یکی دیگر از دستاویزهای جبر مسلکان، علم ازلی خداوند است. میگویند: در علم ازلی خداوند ...
علم ازلی
یکی دیگر از دستاویزهای جبر مسلکان، علم ازلی خداوند است. میگویند: در علم ازلی خداوند سرنوشت خوب یا بد هر کس نوشته شده و وقتی به این دنیا میآیند، عیناً همان ظهور پیدا خواهد کرد. اگر آن سرنوشت ظهور نیابد به علم خدا ایراد وارد میشود و درواقع معلوم میشود آن علم صحیح نبوده، بلکه جهل بوده است.
لذا آنچه در علم ازلی حق ثبت شده، عیناً و جبراً روی خواهد داد و تخلّفی در آن نخواهد بود. آن شاعر جبر پندار هم گفته: (می خوردن من حق زازل می دانست/ گرمی نخورم، علم خدا جهل بود) بطلان این اندیشه نیز روشن است. زیرا علم حق محیط به همه رویدادهای جهان از جمله افعال انسان هاست و هرگز مجبور کننده آنها نیست. انسان وجداناً می یابد فعل از خود اوست و علم هیچ کسی الزام کننده او به انجام فعلش نبوده و نیست. مثل معلمی که به دلیل تجربه، عاقبت مردودی را برای شاگردی اعلام مینماید، این علم پیشین معلم هرگز اجباری را برای شاگرد در مردود شدن، رقم نمی زند...
به بیان دیگر میتوان گفت: اختیار داشتن ما نیز در علم حق، رقم خورده است. یعنی در این علم ثبت شده که ما فلان کار را با اختیار و انتخاب خود در فلان زمان و مکان انجام خواهیم داد. این ثبت چگونه موجب اجبار ما خواهد بود؟ اینکه ما اختیاراً کاری را انجام میدهیم و تحت اجباری نیستیم، ارتباط عِلّی و معلولی با علم حق ندارد تا لازم آید به خاطر علم حق، ما مجبور به انجام فعلی شده باشیم. ارتباط دادن فعل ما با علم حق غیر منطقی و خلاف وجدان است.
نمونه هایی هم در همین دنیا داریم که برای تقریب ذهن به اینکه علم پیشین کسی الزام کننده دیگری به انجام کاری نخواهد بود، مناسب است؛ پیشگوها و روشن بینان از این نمونه اند. بعضی از طرق خاص روشن بین هستند و پیشگوییهایی برای آینده میکنند که در برخی موارد تحقق هم پیدا میکند؛ آیا پیشگویی آنان، اجبارکننده افرادی است که مورد پیشگویی واقع شده اند؟
نمونه دیگر عالمان به علم جفر است. علمی که با مکانیزم های خاصّ عددی، واقعه ای را در آینده اعلام میدارد که واقع خواهد شد و البته تحقق هم مییابد. آیا علم این عالم جفّار، اجباری را برای افراد در انجام جبریِ کارشان رقم خواهد زد؟ تصدیق میکنید اینگونه نیست و علم و إخبار آنها، ربطى به فعل اختیاری افراد ندارد.
در افتادن با وجدان و عقل، موجب چنین برداشتهای غلطی از فعل اختیاری انسان می گردد. وقتی مییابیم که این ما هستیم که از میان دو یا چند گزینه یکی را آزادانه انتخاب و اختیار میکنیم، چگونه گناه آن را به سرنوشت ازلی خود یا علم ازلی حق یا عوامل دیگر نسبت دهیم؟! جواب آن شاعر جبراندیش را هم شاعر دیگر حق اندیش داده است: (آن کس که ز روی علم و دین اهل بود/ داند که جواب شبهه بس سهل بود/ علم ازلی علت عصیان کردن/ نزد حکما ز غایت جهل بود/ خالقکه ز می خوردن تو آگاه است/ داند که تمام فعل از خلق بود/ از ساحت حق جداست بیدادگری/ اندیشه تو مطابق جبر بود.)
اگر در علم ازلی حق آمده باشد که شما با آزادی خویش، مرزبانی و خدمتگزاری آستان مهدوی میکنید آیا وجدان شما میگوید اکنون اجباراً چنین میکنید و اختیاری ندارید؟!
توفیق و خذلان
یکی از جلوه های زیبای رحمانیت و مهربانی خداوند، اعطای توفیق به ما در انجام امور خیر و حسنات است. بله ما آزادانه و از روی اختیار، فعل خیر را انجام میدهیم؛ اما اوست که دواعی و موجبات و زمینه های آن کار خیر را برای ما به نوعی فراهم می آورد که موفق به انجام آن کار بشویم. در واقع، گویی غیرمستقیم در انجام آن حسنات به ما کمک میکند و ما را به انجام آن کارها موفق می دارد. این کار خدایی، توفیق نام دارد و تنها از خدا بر می آید (و ما توفيقي إلا بالله).1 اين كمك و معاونت و مساعدت، از آثار عبودیت و بندگی است که نصیب بندگان شکرگزارمی شود.
توفيق، الهام كار خير و كمك به انجام و نجاح در آن است و ما در دعاها هماره از خدا میخواهیم: خدایا ما را به انجام اموری که دوست میداری و از آن خشنودی، موفق بدار (اللهم وفقنا لما تحب و ترضی)2. مثل آنکه شما از فرط محبت به فرزندتان زمینه هایی فراهم می آورید که او به سوی کار خیر برود و تا آنجا هم که میتوانید موجبات انتخاب و انجام آن کار را برایش آماده مینمایید. بدین ترتیب هم مهربانی خود را نشان داده اید و هم مجبورش نکرده اید و او به اختیار خویش اما با كمك و زمینه سازی های شما به انجام آن کار موفق میگردد.
توفیقات الاهی از نشانه های بارز الطاف او به بندگان به شمار می رود. به فرموده حضرت امیر همه کارهای خیر به توفیق خداست و هیچ کار نيك و خيرى نیست که ما انجام دهیم و نشانه ای از توفیق الاهی در آن نباشد...
نقطه مقابل توفیق، خذلان است. خذلان در لغت، ترك مساعدت و یاری کسی و رها کردن او به حال خودش است و در مورد کسی به کار میرود که به خاطر بعضی رفتارهای ناشایست از كمك خدا محروم گشته و به خود واگذاشته شده و هیچکس نیز توانایی كمك به او را ندارد (وَإِنْ يَخْذُلُكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ)3 چنین کسی که با اضلالات شیطان مخذول شده، در قیامت نیز شیطان کمکی به او نکرده و توسط هما و مخذول و رها خواهد شد (وَكانَ الشَّيطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولا)4.
هم در توفیق و خذلان اختیار آدمی و آزادی او در انتخاب وجود دارد اما در توفیق مساعدت و معاونت خداوند هست؛ اما در خذلان این مساعدت نیست و او به خودش وانهاده و رها میشود...
اعمالی که موجب خذلان میشود و سلب توفیق الهی را برای انسان در پی دارد عبارتند از: تعلق خاطر به غیر خدا، ارتکاب و آشکار کردن گناه، ترك امر به معروف و نهی از منکر و خلف وعده و ترك ياری مؤمن در صورت توانایی و سپری کردن عمر در طلب دنیا و در رأس همه اینها ترک یاری امیرمؤمنان است؛ چنان که در دعای پیامبر اکرم در روز غدیر پس از معرفی آن حضرت برای جانشینی خود فرمودند: «خدایا! مخذول ساز، رها کنندگان و یاری نکنندگان او را (وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ)5 ...
امروز هم اگر کسی نصرت و یاری فرزند او یعنی صاحب الزمان(علیه السلام) را وانهد، مشمول همان دعا شده و مخذول میگردد و برعکس اگر او را یاری کند، مشمول این دعای پیامبر می شود که در همان غدیر فرمود: (وانصر من نصره) و بدین ترتیب همه توفیقات الاهى نصیبش میشود.
ضرورت راهنما
میگفت: عقل داریم و نیازی به راهنما نداریم. گفتم ما فقط يك بار به این دنیا می آییم و تجربه و اطلاعاتی برای زندگی در اینجا نداریم. مثل مسافری میمانیم که به کشوری ناشناخته وارد میشویم و اطلاعاتی از ویژگیهای زندگی در آن کشور نداریم و اگر بخواهیم با سعی و خطا این زمان را طی کنیم، مقدار زیادی از وقت و امکانات و فرصتهای خود را نابود کرده ایم و چه بسا با خطرات و چالشهای زیادی روبه رو می شویم و سلامتی و حیات خود را به مخاطره میاندازیم/
سفر بدون راهنما مخاطره آمیزاست. عقل حکم میکند بدون راهنما به جاهای ناشناخته سفر نکنیم. ما مسافران این دنیا نیز که برای بار اول و آخر به اینجا سفر کرده ایم، عقلاً نیازمند راهنما یا راهنمایانی هستیم که ابعاد زندگی سالم و امن و موفقیت آمیز و خوش عاقبت و سعادتمندانه را برای من ترسیم کنند و در طول راه چالشها و فرصتها را نشانمان دهند.
تازه اگر به ما خبر دهند که دشمنان بدخواهی مثل شیاطین در کمین مایند تا ما را با خطراتی مواجه کنند، برای رهایی از دامهای آنها، بیشتر نیازمند كمك و مساعدت راهنمایان هستیم...
گفت اما ویژگیهای این راهنما چیست؟ گفتم: اگر دانش و تجربه این راهنما برای هدایت ما کافی نباشد و فردی هم سطح خود ما باشد که نمیتواند راهنمای ما گردد؛ زیرا خود نیازمند راهنماست. کسی که میخواهد راهنمای زندگی ما در دنیا باشد باید از دانش کافی برخوردار باشد که این دانش تنها در اختیار خالق ماست، که هم ما را میشناسد و هم آگاه به راه های سعادت و شقاوت و قانونمندیهای جهان است. او پیشاپیش این کار را انجام داده و راهنمایانی به نام پیامبر و امام برای هدایت ما تعیین فرموده و اطلاعات لازم برای سعادتمند ساختن ما را از طریق وحی در اختیار آنان نهاده است و هیچگاه زمین را خالی از راهنما نگذاشته است. این از کمال لطف اوست...
گفت: نمیشد این اطلاعات را خداوند به تك تك ما الهام يا وحی نماید؟ گفتم: نه، زیرا اولاً همگان ظرفیت دریافت وحی را ندارند. چنان که همه نمیتوانند استاد دانشگاه باشند و ظرفیتها یکسان نیست و ثانیاً وجود اختيار، مانع الزام يك فرد به مأموریت رسالت است. زیرا اگر فردی حامل وحی باشد نمیتواند اختیاراً از وحی سرپیچی کند.
گفت: آیا عقل برای هدایت ما کافی نیست؟ گفتم: میبینی که نیست و خود عقل به ما میگوید مکمّل من وحی است تا در جاهایی که نورافکن من نمی تابد از تابش وحی استفاده کنید.
گفت: آیا مردمی که اكنون لاييكاند و سکولار زندگی میکنند، مشکلی دارند؟ گفتم: میبینی که دارند و مجبورند با سعی و خطا جلو بروند و این روش مشکلات عظیم فعلی جهان را برای آنان پدید آورده که از حل آنها ناتوانند. گفت: مگر معتقدان به دین بی مشکل اند؟! گفتم: نه، آنها هم مشکل دارند و مشکل آنها عمل نکردن به دین است. مثل کسی که نقشه راه را دارد ولی طبق آن حرکت نمی کند.
گفت: پیامبران باید حتماً حضور فیزیکی داشته باشند؟ گفتم: اولاً و بالذات بله. اما اگر هدایت ها را آورد و مردم ظرفیت گرفتن هدایت و عدم تحریف آن را پیدا کردند در برهه هایی حضور فیزیکی از الزام میافتد؛ اما راهنمایانی از جنس امام و حجت هماره برای تبیین باید باشند و زمین خالی از حجت نخواهد شد.
گفت: هدایت و راهنماییهای آنها روحی و معنوی و الهامی هم خواهد بود یا فقط با تماس حضوری به دست میآید؟ گفتم: هر دو. گفت: امروز؟ گفتم: امروز در زمان آخرین حجت حق هستیم و او راهنمای الاهی ماست که در غیبتش هم به گونه ای خاص هادی و راهنمای مردم جهان است. به شرط آنکه هدایت پذیر باشیم، نه هدایت گریز...
منابع:
1 هود: 88
2 الصوارم المهرقه فی الصواعق المحرقه، ص 206
3 آل عمران: 160
4 فرقان: 29
5 منهج الیقین، ص336