از دیگر ماموریت های پیامبران دعوت است. دعوت، فراخواندن مردم به مجموعهای از خیرها با روشهای پسندیده و نیکوست....
دعوت احسن
از دیگر ماموریت های پیامبران دعوت است. دعوت، فراخواندن مردم به مجموعهای از خیرها با روشهای پسندیده و نیکوست. این مأموریت را خداوند خطاب به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در قرآن اینگونه بیان میدارد: «دعوت کن (انسانها را) به راه پروردگارت با حکمت و اندرز نیکو و با آنها به روشی که نیکوتر است مباحثه و مناظره کن؛ پروردگارت، از هر کسی بهتر می داند چه کسی از راه او گمراه شده و او به هدایت یافتگان داناتر است.» (ادعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَهِ وَالمَوعِظَهِ الحَسَنَهِ وَجادِلهُم بِالَّتی هِیَ أَحسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبیلِهِ وَهُوَ أَعلَمُ بِالمُهتَدینَ)1
دعوت به روش پیامبرانه، باید با این سه شیوه انجام شود: علمی و حکیمانه؛ متضمن اندرز نیکو و با بهترین شیوه مباحثه و مجادله و گفتمان نیکوتر. این عالی ترین شیوه است برای دعوت و نیز گفت و گوهای موثر بین صاحبان اندیشه های گوناگون که خداوند پیامبرش را آموزش می دهد و از او می خواهد این گونه به دعوت انسانها و جهانیان اقدام نماید.
قران بارها رسالت پیامبر را جهانی اعلام می دارد: «بگو ای مردم! من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم» (قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعًا)2 و نیز: «تو را جز به سوی همه مردم نفرستادیم» (وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّهً لِلنَّاسِ)3 و نیز: «این قرآن به من وحی شده تا شما و تمام کسانی را که قرآن به آنها میرسد، انذار کنم» (وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ)4 و نیز: «پاینده و برقرار است خداوندی که قرآن را برای بنده اش فرستاد، که جهانیان را از مسئولیتهاشان بیم دهد.»5
حال این پیامبر باید با نیکوترین روشها، جهانیان را به سوی این آیین دعوت نماید. این دعوت فراگیر توسط پیامبر و پیروان او باید مبتنی بر بصیرت باشد. چنانکه خود فرمود: «بگو این راه من است! من و پیروانم با بصیرت کامل همه مردم را به سوی خدا دعوت میکنیم.» (قُل هذِهِ سَبیلی أَدعو إِلَى اللَّهِ عَلى بَصیرَهٍ أَنا وَمَنِ اتَّبَعَنی وَسُبحانَ اللَّهِ وَما أَنا مِنَ المُشرِکینَ)6 یک دعوت جهانی باید مبتنی بر شیوه علمی باشد، تا توان جذب افراد و فرهنگ های گوناگون را داشته باشد.
در دعوتی با این معیارها، هم اقناع ذهنی ایجاد میشود (زیرا مبتنی بر علم و حکمت است) و هم احساسات و عواطف جذب می گردد (زیرا مبتنی بر اندرز نیکو و خیرخواهانه است) و هم گره های ذهنی و مخالفتهای کور درمان می شود (زیرا مبتنی بر جدال احسن و گفتمان برتر است؛ یعنی بر پایه حق، عدالت، درستی و امانت استوار است و از هرگونه توهین، تحقیر، خلاف گویی، استکبار و برتری جویی خالی است.
دعوت فقط وظیفه پیامبر نیست. بلکه همواره باید شایستگان از امت به این مأموریت بپردازند و مردم را به راه خدا دعوت نمایند: «باید از میان شما جمعی دعوتگر باشند به نیکی و امر به معروف و نهی از منکر و (بدانید) آنها همان رستگارانند.» (وَلتَکُن مِنکُم أُمَّهٌ یَدعونَ إِلَى الخَیرِ وَیَأمُرونَ بِالمَعروفِ وَیَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ وَأُولئِکَ هُمُ المُفلِحونَ)7 نتیجه این دعوت یک زندگی برتر و یک حیات واقعی برای انسان هاست: «ای مومنان! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید که شما را به چیزی می خوانند که حیات و زندگی تان می بخشد.» (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا استَجیبوا لِلَّهِ وَلِلرَّسولِ إِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم)8
این حیات طیبه ای که انبیا و پیروانشان، به آن دعوت میکنند، حیاتی است مبتنی بر دین الهی که منطبق با فطرت انسانی است؛ مبتنی بر عقل است؛ مبتنی بر برهان است؛ لذا در آیات متعددی افراد را به اندیشه منطقی و برهان خواهی برای اندیشه و عمل، ترغیب می نماید: «بگو برهان خود را بیاورید اگر صادق هستید!» (قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ)9 و از این طریق آنها را بر سر دوراهی تعقل یا تعصب کورکورانه قرار میدهد، تا به انتخاب بپردازند و مسئول انتخاب خود و هزینه آن باشند و بر آنها اتمام حجت شود (قَدْ جَاءَکُمْ بَصَائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِیَ فَعَلَیْهَا وَمَا أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ)10
واژه احسن (نیکوتر) در آیه شریفه دعوت، یک راهبرد همیشگی برای مومنان است که قرآن به انتخاب این گزینه در موارد مختلف زندگی، توصیه کرده است، مثل: گفتار احسن (یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ)11 درود و تحیت احسن (وَإِذَا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا)12 پیروی احسن از وحی (وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ)13 و کنارهگیری و دفع احسن (ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ)14 که انتخاب گزینه احسن در همه مواقع ضروری است.
عدم تکلّف
(ای پیامبر!) «بگو: من برای دعوت نبوت، هیچ پاداشی از شما نمی طلبم و من از متکلّفین نیستم.» (قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ)15 متکلّف کیست؟ این معانی برای تکلّف گفته شده است: ظاهر سازی و تزیین آنچه، خلاف واقع است؛ تسنن و ریاکاری؛ انداختن به رنج و مشقّت.
اگرچه تکلّف از ریشه تکلیف است و برای انسان تکلیف و وظیفه معین شده که باید انجام دهد، اما تکلّف با تکلیف متفاوت است و منظور از متکلّف کسی است که از طرف خود و نه خدا، کاری را معین و با تصنع آن را انجام می دهد یا رنج و مشقتی را بر دیگری تحمیل میکند. خود پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «ما گروه پیامبران امنای خداوند، از تکلّف و تصنّع بری و دور هستیم» (نَحْنُ مَعاشِرَ الْأَنْبِیاءِ وَ الْأُمَناءِ وَ الأَتْقِیاءِ بُرَآءٌ مِنَ التَّـکَلُّفِ)16 یعنی احکام دین و آنچه از جانب خدای به ما رسیده را، بدون تغییر و تبدیل و تصرف به خلق می رسانیم و خلق را بیجهت به رنج و مشقت نمیاندازیم و از حدود شرع منحرف نمی شویم و از تکلّف و تصنّع پرهیز می کنیم.
متکلّف به انگیزه ظاهرسازی و تصنع کاری را انجام میدهد که ظاهرش ریا و باطنش نفاق است! هر چند آن کار، صورت عبادت داشته باشد. متکلّف با این دو بال به سوی دوزخ پرواز میکند. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «هر که خود را به زور به کاری بدارد که نه از روی رغبت باشد و نه برای خدا باشد، هرچند آن عمل صحیح و درست باشد و به یقین از جانب شارع هم باشد، چون از روی اخلاص و رغبت نیست، خطاست و برای آن عمل اجر و ثوابی نخواهد داشت، بلکه گناهکار خواهد بود؛ اما هر که به طوع و رغبت و از روی اخلاص عملی کند، (یعنی حدیثی شنیده به امید آنکه طاعتی کرده باشد) هرچند آن عمل در واقع خطا و از جانب شارع نباشد، چون مقارن خلوص است، خداوند از روی شفقت و کرامت آن ثواب را به او می دهد.»17 این است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «من از متکلّفین نیستم، یعنی از ظاهر سازی و تزیین به آن چه خلاف واقع است و از تصنّع و خودآرایی و ریا، بری و دور هستم.»18
در روایات، ابعاد دیگری از تکلّف را شرح داده اند. یکی از آن موارد، بیهوده خود را به زحمت افکندن است، در شرایطی که می توان تن به سادگی و آسانی داد و تکلّف را کنار گذاشت. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «بدترین دوستان تو کسی است که خویشتن را برای تو به تکلّف و مشقّت میاندازد و آن کس که تو را به مدارا نیازمند و به عذرخواهی ناگزیر می سازد.»19 نیز فرمود: «چه بار گرانی است آن رفیقی که برای من، به تکلّف و زحمت تن می دهد و ناچار میشونم که با او راحت نباشم و خود را از او تحفیظ نمایم و چه بار خفیفی است بر من آن رفیق بی آلایشی که وقتی با او نشسته ام مانند این است که تنها باشنم!»20 یعنی با من خودمانی است و کنارش راحت هستم.
امیرمومنان علی (علیه السلام) فرمود: «خداوند فرایضی را بر شما واجب فرموده است، پس آنها را فرو مگذارید و چیزهایی را هم برای شما مسکوت گذاشته است، نه اینکه گفتن آنها را فراموش کرده باشد، پس برای دانستن آنها خود را به تکلّف و زحمت نیندازید»21 و فرمود: «فرو گذاردن آدمی آنچه را که به عهده او واگذار شده و پرداختن متکلّفانه به کاری که از عهده او برداشته شده (و خدا از او نخواسته است)، ناتوانی آشکار و اندیشه ای تباه کننده است.»22
مسلمانان به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عرض کردند: «ای رسول خدا! اگر کسانی از مردم را که بر آنان چیره گشتی به پذیرفتن اسلام مجبور میکردی، تعداد ما زیاد میشد و در برابر دشمنان، نیرومند میشدیم؛ فرمود: حاضر نیستم خداوند عزوجل را با بدعتی دیدار کنم که درباره آن چیزی به من نفرموده است و من هم از کسانی نیستم که چیزی از خود بسازم و به خدا نسبت دهم (وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ)23 و فرمود نشانه متکلّف، چهار چیز است: در موضوعاتی که به او مربوط نمی شود، بحث و مجادله می کند؛ با بالا دست خود می ستیزد؛ بدانچه که به آن نتواند رسید، دست میازد و همت خود را مصروف چیزی می کند که نجاتش نمیدهد.»24 و در دعاهای خویش فرمود: «به من رحم فرما، تا در کارهای بیهوده خود را به تکلّف نیاندازم.»25
علی (علیه السلام) نیز فرمود: بزرگترین تکلّف آن است که به چیزهای بیهوده بپردازی و دور افکندن تکلّفات، بالاترین اندوخته است و نیز از سخن گفتن درباره آنچه نمی دانی دم فروبند و در آنچه مکلّف نشده ای گفتگو مکن.»26
منابع:
2 اعراف/ آیه 158
3 سبا/ آیه 28
4 انعام/ 19
5 فرقان/ آیه 1
6 یوسف/ آیه 106 و 108
7 آل عمران/ آیه 104
8 انفال/ آیه 20 – 24
9 بقره/ آیه 111 و نمل/ آیه 47
10انعام/ آیه 104
11 اسراء/ آیه 53
12 نساء/ آیه 86
13 زمر/ آیه 55
14 فصلت/ آیه 34
15 سوره ص/ آیه 86
16 بحارالانوار/ ج 70/ ص 394
17 همان مدرک
18 المیزان/ ترجمه فارسی/ ج 17/ ص 347
19 غررالحکم/ ص 418
20 مستدرک الوسائل/ ج 9 / ص 155
21 میزان الحکمه/ ج 10/ احادیث تکلف
22 همان مدرک
23 سوره ص/ آیه 86
24 میزان الحکمه/ ج 10/ احادیث تکلف
25 همان مدرک
26 همان مدرک