کافِر و دینناباور و ناگرویده، به کسی گفته می شود که دارای دین الاهی نباشد. زندیق هم به او گفته اند. او منکر خدا ....
کافران
کافِر و دینناباور و ناگرویده، به کسی گفته می شود که دارای دین الاهی نباشد. زندیق هم به او گفته اند. او منکر خدا و معاد و رسالت رسولان یا یکی از ضروریات دین است و دشمن پیشوایان الاهی و اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) می باشد.
کفر یعنی پوشانیدن و هر کسی که حق را بپوشاند و مستور سازد، کافر است. کافر کسی است که به سوی حق دعوت می شود، اما از روی عناد یا سرکشی یا عدم تعقّل، به انکار برمی خیزد: «کسانی را که کافر شدند، روز قیامت صدا می زنند که عداوت و خشم خداوند نسبت به شما از عداوت و خشم خودتان نسبت به خودتان بیشتر است، چراکه به ایمان دعوت می شدید، ولی انکار میکردید!»1
کافران به خود بد میکنند: «اوست که شما را جانشینانی در زمین قرار داد، هرکس کافر شود، کفر او به زیان خودش خواهد بود و کافران را کفرشان جز خشم و غضب در نزد پروردگار چیزی نمی افزاید»2
عدم تعقل، به کفر می انجامد: «آیا کافران ندیدند که آسمانها و زمین به هم پیوسته بودند و ما آنها را از یکدیگر باز کردیم و هر چیز زنده ای را از آب قرار دادیم ؟! آیا ایمان نمی آورند ؟!»۳
کافران، چراغ تعقّل و حق پذیری خود را خاموش کرده اند و حاضر به تغییر خود نیستند. خداوند در توصیف آنان می فرماید: «آنان که کافر شدند فرقی نمیکند که آنان را انذار دهی یا ندهی، زیرا ایمان نمی آورند»4
ویژگی آنان این است: «با آنکه در درون به حقانیّت دین یقین دارند، ولی از روی ظلم و سرکشی، دعوت را انکار میکنند»5 حتی با اینکه سالیان سال منتظر آمدن پیامبر بودند و در نزاعهای خود با کفّار از نام او برای پیروزی بر کفّار استفاده میکردند و به خاطر آمدن او (که در بشارت های کتاب خود محل ظهور او را در مدینه می دانستند، به مدینه هجرت نموده بودند، اما چون آمد و او را شناختند، به او کافر شدند؛ لعنت خدا بر کافران باد!)6
زیرا اینان از حقیقت آگاهی پیدا کردند، ولی به خاطر برتری جویی حاضر نشدند ایمان بیاورند و حق را بپذیرند. یهودیان مدینه چنین بودند. آنان پیشتر از آمدن پیامبر خدا به مدینه خبر داشتند، ولی وقتی که پیامبر به مدینه آمد و مردم گروه گروه به اسلام گرویدند، به آن حضرت کفر ورزیدند و پیامبری او را گردن ننهادند.
در سوره کافرون، کفر هم يك دين و آیین شمرده شده و پیامبر به فرمان خدا به کافران می گوید: «من آنچه را شما عبادت میکنید، عبادت نخواهم کرد، چنانکه شما نیز آنچه را من عبادت میکنم، عبادت نمیکنید؛ لذا دین شما برای خودتان و دین من هم برای خودم»7
این جداسازیِ صفوفِ ایمان و كفر الزامی است و مؤمنان موظف اند که کافران را دوست خود نگیرند: «ای کسانی که ایمان آورده اید، کسانی را که دین شما را به ریشخند و بازی گرفته اند، به دوستی خود انتخاب نکنید، (چه) از کسانی که پیش از شما به آنان کتاب داده شده و چه از کافران و اگر ایمان دارید از خدا پروا داشته باشید»8
«و نیز بسیاری از آنان را می بینی که با کسانی که کفر ورزیده اند، دوستی می کنند؛ راستی چه زشت است آنچه برای خود پیش فرستادند که در نتیجه خدا برایشان خشم گرفت و پیوسته در عذاب می مانند»9
مؤمنان حتی از دوستی با خویشاوندان کافر هم منع شده اند: «ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر پدران و برادرانتان کفر را بر ایمان ترجیح دهند، (آنان را) دوست مگیرید و هرکس از میان شما آنان را به دوستی گیرد، آنان همان ستمکارانند»10
گونه دیگر از کفر، کفران نعمت است: «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و کفر نورزید»؟ و نیز: «اگر شکر نعمت به جا آوردید، نعمتتان افزون کنم و اگر کفران نعمت نمودید، عذاب من شدید خواهد بود»11
تصور کنید کسانی را که چشم خود را بسته و در شرایطی که خداوند نعمت هایش را به سوی آنها سرازیر کرده و این نعمت ها سراسر زندگی ایشان را فرا گرفته، به گونه ای که اگر بخواهند بشمارند، قابل شمارش نیست، (و ان تعدوا نعمه الله لاتحصوها)12 ولی نعمت های الهی را انکار می کنند و با ابزارهای زبانی و عملی که خداوند در اختیار آن ها قرار داده است، شکر نمی گذارند. این شکر انسان را متوجه لطف و کرم و رحمت الهی می کند و موجب افزونی نعمت می شود. آن ها با انکار نعمت های الهی به خودش ستم می کنند، و با عدم شکرگزاری به پروزگار خود نیز ظلم می کنند. خصوصا که کفران نعمت ممکن است در بعضی حالات از نظر عملی به کفر به خداوند نیز منجر شود و کفر مضاعفی را به وجود آورد.
مشرکان
«آنان برای خدا، همتایان و شریکانی از جن قرار دادند، در حالی که خداوند همه آنها را آفریده است و برای خدا، به دروغ و از روی جهل، پسران و دخترانی ساختند؛ منزه است خدا و برتر است از آنچه توصیف می کنند!»13
مشرکان، کسانی هستند که در عرض خدا، اعتقاد به شراکت جن و ملائکه و بعضی انسان ها و بت ها در خلقت بندگان، در تدبیر امور و در امر عبادت پیدا کرده، به این تصوّر که آفریدگار عالم، تدبیر جهان را بر اساس طبقاتی، به موجوداتی شریف و مقرّب درگاه خود واگذار نموده است؛ لذا برای او شریکانی مؤثر و مستقل، معین نموده و برای آنها سهم و نصیبی در امور جهان قائل شدند.
برخی از مشرکان، شرور را به شیطان نسبت داده و برخی دیگر به فرزنددار بودن خدا معتقد شده و آنها را به عنوان شرکایی برای خدا قلمداد کردند و مؤثر در وقایع عالم دانستند؛ مانند یهود و نصاری که «عزير نبی (عزرای کاهن)» و «عیسای مسیح» را فرزندان خدا گرفته و برای آنها نقش مستقل قائل شدند.14
یکی از عقاید مشرکان، اعتقاد به شفاعت بت ها نزد خداوند است؛ به این معنی که آنها را نزد خداوند صاحب مقام و منزلت دانستند که می توانند شفاعت کنند! اما خداوند متعال این اعتقاد مشرکان را رد نموده و می فرماید: «آنها غیر خدا، چیزهایی را عبادت میکنند که نه به آنان زیان می رساند و نه سودی می بخشد و میگویند اینها شفیعان ما نزد خدا هستند!»15
دیگر عقیده باطل مشرکان، جبرگرایی و نسبت دادن شرك خود به اراده خداست. آنها برای توجیه شرک نسبت به خدا و عدم انفاق خود به نیازمندان، خود را مجبور و مقهور خواست خداوند معرفی میکردند: «آنان گفتند: اگر خداوند رحمان می خواست، ما آنها را پرستش نمیکردیم!»16 در این آیات، مشرکان در پاسخ پیامبران که چرا به خدا شرک می ورزید؟ می گفتند: اگر خدا می خواست ما مشرک نمی شدیم! آنها با این سخنان باطل و بی اساس، خود را مجبور به شرک می دانستند و خدا را مسؤول گمراهی خود معرفی میکردند.با این عقیده باطل که او بر هدایت آنها قادر است؛ ولی عمداً آن ها را در ضلالت نگه می دارد!
به گزارش قرآن، در روز قیامت که تکلیف مشرکان مشخص می شود، آنها از شرک خود اظهار پشیمانی میکنند: «آن روز همه آنها را محشور میکنیم، سپس به مشرکان می گوییم: معبودهایتان، که همتای خدا می پنداشتید، کجایند؟! (چرا به یاری شما نمی شتابند ؟!) پس پاسخ و عذر آنها، چیزی جز این نیست که میگویند: به خداوندی که پروردگار ماست سوگند که ما مشرک نبودیم!»17
آنها در روز قیامت در برابر سؤالات در موضوع ساختگی بودن معبودها و اینکه هیچگونه اثری از قدرت نمایی آنها در این عرصه وحشتناک دیده نمی شود، پاسخی جز انکار شرک و بیزاری از آن ندارند.18 در آن شرایط اقدام به لعن یکدیگر می کنند: «(ابراهیم) گفت: شما غیر از خدا بت هایی برای خود انتخاب کرده اید که مایه دوستی و محبت میان شما در زندگی دنیا باشد؛ سپس روز قیامت از یکدیگر بیزاری می جویید و یکدیگر را لعن میکنید!»19 و به آنها هشدار می دهد که در روز قیامت با دیدن عذاب الهی، این رشته محبت بین شما گسسته شده و لعن و نفرین جایگزین آن می شود.
در قرآن کریم، در کنار واژه دین از شرک و مشرکین و نیز تقابل آنها با دین حق و دین حنیف، یعنی دین ملت ابراهیم، سخن به میان آمده و فرموده است: «دینی پایدار، آیین ابراهیم حنیف و حق گرای و او از مشرکان نبود» (دينا قیّما ملّة إبراهيم حيفا و ماكان من المشركين)20 و به زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله) تکلیف همگان را روشن می فرماید که «به دین حنیف روی آور و از مشرکان مباش» (وأن أقم وجهك للدين حنيفا ولاتكونن من المشركين)21
بنابراین انسان باید گرایش فطری توحیدی خود را حفظ نموده و بدون گرایش به راه های انحرافی و شرک آلود به دین حنیف روی نماید و مراقب باشد که در جرگه مشرکان و ستمکاران قرار نگیرد. در بلایا و سختی ها که پرده غفلت کنار می رود، انسان خدا را می خواند، اما سوگمندانه وقتی در راحتی قرار می گیرد، دوباره غافل می شود و مشرک می گردد و به غیر خدا روی می آورد و کمک می خواهد: «هنگامی که بر کشتی سوار می شوند و در معرض غرق شدن قرار می گیرند، خدا را پاکدلانه و مخلصانه می خوانند و اما چون آنها را سالم به سوی خشکی می رسانیم و نجاتشان می دهیم، دوباره فراموش می کنند و شکر می ورزند.»22
منابع:
1غافر/ 1
2 فاطر/ 39
3 انبیاء/ 30
4 بقره/ 6
5 نمل/ 14
6 بقره/ 89
7 مائده/ 57
8 مائده/ 80
9 توبه/ 23
10 بقره/ 152
11 ابراهیم/ 17
12 نحل/ 18
13انعام/ 100
14 تفسیر التبیان/ ج4/ ص 219
15یونس/ 18
16 زخرف/ 20
17 انعام/ 22 و 23
18 تفسیر نمونه/ ج 5/ ص 185
19 عنکبوت/ 25
20 انعام/ 161
21 یونس 105
22 عنکبوت/ 65