هنگامی که منافقان نزد تو می آیند، میگویند: ما شهادت میدهیم که تو حتما رسول خدایی و البته خداوند میداند که تو ...
قرآن و زندگی، قسمت بیست و یکم:
منافقان
«هنگامی که منافقان نزد تو می آیند، میگویند: ما شهادت میدهیم که تو حتما رسول خدایی و البته خداوند میداند که تو قطعا رسول او هستی، ولی خداوند شهادت می دهد که منافقان دروغ گو هستند و در دل، رسالت تو را قبول ندارند.»1
دورویی و دوزبانی (زبان سر و زبان دل) و دو عقیده بودن، از مظاهر و مصادیق نفاق است. منافق واژهای است قرآنی از ماده «نفق» و «نفاق» به معنی نقب، که از راهی به دین وارد و از راه دیگری خارج میشود و در اصطلاح به کسی گفته میشود که در باطن کافر است، اما در ظاهر خود را مسلمان جلوه میدهد.2
قرآن کریم در آیات فراوانی به موضوع منافقین می پردازد تا آنجا که سوره ای مستقل نیز در شرح حال آنها به نام سوره منافقون وجود دارد، که بیان کننده اهمیت موضوع است. صفت نفاق در ادبیات اسلامی بسیار منفی و زشت شمرده شده، به گونه ای که منافق بدتر از کافر و مشرک خوانده شده است.3
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: کسی که باطنش با ظاهرش ناسازگار باشد، او منافق است هر که میخواهد باشد.»4
منافقان بزرگترین خطر برای جوامع اسلامی هستند؛ زیرا در لباس مسلمانی هستند و مردم آنها را مسلمان میپندارند و اسرار خود را از آنها نمی پوشانند و مثل کفار و مشرکان از آنها پرهیز نمیکنند و آنان از پشت به مسلمانان خنجر میزنند. آنها برای جلب اعتماد مؤمنان حتی حاضرند سوگند بخورند؛ ولی به فرموده قرآن، قسمهای خود را چون سپری بر خود گرفته اند.5 آنان قسم میخورند که ایمان دارند، اما این قسم سپری برای آنان است تا ادعاشان مورد قبول واقع شود؛ چه بسا اشک هم بریزند و داد دین هم سر دهند!
پیامبر فرمود: «منافق چشمانش در اختیار اوست، هرطور بخواهد گریه میکند!»6 اعمال و کردار منافق ریاکارانه است و دینداری او برای جلب توجه است.7 کار منافق بر دروغ استوار است؛ خلف وعده میکند؛ در امانت خیانت میکند و حیله به کار میبرد.8
به فرموده علی (علیه السلام): «منافقان فقط مدح و ثنا را دوست دارند و آن را به یکدیگر قرض میدهند و همین را از همدیگر انتظار دارند.»9 منافقان با این روش خود قصد فریب دارند: «منافقان میخواهند خدا را فریب دهند، در حالی که او آنها را فریب میدهد و هنگامی که به نماز می ایستند، از روی کسالت می ایستند، در برابر مردم ریا میکنند و خدا را جز اندکی یاد نمی نمایند.»10 و به جای امر به معروف و نهی از منکر، امر به منکر و نهی از معروف می کنند.11
دلهای آنها بیمار است و وعده های الاهی را دروغ می شمارند: «به خاطر بیاورید زمانی را که منافقان و آنها که در دلهاشان بیماری بود، میگفتند: خدا و پیامبرش جز وعده های دروغین به ما نداده اند.»12 به خاطر این رفتارها، فاسق نام گرفته اند: (إِنَّ الْمُنافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُون)13 دستور أكيد خداوند، دوری از آنان است: «ای پیامبر راه تقوی پیش گیر و از کافران و منافقان اطاعت مكن» (يا أيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ الله وَ لا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنافِقِينَ)14
ایشان تا آنجا که ممکن بود با منافقان با مدارا و گذشت رفتار میکرد، اما حرکتهای آنان را زیر نظر داشت و برنامه های آنان را خنثی مینمود و درباره شایعه سازی های آنان حقایق را به آگاهی مسلمانان میرساند و در مواردی مثل ماجرای مسجد ضرار با آنها برخورد می نمود.
به خاطر این رفتارها و خطری که برای جامعه پدید می آورند، خداوند منافقان را به عذابی دردناک در روز قیامت بشارت داده است: «بَشِّرِ الْمُنافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً)15 بلکه جایگاه آنان را در پایین ترین نقطه جهنم قرار داد (إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ)16 و علاوه بر عذاب، لعنت خویش را نصیب آنان ساخته، به طور ابدی آنها را مقیم جهنم نموده است.17
در آیه ای دیگر از قرآن، خداوند منافقان را به دو بار عذاب وعید داده است (سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلى عَذَابٍ عَظِيم)18 که مفسران این دو عذاب را یک مرتبه در دنیا به اسیر شدن و کشته شدن و بار دیگر عذاب قبر یا عذاب جهنم شمرده اند؛ یا یک عذاب، رسوایی میان مردم و دیگری سخت جان دادن شمرده اند.19
دیگر دور بودن از شفاعت شافعان است؛ قرآن به این نکته اشاره دارد و میفرماید: «آنگاه که منافقان از مؤمنان، نور و رحمتشان را می طلبند، با پاسخ منفی مؤمنان مواجه میشوند و شفاعت آنان نصیبشان نمیشود.20
مرتدّان
مرتد کسی است که از دین الاهی خارج شده و به سمت كفر يا شرك يا پذیرش دین منسوخ، روی می آورد؛ همچنان که گروهی از پیروان موسی هنگام غیبت او، گوساله پرست شدند: «و به یاد آورید هنگامی را که با موسی چهل شب وعده گذاردیم و او برای گرفتن فرمانهای الهی، به میعادگاه آمد»؛ سپس شما گوساله را بعد از او (معبود خود) انتخاب کردید، در حالی که ستمکار بودید.»21
وقتی موسی در اجرای امر خداوند برای عبادت و دریافت کتاب به کوه طور رفت و برادر خود هارون را جانشین خویش برای رهبری قوم قرار داد، در غیاب او فردی به نام سامری، نزد بنی اسرائیل رفت و با استفاده از علم کیمیاگری، گوساله ای از طلا درست کرده و مردم را به پرستش آن دعوت نمود؛
قوم موسی علی رغم هشدارهای هارون که وصی موسی بود و از طرف او ولایت داشت، به عبادت گوساله شتافتند. تمرّد از فرمان الاهی و فرستاده او، موجب ارتداد است و عواقب ناگوار دنیوی و اخروی را در پی دارد.
نمونه دیگر از تمرّد و ارتداد، مربوط به اصحاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در جنگ احد است. هنگامی که شایعه کشته شدن ایشان توسط دشمنان، پخش شد، گروهی از منافقان با سوء استفاده از این شایعه، به بت پرستی برگشتند و به طور کلی مرتد شده و از اسلام روی برگرداندند و با تبلیغات سوء خود، به اعتقادات مسلمانان سست ایمان، هجوم برده و با تهدید به شکست، آنان را از صحنه مبارزه با دشمن دور کردند.
خدای متعال در توبیخ این سست ایمانها فرمود: «محمد (صلی الله علیه و آله)، جز فرستاده خدا نیست و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند؛ آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود شما به عقب برمیگردید؟ (و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیت و کفر بازگشت خواهید نمود؟) و هرکس به عقب بازگردد، هرگز به خداوند، ضرری نمیزند»22
و نیز فرمود: «کسانی که بعد از ایمان کافر شوند، عذاب عظیمی در انتظارشان است! این به خاطر آن است که زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح دادند»23 آری، دنیادوستی، ایمان را بر باد میدهد.
به گزارش قرآن، عواملی که به ارتداد و بازگشت به ارتجاع و کفر می انجامد عبارتند از: اطاعت و پیروی از کافران: «ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر از کسانی که کافر شده اند، اطاعت کنید، شما را به گذشته هایتان باز میگردانند و سرانجام، زیانکار خواهید شد.»24
در این زمینه اغوائات و تبلیغات کافران، مؤثر میافتد: «و کافران به مؤمنان گفتند: شما از راه ما پیروی کنید، (و اگر گناهی دارد) ما گناهانتان را برعهده خواهیم گرفت! آنان هرگز چیزی از گناه اینها را بر دوش نخواهند گرفت؛ آنان به یقین دروغگو هستند!»25
عامل دیگر ارتداد، دوستی و همنشینی با اهل کتاب است: «ای کسانی که ایمان آورده اید! یهود و نصاری را ولیّ و دوست و تکیه گاه خود انتخاب نکنید! آنها اولیای یکدیگرند و کسانی که از شما با آنان دوستی کنند، جزو آنها قرار می گیرند»26
عامل دیگر، دوستی با منافقان است: «آنان آرزو میکنند که شما هم مانند ایشان کافر شوید و مساوی یکدیگر باشید؛ بنابراین، از آنها دوستانی انتخاب نکنید.»27
عامل دیگر، پیروی از شیطان است: «کسانی که بعد از روشن شدن هدایت برای آنها، مرتد شدند و به گذشته بازگشتند، شیطان اعمال زشتشان را در نظرشان زینت داده و آنان را با آرزوهای طولانی فریفته است»28
از نظر قرآن آثار ارتداد عبارتند از: حبط اعمال در دنیا و آخرت: «کسی که از آیینش برگردد و در حال کفر بمیرد، تمام اعمال نیک (گذشته) او در دنیا و آخرت بر باد میرود»29 دیگر، عدم درک حقیقت است: «این به خاطر آن است که نخست ایمان آوردند، سپس کافر شدند؛ از این رو بر دلهای آنان مهر نهاده شده و حقیقت را درک نمیکنند!»30 دیگر، خسران مادی و معنوی است: «اگر مصیبتی برای امتحان به آنها برسد، دگرگون میشوند (و به کفر روی میآورند)، هم دنیا را از دست دادهاند و هم آخرت را؛ این همان خسران و زیان آشکار است!»31
دیگر، عدم پذیرش توبه آنان است: «کسانی که پس از ایمان کافر شدند و سپس بر کفر (خود) افزودند، (و در این راه اصرار ورزیدند،) هیچگاه توبه آنان، (که از روی ناچاری یا در آستانه مرگ صورت می گیرد،) قبول نمیشود.»32
دیگر، نداشتن حامی و یاوری و هدایت الهی است: «سخنان کفرآمیز گفته اند و پس از اسلام آوردنشان کافر شده اند. آنها در سراسر زمین، نه ولیّ و حامی دارند و نه یاوری!»33 و «چگونه خداوند جمعیتی را هدایت میکند که بعد از ایمان و گواهی به حقانیّت رسول و آمدن نشانه های روشن برای آنها کافر شدند؟ خدا جمعیت ستمکاران را هدایت نخواهد کرد!»34
مستضعف واژه ای قرآنی، به معنای ضعیف و ضعیف نگه داشته شده است. مستضعف انواع مختلفی دارد؛ یکی از انواع آن مستضعفان فکری و عقلی هستند که نتوانستند یا نمیتوانند به دین حق درآیند. خداوند درباره مستضعفانی که هجرت نکردند تا از زیر یوغ مستکبران که مانع پذیرش دین آنها بودند رها شوند و ایمان آورند می فرماید: «همانا کسانی که فرشتگان جانشان را میگیرند در حالی که بر خویشتن ستم کرده اند و ایمان نیاورده اند، از آنان میپرسند شما در چه وضعی بودید؟ گویند: ما در زمین مستضعف بودیم (و به ناچار در جبهه کافران قرار داشتیم)؛ فرشتگان (در پاسخ) گویند: مگر زمین خداوند گسترده نبود تا در آن هجرت کنید؟ آنان جایگاهشان دوزخ است و بد سرانجامی است.»35
بعد يك استثنا قائل میشود و آن مستضعفان فکری است: «مگر مردان، زنان و کودکان مستضعف و زیردستی که قدرت تدبیر و چاره جویی ندارند و راهی (برای هجرت) نمی یابند. پس آناناند کسانی که امید است خداوند از آنان درگذرد و خداوند همواره آمرزنده و بخشاینده است.»36
سخن از کسانی است که توانایی مسلمان شدن نداشته یا از مسلمان شدن باز داشته شده اند. بعضی از اینان مستضعفان عقلی هستند، همچون صغار و کم هوشان و مجانین که اساساً مکلف نیستند و حسابشان با خداست. بعضی دیگر توانایی عقلی دارند، اما امکان دسترسی به اسلام را ندارند یا قوه قاهره ای مانع آنهاست، خداوند به گونه ویژه ای تکلیف آنان را مشخص میسازد؛ چگونگی آن دقیقاً مشخص نشده، ولی می تواند ترتیب دادن يك آزمون برای ایشان باشد تا مشخص شود اگر موانع نبود، آنها چه انتخابی میکردند؟
در پایان آیه شریفه، خداوند این چنین جمع بندی میفرماید: «امید است خداوند از آنان درگذرد و خداوند همواره آمرزنده و بخشاینده است». آیا امروز با وجود این همه رسانه، کسانی هستند که مصداق این استضعاف باشند؟ اسلام که دین جامعی است این گزینه را برای این نوع کسان منتفی ندانسته و از آن سخن گفته است.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «هرکس اختلاف در عقائد و آراء را بشناسد، مستضعف نیست».37 طبق این حدیث، مستضعف فکری کسی است که قدرت استدلال و فهم برهان را ندارد؛ مثلاً اگر یک مسیحی برایش استدلال کند، نمیتواند اشکال استدلال او را متوجّه شود، برای همین گرایش به مسیحیت پیدا میکند و اگر یک مسلمان استدلال نماید آن را هم پذیرفته، مسلمان می شود. اما اگر بتواند تفاوت اختلاف دو استدلال را بفهمد، دیگر مستضعف نیست.
آن حضرت در روایت دیگری در تفسیر آیه فوق الذکر در توضیح «لا يسْتَطِيعُونَ حِيلَهُ وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِیلاً»38 یعنی اینکه چاره ای ندارند، فرمودند: «یعنی راهی ندارند تا ناصبی شوند و دشمنی کنند اما به طرف حق هم هدایت نمی شوند و تا به حق عمل کنند و یا حق را قبول کنند. اینها اگر کارهای نیک انجام دهند و از محرمات دست بردارند، وارد بهشت میشوند ولی مقام نیکان را پیدا نخواهند کرد».
بعضی کسان هستند که در مکانهای دورافتاده یا شرایط سختی گرفتار شده اند و راه رهایی هم ندارند و از طرفی به تمام مسائل دینی هم آشنایی ندارند؛ لذا فقط به آن اندازه که میدانند عمل میکنند. روشن است که چنین کسانی به خاطر ترک برخی از امور دینی که نمی دانسته اند، مجازات نخواهند شد. چون عذر موجّه دارند. امام صادق (علیه السلام) از قول علی (علیه السلام) فرمود: «بهشت هشت در دارد، دری که از آن پیامبران و صدیقان وارد میشوند و دری که شهداء و صالحان از آن می آیند و پنج در است که پیروان و دوستان ما اهل بیت) از آنها وارد خواهند شد و از در هشتم دیگران وارد میشوند و آنها کسانی هستند که بر وحدانیت خدا گواهی دهند و ذره ای بغض ما را در دل نداشته باشند».39
ممکن است در میان آنان کسانی باشند که در زمان غیر مسلمان بودن نیز مثل یک مسلمان فکر میکرده اند؛ یعنی از ادیان باطل، بیزار بوده اند و به حکم فطرت و عقل به اصولی اعتقاد داشته اند که بعداً آن را در اسلام یافته اند. چنانکه در بین تازه مسلمانان افرادی را دیده ایم که بعد از ایمان آوردن اذعان نموده اند که در زمان غیرمسلمان بودن هم مثل یک مسلمان فکر میکرده و از ادیان باطل و فساد و گناه بیزار بوده اند.
منابع:
1 منافقون/1
2 المعجم البسیط/ ص 942
3 نساء/ 145
4 بحارالانوار/ ج 72/ ص 207
5 منافقون/ 2
6کنزالعمال/ ح 854
7 نساء/ 142، کنزالعمال/ ح 862
8 توبه/ 77
9 نهج البلاغه/ خطبه 193
10 نساء/ 142
11 توبه/ 67
12 احزاب/ 12
13 توبه/ 67
14 احزاب/ 48
15 نساء/ 138
16 نساء/ 145
17 توبه/ 67
18 توبه/ 101
19 تفسیر المیزان/ ج 9/ ص 511
20 حدید/ 13
21 بقره/ 92
22 آل عمران/ 144
23 نحل/106 و 107
24آل عمران/ 149
25 عنکبوت/ 12
26 مائده/ 51
27 نساء/ 89
28 محمد/ 25
29 بقره/ 217
30 منافقون/ 3
31 حج/ 11
32 آل عمران/ 90
33 توبه/ 74
34 آل عمران/ 86
35 نساء/ 97
36 نساء/ 98
37 بحارالانوار/ ج 69/ ص 162
38 همان مدرک/ ص 168
39 همان مدرک/ ص 159