همانا یونس از رسولان بود. او را بر یکصد هزار نفر یا بیشتر فرستادیم...
قرآن و زندگی، قسمت بیست و هشتم:
حضرت یونس (علیه السلام)
«همانا یونس از رسولان بود. او را بر یکصد هزار نفر یا بیشتر فرستادیم»1. یونس از پیامبران بنی اسرائیل و از نوادگان یعقوب بود که بعد از سلیمان مبعوث شد و چون در شکم ماهی قرار گرفت، در قرآن با لقب «ذوالنّون» و «صاحب الحوت» از او یاد شده است. نام مبارکش در قرآن چهار بار آمده و یک سوره (سوره دهم) هم به نام اوست. پدر او «متّی» از عالمان و زاهدان وارسته و شاکر الهی بود. به همین جهت خداوند به حضرت داوود (علیه السلام) وحی کرد که همسایه تو در بهشت، «مَتّی» پدر یونس است. داوود و سلیمان به زیارت او رفتند و او را ستودند.
ماجرای حضرت یونس، غم انگیز و تکان دهنده است، ولی سرانجام شیرینی دارد. آن حضرت به اهداف خود رسید و قومش توبه کرده و به دعوت او ایمان آوردند و تحت رهنمودهای او دارای زندگی معنوی خوبی شدند. مردم نینوا ابتدا بت پرست بودند و در همه ابعاد زندگی در میان فساد و تباهیها غوطه میخوردند. یونس (علیه السلام) به عنوان پیامبر برای آنان برانگیخته شد. او سی وسه سال قوم را به توحید و یکتاپرستی دعوت کرد اما آنها حاضر نشدند از بت ها دست بکشند و پس از این مدت تنها دو نفر (تنوخا و روبیل) ایمان آوردند و بقیه مشرك ماندند و او را تهدید به قتل کردند؛ او بسیار اندوهگین شد و برای آنها تقاضای عذاب نمود.
خداوند به او وحی کرد که عذابم را روز چهارشنبه در نیمه ماه شوال بعد از طلوع خورشید بر آنها می فرستم و این موضوع را به آنها اعلام کن. يونس این موضوع را به تنوخای عابد خبر داد و هر دو این خبر را به اطلاع مردم رساندند. مردم با تندی و خشونت با یونس و تنوخا برخورد کردند و یونس را با شدت از شهر نینوا اخراج نمودند.
یونس همراه تنوخا از شهر بیرون آمد تا از آن منطقه دور شوند، ولی روبیل که عالمی حکیم بود در میان قوم خود ماند. بعد از رفتن او، روبیل به مردم گفت: ای مردم! موعد عذاب نزديك شده، من نسبت به شما مهربان و دلسوز هستم. اکنون که فرصت دارید، استغفار و توبه کنید تا خداوند عذابش را از شما برطرف کند.
مردم تحت تأثیر سخنان روبیل قرار گرفته و نزد او رفتند و گفتند: ما میدانیم که تو فردی حکیم و دلسوز هستی. به نظر تو اکنون ما چه کار کنیم تا مشمول عذاب نگردیم؟ روبیل گفت: کودکان را همراه مادرانشان به بیابان آورید و آنها را از همدیگر جدا سازید. همچنین حیوانات را بیاورید و بچه هایشان را از آنها جدا کنید. هنگامی که طوفان زرد را از جانب مشرق دیدید همه شما از كوچك و بزرگ صدا به گریه و زاری بلند کنید و با التماس و تضرّع توبه نمایید و از خدا بخواهید شما مردم را مشمول رحمتش قرار دهد.
همه سخن روبیل را پذیرفتند و با بروز نشانه های عذاب، صدا به گریه و زاری و تضرع بلند کردند و از درگاه خدا طلب عضو نمودند. ناگاه دیدند هنگام طلوع خورشید، طوفان زرد و تاريك و بسیار تندی وزیدن گرفت. ناله و شیون و استغاثه انسانها و حیوانات و كودكان از كوچك و بزرگ برخاست و انسانها حقیقتاً توبه کردند. روبیل نیز شیون آنها را میشنید و دعا میکرد که خداوند عذاب را از آنها دور سازد. خداوند توبه آنها را پذیرفت و به اسرافیل فرمان داد که طوفان عذاب آنها را به کوههای اطراف وارد سازد. وقتی مردم دیدند عذاب از سر آنها برطرف گردید، به شکر و حمد خدا پرداختند.
یونس که از نینوا دور شده بود به سوی دریا رفت و سوار بر کشتی شد و در آنجا به حکم قرعه به دریا انداخته شد و ماهی بزرگی او را بلعید. او در شکم ماهی دست به دعا برداشت و ذکر یونسیه را خواند (لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي کنتُ مِنْ الظَّالِمِینَ)2، خداوند نیز دعای او را اجابت نمود و فرمود: «پس دعایش را مستجاب نمودیم و او را نجات دادیم و همین گونه مؤمنان را نجات می بخشیم» (فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِى الْمُؤْمِنِين)3. جالب آنکه خداوند در قرآن فرمود: «اگر نبود که او از تسبیح کنندگان بود، تا روزی که مردم برانگیخته میشوند (روز قیامت) او در شکم ماهی باقی می ماند» (فَلَوْلا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ، لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يبْعَثُونَ)4. مفسران این آیه را شاهد بر قدرت خداوند بر طول عمر و شاهدی بر امکان طول عمر امام زمان(علیه السلام) گرفته اند که خداوند می فرماید، اگر او از تسبیح کنندگان نمی بود، او و ماهی را تا روز قیامت زنده نگاه میداشتیم!
خدای تعالی در چند آیه از قرآن کریم یونس را ستایش کرده و او را از مؤمنان و برگزیدگان و صالحان و در زمره انبیاء خوانده که آنها را بر جهانیان برتری داده است.5 زمانی که پیامبر(صلی الله علیه و آله) در طائف پس از آزار و اذیت در باغی مشغول استراحت بودند، از عِداس مسیحی، خادم مالک باغ، از شهر محل ولادتش سؤال کردند. او گفت: از اهالی نینوا است و پیامبر فرمودند: «پس از شهر یونس بن متّی هستی» و یونس (علیه السلام) را مردی شایسته، برادر خود و پیغمبر خدا معرفی کردند. این مطالب موجب تعجب عداس شد، تا آنجا که دست و پای پیامبر را بوسید.6
حضرت زکریا (علیه السلام)
«ای ! (اینکه اکنون میگویم) خبر بخشایش پروردگار تو است بر بنده اش زکریا»7 (که دعای او را اینگونه مستجاب کرده در حالی که در محراب عبادتش مشغول نماز بود، فرشتگان بشارتش دادند) «ای زکریا! ما تو را به فرزندی بشارت می دهیم که نامش یحیی است و پیش از این همنامی برای او قرار نداده ایم! زکریا گفت: پروردگارا! چگونه برای من فرزندی خواهد بود، در حالی که همسرم نازا و عقیم است و من نیز از شدت پیری افتاده شده ام؟!»8
زکریا یکی از پیامبران بنی اسرائیل از نسل موسی (علیهما السلام) بود که متکفل حضرت مریم شد و با مشاهده نعمت و رحمت الهی که که بر مریم نازل میشد، از خداوند طلب فرزند نموده و خداوند نیز با استجابت دعایش در سالخوردگی، حضرت یحیی (علیه السلام) را به او و همسرش بخشید.
امام رضا (علیه السلام) فرمود: روز اول محرم روزی است که زکریا از خدا فرزندی طلبید و خدا دعای او را مستجاب فرمود؛ هرکه آن روز را روزه بدارد و دعا کند، خدا دعای او را مستجاب میگرداند؛ چنانچه دعای زکریا را مستجاب گردانید.9
خداوند در قرآن این پیامبر را ستوده و جزو شایستگان شمرده است: «زکریا، یحیی، عیسی و الیاس را که همه از شایستگان بودند»10 نام مبارکش 7 بار در قرآن آمده و در نقل داستان مریم به او اشاره شده است: «پروردگارش او را به نیکویی پذیرفت به خوبی رشد داد و زکریا را سرپرست او کرد. هر وقت زکریا وارد اتاق او میشد غذای مخصوصی نزد او می یافت، گفت: ای مریم این غذا از کجا برایت آمده؟ گفت: آن از نزد خداست، خدا هر که را خواهد بی حساب روزی میدهد»11
با دیدن این معجزات، زکریای کهنسال دست به دعا برداشت: «پروردگارا! از جانب خود نسلی پاک و پسندیده به من عطا کن که همانا تو شنونده دعایی»12 و بدینگونه خدا یحیی را بدو بخشید. زکریا شغل نجاری داشت و در مکارم و فضائل اخلاقی و اخلاص، از برگزیدگان بود. او رئیس راهبان و خدام بیت المقدس بود و مردم را به شریعت موسی دعوت میکرد و عمر با برکت خویش را در راه دعوت به توحید و خدمت در بیتالمقدس سپری نمود.
در میان بنی اسرائیل دو خواهر برجسته و بزرگ زاده بودند، یکی به نام اشیاع که همسر عمران، از راهبان و بزرگان بنی اسرائیل شد و مادر مریم گردید و دیگری حنّه که به همسری زکریا در آمد، اما فرزنددار نشد، که چنانکه گفته شد در پیری با دعای زکریا، خدا یحیی را به آنها داد. به این ترتیب زکریا و عمران، دو شخصیت بزرگ بنی اسرائیل باجناق همدیگر شدند و علاوه بر رابطه دینی، رابطه خویشاوندی نیز پیدا کردند.
وقتی فرشتگان مژده فرزنددار شدن به زکریا ن دادند، گفت: «پروردگارا! چگونه ممکن است فرزندی برای من باشد در حالیکه پیری به من رسیده و همسرم نازا است؟! خداوند به او فرمود: خدا هر کاری را که بخواهد انجام میدهد. زکریا (علیه السلام) عرض کرد: پروردگارا! نشانه ای برای من قرار ده! خداوند فرمود: نشانه تو آن است که سه روز جز به اشاره و رمز با مردم سخن نخواهی گفت (و زبانت بدون علت ظاهری از کار می افتد) پروردگارت را (به شکرانه این نعمت) بسیار یاد کن و به هنگام صبح و شام او را تسبیح گوی.»13
طولی نکشید که یحیی را خداوند به آنها بخشید و این حادثه مقدمه ای بود تا اذهان مردم برای تولد حضرت عیسی (علیه السلام) بدون پدر آماده گردد و بدانند همان خدایی که قادر است از زن و شوهر پیری، فرزندی به وجود آورد، قدرت آن را دارد که به بانویی بدون شوهر، فرزندی بدهد.
در روایات ما آمده که حضرت زکریا از درگاه خداوند خواست نامهای پنج تن آل عبا را به او بیاموزد. خداوند نام آنها را به او آموخت. زکریا هرگاه نام محمد، علی، فاطمه و حسن را به زبان میآورد، غم و اندوه از او برطرف میشد. ولی وقتی که نام حسین را به زبان میآورد بی اختیار منقلب شده و اشک هایش جاری میگشت و نفسهایش به شماره می افتاد. روزی به خدا عرض کرد خداوندا! چه شده که وقتی نام محمد، علی، فاطمه و حسن را به زبانم میآورم، اندوهم برطرف میگردد؛ ولی همین که نام حسین را به زبان می آورم منقلب میشوم و اشکهایم سرازیر می شود؟
خداوند ماجرای جانسوز شهادت حسین (علیه السلام) را به او خبر داد. وقتی زکریا قصه را شنید، سه روز از مسجد بیت المقدس بیرون نیامد و برای مصائب حسین (علیه السلام) گریه و ناله کرد و گفت: خدایا! آیا علی و فاطمه (علیهما السلام) را به چنین مصیبت جانسوزی مبتلا میکنی؟ آنگاه عرض کرد: خدایا! به من فرزندی بده که در سنین پیری چشمم از او روشن گردد؛ سپس علاقه آن فرزند را در قلبم بیفکن؛ آنگاه همانگونه که حبیبت محمد (صلی الله علیه و آله) را به فاجعه جانسوز قتل فرزندش مبتلا کردی، مرا نیز به فاجعه جانسوز قتل پسرم مبتلا گردان؛ تا من نیز همدرد پیامبر اسلام گردم.14 خداوند حضرت یحیی را به زکریا داد و همین حضرت یحیی به خاطر نهی از منکر به فرمان طاغوت زمان کشته شد و سرش را در میان طشت طلا نهادند و جریان شهادتش شبیه شهادت حسین (علیه السلام)، جانسوز بود.15
منابع:
1 صافات: 140 – 148
2 انبیاء: 87
3 انبیاء: 88
4 صافات: 143
5 انبیاء: 88
6 امتاع الاسماع 9: 180
7 مریم: 2
8 مریم: 7
9 حیاه القلوب 2: 1055
10 انعام: 85
11 آل عمران: 37
12 همان مدرک
13 آل عمران: 41
14 بحار الانوار 14: 178
15 کمال الدین: 488