اگر بخواهی اخلاق الاهی را در يك كلمه خلاصه کنی، باید بگویی ریشه...
خدا اندیشی
اگر بخواهی اخلاق الاهی را در يك كلمه خلاصه کنی، باید بگویی ریشه و بنیان این اخلاق، خدااندیشی است، تقوا است؛ پرواپیشگی است؛ زیرا اگر در هر اندیشه و عملی، خدا را در نظر داشته باشی، گونه دیگری خواهی بود و گونه دیگری عمل خواهی کرد و بدین گونه رستگار خواهی شد: «تقوای الاهی داشته باشید، امید است که رستگار شوید» (واتقوا الله لعلكم تفلحون)1
امروز هم بسیار در فلسفه اخلاق بحث کردهاند که اخلاق منهای خدا، راه به جایی نمی برد؛ این خدااندیشی در همه لحظه ها و پرواپیشگی در همه مکانهاست که میتواند بازدارنده فرد از جرم و جنایت باشد و برعکس خدافراموشی است که راه را برای هر جنایتی باز میکند. البته مقصود فقط سخن و الفاظ نیست، بلکه باورداشت قلبی و عمل به فرمان قلب است، نه صرفاً اقرار در کلام و ذکر گفتن. اگر کسی در قفس شیر قرار گیرد و حضور شیر را احساس و باور کند، پروای او از شیر چگونه خواهد بود نسبت به کسی که در بیرون قفس، ترس از شیر را به زبان می آورد؟
راه وصول به همه کمالات اخلاقی از شناخت میگذرد و شناخت واقعی از تقوا نشأت می گیرد. وقتی به قدرت تشخیص درست از نادرست دست می یابید که تقوا داشته باشید. قدرت فرقان (قدرت جدا کردن حق از باطل و صحیح از ناصحیح) را خداوند به پرواپیشگان میدهد: «ای مؤمنان! اگر تقوا پیشه کنید و در زندگی، خدا را در همه حالات در نظر داشته باشید، خداوند بینش و فرقانی در شما قرار خواهد داد (که قادر خواهید بود حق را از باطل تشخیص دهید) (يا أيها الذين آمنوا إن تَتَقوا اللهَ يَجْعَل لكم فرقانا)2. از این «فرقان» به حکمت نیز یاد کرده اند زیرا هر دو منشأ الاهی دارد.
نور حکمت نیز اگر بر قلبی تابانده شود؛ بینشی خواهد یافت که به کلید همه خیرها و خوبیها دست پیدا میکند؛ البته حکمتی الاهی نه آنچه از طریق آموزش چند درس و اصطلاح مدرسه ای و بشری، انسان واجد آن میشود. هر که را حکمت داده شود، خیر کثیر داده شده است (و بر بهترین کمال انسانی دست یافته است) (ومن يُؤتى الحكمة فقد أوتى خيرا كثيرا).3
البته چنان که گفته شد، این حکمت از جنس علم و حکمت الاهی است نه حکمت بشری. اگر يك كاميون كتاب در مضرّات حسد خوانده باشی ولی تقوای الاهی و بصیرت و حکمت خدادادی نداشته باشی، از درافتادن به پرتگاه حسد، ایمن نخواهی بود. این حکمت و دانش، از نوع دیگری است. در آیه دیگر در همین موضوع، قرآن میفرماید: «تقوای الاهی پیشه کنید، خداوند شما را علم خواهد بخشید و دانا خواهد گردانید» (واتقوا الله ويعلمكم الله)4.
این علم و حکمت و فرقان با درسهای بشری و مدرسه ای و محفوظاتی، تفاوتش از زمین تا آسمان است. این علم و حکمت و فرقان که قرآن از آن سخن می گوید، بازدارنده است؛ زیرا فرد خودش را در محضر الاهی می یابد و جرأت تخلّف نخواهد داشت. این علم عالمش را به چنان بصیرتی میرساند که قبح و زشتی عمل را میبیند و مییابد و هرگز بدان دست نمی یازد، چنانکه شما هرگز راضی نمیشوید يك خوراکی کثیف و آلوده به میکرب و نجاست و پلشتی را از زمین بردارید و بخورید.
والبته در این دنیای پر از ظلم و گناه، تقوا داشتن و بر آن باقی بودن، بسیار دشوار است و تحمل این دشواری صبری بسیار میطلبد. این است که میفرماید: «هرکس تقوی الاهی پیشه کند و(بر نگهداشت این تقوی صبر و پایداری کند) محسن و نیکوکار خواهد بود و خداوند پاداش محسنان را تباه نخواهد ساخت (إنّه من يتّق ويصبر فإنّ الله لا يُضيع أجر المحسنين)5
همین نوید خود انرژی مثبتی خواهد بود برای پرواپیشگان که اجر تقوی و صبر و استقامت خود را نزد خدا محفوظ دانسته و به تعریف و تمجید مردم دل نخواهند بست. همین که میدانند خدایی که آنها پروای او را داشته اند، هماره با آنها و یاور آن هاست در راه خود استوارتر میشوند: «با پروا و با تقوی باشید و بدانید خداوند همواره با شماست.» (واتقوا الله واعلموا ان الله مع المتقين).6
تقوی با معاد، ارتباطی در هم تنیده دارد: «ای مؤمنان! تقوی پیشه کنید و در اندیشه فردای خویش باشید - امروزنگر نباشید - و هرکدامتان باید بنگرد چه چیزی برای فردای خود پیش میفرستد و از کسانی نباشید که خدا را در زندگی به دست فراموشی سپردند، (آنگاه خداوند آنان را به عقوبتی سخت و دشوار دچار نمود) که در نتیجه خود را فراموش کردند. آنان در حقیقت بدکاران عالمند»7.
کوتاه سخن، اخلاق قرآنی، مویّد به تقوی است؛ بدون تقوی و خدا اندیشی و پرواپیشگی، اخلاق قرآنی، معنا و مفهومی نخواهد داشت.
عدل و احسان
بنیادی ترین معیاری که قرآن برای تنظیم روابط افراد با یکدیگر توصیه می نماید، عدل و احسان است: «خداوند (انسانها را) به عدل و احسان دستور میدهد» (ان الله يأمر بالعدل والاحسان)8. سؤال می شود: چرا فقط عدل گفته نشده و احسان نیز به آن اضافه شده است؟ پاسخ میتواند این باشد که در بسیاری از مواقع وقتى فقط عدالت اجرا میشود، ممکن است دل افراد کاملاً راضی نباشد و کدورتی باقی بماند؛ اما وقتی علاوه بر اجرای عدالت، احسان و بخشش نیز اضافه شود، دلخوری احتمالی هم از بین رفته و تبدیل به رضایت میشود.
مثلاً در مواقعی مرد می تواند طبق قانون (در ازدواجهایی که سرانجام نیافته)، نصف مهریه را بپردازد. اما توصیه این است که اگر میتواند احسان کند و به طور کامل مهریه را بدهد و یا چیزی اضافه تر از میزان تعیین شده و عدالت، بپردازد تا دلها از کدورت احتمالی خالی شود و رضایت قلبی هم به دست آید. لذا قرآن فرموده: «و اگر عفو و گذشت داشته باشید به تقوی نزدیک تر است و بخشش و فضیلت اندیشی را در میان خود نادیده نگیرید و فراموش نکنید.» (و أن تعفوا أقرب للتقوى و لا تنسوا الفضل بينكر)9
احسان به عنوان يك فضیلت بزرگ، درمان بسیاری از مشکلات انسانها در اختلافات جاری بین آن هاست. مثلا با اینکه قصاص حق افراد در بعضی حوادث و دعواهاست و عین عدالت است، ولی عفو و گذشت و احسان هم توصیه شده که اگر آن را انتخاب کنید، مناسب تر است. یعنی سختگیر و خرده گیر و خشك نباشید که حتما زن نصف مهر را مطالبه کند و شوهر نیز بیش از نصف آن را پرداخت نکند. آن عمل رعایت مُرِّ قانون است و طبق عدل رفتار شده، اما اگر فقط به عدالت اکتفا شود، مسأله احسان و رعایت کرامت و بزرگواری انسان چه می شود؟!
مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع البیان درباره این آیه میگوید: این آیه میفرماید: بخشش و احسان را بین خود ترك نكنيد و به صریح حکم اکتفا نکرده و حقوق را در حدّ کمال استیفا نمایید.10 عدل، همان رعایت قوانین موضوعه الهی است که برای تنظیم حیات مشخص شده ولی در کنار آن، احسان نیز مطرح میشود که رعایت جوانب اخلاقی است. در برخوردها باید بزرگوارانه رفتار کرد و نسبت به یکدیگر گذشت داشت و در جهت نیکی به دیگران گام برداشت.
در موضوع قصاص با اینکه خداوند آن را موجب حیات جوامع می شمرد (و لكم فى القصاص حياة يا اولى الالباب)11 اما حتّى درباره این حکم جزائی (که شدیدترین مسائل به شمار میرود) ملاحظه میشود که برادری و اخوت را مطرح می نماید؛ مثلا در برخورد با مساله «قتل» که حسّ انتقام در میان است و باید با شدیدترین لحنی با آن برخورد نمود و با آنکه کشتن یک انسان را معادل کشتن همه انسانها دانسته12 و نیز برای اولیای مقتول، سلطه قاهرانه و حق خونخواهی بر قاتل قرار داده13، اما با وجود همه اینها مسأله اُخوت را طرح کرده و اولیای مقتول را برادران قاتل شمرده است و بدین گونه آنها را متوجه موضوع احسان و برادری اسلامی کرده تا در این گونه مواقع حساس، علاوه بر نگاه به مسأله عدالت و برابری، نظرها را به مسأله «عطوفت» و برادری اسلامی نیز معطوف دارد؛ که عامل امتیاز این نظام حقوقی بر سایر نظامهای حقوقی موجود در جهان ماست.
خداوند در قرآن وقتی حکم اصلی قصاص را تعیین می نماید، از يك سو به اولیای مقتول، عفو برادرانه نسبت به قاتل را توصیه میکند و از سوی دیگر روی سخن را به قاتل نموده و به او گوشزد میکند که اگر از جانب برادر تو (مقصود ولی مقتول است) چشم پوشی از قصاص شد، تو هم حالت نرمش داشته، در پرداخت دیه کوتاهی نورز و به شیوه احسان عمل کن (فمن عفى له من أخيه شيء فاتباع بالمعروف و اداء إليه بأحسان).14
این روش بهترین و شیواترین شیوه ای است که قرآن در تنظیم روابط افراد جامعه به کار میبرد تا انسانها فقط با دید منافع خود و صرف در نظر گرفتن عدل، به مسائل ننگرند. بلکه موضوع كرامت انسانی و احسان و بخشش و گذشت را همواره مدّنظر داشته باشند تا به جامعه ای متعالی برسند.
منابع:
2 انفال: 29
3 بقره: 269
4 بقره: 282
5 یوسف: 90
6 بقره: 194
7 حشر: 19
8 نحل: 90
9 بقره: 237
10 مجمع البیان 2: 342
11 بقره: 179
12 مائده: 32
13 اسراء: 32
14 بقره: 178