میگفت: چرا میگویی اطاعت از همه دستورات پیامبر و امام ضروری و واجب است؟....
اطاعت از امام
میگفت: چرا میگویی اطاعت از همه دستورات پیامبر و امام ضروری و واجب است؟ گفتم: انصاف ده، آیا معنا دارد که کسی پیامبر را به عنوان فرستاده خدا قبول داشته باشد ولی از فرمان او سرپیچی نماید؟ مگر فرمان پیامبر را فرمان خدا نمیداند؟ مگر نباید سخن و قضاوت این فرستاده خدا را فصل الخطاب بشمرد؟ آیا اگر چنین کند اصل باور به رسالت را زیر سؤال نبرده است؟
بلی، خداوند هم در قرآن به همین تذکر داده و اطاعت بی چون و چرا از پیامبر را شرط ایمان شمرده است: قسم به خدای تو که اینان، مؤمن محسوب نمی شوند، مگر آنکه در خصومت و نزاعشان تنها تو را حکم و قاضی قرار دهند و به هر حکمی که دهی اعتراض نداشته، کاملاً از دل و جان تسلیم (فرمان تو) باشند (فَلاَ وَرَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواتَسْلِيماً)1
گفت: آیا اطاعت از امام هم همچون اطاعت از پیامبر، واجب است؟ گفتم: بله! اطاعت از امام در ردیف اطاعت از خدا و پیامبر است. شاهد ما این آیه است (يا أَيُّها الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُول وَأُولى الأمرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ باللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ)2 یعنی ای مؤمنان! اطاعت نمایید از خدا و نیز اطاعت کنید از پیامبر و اولیالامر (که منظور همان امام است. زیرا تنها امام است که در رتبه عصمت است و اطاعتش چون اطاعت خدا و رسول است و گرنه روشن است که انسانهای جایزالخطا و ظالمان را نباید اطاعت نمود) و اگر در امری اختلاف نمودید، آن را نزد خدا و پیامبر برید، اگر به خدا و معاد ایمان دارید)
طبیعی است که اگر همین موضوع را نزد کتاب خدا و پیامبر برید، آنها به شما میگویند که باید از اولیالامر معصوم اطاعت نمایید. چنانکه وقتی جابر از پیامبر در مورد اولیالامر پرسید، حضرت فرمودند: منظور علی و حسن و حسین و علی بن الحسین و.... تا مهدی (صلوات الله علیهم اجمعین) میباشند...3
گفت: گاهی امامان روشها و مشیهای مختلفی داشته اند و ما نمیدانیم از کدام سیره تبعیت کنیم؟ گفتم: نکته جالبی را پرسیدی! اتفاقاً پیامبر آن را پیش بینی و ارائه طریق فرموده است. گفت آن چیست؟ گفتم: فرموده است: (الحسن و الحسین امامان، قاما او قعدا)4 یعنی: حسن و حسین (علیهما السلام) دو امام شما هستند، چه قیام کنند و نهضت راه اندازند و چه در خانه بنشینند و اقدامی نکنند.
این نشان میدهد که باید به امام نگاه کرد، اگر امام روش قیام را پیش گرفت، باید او را همراهی نمود و اگر مثلاً صلح نمود و یا سکوت و خانه نشینی اختیار کرد، باز هم از او تبعیت نمود.
لذا سیره متفاوت امامان، نباید مؤمنان را حیران نماید و باید این تفاوت را معلول شرایط متفاوت آنان شمرد و وظیفه خاصی که خداوند در شرایط متفاوت بر عهده آنان گذاشته است؛ و وظیفه ما پیروی از شیوه امام زمانمان است.
گفت: اکنون ما در دوران غیبت، چه وظیفه ای داریم؟ گفتم: ما در دوران امامت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) هستیم. در این روزگار که روزگار غلبه ظالمان و مستکبران است و مؤمنان همچون امامشان در حصر و شدّت و پشتکرد زمانه و کثرت دشمنان هستند (كثرة عدونا و قلة عددنا و تظاهر الزمان علينا)5 باید به دستورات خاص آن حضرت که در روایات آمده است متناسب با این زمان عمل کنیم تا ایمان خود را در این شرایط سخت حفظ نماییم...
میراث علمی
خیلی از اوقات با اینکه به اسلام، مؤمن شده اید اما پرسشهای جدیدی در روند تحوّلات زندگی و تبدلات زمانه برای شما پیش میآید که باید به یک نهاد و مرجع و یا عالمان و دانشمندان این عرصه رجوع کنید تا پاسخ گیرید. این مرجع و نهاد و یا عالمان کیانند؟ پاسخ را خدا می فرماید: قرآن، مرجع پاسخهای شماست: ما قرآن را برای شما فرستادیم تا تبیان همه چیز باشد (وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ).6
در همین زمینه به سخنی از امام صادق (علیه السلام) توجه کنید: «خدا در قرآن همه چیز را بیان کرد؛ به خدا سوگند چیزی نیست که مردم به آن احتیاج داشته باشند مگر آنکه آن را در قرآن بیان نموده تا کسی نتواند بگوید اگر این موضوع حق است، باید در قرآن میبود. لذا خدا آن را در قرآن نازل فرمود (إن الله أنزل فى القرآن تبيان كل شيء حتى والله ما ترك الله شيئا يحتاج العباد إليه إلا بينه للناس حتى لا يستطيع عبد يقول: لو كان هذا نزل في القرآن إلا وقد أنزل الله فيه)7 و در جاى دیگر فرمود: هیچ موضوعی نیست که دو نفر در آن اختلاف کنند مگر آنکه ریشه و اصل آن در قرآن وجود دارد (ما من أمر يختلففيه اثنان إلا وله أصل فى كتاب الله)8
بلافاصله سؤال میکنید چه کسی است که این مقدار به قرآن تسلّط داشته باشد که بتواند همه موضوعاتی که اصلش در قرآن است را، تبیین نموده و پاسخها را از دل آیات استخراج نماید؟! باز خداوند پاسخ شما را میدهد: «علم این قرآن در سینه کسانی است که به آنها دانش بیان این آیات را داده ایم: (بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتُ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إلا الظَّالِمُونَ)9 و در جای دیگر می فرماید: تأویل و تبیان این آیات را نمی داند جز «راسخان در علم» (وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ الْعِلْمِ)10
باز سؤال میکنید: کیانند این راسخان در علم؟ این بار امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در نهج البلاغه پاسخ میدهند، کجایند آنان که گمان دارند کسانی غیر از ما اهل بیت راسخان در علم هستند؟! آنان با این گمان بر ما دروغ بسته و ستم کرده اند، از آن رو که خداوند ما را رفعت بخشید و آنان را فروتر قرار داد و دانش را به ما بخشید و از آنان منع کرد و ما را در حریم عنایت خویش وارد و آنان را خارج کرد. به وجود ما هدایت خواسته می شود و به برکت ما کوردلی برطرف میگردد. بی شک امامان از قریش هستند که درخت وجودشان در این تیره از خاندان هاشم نهاده شده و این منزلت شایسته دیگران نیست و والیان دیگر صلاحیت این مقام را ندارند.11
امام باقر فرمودند: «به شرق بروید یا غرب، به هر کجا بروید جز نزد ما اهل بیت، علم صحیح را پیدا نخواهید کرد (شرقا وغربا لَن تَجِدا علماً صحيحا إِلا شَيئًا يَخْرُجُ مِن عِندِنا أَهلَ البيت).12 آری این مستندات نشان میدهد که علم دین را جز از امامان نباید طلب کرد. در مجموعه های حدیثی که از آنان رسیده، باید نشان پاسخ پرسشهای خود را بجویید. تجربه تاریخی هم نشان داده هرگاه مردم و حاکمان در موضوعی درمیماندند گره گشا فقط امامان بودند که داستان آن در مجامع روایی و تاریخی ما به فراوانی نقل شده است.
آری، نباید برای علم دین در خانه دیگران را کوبید که آنان از این علم بی بهره اند. باید جایی رفت که خود خداوند نشانی آن را داده است. راسخون در علم قرآن یعنی اهل بیت (علیهم السلام) . بلی، این سخن كاملاً صحيح است که: «بی اعتنایی به میراث علمی امامان، در حکم انکار آنان است» چنانکه در بیان امام عصر (عجل الله تعالی فرجه) هم آمده است ...
توسل و تمسّك
در میان امواج دست و پا میزد؛ دیگر امیدی به زنده ماندن نداشت؛ توانش هم تحلیل رفته بود. هر طرفش آب بود و داشت غرق میشد، ناگهان چشمان بی رمقش طنابی را دید، بلافاصله آن را گرفت و به زحمت خود را به طرف بالای طناب کشید تا توانست خود را به سطح آب برساند و يك بار دیگر آسمان آبی را ببیند... آری او به طور معجزه آسایی نجات یافته بود؛ طناب از درون يك قایق نجات بود که آنجا گشت میزد؛ وقتی دوباره خورشید را دید انگار یکی به قلبش الهام کرد: در دریای زندگی نیز هر وقت در امواج فتنه ها و طوفان حوادث درمانده شدى يك طناب نجات هست که به آن چنگ زنی و نجات یابی؛ کسی که نامش امام است، او همان طناب الاهی و سفینه نجات است که باید آن را محکم بگیری؛ او همان حبل و ریسمان الاهی است که گفتند: «واعتصموا بحبل الله»؛13 او همان «عروة الوثقی» یعنی ریسمان و دستگیره محکم است که گفتند باید به او متمسك شوى (فقد استمسك بالعروة الوثقى لا انفصام لها)14...
اعتصام و تمسّك دو واژه قرآنی هستند که به معنای آویختن و چنگ زدن و پیوند گرفتن است. چه کسانی شایستگی این را دارند که مردم اگر با آنها پیوند گیرند و از ایشان كمك بخواهند به سعادتش میرسانند؟ این حبل الاهی و دستگیره محکم (عروة الوثقى) همان اولی الامرند که اطاعتشان چون اطاعت خدا و رسول، واجب است؛ یعنی همان امامان که پیوند گرفتن با آنها تنها راه نجات در بحرانهای زندگی است. مکانیزم این اعتصام و تمسك هم مراجعه حقیقی به ایشان است، هم از نظر هدایتهای علمی و هم از جهت تقرب به خدا و هم از جنبه رهایی از بن بست ها و مشکلات زندگی.
این ریسمان و دستگیره نجات اگر به کار نمی آمد که خدا معین نمی فرمود! نیاز همه ماست که هماره در طول زندگی در معرض طوفانها و گردابها و غرقاب های گوناگون هستیم.
میگویند: چرا به خود خدا متوسل و متمسك نشويم؟ می گوییم توسل و تمسك به آل الله، عين توسل و تمسك به خداست؛ زیرا خود خدا این وسیله ها را معین فرموده تا نردبان عروج ما باشند .خود خدا میتوانست ما را مستقیماً هدایت کند، ولی رسول و امام فرستاد که از جنس خود مایند و ما راحت تر با آنها ارتباط برقرار کرده و پیوند میگیریم. آنها همان حبل المتینی هستند که ما را تا ملکوت قرب خدا بالا می برند؛ آنها پل ارتباط خالق و مخلوقند، آنها ترجمان وحی معبودند؛ آنها حبل الله اند؛ آنها از همه وجود خود مایه گذاشته اند تا ما را به سعادت حقیقی برسانند.
میگویی کی و کجا و چگونه به آنها متوسل و متمسك شویم؟ میگوییم همیشه و همه جا و با ساده ترین روشها در خلوت خود صمیمانه با آنها صحبت کردن، درد دل نمودن، راز نهان گفتن و كمك خواستن و سپس نگریستن به سخن و پیام آنان و آن را الگو ساختن و در آخر، از آنها جدا نشدن و پیوند را نبریدن...
امامان همگی حبلالله اند و توسل و تمسّك به هر کدام ابزار نجات است. اما امام هر زمان، به اهل آن زمان نزديك تر و دستگیرتر است؛ زیرا مردم آن عصر، رعیت اویند و او مسئول مستقیم آنان است و متعهد هدایت و نجات آنان که او صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه) است ...
منابع:
2 نساء: 59
3 ینابیع الموده: 494
4 علل الشرایع 1: 211
5 اقبال الاعمال 1:51
6 نحل: 89
7 بحارالانوار 89: 81
8 المحاسن 1:268
9 عنکبوت: 49
10آل عمران: 7
11 نهج البلاغه: 201
12بصائر الدرجات 1: 10