آیا اگر هر کس ادعا نمود من پیامبرم، باید بپذیریم؟ نشانه پیامبران واقعی چیست؟
نشان صدق
آیا اگر هر کس ادعا نمود من پیامبرم، باید بپذیریم؟ نشانه پیامبران واقعی چیست؟ چگونه تشخیص دهیم مدعی نبوت و رسالت صادق است یا کاذب ؟ ... سؤالاتش ادامه داشت و پاسخ میخواست.
- نه نباید دعوت هر مدعی را پذیرفت. پیامبران واقعی نشانه هایی دارند که میتوان از طریق آن نشانه ها، آنان را تشخیص داد. غیر از محتوای دعوت و شخصیت معنوی و الاهی آنها که اهل فن تشخیص میدهند، آنان دارای آیه و بینه (معجزه) هستند، که نشان صدق آنهاست. زیرا دیگران از آوردن آن ناتوانند. چنانکه نشانه و بینه موسی شکافتن دریا، اژدها شدن عصا، يد بيضا و... بود و آیه و بینه عیسی، سخن گفتن در گهواره، شفای بیماران خاص، زنده کردن مردگان و آیه و بینه پیامبر ما شق القمر، ردّ الشمس، سخن گفتن حیوانات و .... بود و اما شگفت ترین بینه آن حضرت، معجزه جاوید یعنی قرآن کریم است.
این بینات یا معجزات نشان صدق پیامبران بوده است که از جانب خدایند و در دعوت خویش صادقاند. گفت: این معجزات برای مردم زمان خودشان قابل قبول بود که آن را میدیدند، اما برای مردم زمانهای بعد که آن معجزات را نمی دیدند چگونه نشانه صدق بوده است؟ مردم زمانهای بعد هم خداوند آثاری نشانشان میدهد تا مطمئن شوند؛ اما در مورد قرآن که معجزه جاوید پیامبر ماست، تا قیامت کسی توانایی آوردن چون آن را نخواهد داشت و هماره بینه ای روشن برای صدق دعوت ایشان است و يك خورشیدِ هماره تابان، برای هدایت انسانهاست...
یکی دیگر از نشانه های صدق پیامبران این بوده که مردم را به سوی خود دعوت نمی نموده اند، بلکه به سوی خدا فرا می خواندند. در حالی که مدعیان دروغین رسالت و نبوّت، مردم را به طمع مال و عزّت و جاه، به سوی خویش دعوت میکردند. بعضی از این شیادان و مدعیان دروغین همچون فرقه ضالّه، حتی هیکل خود را در زمان حیات و بعد از مرگ نیز قبر خود را قبله قرار دادند و چون معجزه ای نداشتند، اصل آن را منکر شدند تا کسی از آنان طلب نکند!
آیا بینه و اعجاز جاوید پیامبر ما فقط در جنبه ادبیّت اعجاز است یا در معارفش؟ - در هر دو، زیرا نه همانند این الفاظ و ادبیات را توانستند بیاورند و نه محتوا و معارفش را. اما به لحاظ هدایتی اعجاز معارفیاش بیشتر مقصود است؛ زیرا همه آیاتش دارای بطون و معارف شگفتی است که وقتی توسط حاملان علومش یعنی ائمه (علیهم السلام) شکافته میشود، گوهرهای ناب و انوار درخشان هدایت استخراج میگردد و عجائبش تمامی ندارد...
چهارده قرن است غوّاصان معانی و عالمان ربانی از چشمه سار علومش نوشیده اند و به عجز از کشف همه معارفش معترف شده اند. در حالی که هنوز دو حرف از علومش گشوده نشده و چون حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) ظهور کنند، بیست و پنج حرف و باب دیگر از علومش را آشکار خواهند فرمود و بطون جدیدی از معارفش را خواهند گشود. این است اعجاز جاوید بینه پیامبر ما حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (صلوات الله عليه و آلهاجمعين) ...
معلم الاهي
همه ما وامدار معلمان خود هستیم. ما ثمره آموزشی و تربیتی آن ها هستیم و آنها ثمره معلمان قبلی. این دایره آموختن وقتی به آدمیان ختم شود محدود به دانش بشری است و محدویت های فراوان دارد؛ باید این دایره محدود را شکست و به دریا پیوست؛ زیرا دانش بشری هر چه باشد اندک است و قليل (وما اوتيتم من العلم إلا قليلاً)1 باید پیوند گرفت با دریاهای دانش و معرفت الاهی که به کنه واقع و وجود همه چیز محیط و مهیمن است (والله بكل شيئ مُحيطاً)2 ... در ورای آموزشهای ابتدایی باید از آموزه های وحی توسط معلمان الاهی بهرهمند شد. معلمانی که دست آموز بشر نیستند و تعلیم یافته الاهیاند.
علمشان از منشأ علم لايزال الاهی سرچشمه گرفته و هدایتشان ناظر به همه جنبه های پیدا و پنهان روح آدمی و سعادت دنيوى و اخروى اوست. به چنین معلمانی نیازمندیم: معلمان الاهی...
معلمان غير آموخته از بشر - یعنی پیامبران - از همه چیز سخن میگویند: از گونه زندگی صحیح و رفتارهای شخصی و اجتماعی؛ از زندگی اقوام گذشته و عبرتهای تاریخی؛ از عوالم قبل و بعد از این دنیای فانی؛ از جهان شناسی و پدیده های تکوینی، از معارف ناب مبدأی و معادی؛ از اخلاق و تربیت و سلوک انسانی؛ از دعا و نیایش و ارتباط روحانی؛ از شریعت و عبودیت و تهذیب و ملکات انسانی و در يك كلام هرآنچه برای کمال فردی و اجتماعی انسان لازم و ضروری است. این مجموعه دانشها را فقط در آموزه های وحیانی میتوان جست توسط معلمان الاهي...
انسان امروزی که خود را محروم از این آموزه ها کرده، چه به دست آورده است؟ مشکلات روحی خویش را حل کرده، یا مشکلات اقتصادی یا مشکلات اجتماعی یا محیط زیست را؟ مشکل جنگ و کشتار را حل کرده یا نابسامانیهای خانوادگی و تربیتی را به سامان آورده است؟ تبعیضها را ریشه کن نموده یا شکاف نسلها و فرهنگها و نژادها را چاره جویی کرده است؟ به راستی دانش محدود بشری که از حل فقر و تورم و ازدواج و اشتغال و تبعیض و جنگ و ترور و جهان خوارگی ابرقدرتها و... عاجز است، چطور قادر به حل مسائل و نیازهای روحانی و ماورایی و آن جهانی خواهد بود؟ بس نیست تجربه چند هزار ساله ناتوانی بشر در اداره خود و اجتماع؟ باز هم سعی وخطا ؟!
اگر به آموزه های وحیانی دل بدهند و باور کنند همه از يك پدر و مادریم و ارزش فقط به تقوی است؛ و تعدّی به حقوق دیگران حرام و از كوچكترین کارها سؤال و جواب خواهد بود و برترین انسانها سودمندترین آنهاست، برای مردم و ارزش هدایت يك انسان برتر از هر چیزی است که خورشید بر آن می تابد و بدترین امور آغشتگی به گناه و حرام و تعدّی و تجاوز و فساد و تباهی است و... و دانش حقیقی نزد معلمان الاهی انبیا و امامان است و باید به سخنان و میراث علمی آنها مراجعه حقیقی نمود و به آنان متوسل و متمسّك شد تا به سعادت رسید، جهانشان نورانی خواهد گشت.
تاریخ و پیامبران
اگر قرآن نمی بود نمیتوانستیم دلیلی برای وجود پیامبران قبل اقامه کنیم. ما هيچ يك از پیامبران را ندیده ایم اما به وجود همه آنها باور داریم، چرا؟ چون مسلمان هستیم و در کتاب آسمانی ما اخبار و تاریخ پیامبران قبل توسط خداوند آمده و گرنه تاریخ نگار معتبری نداریم که در دو هزار سال تا شش هزار سال قبل وجود داشته و پیامبران (همچون آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و...) را دیده و اخبار آنها را مو به مو بیان کرده و کتابش به دست ما رسیده و موجب یقین ما به وجود پیامبران شده باشد. اگر قرآن نمیبود ما هم چون ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدنش با تردید به وجود پیامبری چون عیسی مینگریستیم. یقین ما به وجود پیامبران، از وحی الاهی نشأت میگیرد که به تفصیل اخبار پیامبران را در معجزه جاوید قرآن کریم به منظور تجربه تاریخی و عبرت و تربیت بیان نموده است...
نخستین پیامبر و راهنما نخستین انسان یعنی «آدم» است که همه بشریت از نسل او هستند. به تدریج پیامبران دیگری از سوى خدا تعیین گردیدند که در برهه های مختلف تاریخی هدایت انسانها را با دستمایه وحی، به عهده داشته اند. قرآن کریم از بیست و شش پیامبر به صراحت نام میبرد که عبارتند از آدم، نوح، ادریس، صالح، هود، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، يوسف، لوط، یعقوب، موسی، هارون، شعیب، زكريا، يحيى، عیسی، داود، سليمان، الياس، اليسع، ذوالكفل، ايوب، يونس، عزير و محمد (علی نبینا و آله و علیهم السلام) و بعضی ها را نام نمیبرد ولی داستان آنها را ذکر می نماید.
در بعضی منابع، تعداد کل آنها صد و بیست و چهار هزار گفته شده است.3 بعضی از آنها صاحب کتاب و شریعت مستقل بوده اما بقیه انبیاء تبلیغی بوده و شریعت قبلی را ترویج می نموده اند. خداوند صراحتاً علّت نقل داستان و سرگذشت انبیاء و اقوام قبل را پندگیری و عبرت بیان نموده است: (لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لأُولِي الأَلْبَابِ)4: چگونه مردم عصر آنها، هدایت یافتند؟ موانع هدایت چه بوده؟ چرا دچار عذاب شدند؟ پیامبران چه توصیه هایی برای آنها داشتند؟ عوامل انقراض بعضی از آنها چه بوده؟ چه مشابهت هایی بین آنها و ما وجود دارد و...
قرآن تنها سند تاریخی الاهی است که مطالبش از تحریف و تغییر محفوظ مانده و چون کتب آسمانی قبل تورات و انجیل که دچار تغییر و تحریف شدند، نیست. لذا میتوان با اطمینان خاطر سرگذشت انبیا و امتهای قبل را دید و عبرت اندوخت تا سرنوشت ما چون آنها نشود و از هدایت همه انبیا که از يك منشأ بوده اند، درس آموخت...
نقل داستان قوم بنی اسرائیل (فرزندان یعقوب پیامبر) بیشترین فراوانی را در آیات قرآن دارد. علت آن را میتوان اینگونه گمانه زنی کرد: مشابهتهای تاریخی و اجتماعی و اعتقادی امت اسلام با این قوم همچون گرفتاریها و مشقّت های قوم بنیاسرائیل در دوره حاکمان جور، موانع هدایتی، بهانه گیریها، چالشها و فرصت ها، کارکرد پیامبران آنها و بازخورد مردم و حاکمان زمان، انواع دشواریها و وسوسه های شیطان برای آنها، راه های خروج از مشکلات و سایر مشابهت ها در روایات ما به يك نمونه از مشابهت ها تأکید شده و آن نقش دعا در تقریب زمان آمدن منجی است که این دعای خالصانه بنی اسرائیل در دوران ذلّت و اسارت، ظهور موسی را یکصد و هفتاد سال جلو انداخت5 و میتوان این تجربه را برای تعجیل ظهور صاحب الزمان (علیه السلام) از سرنوشت آن قوم، عبرت گرفت...
منابع:
2 اسراء: 85
3 اعتقادات الامامیه: 92
4 یوسف: 111
5 بحار الانوار 52: 131