به پنجمین اصل اعتقادی رسیدیم. چنان که در آغاز این مباحث آمد اساس دین ...
ضرورت معاد
به پنجمین اصل اعتقادی رسیدیم. چنان که در آغاز این مباحث آمد اساس دین بر توحید و عدل است، نبوت و امامت از شئون توحید، و معاد از شئون عدل است. عدل خداوند ایجاب میکند که عالم دیگری باشد که در آن اجرای کامل عدالت انجام پذیرد و ثواب و عقاب و جزا که در وسع این دنیا نمی گنجد، در آنجا صورت پذیرد.
از آنجا که به انسانها اختیار داده شده تا راه صلاح یا فساد را خود انتخاب کنند، باید جایی باشد که پاداش یا جزای افعال اختیاری خویش را ببینند. اگر انسان اختیار نداشت یا خدا عادل نبود وجود جهانی دیگر به عنوان معاد، ضرورتی نداشت. آنان که به عقیده فاسد جبر معتقدند، در واقع اساس عدل و ارسال رسل و جهان دیگر برای رسیدگی به اعمال را زیر سؤال برده و غافلند که با این عقیده همه اینها لغو و عبث میشود؛ زیرا پاداش و جزا برای فردِ مجبور، عقلایی نیست. وقتی جزا و پاداش معنا پیدا میکند که اصل اختیار را باور داشته باشیم. فقط در این صورت است که معاد و حساب و جزا و پاداش معنا یافته و عدل الاهی آشکار می شود.
خداوند در قرآن میفرماید: «آیا کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند را با فسادکنندگان در زمین یکسان قرار میدهیم؟ آیا متّقیان و پرواپیشگان را مانند فاجران و گنهکاران یکسان قرار میدهیم؟!!»1
باور به معاد که از عدل الاهی نشأت میگیرد چنان با اهمیت است که بیشترین فراوانی آیات را پس از توحید، در قرآن کریم به خود اختصاص داده است. به طوری که در بیشتر موارد پس از ایمان به خدا ایمان به روز آخر (معاد) آمده است: (یؤمنون بالله و اليوم الآخر)2
معروف ترین نام برای جهان دیگر، نام قیامت یا همان «يوم القيامة» است که هفتاد بار در قرآن مجید از آن یاد شده و حکایت از قیام عمومی بندگان و رستاخیز عظیم انسانها برای برپایی حساب و جزا و ثواب دارد. نامهای دیگری که برای قیامت در قرآن کریم آمده است: یوم الحساب، يوم الدين، يوم الجمع، يوم الفصل، يوم الخروج، يوم الموعود، يوم الخلود، يوم الحسرة، يوم التلاق، يوم الازفة، يوم الوعيد، يوم التناد، التغابن، يوم الحق، يوم البعث، الحاقة، الدار الآخرة، الساعة الصاخة، الطامة الكبرى، الغاشية، القارعة، الميعاد، الواقعة، اليوم الاخر، يوم الوقت المعلوم، يوم تبلى السرائر. هر کدام از این نامها بیانگر بُعدی از ابعاد آن روز بوده، و به تنهایی میتواند مسائل بسیاری را در این رابطه بازگو نماید...
«فیض کاشانی» از مفسران قرآن، بیش از یک صد نام برای قیامت ذکر نموده که همه یا اکثر آن را از قرآن مجید استفاده کرده و توضیح داده است که هر يك از آنها يك وجهه از معاد را مشخص میسازد. مثلاً از آن جهت که همه اولین و آخرین در یک سطح و در یک جا قرار میگیرند و ترتیب زمانی آنها از بین میرود، «روز حشر»، «روز جمع» و «روز تلاقی» خوانده شده است و از آن جهت که باطنها آشکار و حقایقِ بسته و پیچیده باز میشوند، یوم تبلى السرائر یا «روز نشور» نامیده شده است و از آن جهت که فنا ناپذیر و جاوید است، «یوم الخلود» و از آن جهت که انسانهایی سخت در حسرت و ندامت فرو میروند و احساس غبن میکنند که چرا خود را برای چنین مرحله ای آماده نکرده اند، «یوم الحسرة» و «يوم التغابن» و از آن جهت که چنان هول انگیز است که همه عُلقه ها فراموش میشود و فرد از همه می گریزد «یوم الفرار» خوانده شده: «يوم يفر المرء من اخيه و امه و ابيه و صاحبته و بنيه»3 و «يوم لا يغنى مولى عن مولى شيئاً»4 و «يوم لا ينفع مال و لا بنون»5 و از آن جهت که بزرگترین خبرها و عظیم ترین حادثه هاست «نباء عظيم»6 خوانده شده است...
چگونگی معاد
گفت: آیا کسی از جهان آخرت بازگشته تا خاطرات خود را بگوید و ما باور کنیم؟ گفتم: ظاهراً نه! گفت: برای همین نیست که بعضی ها زیر بار معاد نمیروند؟ گفتم: شاید برای بعضی این طور باشد اما اعتقاد به معاد پس از پذیرش توحید و عدل، يك امر عقلی و فطری است و با کمی تفکر اثبات میشود و نیاز به خبر آوردن کسی از آنجا نیست. آنها که نخواهند باور کنند حتی معجزات را هم میبینند ولی ایمان نمی آورند.
گفت: چگونه میتوان با نمونه هایی از زندگی این جهانی، معاد را برای این افراد روشن نمود؟ گفتم: خداوند در قرآن کریم، همین کار را کرده است. گفت: در کجا؟ میشود بیان فرمایید. گفتم: با کمال میل! به این نمونه ها دقت نمایید:
1 استخوان پوسیده ای را پیدا کرد و پیش آمد و با تمسخر گفت: چه کسی این استخوان پوسیده را دوباره زنده میکند؟! به او بگو کسی آن را دوباره زنده میکند که برای نخستین بار آن را [از هیچ] آفرید؛ او به هر آفرینشی تواناست! (قال من يحيى العظام و هي رميم؟ قل يحييها الذى انشأها اول مرة و هو بكل خلق عليم)7
2 همان که زمین مرده در زمستان را در بهار دوباره زنده میکند، مردگان را هم می تواند زنده کند:
پس به آثار رحمت الهی بنگر که چگونه زمین را بعد از مرگش زنده میکند. تحقیقاً همان زنده کننده زمین، زنده کننده مردگان (هم) هست و او بر هر چیزی تواناست: (فانظر الی آثار رحمة الله كيف يحيى الارض بعد موتها ان ذلك لمحيي الموتى و هو على كل شي قدير)8
3 و اینگونه آنها را از داستان ایشان [اصحاب کهف که سیصد سال آنها را خوابانده و سپس بیدار کردیم] مطلع کردیم تا بدانند وعده خدا [ در مورد معاد] حق است و قیامت خواهد آمد و جای شکّی در آن نیست (و كذلك اعثرنا عليهم ليعلموا ان وعد الله حق و ان الساعة آتيه لا ريب فيها)9
4 و چون ابراهیم گفت: بار پروردگارا، به من بنما که چگونه مردگان را زنده خواهی کرد؟ خدا فرمود: باور نداری؟ گفت: آری باور دارم، لیکن میخواهم (با مشاهده آن) دلم آرام گیرد. خدا فرمود: چهار مرغ بگیر و گوشت آنها را نزد خود به هم درآمیز، آنگاه هر قسمتی را بر سر کوهی بگذار، سپس آن مرغان را بخوان که به سوی تو شتابان پرواز کنند؛ و بدان که خدا بر همه چیز توانا و داناست.
(وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنَ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلَ عَلَى كُلِ جَبَل مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعیًا وَاعْلَمُ أَنَّ اللهَ عَزِيزٌ حَكِيماً)10
5 اثبات معاد برای عزیر پیامبر: «یا چون آنکس که به شهری که بام هایش یکسر فرو ریخته بود، عبور کرد و گفت: چگونه خداوند (اهل) این (ویران کده) را پس از مرگشان زنده میکند؟ پس خداوند، او را به مدت صد سال میراند. آنگاه او را برانگیخت، و به او گفت: چقدر درنگ کردی؟ گفت: يك روز یا پاره ای از روز را درنگ کردم. گفت: نه، بلکه صد سال درنگ کردی، به خوراک و نوشیدنی خود بنگر که طعم و رنگ آن تغییر نکرده است، و به درازگوش خود نگاه کن (که چگونه متلاشی شده است. این ماجرا برای آن است که هم به تو پاسخ گوییم) و هم تو را (در مورد معاد) نشانه ای برای مردم قرار دهیم. و به (این) استخوانها بنگر، که چگونه آنها را برداشته به هم پیوند میدهیم؛ سپس گوشت بر آن می پوشانیم. پس هنگامی که (چگونگی زنده ساختن مرده) برای او آشکار شد، گفت: اکنون میدانم که خداوند بر هر چیزی تواناست.»
(أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةً عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى يُحْيِي هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهُ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ نُنْشِرُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُل شَيْءٍ قَدِيرٌ)11
6 نمونه دیگر، گروهی از بنی اسرائیل است که به حضرت موسی (علیه السلام) گفتند: «ما تا خدا را آشکار نبینیم، هرگز ایمان نخواهیم آورد! و خدای متعال آنان را با صاعقهای هلاك کرد و سپس به درخواست حضرت موسی (علیه السلام) دوباره آنها را زنده ساخت.»12
7 یکی از بنی اسرائیل - که در زمان حضرت موسی (علیه السلام) به قتل رسیده بود ـ به وسیله زدن پاره ای از پيكر يك گاو ذبح شده به او زنده شد و خداوند در این باره فرمود: بدین سان خدا مردگان را زنده میکند و نشانه هایش را به شما مینمایاند، باشد که با خرد دریابید. (ذلك يحيى الله الموتى ويريكم آياته لعلكم تعقلون)13
منابع:
1 ص: 28
2 آل عمران: 114
3 عبس: 34 – 36
4 دخان: 41
5 شعراء: 88
6 نباء: 2
7 یس: 79
8 روم: 50
9 کهف: 21
10 بقره: 260
11 بقره: 259
12 بقره: 55
13 بقره: 73