ساختن کشتی مدت پنجاه یا هشتاد سال طول کشید. به همان ترتیبی که جبرائیل...
راز میخ های کشتی
ساختن کشتی مدت پنجاه یا هشتاد سال طول کشید. به همان ترتیبی که جبرائیل به ایشان تعلیم فرموده بود که آن را در سه طبقه و از چوب ساج (که از شهرهای بسیار دور می آوردند) بسازند. جبرائيل ۱۲۹ هزار میخ برای ایشان آورد که به آن دُسُر میگویند و در قرآن بیان فرموده: «وَحَمَلْنَاهُ عَلَى ذَاتِ أَلْوَاحٍ وَدُسُرٍ»1 (و او را بر کشتی که دارای تخته ها و میخ ها بود سوار کردیم)؛ آنجناب میخها را به کشتی کوبید تا آنکه پنج عدد از آنها باقی ماند و چون یکی از آنها را گرفته که بکوبد بناگاه روشنائی زیاد و نور عظیمی از او ظاهر شد و به آسمان بالا رفته به حدّي که وحشت بر آنجناب غالب گردید و سبب را از جبرائیل سؤال نمود.
جبرئیل پاسخ داد که این میخ اول به اسم خاتم انبیاء (صلى الله عليه و آله) میباشد؛ او را در طرف راست سینه کشتی بکوب؛ از هر کدام از آن چهار میخ دیگر نیز نور عظیمی ظاهر گشت و جبرائیل به او خبر داد که میخ دوم به اسم «على» (علیه السلام) وصیّ پیغمبر خاتم است که از ذریّه و نسل تو به دنیا خواهد آمد و او را در طرف چپ سینه کشتی بکوب و میخ سوم به اسم «فاطمه» (سلام الله علیها) دختر پیامبر خاتم است، او را نزد میخ پدرش بکوب و دو میخ دیگر که به اسم حسنین (علیهما السلام) است، آنها را به نزد میخ پدرشان بكوب.
اما آنجناب در میخ پنجم رطوبتی مشاهده کرد و سبب را پرسید، جبرئیل خبر داد به او قصة سيد الشهداء (علیه السلام) و شهادتش را در کربلا و اینکه این رطوبت کنایه از خون آن حضرت است. پس آن جناب گریۀ بسیاری بر مصائب سیدالشهداء (علیه السلام) نمود و لعن بر ظالمين و قاتلینش کرد.
ساکنین کشتی
پس از آنکه ساختن کشتی به اتمام رسید، وحی الهی به حضرت نوح (علیه السلام) نازل گشت که حیوانات بیابان را صدا زند و به سوی خود فراخواند. هنگامی که ایشان به زبان سریانی آنها را ندا کرد، همگی به قدرت حق تعالی نزد ایشان جمع شده در حالی که با یکدیگر مهربان و نسبت به هم بی آزار شده بودند. گرگ و گوسفند با هم رفیق گشته و حیوانات درّنده به مردم و سائر حیوانات هیچ تعرض و آزاری نداشتند.
پس از آن امر شد که از هر صنفی از آن حیوانات دو جفت را انتخاب كند، يك جفت اهلی خانگی و يك جفت وحشی بیابانی و آنها را در کشتی سوار کند و هم چنین عیال و اولاد خود را نیز سوار کند؛ به غیر از کنعان پسر کافرش و مادر او واغله ملعونه؛ «قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ».2
آن بزرگوار امر فرمود که جفت جفت آن حیوانات وارد کشتی شوند. اول از همه آنها، گوسفند اطاعت نموده و وارد شد. آنجناب دست لطف و مرحمت بر پشت او کشیده و به این سبب و به معجزه آن حضرت، دمبه به جای دُم، در او حاصل شد و عورت او را کاملا پوشانید. اما بُز عصیان نمود و از سوار شدن به کشتی امتناع کرد، پس آنجناب او را به سختي دفع کرده و در کشتی انداخت و به این سبب افتاد و دُمش شکست و عورتش آشکار شد. زمانی هم که عقرب هم خواست وارد کشتی شود آن حضرت او را منع نمود؛ تا آنکه او التماس کرد و با آن جناب عهد کرد که به آن مؤمنی که هر روز بگوید: «سلام علی محمد و آل محمد و على نوح في العالمين» آزار نرساند. آن حضرت نیز قبول نمود و او را سوار کرد.
آن جناب، وحوش و درندگان و حیوانات موذی را در طبقه سوم کشتی جای داده و چهار پایان اهلی از قبیل گاو و گوسفند و الاغ و اسبها را در طبقه دوم در ۹۰ اتاق ساکن نمود. برای خانواده خود و آن هشتاد نفر از مومنین که با ایشان بودند، در طبقه اول که بالای طبقات بود، جا و محلی را اختصاص فرمود.
تنوری پر از آب
روزی امکنعان، زن کافره جناب نوح (علیه السلام) بر سر تنوری که در او آتش افروخته بود ایستاد و میخواست نان بپزد. ناگهان دید از زمین تنور آب در حال جوشیدن است؛ «وَفَارَ التَّنُّورُ»؛3 پس آن زن صیحه زد و فریاد کشید؛ هنگامی که نوح (علیه السلام) اظهار تعجب زن را دید، چون هنوز کار سوار کردن حیوانات و آذوقه مورد نیازشان تمام نشده بود، به سرعت قطعه ای از گل بر درب تنور گذاشت تا از زیاد شدن آب جلوگیری نماید.
زمانی که کارش تمام شد، درب تنور را باز نمود و به سرعت وارد کشتی شد؛ که ناگاه تمام چشمه های زمین باز شده و از کلیه اطراف و جوانب او آب جوشیدن گرفت و از آسمان هم مثل دهانه مشکهای بزرگ، آب سرازیر شد، همان طور که در قرآن فرموده: «فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاءِ بِمَاءٍ مُنْهَمِرٍ وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُونًا فَالْتَقَى الْمَاءُ عَلَى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ »؛4 پس [در پاسخ درخواستش] درهای آسمان را به آبی بسیار فراوان و ریزان گشودیم، و زمین را به [جوشیدن] چشمه هایی [پر آب] شکافتیم؛ پس آبِ آسمان و زمین برای کاری که مقدّر شده بود به هم پیوستند؛
آفتاب تاریک و هوا منقلب گشته و همگی یقین به نزول عذاب کرده و به مکانهای مرتفع و بر سر کوهها پراکنده شدند. از آن جمله کنعان پسر کافر آن جناب، طرف کوهی فرار کرد و آنچه پدر او را ندا کرد و نصیحت نمود که سوار کشتی شود، «وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ وَكَانَ فِي مَعْزِلٍ يَا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنَا وَلَا تَكُنْ مَعَ الْكَافِرِينَ»؛5 اما آن شقیّ بد عاقبت اجابت نکرد و گفت میروم بالای کوه بلندي که از غرق شدن مرا حفظ کند؛ «قَالَ سَآوِي إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ»6 نوح (علیه السلام) گفت: «رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ»7 گفت: پروردگارا! به راستی که پسرم از خاندان من است و یقیناً وعده ات [به نجات خاندانم] حق است و تو بهترین داورانی؛ حق تعالی فرمود: «يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ»8 (ای نوح! به یقین او از خاندان تو نیست، او [دارای] کرداری ناشایسته است، پس چیزی را که به آن علم نداری از من مخواه، همانا من تو را اندرز می دهم که مبادا از ناآگاهان باشی)؛ پس در نهایت همان شد که خدای متعال فرموده بود و موجی آمد و میان نوح (علیه السلام) و پسرش حایل شد و او هم هلاک گردید.9
عاقب آن بزرگوار همه همراهان خود را داخل کشتی نمود: «وَقَالَ ارْكَبُوا فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ»؛10 و چهل شبانه روز از آسمان سیل نازل گردید و از زمین آب می جوشید تا آنکه مشرق و مغرب عالم را آب فرا گرفت و تمامی مخلوقات زمین غرق و هلاك شدند و از بلندترین کوههای دنیا به مقدار پنج ذراع آب بالاتر رفته و کشتی تا نزديك ابر به روی آب مرتفع گردید و موجهای دریاها مثل کوههای بسیار بلند از تمام اطراف بلند شد. «وَهِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبَالِ»11؛
به حدّی که آن جناب را ترس از غرق شدن فرا گرفت و چون سابقاً خدای متعال به او امر فرموده بود که هر گاه ترس از غرق شدن بر او چیره گشت، هزار مرتبه تهلیل حق را بگوید و بعد از آن از خدا بخواهد تا او را نجات دهد؛ اما در این هنگام به جهت شدت اضطراب و عجله نتوانست هزار مرتبه (لا إله إلا الله) بگوید، پس در عوض آن به زبان سریانی گفت: «هلولياً ألفاً ألفاً يا ماريا أتقن» و در عوضِ هزار تهلیل، کلمه هزار را بر زبان جاری کرد و پس از آن نجات طلبید و کشتی از اضطراب و حرکت آرام گرفت.
در احادیث وارد شده که در طوفان نوح تمام بنا و عمارات دنیا خراب شد؛ امام صادق (علیه السلام) فرمودند: خدای متعال همه زمین را در طوفان نوح غرق کرد مگر خانه کعبه را و پس از آن روز آن را «عتیق»12 نامیدند که از غرق شدن آزاد شد. روای پرسید: آیا به آسمان رفت؟ فرمود: نه، ولی آب به آن نرسید و از دورش بلند شد.13
شش ماه روی آب
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «جناب نوح در روز اول ماه رجب به کشتی سوار شد و امر فرمود به کسانی که با او داخل کشتی شده بودند آن روز را روزه بدارد»؛14 ابن باویه از وهب روایت کرده است که: هنگامی که نوح (علیه السلام) در کشتی سوار شد، خدای متعال آرامشی انداخت بر هر آنچه در کشتی بود از چهارپایان و مرغان و وحشیان و هیچ یک از ایشان به دیگری ضرر نمی رسانید. گوسفند و گرگ در کنار هم، گاو و شیر نزدیک به یکدیگر بوده و هیچ کدام آسیبی به دیگری نمی زد و خدا، زهرِ هر صاحب زهری را برطرف نمود.
آن کشتی با ساکنانش شش ماه روی آب بود؛ در این مدت موشهای بسیاری پیدا شدند و بوی کثافت و نجاست حیوانات و بنی آدم، کشتی را متعفّن نمود. همراهان به آن جناب شکایت کردند؛ پس ایشان به امر حق تعالی دستی بر سر و صورت و بدن شیر کشيد و او عطسهای کرد و از دماغش دو عدد گربه نر و ماده بیرون افتاده و موشها را خوردند و پس از آن دستی بر سر و بدن فیل کشید، او هم عطسهای کرد و از طرف دماغش دو عدد خوك نر و ماده بیرون افتاد و نجاسات را خوردند.»15
جناب نوح (علیه السلام) روزی در کشتی خوابیده بود. بادی سخت وزیدن گرفت و پیراهن او را بلند کرد و عورت آن حضرت آشکار شد. پس دو پسر آن جناب که حام و یافث بودند، عورت پدر را دیده و خندیدند و پدر را نپوشانیدند؛ ولی پسر بزرگ آن جناب که سام بود با خبر شد و به سرعت آمد و عورت پدر را پوشانید و دو برادرش را ملامت و سرزنش بسیار نمود. هنگامی که آن بزرگوار بیدار و قضیه را مطلّع شد، بر آن دو پسر كوچك نفرین نمود که: خداوند روی شما و ذریه شما را سیاه و همه شما را تا قیامت غلام و کنیز اولاد سام قرار دهد؛ که مانند حیوانات خرید و فروش شوند. فوری به دعای آن حضرت، رو و بدن آن دو پسر سیاه شده و آثار ذلّت در آنها آشکار گردید.16
منابع:
1 قمر/ 13
2 هود/ 40
3 همان مدرک
4 قمر/ 11
5 هود/ 42
6 هود/ 43
7 هود/ 45
8 هود/ 46
9 هود/ 43
10 هود/ 41
11 هود/ 42
12 قصص الانبیاء راوندی/ 82
13 «وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ»، حج/ 29
14 خصال/ 503
15 علل الشرایع/ 495
16 علل الشرایع 1: 32