از عمر ابراهیم (علیه السلام) و همسرش ساره سالهای زیادی میگذشت و فرزنددار نمیشدند.
قرآن و زندگی، قسمت بیست و پنجم:
حضرت اسماعیل(علیه السلام)
از عمر ابراهیم (علیه السلام) و همسرش ساره سالهای زیادی میگذشت و فرزنددار نمیشدند. ابراهیم دست به دعا برداشت: «پروردگارا! فرزندانی (از صالحان به من ببخش؛ پس مژده پسری بردبار به او دادیم.»1 بدین ترتیب اسماعیل را خداوند از هاجر، که کنیز ساره بود و او را برای آوردن فرزند در اختیار شویش قرار داده بود، به ابراهیم عطا کرد.
هاجر پس از تولد اسماعیل، اندوهگین شد و ابراهیم به وحی الاهی مأمور شد اسماعیل و مادرش را به مکانی دیگر منتقل کند. ابراهیم با هدایت جبرئیل، آنها را به سرزمینی بی آب و علف برد که همان مکه بود و به دستور خداوند آنها را در همان جا گذاشت و گفت: «پروردگارا! من فردی از فرزندانم را در سرزمین بی آب و علفی در کنار خانه ای که حرم توست، ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند؛ تو دلهای گروهی از مردم را متوجه آنها ساز و از ثمرات به آنها روزی ده، شاید آنان شکر تو را به جا آورند.»2
اسماعيل فرزند بزرگ ابراهیم (علیهما السلام)، نیای عرب حجاز و جدّ اعلای پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله)، از پیامبران الهی و ملقّب به ذبیح الله است. واژه اسماعیل ۱۲ بار در قرآن آمده است. او در زمره انبیای الهی بود و دینش در ادامه دعوت توحیدی ابراهیم (علیه السلام) و در مقابل شرک و بت پرستی بود. نام او بارها به عنوان یکی از پیامبران در قرآن ذکر شده3 و از او با صفاتی چون رسول و نبی و صادقالوعد و مرضی و حلیم و صابر یاد شده است. 4
مطابق روایات نبوت او برای هدایت جرهمیان و نیز قبایل یمانی و عمالیق بود و مدت ۵۰ سال، در میان ایشان به انجام رسالت الهی پرداخت و آنان را به نماز و زکات فرا خواند و از پرستش بتان برحذر داشت؛ اما آنان به جز گروهی اندک، در کفر خود پابرجای ماندند.5
اسماعیل دوازده پسر داشت که از آنان، قیدار، مدین و ادبیل مشهورترند. مدین به سرزمینی در شمال که به نام خود او به سرزمین مدین شناخته شد کوچ کرد و از فرزندان او شعیب به پیامبری برگزیده شد. اسماعیل یکی از اجداد اصلی عرب به شمار آمده است و نسب عدنان نیای بخش وسیعی از قبایل عرب به او باز میگردد و لذا منابع تاریخی اسماعیل (علیه السلام) را ابوالعرب خوانده اند.6
وقتى هاجر و اسماعیل در آن سرزمین قرار گرفتند، هاجر برای پیدا کردن آب، هفت بار فاصله دو کوه صفا و مروه را رفت و برگشت و در کمال شگفتی دید خداوند از زیر پای کودکش چشمه ای جوشانده که بعدها زمزم نام گرفت و به خاطر آن قبیله جرهم اجازه گرفتند آنجا سکونت کنند و اسماعیل بعدها به پیامبری بر آنها برانگیخته شد.
داستان ذبیح شدن اسماعیل نیز در قرآن آمده است؛7 بدین ترتیب که خداوند به منظور آزمون بندگان صالح خویش ابراهیم و اسماعیل در رؤیا به ابراهیم نمایاند که اسماعیل را ذبح میکند. هر دو چنین دریافتند که فرمان خداوند بر ذبح است؛ پس علی رغم وسوسه های مکرر شیطان، تسلیم وار به قربانگاه شتافتند و کارد بر گلوی اسماعیل قرار گرفت؛ اما خداوند پس از این نشان اخلاص، قوچی را از بهشت فرستاد تا به جای اسماعیل ذبح شود. این اعمال، از طواف و سعی بین صفا و مروه و رجم شیطان و قربانی، مناسکی شد که هر مسلمان در فریضه انجام میدهد و یاد آن موحدان را زنده میدارد.
رویدادهای مهم زندگی اسماعیل، همراهی او با ابراهیم در ساختن خانه کعبه است. ابراهیم (علیهالسلام) برای به جای آوردن فرمان الهی برای برپایی کعبه، به مکه آمد و اسماعیل به همراه پدر، دست به کار بنای کعبه شد: «و آن هنگام که ابراهیم و اسماعیل، دیوارهای خانه کعبه را برافراشتند، گفتند: پروردگارا! این خدمت را از ما قبول فرما، تو هستی که دعای خلق را اجابت میکنی و به رازهای همگان دانایی؛ پروردگارا! ما را مسلمان و تسلیم خود قرار ده و راه پرستش را به ما بنما و توبه ما را بپذیر که تو توبه پذیر مهربانی.»8
اسماعیل(علیه السلام) پس از آن در همه عمر، عهده دار امور خانه کعبه بود و پس از خویش، سرپرستی کعبه را به فرزندش نابت سپرد. او پیش از مرگ وصیت کرد تا دخترش با عیص فرزند اسحاق ازدواج کند و نبوت را به برادرش اسحاق سپرد. منابع روایی، عمر اسماعیل را ۱۳۰ سال و حتی بیشتر نوشته اند. پس از مرگ، پیکر او در ناحیه حجر اسماعیل کنار کعبه و در جوار مدفن مادرش هاجر، به خاک سپرده شد.9
حضرت یوسف(علیه السلام)
«ما نيکوترین سرگذشت را بر اساس این قرآنی که به تو وحی کردیم، برایت حکایت میکنیم و قطعاً پیش از آن از بی خبران بودی؛ [یاد کن] زمانی را که یوسف به پدرش گفت: ای پدر من [در خواب] یازده ستاره را با خورشید و ماه دیدم که بر من سجده میکنند.»10 و بدینگونه، احسنالقصص در سوره ای به نام یوسف آغاز میشود. تنها سوره ای که به طور پیوسته يك داستان را پی میگیرد و ده ها نکته تربیتی و ایمانی را برای هدایت انسانها مطرح میکند.
یوسف بن يعقوب بن اسحاق بن ابراهیم از پیامبران بنی اسرائیل بود که مقام نبوت و حکومت را باهم داشت؛ او و یازده برادرش، فرزندان يعقوب بودند. برادران یوسف، از روی حسادت با نقشه ای او را در چاه انداختند. ولی به دروغ به پدرشان گفتند: که طعمه گرگ شده است. یوسف از چاه نجات یافت و به عنوان بَرده به عزیز مصر فروخته شد و نزد پادشاه مصر محبوبیت یافت و پس از ماجراهایی به سلطنت رسید و در نهایت دوباره به پدرش رسید؛ که سالها در فراق او گریسته بود و براثر این فراق نابینا شده بود. اما با بوی پیراهن یوسف بینا شد.11
خداوند در قرآن، یوسف را به عنوان مظهر پاکدامنی، بنده ای دانا، عالمِ مدبّر و با اخلاص معرفی نموده که در شرایط دشوار نه تنها مرتکب حرام و مقدمات آن نشد، بلکه قصد و خیال حرام هم نداشت و در زمره محسنین نامبرده شد.12 زلیخا همسر عزیز مصر، شیفته او میشود و سعی میکند او را به فساد و انحراف بکشاند. ولی چون یوسف خویشتنداری میکند و تن به خواسته او نمیدهد، با توطئه ای او را به زندان می افکند. او با پاکدامنی مشقّت زندان و حبس را بر انجام فعل حرام و پذیرش دعوت همسر عزیز مصر و سایر زنان برگزید و گفت: «پروردگارا زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اینها مرا به سوی آن می خوانند و اگر مکر و نیرنگ آنها را از من باز نگردانی به سوی آنان متمایل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود!»13
پس از تحمل سالها زندان، بیگناهی اش معلوم و آزاد شد و به خاطر داشتن علم تعبیر خواب و تعبیر کردن خواب عزیز مصر وارد دستگاه حکومت شد و اداره امور مصر را به دست گرفت.14
آغاز نبوّت یوسف (علیه السلام) در مصر بود.15 او مقام نبوّت و حکومت را با هم داشت و مدت ۷۲ سال حکومت کرد.16 یوسف در مقام نبوت ادامه دهنده راه پدر و اجداد خود بود و میگفت: من از آیین پدرانم ابراهیم، اسحاق و یعقوب پیروی کردم و برای ما شایسته نبود چیزی را همتای خدا قرار دهیم.17
در دوره ای که یوسف زندگی میکرد بحث های سحر و جادو و تعبیر خواب گسترش داشت و یکی از ابزارهای یوسف برای تبلیغ یکتاپرستی استفاده از دانش خویش و نیز علم تعبیر خواب بود که خدا به او آموخته بود.18 در همین دوره در کنعان قحطی شد و برادران یوسف برای دریافت گندم به مصر آمدند. یوسف با برادران به نیکی رفتار کرد و با تدبیری که تفصیل آن در سوره یوسف آمده، با فرستادن پیراهن خویش برای پدرش یعقوب، چشمان نابینای او بینا میشود.19
صبر یعقوب در فراق یوسف و زنده داشتن امید نیز، درس آموز است: «من صبر جمیل خواهم داشت و در برابر آنچه میگویید، از خداوند یاری میطلبم»20 و «پسرانم! بروید و از یوسف و برادرش جست وجو کنید و از رحمت خدا مأیوس نشوید که فقط گروه کافران از رحمت خدا مأیوس میشوند.»21
يوسف (علیه السلام) دو پسر به نامهای افراییم، پدر یوشع بن نون و میشا داشت22 و مدت ۱۲۰ سال زندگی کرد. هنگامی که مرگ يوسف رسید، خدا به او وحی کرد که نور و حکمت را به ببرزبن لاوی بن یعقوب بسپارد. آنگاه یوسف، ببرزبن لاوی را با آل يعقوب که در آن روز ۸۰ مرد بودند احضار کرد و به آنها گفت: به زودی گروهی بر شما غالب میشوند و شما را دچار عذاب بدی میکنند، تا اینکه خدا شما را به وسیله یکی از فرزندان لاوی که نامش موسی است، کمک خواهد کرد.23
بعد از وفات یوسف هر گروهی میخواست جنازه او را در محل خود دفن کنند. برای اینکه نزاع پیش نیایید او را در مصر در صندوقی از مرمر در میان رود نیل دفن کردند. پس از سالها حضرت موسی جنازه او را از آن مکان خارج کرد24 و در فلسطین دفن کرد.25 همه بخشهای این احسن القصص زیباست و حاوی مهمترین نکات اخلاقی و تربیتی و اعتقادی است که برای همگان به ویژه جوانان، چراغ راه سعادت است.
منابع:
2ابراهیم: 37
3 بقره: 136
4 مریم: 54
5 معالم التنزیل 1: 623
6 سیره ابن هشام 1: 8
7 صافات: 101
8 بقره:127
9 کامل ابن کثیر 2: 42
10 یوسف: 3
11 آیات نخست تا پایان سوره یوسف
12 یوسف: 51
13 یوسف: 33
14 اثبات الوصیه: 49
15کمال الدین 1: 417
16 اثبات الوصیه: 49
17یوسف: 38
18 یوسف: 21 و 101
19 یوسف: 93
20 یوسف: 18
21 یوسف: 87
22 اثبات الوصیه: 74
23 همان مدرک
24 همان مدرک: 75
25 معجم البلدان 1: 478