ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و میزان نازل کردیم، تا مردم به قسط و عدل قیام کنند. ...
عدل و قسط
ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و میزان نازل کردیم، تا مردم به قسط و عدل قیام کنند. (لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَالمیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ)1 برپایی قسط و عدل از اهداف مهم بعثت انبیا بوده است. «برای همه امتها رسولی بوده که وقتی می آمد، بین مردم به قسط حکم می کرد.» (وَلِکُلِّ أُمَّهٍ رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ)2 پیامبران با بینه و کتاب و میزان مأموریت داشتند تا مردم را به سوی عدالت و قسط بکشانند، البته نه به جبر و زور، بلکه از روی اراده و اختیار، به سوی این هدف، قیام نمایند.
قسط به معنی اعتدال و حفظ از انحراف و افراط و تفریط است و با عدل به معنی قرار دادن هر چیز به جای خود، هم معنی است. در یکی از آیات، عدل و قسط کنار هم آمده است: (فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا)3
یکی از تفاوتهای قسط با عدل آن است که قسط جنبه تطبیق مفهوم عدالت و اجرای آن را در صحنه عمل دارد؛ یعنی وقتی عدل بخواهد تحقیق و ظهور یابد و محسوس شود، از آن به قسط تعبیر میشود. مثل برقراری عدالت درباره یتیمان، توزیع عادلانه اجناس به هنگام فروش، قضاوت عادلانه میان افراد و …
تعریف عدل و قسط ممکن است در فرهنگ های متفاوت با هم فرق داشته باشد. لذا باید مبنای واحدی برای آن معین باشد، تا موجب اختلاف برداشت در مفهوم عدل و قسط نشود. از این رو در آیه مشهور بالا، برای اقامه قسط، سخن از کتاب و میزان رفته است، که خداوند به همراه فرستادگان خویش فرستاده، تا بر محور آن مردم به برپایی قسط بپردازند.
لذا خداوند در قرآن خطاب به رسول خویش می فرماید: «بگو پروردگار من فرمان به قسط داده است» (قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ)4 و نیز«هر چیز را با ترازوی قسط بسنجید.» (و أقیموا الوَزنَ بالقِسط)5 همچنین در برخوردهای اجتماعی توصیه می فرماید: «در راه خدا پایدار و استوار بوده و گواهان قسط باشید» (کونوا قوامین لله شهداء بالقسط)6 و نیز: «اگر حکم کردی بین آنها بر اساس قسط حکم کن» (وَإِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ)7 مشتقات قسط در قرآن کریم ۲۳ بار به کار رفته است.
قرآن مصادیقی از قسط را نام برده است. یکی از آنها درباره رعایت قسط در اموال یتیمان است. پس از بیان احکامی، حول محور محفوظ داشتن اموال یتیمان و حق آنان در بهرهبرداری از مال خود، پس از رسیدن به بلوغ و تحویل دادن اموالشان به خودشان و نخوردن اموال آنان، می فرماید: «برای یتیمان، به قسط اقدام و قیام کنید» (وَأَنْ تَقُومُوا لِلْیَتَامَى بِالْقِسْطِ)8
مصداق دیگر قسط درباره قراردادهای اقتصادی است، که وقتی به تفصیل احکام آن را بیان می نماید، می فرماید: «رعایت این احکام نزد خدا از نظر قسط، درست تر و محکم تر است: (ذَلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ)9 که نشان میدهد با رعایت دقیق قواعد و قوانین میتوان، از بسیاری از اختلافهای میان افراد جلوگیری نمود که در مسیر عدالت و قسط است.
نمونه دیگر درباره رعایت قوانین فرزند خواندگی است، که پس از بیان احکام آن می فرماید: «آن نزد خدا قسط آمیزتر است» (هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّه)10 و در همه اینها شاخص حق و قانون جلوه می کند و قسط در این کاربردها کاملاً به معنای عدالت حقوقی و اجرای قانون است که منظور قوانین و احکام الهی است.
جالب است دانسته شود که واژه قسط از نظر لغوی در شمار واژههای اضداد است. یعنی دو معنای متضاد «عدل و داد» و «جور و ظلم» را دارد و در قرآن هم به هر دو معنا به کار رفته است. اگر چه بیشترین کاربرد در همان معنای عدل و داد است. نمونه ای که قسط در قرآن به معنای جور و ظلم به کار رفته است، واژه قاسطون به معنای ظالمون است: «بعضی از ما مسلمانند و بعضی ستمگران؛ آنکه اسلام آورد، راه رشد را گزیده و اما ستمگران (قاسطون) هیزم جهنم اند.» (وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَٰئِکَ تَحَرَّوْا رَشَدًا وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا)11
امیر مومنان (علیه السلام) نیز در نهجالبلاغه می فرماید: «هنگامی که من حکومت را پذیرفتم، گروهی پیمان شکستند (ناکثین) و گروهی از خوارج شدند (مارقین) و گروهی هم ستم کردند (قاسطین)»12 همچنین در حدیث دیگر فرمودند: «مامور به جنگ شدم با ناکثین و قاسطین و مارقین»13
ابلاغ و تبلیغ
از جمله اهداف و ماموریت های پیامبران ابلاغ روشن و صریح و آشکار پیام های الهی بوده است. ابلاغ و و تبلیغ به معنای رساندن و گفتن است و مُبلِّغ کسی است که ماموریت رساندن پیام را انجام می دهد. این موضوع را قرآن در چندین آیه به طور مستقیم و در بسیاری آیات دیگر به طور غیرمستقیم بیان فرموده است. این آیات بعضی از آیاتی هستند که مستقیماً ابلاغ را وظیفه پیامبران میشمارند: «آیا وظیفه پیامبران جز رساندن آشکار (بلاغ مبین) است؟» (فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ)14 و نیز: «بر پیامبر جز رساندن آشکار پیام الهی نیست» (وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ)15 و نیز: «بر عهده ما چیزی جز ابلاغ آشکار نیست.» (وَمَا عَلَیْنَا إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ)16
همچنین خطاب به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) درباره ابلاغ پیام الهی برای رهبری بعد از خویش که در غدیر خم انجام شد، فرمود: «ای پیامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً به مردم برسان و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده ای! خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم، نگاه می دارد»
(یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ)17
این ماموریت زمانی موثر واقع میشود که پیام با بیانی واضح و به طور آشکار (بلاغ مبین) و به زبان مردم انجام شود؛ لذا پیامبران، پیام الهی را به زبان همان منطقهای که در آن به پیامبری مبعوث شدند، ابلاغ می نمودند. قرآن میفرماید: ما «هیچ پیامبری را جز به زبان قومش، نفرستادیم تا (حقایق را) برای آنها آشکار سازد.» (وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ) 18
طبیعی است که پیامبران از میان مردم برگزیده شده و مامور به هدایت همان مردم بوده اند و باید به زبان همان مردم و به لغت هم آنها سخن بگویند؛ تا حقایق برای آنها روشن و آشکار شود و مأموریت آنها به خوبی انجام شود و نتیجه بدهد. اگر پیام و سخنان پیامبران برای مردم مفهوم نباشد، مثلاً به زبانی دیگر باشد یا با ادبیاتی پیچیده و مغلق باشد، ماموریتشان انجام نخواهد شد و نقض غرض میشود.
بودن مدعیان دروغین نبوت، مثل باب و بهاء که در ایران ظهور کردند، ولی کتابشان بیان و اقدس را به جای زبان فارسی، به زبان عربی آوردند!
همچنین طبیعی است که وقتی پیامبر مأموریتش را انجام دهد و پیامش را ابلاغ نماید، عدهای مخالفت کنند و ایمان نیاورند؛ پیامبر نباید از این موضوع نگران شود و نومید گردد. خداوند می فرماید: «و اگر روی گردان شوند، (غمگین نباش) ما تو را حافظ آنان (و مامور اجبار شان) قرار ندادهایم؛ وظیفه تو فقط ابلاغ رسالت است.» (فَإِنْ أَعْرَضُوا فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفیظاً إِنْ عَلَیْکَ إِلاَّ الْبَلاغُ)19
حتی ممکن است عدهای با تو به ستیز و مناظره و محاجّه برخیزند: «اگر با تو، به گفتگو و ستیز برخیزند، (با آنها مجادله نکن! و) بگو من و پیروانم، در برابر خداوند و فرمان او تسلیم شدهایم و به آنان که اهل کتاب هستند (یهود و نصارا) و درس ناخواندگان (مشرکان) بگو: آیا شما هم تسلیم شده اید؟ اگر در برابر فرمان و منطق حق تسلیم شوند، هدایت می یابند و اگر سرپیچی کنند، نگران مباش؛ زیرا بر تو فقط ابلاغ رسالت است و خدا نسبت به اعمال و عقاید بندگان بینا است.»20
خداوند خود اینگونه مردم را مورد خطاب قرار میدهد: «اطاعت خدا و اطاعت پیامبر کنید و از مخالفت فرمان او بترسید و اگر روی برگردانید، بدانید بر پیامبر ما جز ابلاغ آشکار چیز دیگری نیست.» (وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ)21
نیز: «اگر روی برتابند، (نگران نباش)، تو فقط وظیفه ابلاغ آشکار داری» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلَاغُ الْمُبِینُ)22 در جای دیگر می فرماید: «خدا را اطاعت کنید و از پیامبرش فرمان برید و اگر سرپیچی نمایید، پیامبر مسئول اعمال خویش است و شما مسئول اعمال خود؛ اما اگر از او اطاعت کنید، هدایت خواهید شد و بر پیامبر چیزی جز رساندن آشکار نیست»23
و «اگر شما مرا تکذیب کنید، جای تعجب نیست؛ امتهای پیش از شما نیز پیامبرانشان را تکذیب کردند و وظیفه فرستاده خدا جز ابلاغ آشکار نیست»24 نتیجه اینکه: «اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر را و اگر رویگردان شوید، رسول ما جز ابلاغ آشکار وظیفهای ندارد.» (وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ)25
نور و هدایت
پیامبران در قرآن، «نور» خوانده شده اند. یکی از زیباترین تعبیرها در معرفی پیامبران در قرآن، واژه نور است؛ که همچون نور، زندگی انسانها را روشن میکنند: «از سوی خدا، نور و کتاب آشکاری به سوی شما آمد» (قَدْ جَاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ)26
پیامبران، همراه کتاب و وحی الهی مأموریت دارند، مردم را به فرمان پروردگارشان از تاریکیها به سوی نور برند: (کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ)27 نور خواندن انبیا به گونه های مختلف در قرآن تکرار شده است. همچون واژه «سراج منیر» که درباره پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آمده است. (یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا وَدَاعِیًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُنِیرًا)28 همچنان که مفسران مشکات را در آیه شریفه نور، به وجود مسعود آن حضرت تاویل نمودهاند؛29 (اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ) 30 چراغدانی که همه عوالم به نور وجودش روشنی و نور یافته است و از او انوار دیگری ساطع شده اند، مصداق «نورٌ عَلی نور».
رهایی از ظلمات جهل و ضلالت و رسیدن به وادی نور و هدایت، از اهداف ارسال پیامبران است که در قرآن کریم به آن تصریح شده است: «همانا تو بیم دهنده و مُنظِر هستی و برای هر قومی نیز هادی و هدایتگری معین شده است» (إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ)31
در آیات زیادی به مأموریت هدایت انبیا اشاره شده و از این ماموریت در برنامههای آنها سخن گفته شده است: «پیامبران ما با بیانات و معجزات به سوی ایشان رفتند، اما آنان گفتند: آیا بشری همچون ما قصد هدایت ما را دارد؟! سپس کافر شدند.» (کَانَتْ تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَقَالُوا أَبَشَرٌ یَهْدُونَنَا فَکَفَرُوا)32
نور و هدایت دو واژه کلیدی در تعریف و بیان ماهیت پیامبران و اهداف آنها به شمار می آید، که آیات زیادی به آن اشاره دارد.33 جهل علمی و جهالت عملی و رفتاری، دو عامل تیره در زندگی انسان هاست و عالِم فاجر و جاهل متهتک، هردو گرفتار تاریکی متراکم و ظلمات انباشته اند، که تنها کشتی نجات و مصباح هدایت آنها پیامبرانند، که از بارگاه تشریف به کارگاه تکلیف اعزام میشوند. تا تیره دلان را روشن ضمیر و گمراهان را، راهیان نور کنند.
به واسطه وجود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) که مَثَل نور الهی است، دو جریان هدایت در عالم سامان یافته است: جریان وحی و جریان رهبری الهی. یک جریان هدایت، کتاب خداوند متعال است. قرآن نوری است که از طرف خداوند بر قلب پیامبر نازل شده و به واسطه پیامبر بر عوالم دیگر نزول یافته است. کتابهای همه انبیاء، نور هدایت است؛ ولی نور و هدایتی که در قرآن است، بر همه کتابهای پیشین مهیمن است و برتری دارد: (والمهیمن على ذلک کله)34
اگر امت هدایت میشوند، به واسطه نوری است که خداوند متعال در قلب پاک پیامبرش روشن نموده است. پس از پیامبر این نور در امامان بعد از ایشان متلالا است. خداوند متعال این انوار را از عوالم بالا و از گرداگرد عرش خود، به عالم دنیا تنزل داده، تا مومنان بتوانند از این نور استفاده کنند، (خَلَقَکُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ حَتَّی مَنَّ عَلَیْنَا بِکُمْ)35 که از امامان به نور تعبیر شده و (نورٌ علی نور) به (امامٌ منها بعد امام من ولد فاطمه) و نیز امامانی از نسل فاطمه (علیها سلام) معنا شده است.36
بصیرت حاصل این فرایند است: «بگو این راه من است، من و پیروانم و با بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت میکنیم و منزه است خدا و من از مشرکان نیستم.» (قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِیرَهٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ)37 یعنی پیروان پیامبر نیز باید با بصیرت و روشنایی همچون نور باشند، که مردم را به سوی خدا هدایت کنند. هم رهبر و پیامبر، نور است و دارای بصیرت و هم پیروانش دارای بصیرت و بینایی و آگاهی کافی هستند، تا بتوانند ماموریت هدایتی خود را به انجام رسانند.
هدایت الهی نیز از طریق شرح صدر انجام میشود، که خداوند در قلب افراد ایجاد می نماید. آن که چنین شد، نورانی می شود به نور الهی و آن نوری است که در قلب مومن واقع میشود و با آمدن این نور وسعت سینه و شرح صدر به او عنایت می شود و هدایت الهی نصیبش می گردد.
منابع:
1 حدید/ 25
2 یونس/ 47
3 حجرات/ 9
4 اعراف/ 29
5 الرحمن/ 9
6 مائده/ 8
7 مائده/ 42
8 نساء/3، 10، 127
9 بقره/ 282
10 احزاب/ 5
11 جن/ 14 و 15
12 نهج البلاغه/ خطبه 3
13 بلاذری، انساب الاشراف/ جلد2/صفحه 138
14 نحل/ 35
15 نور/54
16 یس/ 17
17 مائده/ 67
18 ابراهیم/ 4
19 شوری/ 48
20 آل عمران/ 20
21 مائده/ 92
22 نحل /82
23 نور/ 54
24 عنکبوت/ 18
25 تغابن/ 12
26 مائده/ 15 و 16
27 ابراهیم/ 1
28 احزاب/ 46
29 نور/ 35
30 التوحید صدوق/ ص 158
31 رعد/ 7
32 تغابن/ 6
33 اعراف/ 43؛ نحل/ 36؛ فصلت/14 و 17؛ حدید/ 26
34 کافی/ ج4/ ص 572
35 زیارت جامعه کبیره/ مفاتیح الجنان
36 کافی/ ج1/ ص 195