابل کسانی که از هوا و هوس پیروی نمیکنند مورد ستایش و تشویق قرار می دهد و می فرماید: «اما کسی که از ایستادن در برابر پروردگارش هراسید و نفس خود را از هوس باز داشت، پس جایگاه او همان بهشت است.»7
هادی با این مقدمه پرسید: با این عامل درونی چه باید کرد؟ گفتم: این عامل درونی یکی از چهرههای نفس آدمی است و بسیار هم حاکم و عمل کننده است. لذا نفس اماره نامیده شده و دائماً انسان را به سوی بدی ها امر می کند.8 چنان که یک چهرهاش هم نفس لوامه و ملامت گر است که به سوی خوبیها امر می نماید.9 که به آن وجدان اخلاقی نیز میگویند.
به نظر من باید به کمک این چهره دوم نفس، جلوی زیادی خواهی های عامل اول را گرفت. یعنی هرگاه نفس اماره ما را به سوی کاری زشت امر نمود؛ این دعوت او را به نفس ملامتگر عرضه نمود و از او درخواست و از او عذر خواست که طبیعتاً با ترازوی عقل و شرع، ما را از اجابت فرمان نفس اماره بازخواهد داشت. مثلاً نفس اماره کارمندی را به دریافت رشوه امر میکند و او به عواقب سوء دنیوی و اخروی آن اندیشه کرده و دعوت او را پس میزند.
بزرگترین جلوگیری نفس اماره، ذکر و یاد خداست. هرگونه غفلت از یاد خدا، نفس را جایگزین خدا کرده و دستورات او را به جای دستورات خدا مینشاند.
محمد: زیباتر از این تشبیه نمیشود گفت که اله و خدای کسی هوای نفس او باشد؛ زیرا بر اساس قرآن هوای نفس سرچشمه غفلت از یاد خدا، سقوط به گمراهی و انحراف و خروج از مسیر حق است. خداوند این چنین امر می کند: «بین آنان به حق، حکم کن و از هواها پیروی مکن.»10 و بعد میفرماید: «اگر خداوند می خواست از هواهای نفسانی مردم پیروی و تبعیت نماید، موجب فساد در آسمانها و زمین می شد.»11
اولین کاری که هواهای نفسانی می کند، خاموش کردن چراغ عقل است. باید مواظب بود، عقل مقهور هوی نشود. در پرتو عقل کار هوا پیش نمیرود. لذا امام کاظم (علیه السلام) به هشام فرمود: «کسی که نور تفکرش را با آرزوهای درازش خاموش کند و دقائق حکمتش را، با حرفهای زیادی محو و نور عبرت را با خواهش های نفسانی خاموش نماید، مانند آن است که هوای نفسش را در از بین بردن عقلش یاری رسانده است.»12
هادی گفت: از دیگر موانع تسلط این خدای هوای نفس، توبه است. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «هنگامی که بنده گناه کند، نقطه سیاهی بر قلب او پیدا می شود. پس اگر توبه حقیقی کرد و از گناه باز ایستاد و از خدا طلب آمرزش نمود، آن نقطه سیاه از قلب او پاک میشود.»13
عامل مهم دیگر برای در امان ماندن از طوفان حملات هوای نفس، پناه بردن به حجت های خداست. که آنها پناهگاه واقعی و کهف حصین مردمند و کسی اگر به امام زمانش متوسل و متمسک شود و از او بخواهد که مرا در لغزش ها نگهبان باش و در جوار حمایت خویش از خطرات هوای نفس، محفوظ بدار، آن معدن رحمت و دریای کرامت، خواسته او را بی پاسخ نخواهد گذاشت و او را در پیکار با این خدای دروغین یاری خواهد رساند و از در افتادن به بیدینی و آفات دیگر حفظ خواهد نمود.
منابع:
2 نسا/ آیه ۳۱
3 بحارالانوار/ جلد ۴۷ / صفحه ۲۱۶
4 یونس/ آیه ۱۳
5 جاثیه/ ۲۳ و فرقان/ ۴۳
6 کهف/ ۲۸
7 نازعات/ ۴۰
8 یوسف/ ۵۳
9 قیامت/ 2
10 صاد/ ۲۶
11 مومنون/ ۷۱
12 کافی/ جلد ۱/ صفحه ۱۷
13 ارشاد القلوب دیلمی/ جلد ۱/ صفحه ۱۰۷