يك ادعا فرا روى تاريخ! يك مبارز طلبی بزرگ! يك تحدّى آشکار و بدون زمان!...
معجزه جاوید
يك ادعا فرا روى تاريخ! يك مبارز طلبی بزرگ! يك تحدّى آشکار و بدون زمان!: «اگر همه انسانها و جنّیان جمع شوند و دست به دست هم دهند و با كمك هم سعی کنند تا همچون این کتاب قرآن را بیاورند، نخواهند توانست همانند آن را بیاورند و دیدیم که نتوانستند و نخواهند توانست. این معنای جاودانگی این دین است و معجزه جاوید آن یعنی قرآن! (قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِوَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا)1 ...
خوب است این کتاب را از زبان خودش، بیشتر بشناسیم. این منشور جاودانه، آخرین کتاب الاهی است که هدایت جهانیان در دستور کار اوست. (تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا)2؛ این کتاب تبیان همه چیز و رحمت و بشارت برای مسلمانان است (وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ)3؛ این کتاب شفاء و رحمت برای مؤمنان است (وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةً لِلْمُؤْمِنِينَ)4؛ در این کتاب تفصیل هر موضوعی موجود است و برای مؤمنان به خویش، هدایت و رحمت است (وَتَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ)5؛ این کتاب، موعظه ای از جانب پروردگارتان و شفای سینه هاست و هدایت و رحمت برای مؤمنان (أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَّوْعِظَةً مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَاءً لِمَا في الصُّدُورِ وَ هُدًى وَرَحْمَةُ لِلْمُؤْمِنِينَ)6...
این مجموعه «هدایت و «رحمت» و «موعظه» و «شفای سینه ها» و «بشارت» و «تبیان همه چيز»، يك برنامه زندگی همیشگی برای همه نسلها بوده و خواهد بود. «اعجاز» است چون کسی همانند آن نیاورده و «جاوید» است زیرا ناسخی ندارد و داروی آلام انسانها در همه دوره هاست. آیا اعجاز آن فقط به خاطر ادبیات و الفاظ آن است یا محتوا و مفاهیمش یا هر دو؟ بله، ظرف و مظروف هر دو اعجازند و شگفت. به فرموده پیامبر، دانشمندان از آن سیر نمیشوند و عجائبش پایان ندارد (لاتشبع منه العلماء ولا تنقضي عجائبه)7.
و به توصیف امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در نهج البلاغه: «چراغی که فروزندگیاش کاستی نیابد، دریایی که ژرفایش دانسته نگردد و راهی که رونده اش را گمراه نکند و پرتویی که روشنایی اش تاریکی نگیرد و فرقانی که برهانش خاموشی نپذیرد و بنیانی که ارکانش ویران نگردد و شفایی که در آن بیم بیماری نباشد و پیروزیی که یارانش منهزم نگردند و حقی که یاورانش مغلوب و خوار نشوند. معدن ایمان است و عین ایمان، چشمه های علم است و دریاهای آن باغهای عدل است و آبگیرهای آن، سنگ بنای اسلام است و شالوده آن، وادی های حق است و دشتهای هموار آن، دریایی است که بردارندگان آب خالی اش نسازند. چشمه هایی است که هر چه از آب آن کشند، پایان نپذیرد...»8
مگر کسی توان هماوردی با خدا در معجزات را داشته و دارد؟ هرگز! همچون قرآن را نیاورده اند و نخواهند آورد. در مورد اعجاز قرآن باید افزود بسیاری از شگفتیهایش را باید حاملان علم آن یعنی پیامبر و امامان(علیهم السلام) تبیین نمایند. (بَلْ هُوَ آيَاتُ بَيِّنَاتُ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أوتُوا الْعِلْمَ)9. تفصیل علومش را باید از راسخون در علم قرآن پرسید که اهل بیت پیامبرند (أَيْنَ الَّذِينَ زَعَمُوا أَنَّهُمُ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ دُونَنَا؟)10.
دعا كنيم بيايد شريك و راسخ امروزین علم قرآن یعنی حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه) تا در محضر نورانی او حاضر شویم و از او شگفتیهای قرآن را بشنویم و لذت بریم...
سیره و اخلاق
انصاف ده، آیا کسی که خدایش او را دارای خُلق عظیم شمرده، ما توان وصف او را داریم؟ (إنّك لعلى خُلُقٍ عظيم)11 ... پیامبری که آن قدر بر هدایت مردم اصرار داشت که میخواست جان خود را در این راه فدا کند؛ خدای بزرگ به او فرمود: «شاید تو از اینکه مشرکان ایمان نمیآورند، میخواهی خود را به هلاکت افکنی» (لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ)12 «و یا شاید میخواهی از این اندوه که آنان به این سخن ایمان نمی آورند خود را هلاک نمایی» (فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ اِن لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذا الحديث اسفا)13 و در جای دیگر از او می خواهد این اندازه از گمراهی مردم، حسرت و اندوه نخورد که جانش را از دست بدهد (فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ)14 .... مهربانی به مردم و حرص بر هدایت و خوشبختی و سعادت آنها با گوشت و پوست او عجین شده بود. تجلی این مهربانی در اخلاق و رفتار او مشهود بود و اصولاً برانگیختگی او به رسالت برای تکمیل این نوع اخلاق بود (بعثت لاتمم مكارم الاخلاق)15...
تاریخ، تنها گوشه ای از بزرگواری ها و کرامتهای اخلاقی او را ثبت نموده است. هرگاه به مجلسی وارد میشد در نزدیک ترین جای خالی مینشست. جلسات او با اصحاب بی آلایش و حلقه وار بود، به گونه ای که اگر کسی از بیرون وارد میشد پیامبر را نمی شناخت. اجازه نمیداد کسی پیش پایش بایستد، هرگز پای خود را پیش اصحاب دراز نمیکرد. وقتی در حضور فردی مینشست تا قبل از رفتن او لباس و زینت خود را از تن خارج نمیکرد. با غنی و فقیر یکسان مصافحه میکرد و دست خود را نمیکشید تا طرف دست خود را بکشد...
بارزترین صفت پسندیده او، آراستگی ظاهری و نظافت او بود. نه تنها برای خانواده بلکه برای اصحاب و مردم نیز خود را می آراست. قبل از بیرون آمدن از منزل به آینه یا آب نگاه میکرد و موی سر را شانه میزد. هزینه عطریات او بیشتر از خوراکش بود. همواره خوش رو بود و بدون اینکه بخندد تبسمی بر لب داشت. همچون خادمان در کنار سفره می نشست و بر خلاف سیره متکبران و پادشاهان هنگام تناول طعام به هیچ چیزی تکیه نمی زد. بلکه روی زمین یا فرش مینشست...
سراسر زندگی پیامبر بر نظم و انضباط استوار بود و یکی از جلوه های نظم او این بود که اثاث و اشیاء و حیوانات خود را به اسم خاصی نام گذاشته بود. مسلمانان را به همکاری و همیاری سفارش میکرد و خود نیز در کارهای عمومی شرکت می جست. در مسافرتها برای هر کس وظیفه ای تعیین مینمود و خود نیز وظیفه ای را تقبل می کرد. بخشنده ترین مردم بود. هرگز درهم و دینار نزد او نمیماند. اگر چیزی پیش آن حضرت زیاد میآمد تا آن را به کسی یا مستحقی نمیرساند، به خانه نمی رفت. در حلم و کنترل خشم، برترین بود. هیچگاه در فکر انتقام جویی حتی از دشمنان و معاندان نبود و در طول زندگی از هیچ فردی انتقام نگرفت. مهربانی با کودکان، سیره او و از عاداتش بوسیدن و نوازش آنان بود... 16
این سیره و اخلاق در جذب مردم به سوی آیین چنان مؤثر افتاد که خدایش فرمود: «به برکت رحمت الهی با آنان نرمخو شدی و اگر تندخو و سخت دل بودی، قطعاً از پیرامون تو پراکنده میشدند؛ پس، از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کارها با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتی، بر خدا توکل کن؛ زیرا خداوند توکل کنندگان را دوست میدارد»17.
امروز شبیه ترین فرد به آن حضرت، خَلقاً و خُلقاً، فرزندش حضرت بقیة الله (عجل الله تعالی فرجه) است که همه آن ویژگیهای مکارم اخلاقی از عفو و گذشت و مهربانی و بخشندگی و شجاعت و ایثار و... در او متجلی است. امید که چشممان به دیدار این پیامبر مجسّم، روشن گردد...
وصایت و خلافت
اگر يك شركت كوچك اقتصادی تأسیس کرده باشید میدانید تکلیف شرکت از جنبه تعیین مدیران، وظایف و اختیارات آنها و حقوق سهامداران و نحوه ایجاد تغییرات و نیز تداوم یا انحلال شرکت، همگی در اساسنامه و نیز قانون تجارت مشخص شده است. چطور باور میکنید خدای متعال در مورد رهبری و ادامه راه اسلام پس از پیامبرش برای تعیین مسیر و رهبری و هدایت میلیاردها مسلمان چیزی نگفته و برنامه ای ارائه نداده و تکلیف جانشینی را مشخص ننموده و نقشه راه این دین جاودانه را برای قرون بعدی بیان نکرده باشد؟! آیا با عقل سازگار است؟ آیا شما هنگام مسافرت طولانی، تکلیف مدیریت شرکت یا مؤسسه یا اداره حتی خانواده خود را مشخص و کسی را به عنوان سرپرست یا مدیر تعیین نمی کنید؟ چرا، تعیین میکنید. این تعیین هم عقلانی است و هم شرعی و دینی...
آماده سازی مردم برای پذیرش جانشین پیامبر (صلی الله علیه وآله) از همان ابتدای اسلام انجام شد. آنجا که در «یوم الدار»18، پيامبر قصد تبلیغ بر دعوت بزرگان قوم از خانواده خویش را داشت. سخن از جانشینی به میان آورد و همان جا علی (علیه السلام) را به عنوان جانشین خویش معیّن فرمود. بعد از آن نیز در مناسبتهای متعدد دیگر مثل حدیث رایت در جنگ خیبر19 و حدیث تشبیه جانشینی حضرت علی (علیه السلام) برای خویش به جانشینی هارون برای موسی (انت منى بمنزلة هارون من موسى الا أنه لا نبى بعدى)20 و امثال آن تأکید نمود و بعد به طور فراگیر و واضح در غدیر خم21، اقدام به گرفتن بیعت برای وفاداری به او، این آمادگی و مستندسازی (جانشینی علی و فرزندان او (علیهم السلام) برای رهبری اسلام پس از خویش) را نهادینه نمود.
در يك سند جاودانه آسمانی نیز به نام حدیث شریف لوح22، که به مناسبت هدیه میلاد حسین بن علی (علیهما السلام) برای فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرستاده شد، اسامی امامان دوازده گانه و صفات و ویژگیهای آنان تعیین گردید که توسط جابر، صحابی وفادار پیامبر مستندسازی گردید. این مستندات آن چنان انبوه است که فریقین بر آن اذعان داشته و در مجموعه هایی گران سنگ چون الغدير و عبقات الانوار به تفصیل با ذکر منابع متعدد، گردآوری و تبیین گردیده است. چنانکه کتابهای متعددی در تأویل بسیاری از آیات قرآن بر امر وصایت و جانشینی، در طول سالیان تألیف شده است...
نه خداوند و نه رسولش در امر امامت و خلافت پس از پیامبر، سکوت و کم کاری نکردند و همه مطالب مورد نیاز برای ادامه راه اسلام، پس از دوران نبوّت را کاملاً تبیین نمودند... اما ماجراهایی پس از ارتحال پیامبر (صلی الله علیه و آله) پیش آمد که مسیر اسلام را به سوی دیگری برد ...
خلافت پیامبر جز چند سال کوتاه آن هم پس از بیست و پنج سال خانه نشینی در دستان امیرمؤمنان (علیه السلام) قرار نگرفت، که آن هم با چالشهایی چون جنگهای ناکثین و قاسطين و مارقین همراه شد و سرانجام نیز با شهادت آن حضرت در محراب خاتمه یافت و حکومت در دست نااهلان افتاد...
اما امامت که منصبى الاهی بود، در امامان ادامه یافت تا امروز که نوبت به حضرت حجة بن الحسن العسكرى (علیه السلام) رسيده و در دوران امامت ایشان هستیم و فیوضات و هدایت های الاهی از طریق ایشان به ما می رسد و موظف به اطاعت از ایشان می باشیم.
منابع:
2 فرقان: 1
3 نحل: 89
4 اسراء: 82
5 یوسف: 111
6 یونس: 57
7 مستدرک الوسایل 4: 240
8 نهج البلاغه: 315
9 عنکبوت: 49
10 نهج البلاغه: 201
11 قلم: 4
12 شعراء: 3
13 کهف: 6
14 فاطر: 8
15 بحارالانوار 16: 210
16 مطالعه کتاب سنن النبی علامه طباطبایی پیشنهاد می شود.
17 آل عمران: 159
18 تفاسیر روایی ذیل شعراء: 214
19 المسترشد: 299
20 اسرار آل محمد 2: 647
21 همان مدرک:644
22 کافی 1: 528