آگاهی از امور پنهان، علم غیب نام گرفته است و البته غیب، نسبی است يعنى يك...
دانایان غیب
آگاهی از امور پنهان، علم غیب نام گرفته است و البته غیب، نسبی است يعنى يك موضوع ممکن است برای کسی غیب و برای دیگری مشهود باشد. بر اساس آموزه های قرآنی، علم غیب به صورت مطلق فقط در اختیار خداست که به تمامی عوالم احاطه دارد (عالم الغيب والشهادة)1 اما او از این دانش به مقادیر معین، کسانی را آگاه میکند؛ چنانکه مثلاً در داستان سلیمان (علیه السلام) میبینیم آصف بن برخیا دستیار او با آگاهی از مقداری از علم غیب که برای بقیه پوشیده بود توانست تخت بلقیس را در يك چشم به هم زدن از سرزمینی دور حاضر کند.
پیامبران و امامان به لحاظ مأموریت و رسالتی که بر دوش دارند از علم غیب برخوردارند. به فرموده قرآن: «دانای غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی سازد، مگر رسولانی که آنان را برگزیده است.» (عالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدٌ إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولِ)2 و لذا پیامبر و امامان و برخی از انسانهای صالح از علم غیب برخوردارند. میزان آگاهی و گستره این علم در افراد مختلف، متفاوت است و بیشترین میزان آن مخصوص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است. اولیای الاهی نیز در مواردی که لازم باشد از غیب آگاه میشوند.
امام صادق در اینباره می فرماید: «هنگامی که امام اراده کند، چیزی را بداند خدا به او تعلیم میدهد»3 اطلاع از علم غیب برای پیشوایان الاهی بخشی از نشانه های صدق و الهی بودن آنهاست، تا مردم بتوانند آنان را از مدّعیان دروغین تشخیص دهند. به همین دلیل خداوند به هر اندازه ای که بخواهد و صلاح بداند، پیشوایان دینی را از علم غیب خویش بهره مند میسازد: «خدا آنچه را در پیش رو و پشت سرشان است میداند و به چیزی از علم او جز به آنچه بخواهد احاطه نمی یابند» (یعْلَمُ مَا بَینَ أَیدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلا يحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلا بِمَا شَاء)4
قرآن از قول حضرت عیسی (علیه السلام) نقل می نماید: «من شما را از آنچه میخورید و در خانه هایتان ذخیره میکنید، خبر میدهم. مسلماً در این [معجزات]، برای شما عبرت است، اگر مؤمن باشید.»5 همچنین از مطالب غیبی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می دانستند، این گونه یاد میکند. مطالبی که پیش از رسالت نمیدانسته است: «این از خبرهای غیب است که آن را به تو وحی میکنیم پیش از این، نه تو آن را میدانستی و نه قوم تو» (تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيبِ نُوحيها إِليك ما كنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَلا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هذا)6
نحوه اطلاع امامان از علم غیب نیز از چند طریق است:7
نخست از طریق پیامبر است؛ مانند علومی که در آخرین ساعات عمر شریف پیامبر به حضرت علی (علیه السلام) منتقل شد. بر اساس روایات در آن رویداد، علومی به ایشان منتقل شد که معادل هزار باب علمی بود که از هر بابش هزار باب دیگر گشوده میشد. این علم شامل علم به رویدادهای گذشته و آینده و علم مرگها و مصیبت ها و قضاوت بوده است. این علم در زمره ودایع امامت شمرده میشود که از هر امام به امام بعدی منتقلمی شود.
دیگر از طریق کتاب جامعه است و آن کتابی است که پیامبر آن را برای حضرت علی (علیه السلام) میفرمود و ایشان نیز آن را می نوشت، شامل اخبار و دانشهای مورد نیاز امام است و از هر امام به امام بعدی منتقل میشود. سوم از طریق کتاب جِفر است که بنابر برخی روایات میراث پیشوایان الاهی است و این علم، علم انبیا و اوصیاء است. چهارم از طریق مُصحف فاطمه (سلام الله علیها) است و آن مجموعه روایت هایی است که در جریان تحدیث فرشتگان با آن حضرت جمع آوری شده است و در آن اخبار رویدادهای آینده تا روز قیامت وجود دارد و حضرت زهرا آن را برای حضرت علی بازگو می کرده و ایشان آن را یادداشت مینموده است. در روایتی از امام صادق (علیه السلام) بیان شده که مصحف فاطمه (سلام الله علیها) در برگیرنده اخبار آینده است.
نوع آخر از طریق الهام و تحدیث است: از حسن بن یحیای مدائنی نقل شده که از امام صادق پرسیدم: هنگامی که سؤالی از امام میشود با چه علمی بدان جواب میدهد؟ ایشان فرمود: گاهی به او الهام میشود گاهی از فرشته میشنود و گاهی هر دو...8 نمونه این اخبار غیبی در کلام حضرت علی (علیه السلام) در نهج البلاغه است مواردی مانند خبر از ویرانی کوفه، حمله عبدالملك مروان به کوفه، خبر از خونریزی و شکم بارگی حجاج بن یوسف ثقفی، خبر از آینده خونین بصره، خبر از حکومت چهار فرمانروای فاسد از پسران مروان و خبر حمله مغولان و جنایت آنها ... و نیز مانند علم غیب حضرت مهدی (علیه السلام) در سن کودکی و خبر دادن ایشان از هدایا و صاحبان آنها در انبان سربسته احمد بن اسحاق و پاسخ به سؤالات و شبهات علمی مطرح شده توسط او و خبر دادن از محتوای نامه ها؛
در روایتی که از سعد بن عبدالله قمی است هنگامی که با نامه های فراوان با جمعی برای زیارت آن حضرت به سامره رفته و طرف راست امام حسن (علیه السلام)، کودکی را دیدند که مانند ماه درخشان بود پرسیدند این کیست؟ گفته شد: «مهدی قائم آل محمد» است و اخبار غیبی در مورد هدایا و پاسخ پرسشهای خود را از او بخواهید...9
ولایت و حکومت
گفت: نیاز انسان به قانون است یا مجری قانون؟ گفتم: هر دو! گفت: آیا ما انسانها اگر قانون را داشته باشیم خودمان نمی توانیم با عقل جمعی و مشاوره، تکلیف اجرای قانون را معین کنیم؟ گفتم: انسان فقط نیازمند قانون نیست که وقتی پیشوایان الاهی قوانین زندگی را از طریق وحی به او رساندند، دیگر نیازی نداشته و وظیفه پیشوایان هم با دادن این قوانین به انسان تمام شده باشد. اصلاً این طور نیست. تازه بعد از آوردن قوانین، نیاز انسان به مجری این قوانین و رهبر این ساختار و حاکمیتی که این نظم الاهی را پیاده کند، شروع می شود. اجرای قانون با هزاران چالش روبه روست که برای حل آنها رهبری لازم است که از اشتباه و فساد و انحراف مبرّا باشد و بتواند به دور از آفات قدرت، عدالت واقعی را با علم الاهی که در اختیار اوست، اجرا کند. اسم این رهبری، ولایت است که از طرف خداوند به پیشوایان الاهی اعطا میشود...
گفت: یعنی فقط پیشوایان الاهی حق حاکمیت دارند؟ گفتم: بهترین و بی نقص ترین حاکمیت، حاکمیتی است که در رأس آن، پیامبر و امام باشند؛ زیرا نه اهل رشوه و فسادند، نه اهل خطا و انحراف؛ نه تبعیض و ظلم و نه سوء استفاده از قدرت و ریاست. ضمناً دارای دانشی هستند که چالشهای اجرای قانون را میشناسند و با علم فراگیر، همه ریزه کاری ها را در نظر میگیرند تا حقی از کسی ضایع نشود.
گفت: این ایده آل است اما شدنی است؟ گفتم: همه سخن همین جاست. اگر بشر به ولایت آنها تن دهد، شدنی است ولی اگر تن ندهد و آنها را کنار زند یا اقامه نکند، شدنی نیست. گفت: آیا خداوند صراحتاً این ولایت (سرپرستی و رهبری) را برای پیامبر و امام معین نموده است؟ گفتم: آری! در قرآن فرموده است: «ولی شما خداست و پیامبر و کسانی که نماز را به پا میدارند و در حال رکوع، زکات می دهند» (إنما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يُقيمونَ الصلاه ويؤتون الزكاة و هم راكعون)10
گفت: این گروه سوم که ولایت دارند چرا با این وصف، ذکر شده اند؟ گفتم: اکثر قریب به اتفاق مفسران گفته اند: منظور این آیه حضرت علی (علیه السلام) است که در حال رکوع انگشتری خویش را به فقیر داد و سپس این آیه نازل گردید. جالب اینکه در این آیه شروع آن با لفظ «إِنَّما» است که این کلمه به معنای حصر و انحصار است، یعنی منحصراً ولی و سرپرست شما این افراد هستند.
گفت: این کلمه ولایت که در آیه آمده دقیقاً چه معنایی دارد؟ بعضی میگویند فقط به معنای محبت است. گفتم: اصلاً این طور نیست! زیرا محبت منحصر به این سه دسته نیست و شامل همه مؤمنان میشود؛ بلکه معنای سرپرستی و رهبری و حاکمیتی دارد که منحصر در خدا و پیشوایان الاهی (پیامبر و امامان) است که هم معصوماند و هم دارای علم غیب. دوستی جزو معانی ولایت هست اما اینجا موضوع ولایت به معنای سرپرستی و رهبری و حاکمیت منظور است، تا تکلیف اداره جوامع را مشخص فرماید.
گفت: آنها که در همه زمانها نیستند. گفتم: هستند و هیچگاه زمین از حجت خدا خالی نمی ماند. اینها همان اولی الامرند که خدا اطاعت از آنها را واجب فرموده است: (اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الأمر منكم)11 گفت: در دوران غیبت امام، مثل دوره ما چه باید کرد؟ گفتم: علت غیبت امام همین است که ظالمان مانع ولایت و حاکمیت ایشان هستند. در درجه اول باید کاری کرد که این دوران تمام شود و چاره این کار هم فرمودند دعا و آمادگی و خودسازی و تقوی است و سپس زمینه سازی به هر نحو ممکن از طریق دفع مفاسد و انحرافات و بهسازی محیط و شرایط با فعالیتهای فردی و گروهی است و تن دادن به حاکمیت قانون الاهی و فقه و فقیهان پارسا.
گفت: آیا ولایت فقط به معنای حاکمیت است؟ گفتم: نه، حاکمیت یکی از شئون ولایت است و نه تمام، آن ولایت، سرپرستی و رهبری مردم است و نیز ولایت تکوینی، تشریعی و معنوی و قلبی و اولویت نفسی نسبت به خود ماست: (النبي اولى بالمؤمنين من انفسهم)12 که اگر حاکمیت محقق نشد، بقیه شئون آن پابرجاست و امروز ما در ذیل ولایت ولی الله الاعظم، حضرت بقیة الله ارواحنا فداه هستیم و باید پذیرش این ولایت را در قلب و عمل اثبات کنیم.
منابع:
2 جن: 26
3 کافی 1: 641
4 بقره: 255
5 آل عمران: 49
6 تفسیر القمی 1: 328
7 بحارالانوار 26: 58
8 همان مدرک
9 کمال الدین 2: 454
10 مائده: 55
11 نساء: 59
12 احزاب: 6