و آنگاه که پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمین خلیفه و جانشینی قرار میدهم، آنها گفتند: آیا در آنجا کسی را جانشین قرار میدهی
قرآن و زندگی، قسمت بیست و دوم:
پیامبران:
حضرت آدم (علیه السلام)
«و آنگاه که پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمین خلیفه و جانشینی قرار میدهم، آنها گفتند: آیا در آنجا کسی را جانشین قرار میدهی که فساد و خونریزی میکند و حال آنکه ما با ثناگویی، تو را تسبیح و تنزیه میکنیم؟ خدا گفت: من چیزی را میدانم که شما نمیدانید»1 و این مقدمه آفرینش پدر همه انسانها، «آدم» بود که فرشتگان مکانت او را نمی شناختند و خدا ایشان را آگاه ساخت.
حضرت آدم نخستین پیامبر الهی است. خداوند او را از خاک بیافرید و علم اسماء را به او آموخت. هنگامی که خداوند به فرشتگان دستور سجده به آدم را داد، ابلیس از این فرمان سرپیچی کرد و کافر شد. حضرت آدم و همسرش با فریب شیطان و خوردن میوه درختی که از نزدیک شدن به آن منع شده بودند، از بهشت خارج شده و به زمین هبوط کردند.
آدم با کلماتی که از پروردگار آموخته بود، توبه نمود و خداوند توبه اش را پذیرفت. نام آدم، ۲۵ بار در قرآن آمده و بارها به داستان خلقت و مسؤولیتش اشاره شده است. استقرار آدم به عنوان خلیفه خدا در زمین از کیفیت آفرینش آدم سرچشمه میگیرد. او از يك سو از جانب خداوند به مقامی امتیاز یافته که به عنوان نماینده خداوند، حامل يك رسالت الاهی است و از سوی دیگر استعدادها و کمالاتی در او نهاده شده یا در آینده میتواند به دست آورد که در صورت تحقق آنها خواهد توانست جمال و جلال خالق خود را حکایت
کند و به یک معنی، آیینه ایزدنما باشد.
به دیگر سخن، آدم با شؤون و خصوصیات وجودی خویش، نمایانگر کمالات خالق خود است؛ لذا صلاحیّت دارد نماینده او در روی زمین به شمار آید و مظهر صفات حق باشد. درست است که هر موجودی مطابق مرتبه وجودی خویش سهمی از کمال دارد و به همان نسبت، از کمال آفریننده خود حکایت میکند؛ اما چون هیچ موجودی از نظر کمال و جمال به پایه انسان نمیرسد و از نظر صفات و افعال آن چنان که او از صفات و افعال خالق خود حکایت میکند نمیتواند نمایانگر آن صفات و افعال باشد؛
مقام خلافت الهی به آدم داده شد؛ حتی فرشتگان با همه عبودیتهایی که دارند نتوانستند این مقام را به دست آورند. خداوند، آدم را بیافرید و علم اسماء را به او آموخت و آنگاه آن اسامی را به فرشتگان عرضه کرد و فرمود: اگر راست میگویید این اسامی را برشمارید. فرشتگان عرض کردند: خداوندا منزهی تو، ما چیزی جز آنچه تو به ما تعلیم داده ای نمیدانیم، زیرا تنها تو دانا و حکیمی.
خداوند آدم را مخاطب قرار داد و فرمود: ای آدم، فرشتگان را از این اسامی و اسرار این موجودات آگاه کن و هنگامی که آدم آنان را آگاه نمود، خداوند به فرشتگان فرمود: آیا نگفتم من غیب آسمانها و زمین را و آنچه را که شما پنهان و یا آشکار سازید میدانم؟ «آنگاه به فرشتگان گفتیم همه در برابر آدم سجده نمایید. همه آنها سجده کردند جز ابلیس که به خاطر این نافرمانی کافر شد».2 پس از آن ابلیس راه عداوت با آدم را پیش گرفت و موجب اخراج آدم و همسرش حوا از بهشت شد.
«آنگاه به آنها گفتیم که در زمین فرود آیید و زندگی را آغاز کنید و هرگاه هدایتی از طرف من برای شما آمد کسانی که از آن پیروی کنند، ترس و اندوهی نخواهند داشت، اما کسانی که به آیات ما کافر شده و آنها را تکذیب کنند اهل دوزخند و جاودانه در آن خواهند بود. پس از آن آدم از پروردگار خود کلماتی را آموخت که به وسیله آنها خداوند توبه او را پذیرفت». 3
امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود: «شیطان به خاطر خلقت خود (از آتش) بر آدم فخر فروخت و علیه او عصبیت به خرج داد. سوگند به خدا که او بر اصل و ریشه شما (خاك) فخر فروخت و از حسب و نسب شما عیب گویی کرد. زنهار، زنهار، به خدا پناه برید از تکبّر و عصبیت و فخر فروشیهای جاهلیت».4
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «خداوند به آدم وحی فرمود: «همه حکمت را در چهار کلمه برایت گرد آورده ام: مرا بندگی کنی و چیزی را شریکم نگردانی؛ دیگر آنکه در برابر عمل تو پاداشی دهمت که بیش از هر چیز به آن محتاجی، دیگر آنکه تو دعاکنی و من اجابت کنم و چهارم آنکه برای مردم آن پسندی که برای خود می پسندی».5
از جمله سفارشهای آدم به فرزندش شیث: «هرگاه قصد کاری کردید، به پیامدهای آن بنگرید؛ اگر من در عاقبت کار خود اندیشیده بودم چنان نمیشد که شد»!6 و «به دنیای فانی دل مبندید؛ زیرا من به بهشت جاویدان دل بستم اما با من وفا نکرد و از آن بیرون رانده شدم»! 7
حضرت نوح (علیه السلام)
«نوح گفت: پروردگارا! من قوم خود را شب و روز، به سوی تو دعوت کردم؛ ولی دعوت من جز گریز آنان نتیجه ای نداشت. من هر زمان آنان را دعوت میکردم که ایمان بیاورند تا اینکه گناه آنان را ببخشی، انگشتان خود را در گوشها نهاده و جامه هایشان را بر سر افکنده و سرسختانه کبر می ورزیدند. پس (از آن همه لجاجت قوم، باز هم) من آنها را با صدای بلند دعوت کردم. سپس آنان را در آشکار و پنهان به سوی تو خواندم».8
حضرت نوح (علیه السلام) اولین پیامبر اولوالعزم است که خدای عزوجل او را با کتاب و شریعت فرستاده است. بنابراین کتاب او اولین کتاب آسمانی است. آن جناب نهصد و پنجاه سال مشغول دعوت قوم خود بوده، ولی قوم او جز به استهزاء و نسبت جنون به او دادن، عکس العملی از خود نشان ندادند و به او گفتند: «ای نوح، اگر از گفته های خود دست برنداری، از سنگسار شدگان میشوی»9 اما نوح: «من به آنان گفتم از پروردگار خود آمرزش بطلبید که او بسیار آمرزنده است، تا اینکه بارانهای پی در پی برای شما فرو فرستد و شما را با اموال و فرزندان یاری کند و باغها و نهرهای جاری در اختیار شما بگذارد».10
پس از این تلاشِ ۹۵۰ ساله در ارشاد مردم، پاسخ چه بود؟ گفتند: «ای نوح با ما به مناظره برخاستی و زیاد به احتجاج پرداختی، اگر از راستگویان هستی، عذابی را که وعده میکردی بیاور. نوح در پاسخ گفت: خداوند عذاب خود را هر زمان بخواهد، فرود میآورد و شما نمیتوانید او را ناتوان سازید». قوم مستکبر او مؤمنان را طبقه فرومایه خواندند.11
اما نوح خسته نمیشد و همچنان آنان را به توحید دعوت می نمود و نعمتهای خدا را به آنان یادآوری میکرد. چرا برای خدا عظمت قائل نیستید و وقار او را نگه نمیدارید؟ در حالیکه او شما را گوناگون و دارای اطوار متفاوت آفریده است و (آیا) نمیبینید چگونه خدا هفت آسمان را روی هم آفریده و ماه را در میان آنها مایه روشنی و خورشید را چراغ فروزانی قرار داده است؟ خداوند شما را از زمین مانند گیاهی برویاند؛ سپس شما را به زمین بازگرداند و بار دیگر خارج سازد. خداوند زمین را برای شما فرش گردانید؛ تا از راههای وسیع و دره های آن عبورکنید.12
نوح مهربانانه میگفت: «من رسول امین خدا و خیرخواه شما هستم و برای دعوت خود، پاداشی از شما نمی طلبم»13 اما قوم او چنان سرسختی میکردند که حتی راضی نمیشدند که سخن او را بشنوند؛ انگشتان را در گوشها نهاده و جامه ها را به سر می کشیدند و این نشانه بزرگترین عناد و لجاج آنان بود.
آنان حاضر نشدند دست از بت های پنجگانه خود 14 (وُد، سُواع، يغوث، يعوق و نسر كه بعدها هر يك از آنها نام بتی از قبائل مشركان عرب گردید) بردارند. تا آنکه سرانجام پس از حدود ده قرن دعوت، در آخر از پروردگار خود یاری طلبید با این عنوان که اینها اگر باقی بمانند جز به نسل کافر و فاجر نخواهند افزود و دیگر بندگان را نیز گمراه خواهند نمود، آنها را مستوجب عذابی دانست که درخواست کرده بودند و به نیامدن آن نوح را مسخره می کردند.15
پس از امر و تأیید و تسدید خداوند، نوح (علیه السلام) مشغول ساخت کشتی شد و پس از اتمام امر خدای تعالی مبنی بر نزول عذاب و طوفان سهمگین صادر شد و به جز افرادی که مقدر شده بود، همگی هلاک شدند؛ حتی پسر نوح که از مشرکان بود نیز مشمول عذاب شد و خداوند در پاسخ نوح گفت: او با گسستن رشته ایمان، دیگر عضو و اهل خانواده تو نیست.16
زندگی این پیامبرِ صبر و هدایت و استقامت و خستگی ناپذیری در ادبیات ایمانی و تربیتی ما بسیار تأثیرگذار بوده است. او در کار هدایت، خستگی ناپذیر و با استقامت بود و فقط قبل از طوفان به تصریح قرآن ۹۵۰ سال به هدایت و ارشاد قومش مشغول بوده است.17 خداوند او را مستقیماً به سلام خویش تکریم نموده است: «سلام على نوح فى العالمين»18 (درود و سلام بر نوح در میان جهانیان)؛ او کار میکرده و شغلش نجاری بوده و با هدایت الاهی، کشتی را به بهترین صورت ساخت.19
در روایات، عمر طولانی او نشانه ای بر طول عمر امام زمان (علیه السلام) شمرده شده است. (زیرا عمرش را تا ۲۵۰۰ هم نوشته اند): «از نوح، نشانه ای در قائم است و آن طول عمر است».20 همچنین در حدیث بسیار مشهور «سفینه»، پیامبر (صلی الله علیه و آله)، تمسّك به اهل بیت خود را موجب نجات شمرده و به سوارشدگان کشتی نوح تشبیه نموده است.21
نکته درس آموز دیگر اینکه فرزند پیامبر بودن، مصونیّت نمی آورد؛ پسر نوح هم باشی اما در راه و مسیر او نباشی، اهل او نیستی و از خانواده اش محسوب نمیشوی (پسر نوح با بدان بنشست / خاندان نبوتش گم شد). نوح سه فرزند دیگر به نام های سام، حام و یافث داشت که مؤمن بودند و نسل او از طریق سام ادامه یافته است.22
منابع:
1 بقره/ 30
2 بقره/ 34
3 بقره/ 35
4 بحارالانوار/ ج 74/ ص 304
5 همان/ ج11/ ص 257
6 همان/ ج 75/ ص 452
7 همان مدرک
8 نوح/ آیه 5
9 شعراء/ آیه 116
10 نوح/ آیه 71
11هود/ آیه 32
12 نوح/ 13
13 شعراء/ 109
14 نوح / 22
15 نوح/ 27
16 هود/ 46
17 عنکبوت/ 14
18 صافات/ 79
19 المیزان/ ج 10/ ص 364
20کمال الدین/ ج 1/ ص 350
21 امالی طوسی/ ص 349
22 موسوعه الامام الصادق ع/ ج 5/ ص 128