سپس آنان را بیدار کردیم تا معلوم سازيم كدام يك از آن دو گروه (حزب)...
حزب و احزاب
«سپس آنان را بیدار کردیم تا معلوم سازيم كدام يك از آن دو گروه (حزب)، مدت خواب و درنگ خود را دقیق تر شماره می کند» (بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا)1 حزب به معنای گروهی از مردم است که دارای هدف و گرایشهای واحدی باشند.
در قرآن این واژه هم در معنای مثبت و هم منفی به کار رفته است: آنان، حزب شیطان هستند، بدانید که حزب شیطان، همان زیانکارانند (أُوْلَئِكَ حِزْبُ الشَّيْطَانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ)2 سه شاخصه مهم حزب الشيطان در قرآن عبارت است از: نپذیرفتن ولایت پیامبر، غضب الهی نسبت به آنان و فراموشی خداوند. این واژه در مفهوم مثبت هم به کار رفته است: «همانا، حزب خدا، پیروزانند» (فَإِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْغَالِبُونَ)3 و (أُوْلَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).4 شاخصه های قرآنی حزب الله هم پذیرفتن قیادت و اقتدار خداوند، برپاداشتن خوبیها و ارزشهای الهی است. البته این معنا با کاربرد سیاسی آن دارای تفاوتهایی است.
واژه «احزاب» (جمع حزب) در قرآن کریم، نوعاً در مفهوم منفی به کار رفته و سوره ای در قرآن و نیز غزوه ای به این نام هست و ناظر به کفر، انکار حق و ایستادگی گروه های مختلف در مقابل دین حق است که این احزاب در نفی دین و پیامبران با هم اشتراک نظر دارند. در عین آنکه هر حزبی دارای اشتراک پیوند دهنده افراد خود بوده و از احزاب دیگر متمایز است. اما مبارزه و معارضه با دین موجب وحدت نسبی آنها شده است.
قرآن کریم برای مخالفان پیامبران از نوح صالح، لوط، هود و موسی که همگی در مخالفت با رسولان الاهی و تکذیب آنها، همداستان بودند، واژه احزاب را به کار برده است (كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمٍ نُوحٍ وَعَادُ وَفِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتَادِ وَثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحَابُ الْأَيْكَةِ أُولئِكَ الْأَحْزَابُ)5 همچنین بر مجموعه مخالفان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، واژه احزاب را اطلاق می نماید: «هرکس از احزاب به او کافر شود، وعده گاه او آتش است» (مَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ)6 کفار مکه را نیز احزابی میخواند که فرار خواهند نمود و مغلوب خواهند شد ( جُنْدُ مَا هُنَالِكَ مَهْزُومُ مِنَ الْأَحْزَابِ).7
در غزوه احزاب به گزارش قرآن، همه گروه های مخالف، اعم از احزاب کفار و مشرکان قریش، احزاب یهودیان بنی قریظه، بنی نضیر و غطفان، لشکرهایی گرد آوردند و جبهه ای تشکیل دادند و از بالا، پایین، مشرق و مغرب به جنگ اسلام آمدند.8 سست ایمانان ترسیدند و به فکر فرار از جنگ افتادند. اما مؤمنان واقعی ایستادند و استقامت به خرج دادند. خدا هم آنان را یاری کرد و احزاب را فراری داد و مغلوب نمود. احزاب در اینجا جبهه دشمنان اسلام است که به شهادت تاریخ متشکل از تمامی قبایل و فرقه های کفر، اعم از مشرکان و یهودیان بوده است.
خداوند ویژگیهای مؤمنان واقعی که آنها را حزب الله نامیده، چنین بیان مینماید: «هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمییابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند؛ آنان کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته و با روحی از طرف خودش آنها را تقویت فرموده و آنها را در باغهایی از بهشت وارد میکند که نهرها از زیر درختانش جاری است، جاودانه در آن میمانند، خدا از آنها خشنود است و آنان نیز از خدا خشنود هستند، آنها حزب الله هستند، بدانید حزب الله پیروزان و رستگارانند.»9
رکن اصلی حزب الله شدن بعد از پذیرش ولایت خدا و پیامبر، پذیرش ولایت کسی است که خدا تعیین نموده است. امام صادق فرمود: زمانی که آیه شریفه «انما ولیکم الله» نازل شد بعضی از مسلمانان در مسجد مدینه جمع شدند و گفتند ما میدانیم محمد راست گفته است، ما به او مؤمن میشویم ولی از علی بن ابی طالب (علیه السلام) اطاعت نمیکنیم؛ پس این آیه نازل شد: «يعرفون نعمت الله ثم ينكرونها»10 نعمت خدا را شناختند سپس منکر شدند یعنی ولایت علی بن ابی طالب (علیه السلام) را شناختند و با این حال اکثرشان به ولایت کافر شدند،11 بنابراین خداوند متعال در آیه شریفه فرمود: «هرکس ولایت خدا و رسول و مؤمنان (ائمه علیهم السلام) را بپذیرد حزب الله است و حزب الله پیروزانند» (و من يتول الله ورسوله والذين آمنوا فان حزب الله هم الغالبون).12
فئه و گروه
«چه بسا گروهی اندک که به اذن خدا بر گروه انبوه غلبه کرده است» (كم من فئة قليلة غلبت فئةً كثيرةً باذن الله)13 فئه، به معنای بخشی از مردم، دسته و قطعه ای از جماعت و گروهی کوچک از مردم است. کلمه «فئه» در قرآن کریم جمعاً ۱۰ بار به دو صورت مفرد (فئة) و مُثنى (فِئَتان و فِئَتَيْنِ) به کار رفته است.14 یکی از آن موارد: «برای او غیر از خداوند، فئه ای (گروهی) نبود که یاری اش کنند و نه خود توان یاری جستن داشت» (وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مُنْتَصِراً)15
در این آیه هر دو واژه فئه و زحف به کار رفته است: «ای کسانی که ایمان آورده اید، هنگامی که با انبوه کافران (زحف) در میدان نبرد رو به رو شوید، به آنها پشت نکنید و فرار ننمایید و هر کس در آن هنگام به آنها پشت کند - مگر آنکه هدفش کناره گیری و عقب نشینی از میدان برای حمله مجدد یا به قصد پیوستن به فئه و گروهی از مجاهدان بوده باشد ـ (چنین کسی) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جایگاه او جهنم است و چه بد جایگاهی است»16
در روایات نیز فئه به همین معنا به کار رفته است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در پیشگویی غیبی به عمار یاسر فرمود: «فئه باغیه (گروه ستمگر و متجاوز که علیه امام زمانشان قیام میکنند)، تو را خواهند کشت.»17 امیر مؤمنان (علیه السلام) در مقام بیان فضایل خویش و علمش به حوادثی که در آینده به وقوع می پیوندد، میفرماید: «سوگند به آن کس که جانم به دست اوست، ممکن نیست از آنچه که بین امروز تا قیامت روی میدهد یا درباره گروهی (فئه ای) که صد نفر را هدایت و صد نفر را گمراه کنند از من بپرسید جز آنکه از دعوت کننده و رهبر و آن کسی که زمام این گروه را به دست دارد به شما خبر خواهم داد.»18
همچنین فرمود: «جهاد بر دو قسم است: جهاد با کفار، تا اسلام آورند و جهاد با سرکشان و شورشیان که علیه امام وقت طغیان کرده اند، به این منظور که به دین اسلام بازگردند».19 در همه این موارد، فئه به گروه و دسته ای از مردم اطلاق شده است.
«زحف»، همچنان که در همان آیه آمد به معنای رو به رو شدن و درگیری با دشمن است: «ای کسانی که ایمان آورده اید، چون با انبوه کافران روبه رو شدید، پشت به آنها نکنید و هزیمت منمایید.» (ياايها الذين ءامنوا اذا لقيتم الذين كفروا زحفاً فلاتولوهم الادبار)20
در اسلام فرار از رو به رو شدن و درگیری با دشمن نکوهش شده و حرمت آن در ردیف گناهان کبیره است. استثنای آن هم عقب نشینی تاکتیکی برای ملحق شدن به فئه پشتیبان برای حمله مجدد است. در جنگ ها همیشه این شیوه مدنظر فرماندهان بوده است که در موقعیت هایی از آن استفاده میکرده اند و آن بدین نحو بوده که جنگجویان به عنوان یک تاکتیک جنگی از برابر دشمن میگریزند و او را به دنبال خود میکشانند و ناگهان ضربه غافلگیرانه ای بر پیکر او وارد میسازند یا به صورت جنگ و گریز، دشمن را خسته میکنند و نهایتاً بر او پیروز می شوند.
بهانه کمیِ تعداد (فئه قلیله) نباید مؤمنان را از درگیری با متجاوزان باز دارد که خداوند فرموده: چه بسیار گروه های كوچك كه بر گروههای بزرگ به اذن الاهی پیروز شده اند. فرار از میدان، صحیح نیست.
امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود: «ترس و وحشت از جهاد با کسانی که مستحق جهادند و از کسانی که در راه گمراهی همدیگر را یاری میکنند، موجب گمراهی در دین و از دست دادن دنیا با ذلّت و خواری است و همچنین فرار از «زحف» هنگام نبرد، موجب آتش جهنم است».21
امام رضا (علیه السلام) نیز فرمود: «خداوند به این دلیل فرار از جهاد را تحریم کرده که موجب سستی در دین و تحقیر برنامه پیامبران، امامان و پیشوایان عادل میگردد و نیز سبب میشود که آنها نتوانند بر دشمنان اسلام پیروز شوند و دشمن را به خاطر مخالفت با دعوت به توحید پروردگار و اجرای عدالت و ترک ستمگری و از میان بردن فساد کیفر دهند.»22
منابع:
1 کهف: 12
2 مجادله: 19
3 مائده: 56
4 مجادله: 22
5 ص: 12 و 13
6 هود: 17
7 ص: 11
8 احزاب: 10 و 22
9 مجادله: 22
10 نحل: 83
11 کافی 1: 724
12 مائده: 65
13 بقره: 249
14 انفال: 48
15 کهف: 43
16 انفال: 15 و 16
17بحارالانوار 22: 354
18 نهج البلاغه: خطبه 93
19 بحار الانوار 100: 9
20 انفال: 15
21 کافی 5: 38
22 علل الشرایع 2: 481